نشست شصت و نهم – تدبر در سوره مبارکه جمعه – بخش دوم
استاد هانی چیت چیان- 1 ساعت و 22 دقیقه / پیاده شده توسط خانم مهرافزا
پاسخ به سؤالات
سؤال: حکم پیدا کردن با آیه دیدن چه فرقی دارد؟
پاسخ: این ها دو کار هستند. یک وقت دنبال پیدا کردن حکم چیزی هستیم؛ مثلاً می خواهیم بدانیم من این جا نشسته ام، این را باید بخورم یا نباید بخورم؟ این حرف را باید بزنم یا نباید بزنم؟ این ها حکم است.
آیه وقتی است که پدیده ها، آینه حقیقت می شوند. یعنی شما در آن ها حقیقت می بینید. مشاهده کردن است. شما در آینه وجود رسول گرامی اسلام حقیقت می بینید، یعنی به واسطه تعالیم پیامبر گرامی اسلام، زمین و آسمان فقط برای ما زمین و آسمان نیست. کلی حقایق پشت آن ها است. ما ممکن است این را خیلی متوجه نشویم؛ چون در یک اتمسفری از تعالیم پیامبر به واسطه سابقه تاریخی مان و بالاخص به خاطر ادبیاتمان که در ادبیات فارسی این موضوع خیلی جلوه داشته، زندگی می کنیم. چون به خاطر اشعار حافظ و مولوی و سعدی و فردوسی، این سابقه در ذهنمان هست و آسمان برای ما فقط یک آسمان نبوده؛ زمین فقط یک زمین نبوده؛ حتی خال چهره هم فقط یک خال نبوده و تاب جعد مشکین و قِس علی هذا. ما چون در چنین فضایی زندگی کردیم، ذهنمان با این ها آشنا است. این تلاوت آیات، پخش شده و یک چیزهایی از آن به گوش ما خورده. اگر تعالیم انبیای الهی نبود، آسمان و زمین برای انسان ها فقط آسمان و زمین بود. دیگر نمی توانستند آن را، آیه ببینند. حیوانات هم همین طورند. زمین و آسمان برایشان آیه، یعنی پلی برای رسیدن به حقیقت بالاتر نیست. ولی انسان شرافت پیدا کرده به واسطه تعلیم انبیاء الهی، با قوه تفکر، در مواجهه با پدیدهها به حقایق بالاتری انتقال پیدا کند. این نگاه در نمونه های بسیار زیادی از اشعار شعرای فارسی زبان بوده؛ خدا را شکر؛ ولی این کافی نیست. این باید جزء نظام تعلیم و تربیت ما بشود. این فرق آیه و حکم است.
سؤال: چگونه در دروسی مثل زیست شناسی، شیمی و فیزیک تزکیه انجام بدهیم؟
پاسخ: آیا زیست شناسی و شیمی و فیزیک آیه هستند؟ شما ممکن است بگویید نه یا بله. اگر بگویید نه، می گویم روشن است که هنوز با زاویه نگاه رسول الله آشنا نیستید. مگر می شود این ها آیه نباشد؟! مگر می شود مثلاً پیوند کوالانسی و این که این الکترون با آن الکترون پیوند برقرار کند و نمک طعام بشود، آیه نباشد؟ مگر می شود در درون خودش حقیقتی نداشته نباشد؟ حد اقل دارد حقیقت پیوند را در عالم نشان می دهد. ممکن است جواب سومی هم باشد و بگویید نمی دانم. ممکن است خیلی از آیات در اشعار ما در قالب استعاره آمده باشد؛ اما بسیاری از آیات نیامده. من باید بروم سراغ رسول و از طریق کلام رسول و آیات قرآن، این آیات را ببینم. حالا اگر زیست و شیمی و فیزیک آیه شدند و من با آن ها حقیقت را شناختم، آیا تزکیه در آن ها راه ندارد؟ معلوم است که دارد؛ چون برای این که آن حقیقت در زندگیم جاری شود، باید قوانینی را رعایت کنم. مثلاً پیوند کوالانسی بالاخره یک سنخیتی لازم دارد. مثلاً یک عنصر باید در لایه انتهایی اش یک الکترون کم داشته باشد و آن عنصر دیگر یک الکترون زیاد داشته باشد و این ها کنار هم که قرار می گیرند، الکترون این، در اربیتال آن یکی می چرخد و این دو به واسطه این الکترونی که یکی کم داشت و آن دیگری زیاد، بینشان پیوند ایجاد می شود و به یک کمالی می رسند.
نمی خواهم باب ذوقیاتِ شاعر گونه را به هستی باز کنم. این پدیده در واقع یک آیه است. آیه چه چیزی را به من نشان می دهد؟ قانون پیوند را. من قانون پیوند را از روی این آیه در نمی آورم؛ از روی کتاب خدا در می آورم. تعلیم کتاب انجام می دهم. میگویم قانون پیوند این است. در هر پیوندی سنخیتی لازم است. در هر پیوندی مقصد لازم است. نوجوان عزیز! دانشجوی گرامی! حالا که داری این درس را میخوانی، آداب پیوند را در زندگیت رعایت کن؛ نه این که از پیوند کووالانسی، پیوند را یاد بگیر. حقیقت پیوند را در پیوند کوالانسی ببین. قوانینش را از کتاب استخراج کن. از حکمت رسول در بیاور و در زندگیت پیاده کن. ما با هم رفاقت داریم. این رفاقت باید مقصد داشته باشد. پیوند هایت را مقصد دارکن. سنخیت هایش را بالا ببر. مؤلفه ایمان را در پیوندهایت ارتقاء بده. این کار را همه جا می شود کرد. یعنی من در درس دانشگاهی و در درس مدرسه ام، یک پدیده یا رخداد را می بینم؛ آن پدیده، اهمیت یک حقیقت را در زندگی به من نشان می دهد؛ بعد می روم سراغ کتاب و حکمت، سراغ تعالیم پیامبر و از کتاب خدا، قوانین آن حقیقت را برای جاری شدن در زندگی خودم استخراج می کنم. واقعاً باعث تاسف است که کلر و سدیم از من و دوستم پیوندشان محکم تر باشد. یعنی آن ها را به راحتی نشود از هم جدا کرد و ما با کمترین مشکلی از هم جدا شویم. نمیخواهیم از نمک طعام تربیت در آوریم. ولی آیه بینی، محمل تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت است. اتفاقاً اگر قوانین پیوند را در دل شیمی به انسانها بگویید، متوجه میشوند که دارند با این عالم زندگی می کنند. به نظرم این موضوع که فقط در درس دینی به آیه بینی و تزکیه پرداخته شود، آسیب هایی دارد که باید برای آن فکری شود. این که من در کلاس فیزیک، فیزیک بخوانم و در کلاس شیمی، شیمی بخوانم و کلاسی داشته باشم به نام دین و زندگی. یعنی فیزیک و زندگی، شیمی و زندگی نداریم؟ این که خیلی بد است. این چهار مورد اگر در هر درسی باشد، برای انسان تَألُّه می آورد. یعنی انسان را مسئول و پخته و اندیشمند و اهل زندگی بار می آورد.
سؤال: چگونه با توجه به این چهار مورد (تلاوت آیات و تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت) در مدرسه برنامه ریزی فرهنگی داشته باشیم؟
پاسخ: در مدرسه لازم است این برنامه را برای معلم ها و مدل دیگرش را برای کودک و نوجوان بگذاریم. حالا اگر در همه کتاب های درسی نمیتوانیم این کار را بکنیم، در برنامه های تربیتی و پرورشی که میتوانیم انجام دهیم. در برنامه های تربیتی و پرورشی و اردو بنا بگذاریم این اتفاق بیفتد. آیه ببینیم، تزکیه بشویم، کتاب و حکمت یاد بگیریم. اتفاقا خیلی هم شیرین می شود. اگر این کار را بکنیم، همه کلاس ها جذاب می شود. چرا؟ چون پدیده را می بینی و بعد درون آن، حقیقت را می بینی و بعد قوانین آن حقیقت را مطالعه میکنی و بعد به کار بستن آن حقیقت را یاد می گیری و بعد وجودت را با آن تطهیر می کنی. بسیار باشکوه است.
سؤال: در باره تزکیه و معنای آن و چگونگی اقدام و تمرین عملی، و سخنرانی و کتاب و متنی که در این مورد کمک کند، توضیح بدهید.
پاسخ: طبیعتاً محتوایی بهتر از خود قرآن برای تزکیه نداریم؛ اما اگر گزاره های تزکیه را به طور مجتمع در یک جا بخواهید، وسائل الشیعه شیخ حر عاملی، توصیه و تاکید آیت الله بهجت بود. روزی یک یا دو روایت از وسائل الشیعه را بخوانید و اجرا کنید. علمای قدیم دغدغه چنین کارهایی داشتند که کتاب روایت شان، کتاب تزکیه باشد. کتاب چهل حدیث حضرت امام برای تزکیه خوب است، کتاب صالح سازی اعمال و کتاب بلوغ با هم بودن و حسن گزینی. تزکیه در دوران کودکی می شود: خیرگزینی. تزکیه در دوران نوجوانی میشود: حسن گزینی. تزکیه در دوران جوانی می شود: بلوغ با هم بودن یا صالح سازی اعمال. این ها همه کتاب هایی مناسب برای تزکیه هستند.
بررسی آیات سوره جمعه از منظر مؤلفه های آیات ابتدایی
نگاه سریعی به سایر آیات سوره بیاندازیم. قصد داریم از منظر دستگاهی که اول سوره گفته شد، آیات بعدی سوره را بخوانیم.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم
يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزيزِ الْحَكيمِ(1)
هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَلالٍ مُبين(2)
اگر چنین جریان بعثتی نباشد، بشر در ضلالتی آشکار زندگی می کند. ضلالت آشکار یعنی این که به طور واضح اشتباهات بزرگ می کند. چیزهای واضحی را نمی بیند. توقف های واضحی می کند. در یک ضلالت آشکاری قرار می گیرد.
وَ آخَرينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ (3)
این که من خیلی از واژه نظام تعلیم و تربیت استفاده کردم، بخشی از آن به خاطر این آیه است که خداوند این را به عنوان نظام و دستگاهی معرفی می کند که افراد بعدی می آیند و به آن می پیوندند. پس نشان میدهد که به یک نظام تبدیل شده و تنها یک رویداد تاریخی، در یک برهه از تاریخ برای یک عده از مخاطبان نبوده. بلکه جریانی بوده که پیامبر گرامی اسلام وقتی آن را اقامه کردند، هر کدام از آیندگان هم آمدند، به این نظام اضافه شدند. پس یک نظام آموزشی و نظام تعلیم و تربیت بود.
ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ (4)
این، فضل است. فضل یعنی این. کسی که در مواجهه با پدیده ها، آیه میبیند و اهل تزکیه است و کتاب و حکمت می شناسد، اهل فضل به شمار می رود. اهل فضل، کسی نیست که اطلاعات زیادی دارد. اهل فضل کسی نیست که تخصص در یک رشته دارد. این، عامل برتری نیست. ذلک فضل الله این فضل خداست. این که خدا برای ما نظامی را قرار داده که آیات را ببینیم؛ تزکیه بشویم؛ کتاب و حکمت را بشناسیم. کسی که این ها را دارد، دارای فضل است و گر نه علم و تخصص داشتن و موشک هوا کردن، به خودی خود فضل نیست.
انسان موجودی است که قوه تفکر دارد. قوه تفکر از ویژگیهای طبیعت انسان است. اگر با این قوه تفکر ماهواره ساخت و به فضا فرستاد، این حاصل طبیعت حیوانی انسان است. اگر چه در طبیعتش، حیوان بسیار پیشرفته ای است. این حاصل بُعد معنوی و ملکوتی او نیست. این که الان در دنیا بعضی از کشورها، به دلیل تکنولوژی کشورهای درجه یک محسوب می شوند و بعضی درجه دو، درجه سه و چهار، درست نیست. به سبب داشتن تکنولوژی که فضل به وجود نمیآید. قدرت آیه بینی، تزکیه و بهره مندی از کتاب و حکمت، فضل میآورد. این مبنای فضل است. ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ این به کسی عطا می شود که اقتضای لازم را فراهم کرده باشد. یشاء به معنی این نیست که خدا آن را به هر کس که دلش بخواهد، می دهد. شاء یعنی طبق یک قانونی این فضل داده می شود. فضل قانونمند است؛ همین طوری نیست که به یک کسی بدهند و به کس دیگر ندهند. قانون دارد. قانونش همین نظام تلاوت آیات و تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت است. هر کس در این قانون قرار گرفت، از فضل بهره مند می شود وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ و خدا صاحب فضل عظیم است.
مَثَلُ الَّذينَ حُمِّلُوا التَّوْراةَ ثُمَّ لَمْ يَحْمِلُوها كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الظَّالِمينَ (5)
اگر به حمل داده و اطلاعات بود، و به تحقق آن در تعلیم کتاب و حکمت نبود، علیالقاعده کسانی که کتاب به دست هستند و اطلاعات دارند و لو از کتاب آسمانی، این ها باید ارزشمند ترین انسان های عالم می شدند. حال این که خدا می فرماید: آن ها مانند خرانی هستند که فقط کتاب هایی را بر پشت خود حمل می کنند. یعنی این انسان بهره اش از آن حقیقت، هیچ است. بارَش، کتاب است؛ ولی خودش خر مانده است. حمار اگر تا آخر عمرش هم این بار را جا به جا بکنند، انتظار نیست از حماریت خارج بشود.
با اطلاعات، نظام تعلیم و تربیت اتفاق نمیافتد. نظام مدیریت و راهبری اتفاق نمیافتد. کسی رشد نمی کند. بله، ممکن است چند مورد از اهداف ما محقق شود. به این جمله خوب دقت کنید؛ چون بعضی می خواهند که مخاطب حمار باشد. برایشان خوب است؛ چون نمیخواهند آدم ها رشد کنند؛ میخواهند برنامههای خودشان محقق شود. بعضی از مدیران و سیاستگذاران در کل عالم این گونه هستند. نمیخواهد مخاطب رشد کند. او اهدافی دارد؛ می خواهد آن اهداف محقق شود. اتفاقا اگر حماری باشد که خوب دستورات را انجام بدهد، خیلی عالی است. نیروی کار میخواهد؛ همین و دیگر هیچ. تعالی در کار نیست. حداقل بدانیم بعضی ها این گونه هستند. گاهی برخی پدر مادرها با فرزندانشان این گونه رفتار می کنند. فرزندش، نیروی کار است؛ هر چقدر حرف نزند و حرف گوش بدهد، برایشان بهتر است. تعالی و برنامه رشد، مَدّ نظر نیست. جریان تسبیح موضوعیت ندارد. يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جریان پیوسته حرکت به سمت کمال مطرح نیست. هر کاری را می گویم، انجام بده. انجام ندادی، نانت را قطع می کنم. به این میگویند دابّه سازی! بقیه می شوند جنبندگانی که مقاصد او را تأمین میکنند.
استعمار در عالم همین طور بوده و هست. استعمار هنوز هم هست؛ فقط شکلش عوض شده. بقیه برده او هستند. برده یعنی همان طور که او گاو و گوسفند دارد، انسان هایی هم دارد مثل آن ها. او باید شیرش را بدهد؛ زمین را شخم بزند و این هم باید کار دیگری را که من می گویم، انجام بدهد. برده، برده است. نظام، می تواند برده داری باشد.
در نظام برده داری جایی برای تعالی نیست. برای نظام های استعماری، تعالی، سَم است. فکر کنید در یک نظام بردهداری، بخواهید برده را ارتقاء بدهید؛ او را دانشمند کنید؛ او را رشد بدهید؛ اولین کاری که میکند میگوید من چرا باید تحت سلطه شما باشم؟ آیا شما قدوسیت داری؟! نه! آیا خیلی حکیم هستید؟! نه! آیا مالک هستید؟! خیر! آیا عزیز هستید؟! خیر! پس چرا من باید تحت سلطه تو باشم؟!
برای همین در نظام ها و مدیریت های استعماری، هر جا که باشند، در پدر مادر بودن استعماری، در همه این ها باید رشد و تعالی اتفاق نیفتد. بر خلاف سیستم سوره جمعه است. چرا؟ چون اگر رشد و تعالی اتفاق بیفتد، اولین تعارض بین استعمارگر و این نظام پیش می آید. برای چه باید حرف تو را گوش بدهم؟! مگر خیلی پاکی؟! نه، خیلی نفوذ داری؟! نه.
استعمار ممکن است در یک خانواده اتفاق بیفتد، یا در یک اداره، یا یک مدرسه، یا یک کشور، یا بین چند کشور. در یک نظام استعماری، دوام استعمار وابسته به عدم رشد مخاطب است. مخاطب نباید رشد کند؛ چون اگر رشد کند، استعمار استمرار نخواهد داشت. پس مخاطبان باید دابّه بمانند. اگر هم به آن ها آموزشی میدهد، آن آموزش باید در چهارچوب دستورالعمل ها و کارهایی باشد که او می خواهد انجام بدهند. نه هر آموزشی. اگر هم قرار است که فکرش فعال بشود، باید در حیطه ای فعال بشود که استعمار به آن احتیاج دارد. استعمار خلاقیت لازم دارد. او هم برده ای است که دانشمند است و می خواهند از فکر او استفاده کنند؛ پس باید به او کمک کنند در حوزه رشته خودش، فکرش کار کند. اما آیا باید در مورد دیگر هم فکرش کار کند؟ نه، یعنی چه که علم را با دین آمیخته می کند. اگر بخواهد در موارد دیگر هم فکرش کار کند و شلنگ تخته و جفتک بیاندازد، حذفش میکنند. ببخشید از این اصطلاح استفاده می کنم؛ ادبیات استعمار این گونه است. تعالی نباید اتفاق بیفتد. پس هیچ وقت نظام نباید بر اساس تعلیم کتاب و حکمت، آیه بینی و تزکیه باشد و این ها نباید اتفاق بیفتد.
این ها به جای خاصی ربط ندارد. واژه تعلیم و تربیت واژه متشابهی است. خیلیها از واژه تعلیم و تربیت استفاده میکنند ولی نظامشان کاملاً استعماری است. به کار بردن واژه مهم نیست؛ مهم تحقق این موارد در مخاطب است. آیا این موارد در مخاطب محقق می شود، یا نمی شود؟ اگر محقق بشود، توانش بالا می آید و چالش اول او با همین صفت هاست. بنابراین بهترین حالت این است که آدم ها ظاهر این ها را داشته باشند ولی هیچ چیز از این ها نداشته باشند.
الذین هادوا استعمار همینگونه است. استعمار هم باید وجهه خودش را حفظ کند. چون مردم باید انتخاب کنند؛ به خصوص در استعمار جدید که ظاهراً همه آزادند و استعمار را به عنوان یک گزینه خوب انتخاب می کنند. پس باید وجهه داشته باشد؛ باید کتاب دستش بگیرد و از این حرفها بزند. ولی مثل این است که کتاب بار خر کرده باشی.
این وقتی جلوتر میرود باید پیشرفت کند. مگر غیر از این است؟! گاهی فکر می کنم چگونه ممکن است چنین اتفاقی بیفتد و انسان ها به این اتفاق توجه نکنند. مثال عرض می کنم. نمیخواهم مسئله را در اقلیم خاصی ببرم چون این مشکلات را خودمان هم داریم. مثل این که شما برای اصلاح نظام تعلیم و تربیت در عالم در اقشار مختلف، کودکان، نوجوانان و زنان انواع سندها و پروتکل های بین المللی را در سازمان های جهانی می نویسید. این سند وقتی اجرا می شود، باید این ها رشد کنند. ولی میبینید آسیب اجتماعی زیاد می شود. مگر سند ننوشتند که مسائل حل شود؟! پس چرا مشکلات بیشتر شد؟!
این مورد از جاهایی است که انسان از تعجب شاخ در می آورد.از یک طرف سند می نویسند که نباید به کودک هر اطلاعاتی برسد؛ و از آن طرف رسانه هر کاری دلش می خواهد می کند. بسیاری از برنامه هایی که ساخته می شود مناسب هیچ سنی نیست؛ چه رسد به کودکان. این تناقض است.
واژه تعلیم و تربیت بسیار زیباست. اما باید با آن، رشد مخاطب اتفاق بیفتد. اگر مسؤولیت افرادی چه در ساحت والد، چه در ساحت مربی، چه در ساحت مدیر سازمان و اداره بر عهده شما قرار گرفت، رشد آن افراد باید اولویت اول فعالیت شما باشد، نه اولویت دوم. پس در یک اداره، اولویت اول نباید این باشد که اداره به مقاصد خودش برسد، و برای این که ما به مقاصدمان برسیم، اگر نیرو ارتقاء پیدا کند، چیز خوبی است. این، خیلی طرز فکر اشتباهی است. این طرز فکر باعث میشود که اگر ارتقاءِ ادراکی و شناختی نیرو، با اهداف سازمان در تعارض قرار بگیرد، به راحتی آن را فدای اهداف سازمان می کنند. در هر جایی به وقتی یک انسان وجود دارد، به کمال رسیدن انسان، فلسفه کل خلقت است. خانواده، مدرسه و سازمان شما که از خلقت و نظام عالم بالاتر نیست. مثلاً می بینید این که مدرسه رتبه لازم را کسب کند، و هم چنان در مدارس تراز اول باقی بماند، جزء اولویت های جدی ساختار آموزشی آن مدرسه است. حالا اگر به خاطر رسیدن به این هدف، برخی از اهداف تربیتی از بین برود، اشکالی ندارد. می پرسیم چرا شما تمام مدت دارید روی آموزش کار می کنید؟ می گویند اگر مدرسه توان آموزشی لازم و دست برتر را نداشته باشد، سال آینده کسی در آن ثبت نام نمی کند. پس ما باید آموزش را محقق کنیم؛ البته به تربیت هم توجه داریم. می پرسیم اصلاً چرا آموزش می دهید؟ علی القاعده پاسخ می دهند ما از این جا ارتزاق می کنیم. نمی توانند بگویند تربیت بچه های مردم هدف ما است. پس برای این ها ارتزاق از تربیت بچه های مردم مهم تر است.
هیچ چیزی بالاتر از هدایت انسان نیست. شما مدیر یک معدن شدهاید؛ کارگران، کارشان معلوم است. باید معدن را استخراج کنند. اول تعالی آن کارگران هدف است. حالا معدن کار نکند. مگر چه می شود؟ فوقش یک عده نان ندارند بخورند. آخرش تعطیل شدن آن معدن است. اما اگر انسان هدایت نشود، آخرش از دست رفتن یک ذخیره هدایتی در کل عالم بشریت است. این که خیلی بدتر است. شما که نمیتوانید به نتیجه رسیدن سازمان یا مدرسه یا خانواده ات را ما فوق تربیت انسان ها قرار بدهی. چون هدف خداوند تربیت انسان ها بوده است. یعنی شما میخواهید بگویید که هدفی بالاتر از هدف خدا دارید؟! یعنی شما می خواهید بگویید من یک هدفی بالا دست هدف خدا در عالم دارم؟! یعنی هدف من، هدف خدا را حد می زند؟! هدف خدا باید هدف ما را حد بزند.
بسیار مهم است که ما به این نظام تعلیم و تربیت اهتمام داشته باشیم؛ در هر جا و هر پستی که هستیم فرقی نمی کند وزیر، وکیل، پُست بالاتر، پُستِ پایین تر، پدر مادر، تربیت بر هر چیز اولویت دارد و نمیشود آن را نادیده گرفت.
كَمَثَلِ الْحِمارِ يَحْمِلُ أَسْفاراً بِئْسَ مَثَلُ الْقَوْمِ الَّذينَ كَذَّبُوا بِآياتِ اللَّهِ مثال بدی است برای کسانی که آیات خدا را تکذیب می کنند. تکذیب می کنند یعنی چه؟ یعنی کاری به کار آن حرف هایی که گفته شد، ندارند. کأنّه آیه ای نبود و این ها زندگی کردند. تکذیب آیه یعنی برای آن ها در زندگی شان فرقی نداشت که خورشید بود یا نبود؛ آسمان بود یا نبود؛ مادر بود یا نبود؛ مهربانی بود یا نبود؛ برایشان هیچ فرقی نداشت. اگر این ها نبود هم همین طوری زندگی می کردند. به این میگویند تکذیب آیه.
والله لا یهدی القوم الظالمین این ها ظالم هستند، چون تعلیم کتاب و حکمت ندارند، چون اهل تزکیه نیستند، چون آیه ندارند. دقیقا آیه پنج می شود آن طرفِ مولفههای آیه دو. نمونه کامل آدمی که تعلیم کتاب و حکمت و تزکیه وتلاوت آیات ندارد.
قُلْ يا أَيُّهَا الَّذينَ هادُوا إِنْ زَعَمْتُمْ أَنَّكُمْ أَوْلِياءُ لِلَّهِ مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين (6)
این خودش را کجا نشان می دهد؟ موقع مرگ این ماجرا معلوم می شود. اگر واقعاً راست می گویید، آرزوی مرگ کنید. مرگ را طلب کنید. طلب موت کنید یعنی چه؟ یعنی باور مرگ و قرار گرفتن در میدان هایی که به مرگ نزدیک است؛ مثل جنگ رفتن. آن جاهایی که بودنِ شما در معرض خطر قرار می گیرد؛ ولی هرگز حاضر نیست چنین کاری کند.
وَ لا يَتَمَنَّوْنَهُ أَبَداً بِما قَدَّمَتْ أَيْديهِمْ وَ اللَّهُ عَليمٌ بِالظَّالِمينَ (7)
خودش می داند چه کرده؛ فیلم بازی می کند؛ ولی خودش می داند درونش چه خبر است.
قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذي تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقيكُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ (8)
البته فایده ای ندارد؛ چون نمی توانید از مرگ فرار کنید. اگر شما خدمتشان نرسید، ایشان خدمت شما می رسند. ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى عالِمِ الْغَيْبِ وَ الشَّهادَةِ بعد شما را به عالِم غیب و شهادت برمیگردانند. چرا این را میگوید؟ به خاطر این که که این انسان غیب و شهادتش با هم فرق می کرد؛ بیرونش یک قیافه داشت و درونش چیز دیگری بود. اتفاقاً می رود به سوی کسی که عالِم غیب و شهادت است و همه چیز برایش آشکار است. فَيُنَبِّئُكُمْ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُونَ آن وقت کاملا معلوم می شود هر کس چه کار کرده است؟
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَيْعَ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ تَعْلَمُونَ (9)
ای کسانی که ایمان آوردید وقتی برای نماز روز جمعه، به شما ندا دادند، پس به سوی ذکر خدا بشتابید و بیع را رها کنید. آیا بیع کار حرام و اشتباهی است؟! نه، بیع خود زندگی کردن است. ولی بیع را رها کن؛ الان وقت این معامله نیست؛ الان کنار بگذار. الان برای رشد تو چیز دیگری مهم است؛ بیع را کنار بگذار. فاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَيْعَ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ این برای شما بهتر است.
فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثيراً لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (10)
بعد که نماز تمام شد، پخش بشوید.
نگاهی به جایگاه نماز جمعه در نظام تعلیم و تربیت
يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَيْعَ
چرا بعد از این همه آیه درباره تعلیم و تربیت، سخن از نماز جمعه گفته شد و پای نماز جمعه وسط آمد؟
نماز جمعه جایی است که رسول فرصت می کند با مردم صحبت کند؛ چون آیه آخر هم می فرماید وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً در حالی که تو ایستاده بودی و حرف می زدی تو را رها کردند. در مورد این موضوع چند نکته قابل ذکر است.
نکته اول: نماز جمعه محلی است برای خطبه رسول که طبیعتا محلی برای تلاوت آیات، تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت است. ممکن است در طی هفته فرصت نشود مردم نزد رسول بروند. جایی مثل نماز جمعه را قرار دادند که مردم خطابه رسول را بشنوند. نماز جمعه فرصتی است تا مردم در معرض تعلیم و تربیت رسول قرار گیرند.
نکته دوم: لازم است در نظام آموزشی و تربیتی، محلی برای تلاوت آیات، تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت قرار داده شود. فارغ از این که ما گفتیم در دروس مختلف این کار انجام بشود، این کار باید محلی برای خودش داشته باشد. این نکته بسیار مهمی است. چون این موضوع باید جدی گرفته شود. پس ما بر این که چرا درس دین و زندگی داریم نقدی نداریم؛ نقدمان این بود که چرا جاهای دیگر این مطالب را نداریم. باید یک جایی باشد که مخصوص تعلیم کتاب و حکمت باشد؛ انسان ها بدانند این جا به طور خاص برای این موضوع می آیند. این سبب هویت پیدا کردن این موضوع در زندگی انسان است. پس یک سازمان و مدرسه، یک محلی مثل نماز جمعه لازم دارد. یک محلی که به طور خاص بدانند که آن جا دارد تلاوت آیات، تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت انجام می شود.
نکته سوم: پیوند این محل با نماز، خود اهمیت فراوانی دارد. جلسه سخنرانی نیست؛ نماز جمعه است. با نماز پیوند خورده است. این به تنهایی نشان دهنده اهمیت و جایگاه نماز، در نظام تعلیم و تربیت است. انتظار داریم تلاوت آیات و تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت در نماز اتفاق بیفتد. اذا نودی للصلاة
نکته چهارم: این که نماز جمعه به طور خاص در یک روزی قرار گرفته است، نشان می دهد که در برنامه زمانی زندگی، باید زمانی به این کار اختصاص داشته باشد که روز جمعه از این نظر جایگاه بسیار ویژهای دارد. یعنی در برنامه زمانی انسان باید جا پیدا کند.
نکته پنجم: خیلی خوب است که انسان هر وقتی دنبال تعلیم کتاب و حکمت و تلاوت آیات و تزکیه باشد. ولی باید یک روز در هفته در ساعات مشخصی مخصوص این کار باشد. باید در برنامه من این اتفاق به طور جدی دیده بشود. و این که این برنامه در روز جمعه اتفاق می افتد، یعنی حداقل یک بار در هفته به این برنامه تربیتی نیاز است. کسی می خواهد هر روز به این برنامه بپردازد، راه باز است. اما محمل تربیتی خاص آن، هفته ای یک بار است.
نکته ششم: روح حاکم بر این برنامه تربیتی، بهره مندی از ذکر الهی است. إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللَّهِ ذکر یعنی عامل اتصال به حقیقت. یعنی می خواهد پای حقیقت را به زندگی انسان باز کند. طبیعتاً در پس خودش آرامش و اطمینان و ایمان دارد. ذکر که میآید با آن همه این ها می آید. باید مجلس ذکری باشد. محتوای مجلس ذکر، تلاوت آیات، تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت است و روح حاکم بر آن ذکر است.
نکته هفتم: حضور در این برنامه تربیتی با کنار گذاشتن فعالیت های جدی و مهم همراه است؛ و ذَروا البَیع وقت اضافه و وقت مرده را به این کار اختصاص نمیدهند. گُلِ زمان کار کردن را به این امر اختصاص می دهند. نماز جمعه وقتی است که بازار در اوج شلوغی است. تنور بازار حدوداً از ساعت ده صبح گرم میشود؛ به ظهر که میرسد، اوج رونق بازار است. الان به دلیل وجود برق، بعد از مغرب هم بازار باز است. در زمان قدیم، ساعت نماز جمعه، اوج ساعت بازار بود. و بعد از ظهر که کم کم رو به تاریکی می رفت، کم کم بساط برچیده می شد. ممکن است بعضی فکر کنند اگر جلسه، اول صبح یا آخر شب باشد، یعنی قبل از شروع کارهای روزمره یا پس از اتمام آن بهتر باشد.خیر، باید گل زمان را برای این کار گذاشت. خدا می توانست نماز جمعه را در نماز صبح یا مغرب و عشاء بگذارد؛ در نماز ظهر گذاشته. نماز ظهری که اوج کاراست. کاری را شروع کرده اید و دو ساعت دیگر ادامه بدهید، کار تمام میشود. میگوید حالا بلند شو برو نماز جمعه. می گوید: می دانی اگر کرکره را پایین بکشم، چند مشتری از دست می رود؟ خوب از دست برود. نمی شود که برنامه تربیتی آدم، در زمانِ مرده باشد. نمی شود که همه کارهای انسان در سر جای خودش انجام بشود و بعد به کار تربیتی بپردازد.
نمی دانیم تاریخ تعطیل شدن جمعه از چه زمانی بوده؟ تعطیلی همیشه برای نظام اداری است. چون نظام تکوین که تعطیلی ندارد. زمین کشاورزی باید به موقع آب بخورد. تعطیلی در نظام اداری اتفاق افتاد. انسان ها به مرور کارمند شدند که پنج روز در هفته کار و دو روز استراحت و رسیدگی به امور شخصی است. بازارها این طور نیستند. جمعه بازار خودش چیز عجیبی است. این آیه نشان می دهد وقتی که موضوع نماز جمعه مطرح شد، مسلمانان از بازار میآمدند نمازجمعه. نه این که در خانه تا ساعت ده صبح خوابیده باشند و بعد بلند شوند و به نمازجمعه بیایند. به نظر نمیآید در مدل زندگی که جمعه تعطیل بوده، این آیات نازل شده باشد. می گوید تجارت و بیع را کنار بگذارید. باید برای نظام تعلیم و تربیت تجارت را رها می کردند. یعنی وسط بازار بوده که صدای دعوت به نماز جمعه بلند شده و در این فاصله که او برود نماز جمعه و برگردد، تعدادی مشتری از دست می رفته.
نکته هشتم: پس باید این نظام تعلیم و تربیت یک جایگاه جدی داشته باشد. إِذا نُودِيَ لِلصَّلاةِ مِنْ يَوْمِ الْجُمُعَةِ فَاسْعَوْا إِلى ذِكْرِ اللَّهِ وَ ذَرُوا الْبَيْعَ ذلِكُمْ خَيْرٌ لَكُمْ این برمی گردد به این که انسان بداند نظام تعلیم و تربیتش، اولی بر اقتصادش است. نظام فرهنگی و تربیتی اهمیتی بیشتر از نظام اقتصادی دارد؛ نه این که اقتصاد مهم نیست؛ بلکه تعلیم و تربیت خیلی مهم است. اقتصاد خیلی مهم است؛ عامل استقلال یک کشور است؛ عامل به سعادت رسیدن یک کشور است. ولی ببینید که تعلیم و تربیت چیست که خیر است. چون دارد آن را با بیع مقایسه می کند. ما میگوییم حالا که بیکاریم به نماز جمعه برویم در حالی که در اوج کار باید به نماز جمعه بروید.
نکته نهم: پس از این کنفرانس ومحمل تربیتی لازم است مومنین انتشار در زمین پیدا کنند. فَإِذا قُضِيَتِ الصَّلاةُ فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ برای چه؟ بعضی می گویند منظور این است که بروید سرکارهایتان؛ حرف های تربیتی را شنیدید؛ برگردید سر کارتان؛ هرکسی برود سر کار و زندگی خودش. خیر، این طور نیست. فَانْتَشِرُوا فِي الْأَرْضِ وَ ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ وَ اذْكُرُوا اللَّهَ كَثيراً ابتغاء فضل داشته باشید؛ خود سوره فضل را توضیح داده؛ نمیشود فضل را عام گرفت که منظور از ابتغاء فضل یعنی بروید دنبال معامله و سود کردن. بلکه و ابْتَغُوا مِنْ فَضْلِ اللَّهِ یعنی بروید دوباره این نظام تعلیم و تربیت را استمرار بدهید و چرخه کنید. شما شنیدید بروید به دو نفر یا چند نفر دیگر بگویید؛ در همین سوره فضل را توضیح داده است. در سوره دیگر نیست.
هُوَ الَّذي بَعَثَ فِي الْأُمِّيِّينَ رَسُولاً مِنْهُمْ يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ وَ يُزَكِّيهِمْ وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ إِنْ كانُوا مِنْ قَبْلُ لَفي ضَلالٍ مُبين(2)
وَ آخَرينَ مِنْهُمْ لَمَّا يَلْحَقُوا بِهِمْ وَ هُوَ الْعَزيزُ الْحَكيمُ (3)
ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتيهِ مَنْ يَشاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظيمِ (4)
رسول این ها را آموزش می دهد. یک عده به این قبلی ها ملحق میشوند. چه کسی این عده را به قبلی ها ملحق کرد؟ آن هایی که دور و بر پیامبر بودند و سخنان پیامبر را شنیدند، کاری کردند که بعدی ها به این ها متصل شدند. این فضل خداست. وقتی شما چنین محملی برای تربیت داشتید، مومنان باید دیگران را از این آموزش و تربیت بهره مند کنند. اگر تعداد افراد شرکت کننده در نماز جمعه ده هزار نفر بود، تا شب نشده، این حرف ها به بیست هزار نفر رسیده باشد. مثل این که در نماز جمعه سی هزار نفر بودند.
این، یک نظام تربیتی است. نماز جمعه ما، نه قبل دارد نه بعد دارد. قبل از نماز جمعه که در حال استراحتیم و در محل نماز جمعه هم با دوستان قرار میگذاریم؛ بعد هم که تمام می شود، می رویم سوی زندگی خودمان. اصلاً انگار نه انگار نظام تعلیم و تربیتی اتفاق افتاد. در یک ساختار تربیتی باید به طور خاص، محملی برای تزکیه و تعلیم وجود داشته باشد. در نظام آموزشی و راهبری و مدیریت ما باید محملی باشد که در آن به طور مشخص به تزکیه و تعلیم پرداخته شود. باید تزکیه و تعلیم، اولویت بالای زندگی ما باشد، یک برنامه ثابت و بسیار منظم، در بهترین زمان هفته. و این تعلیم و تزکیه به دیگران منتقل بشود. به این میگویند درست شدن یک نظام آموزشی کامل. برای درست کردن یک مؤسسه و اداره، این اتفاق باید بیفتد.
این هم که به بهانه شبکه های اجتماعی، در خانه بنشینیم و به خطبه ها از طریق شبکههای مجازی گوش دهیم و بعد هم فایل صوتی آن را برای دیگران ارسال کنیم، فایده ندارد. مثل این که نماز خواندن را مجازی کنیم. باید به نماز جمعه برویم. با فایل صوتی نمیشود نماز جمعه برگزار کرد و باز باید رو در رو به نفر بعدی منتقل کنیم نه این که در یک گروهِ هرچند پر تعداد فایل آن را ارسال کنیم. آیا می خواهیم یک تعداد حماری که بارشان کتاب است، تربیت کنیم؟ آیا واقعا با این ارسال در فضای مجازی اتفاقی می افتد؟ منظور این نیست که رسانه ها و فضای مجازی کارکرد ندارند؛ بلکه منظور این است که فضای مجازی جای نماز جمعه و امثال آن را نمی گیرد. مثل این که من نگفتم کتاب دین و زندگی اشتباه است؛ این که در درس های دیگر این رویکرد نیست، اشتباه است. باید در نماز جمعه شرکت کرد و کار را رها کرد. نه این که در حال کار کردن از طریق فضای مجازی به خطبه ها هم گوش بدهد. برنامه تعلیم و تربیت نباید این گونه باشد. از یک کارَت بزن. ذروا البیع یعنی بیع را کنار بگذار. وقتی آن جا رفتی به چند نفر دیگر هم رو در رو، منتقل کن.
چقدر دلتنگ نماز جمعه هستیم! نظام تعلیم و تربیت قاعدهای دارد. در معلمی از طریق مجازی، آموزش را می شود منتقل کرد؛ ولی تربیت را واقعا نمی شود منتقل کرد. باید همدیگر را ببینند؛ نفس تاثیر دارد؛ نگاه تاثیر دارد. مجازی کردن چیز خوبی است؛ ولی جای بعضی چیزها را نمی تواند بگیرد.
این می شود جایگاه نماز جمعه در یک نظام تعلیم و تربیت. خیلی فوقالعاده است. شما جایی را درست می کنید، یک خطابه منظم، انسانها اهتمام دارند آن جا بیایند؛ محتوی معلوم است؛ خطیب معلوم است؛ روح حاکم بر آن معلوم است؛ در بهترین زمان ها، به طور منظم، در یک وقت مشخص، و بعد هم آن هایی که می آیند، باید آخَرین را به خطبه ملحق کنند. گویی پنج برابرِ حاضران، در نماز جمعه بوده اند.
وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ وَ اللَّهُ خَيْرُ الرَّازِقينَ (11)
آسیبش کجاست؟ مثل هر سیستمی، این سیستم هم آسیب دارد. وَ إِذا رَأَوْا تِجارَةً أَوْ لَهْواً انْفَضُّوا إِلَيْها وَ تَرَكُوكَ قائِماً کافی است یک سودی یا لهوی بیاید؛ اولین گزینه این است که این هفته لازم نیست نماز جمعه برویم. معمولا اول از همه نماز جمعه کنار گذاشته میشود. البته این ها وسط نماز جمعه بلند شدند، رفتند. رسول خدا دارد برای شما تعلیم کتاب و حکمت می دهد؛ همان که فضل واقعی است. و شما به خاطر تجارت یا لهو بلند میشوید. تجارت، سود واقعی و لهو، سود توهمی است. آدم ها به خاطر سود واقعی یا توهمی به راحتی سخنان رسول را رها می کنند. می گویند: بعداً از دیگران می پرسیم رسول چه گفت.
قُلْ ما عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ مِنَ اللَّهْوِ وَ مِنَ التِّجارَةِ آن چه نزد خداست، بهتر از لهو و تجارت است. و الله خیر الرازقین این خیلی حرف دارد.
فرق رزق با دارایی چیست؟
آن چیزی که شما دارید، دارایی است. رزق بخشی از دارایی است که شما آن را مصرف می کنید و آن را به کار گرفته اید. مثلاً من ده عدد سیب می خرم. دارایی من ده سیب است. اما یکی از آن ها را میخورم. یک سیب رزق من بود. نُه سیب دیگر رزق من نبود. با آن که من آن ها را خریدم. البته رزق می تواند این طور هم باشد که فرزند و اعضای خانواده من بخورند و به واسطه آن رزقی هم به من برسد. به هر حال رزق آن چیزی است که انسان آن را به کار می گیرد و از آن بهره مند می شود؛ نه آن چیزی که دارد. کسی پنجاه خانه دارد. از آن ها کلی درآمد دارد و همه آن ها در بانک است و روی آن پول هم سود می آید؛ ولی هیچ وقت فرصت نمی کند از آن پول و سود استفاده کند. این ها رزق نیست. رزق مادی انسان اندازه ای دارد. فقط در امور معنوی رزق می تواند بی نهایت باشد. در امور مادی رزق همیشه محدود است. مگر انسان چقدر می تواند بخورد؟! چقدر می تواند پول خرج کند؟ بالاخره یک سقفی دارد. رزق معنوی مثل علم بی نهایت است؛ آن هم به شرط این که در شما به کار گرفته شود. مدرک دارایی است؛ رزق نیست. رزق آن موقعی است که این علم به جریان می افتد.
والله خیر الرازقین یعنی این که: گیریم دنبال رزق این طرف و آن طرف رفتی. تو دارایی به دست می آوری ولی رزق شدنش فرمول دیگری دارد. وقتی به نیت تزکیه و تعلیم، نزد رسول نشستی، برای تو رزق می شود نه دارایی. تفاوت مجلس تعلیم و تربیت با مجلس تجارت و مجالس دیگر که علم و فنی به شما آموزش می دهند، زیست و شیمی و گلدوزی یعنی چیزهای مفید به شما یاد می دهند، این است که این ها نهایتاً برای شما دارایی ایجاد می کند؛ حالا تازه باید بروید رزقش کنید. ولی مجلس رسول مستقیم رزق است. چرا؟ چون اگر شما با این رویکرد نشسته باشید نه با رویکردِ حُمِّلوا التورات، سخنان رسول در وجود شما حکّ می شود. تجربه کرده اید، در مجلس عالِمی، جملاتش در انسان در لحظه تبدیل به رزق می شود؛ نگاه من را عوض می کند؛ در لحظه در من برنامهریزی جدید ایجاد می کند؛ حتی ممکن است در لحظه من را وادار به حرکتی کند. مثل کسی که سوره زلزال را آموخت و بلند شد رفت. بقیه گفتند چرا رفت؟ پیامبر گفتند این شخص فقیه رفت. وقتی در لحظه به عمل تبدیل می شود، می شود رزق. شما مجلس رزق را با مجلس دارایی مقایسه می کنید؟ این خود رزق است. آن چیزهایی که میروی به عنوان دارایی جمع می کنی، اگر از این جنس بشوند رزق هستند. آن سیب و آن خوراک اگر به این تعلیم و تربیت تبدیل بشوند، رزق هستند. شما داری مجلس خودِ رزق را با دارایی ها مقایسه میکنی؟ تازه اگر دنبال تجارت بیع و لهو رفتی، آن که جمع می کنی باید در تو به یک چیز ماندگاری تبدیل شود. آن چه که این را به یک چیز ماندگار تبدیل می کند، این نظام است. وقتی این نظام نباشد، همه آن ها هیچ هستند. هیچِ واقعی. چون فقط دارایی هستند و رزق نمی شوند.
این جایگاه نماز جمعه در نظام تعلیم و تزکیه و هدایت و مدیریت است.
سؤال: اگر بخواهیم مجموعه ای را به مصداق فضل الله شدن برسانیم ولی اقبالی به آن نشان ندهند، چه باید کنیم؟
پاسخ: ما وظیفه داریم دیگران را به جریان بعثت رسول گرامی اسلام متصل کنیم. این جزء وظایف ماست. اگر دیگران آمادگی ندارند، پس شما چه کاره هستید؟ باید این کار را انجام بدهید. بدترین عدم اقبال ها، در قبال پیامبر بوده. ایشان تمام تلاششان را کردند و تا آخرش خسته نشدند؛ چون عزت داشتند. انسان باید عزت داشته باشد و خسته نشود.
سؤال: اگر ما با بهترین مدرک ها، هنوز انسانیت را فرا نگرفته ایم، مصداق مثل قرآن یعنی حملّوا التورات هستیم؟
در این سؤال واژه مدرک، واژه مناسبی نیست. مثلا برای گرفتن مدرک شیمی؛ اصلا کل علم را برای تزکیه درس ندادهاند. ما چنین اشکالاتی داریم. اگر کلش را برای تزکیه درس ندادهاند، انتظار است کسی تزکیه شود؟
این طور بگوییم: اگر من علمی به دست آوردم و به عمل تبدیل نشد من مصداق حمّلوا التورات هستم؟ پاسخ من این است که خیر، نیستید. چرا نیستید؟ به دلیل این که شما دغدغه دارید که علم به عمل تبدیل شود. به آن چیزی که دارید، نمی نازید. حمّلوا التورات به آن قیافه ای که دارد می نازد. باید به او بگویید فتمنوا الموت ان کنتم صادقین. ما همین طوری هم داریم از شدت این که علم ما به عمل تبدیل نشده، می میریم و ناراحتیم. کسی که دغدغه دارد که چرا من آدم نشدم که حمّلوا التورات نیست. ولی بالاخره هنوز آن یزکیهم و یعلمهم الکتاب و الحکمة هم نیست. فعلاً ما این وسط هستیم. همان که در روایت می گویند وسط بودن خوب نیست. روایت می گوید خدا رحم کند کی بمیرد؟ در این لحظه یا در آن لحظه؟ حمّلوا التورات به مدرکشان می نازند و آن را به شیوه زیستن تبدیل کردهاند.
سؤال: اگر ما در معرض یک استعماری باشیم و از ما بخواهند فقط حرف گوش بدهیم و نخواهند ما رشد کنیم، چه وظیفه ای داریم؟
پاسخ: مگر میشود کسی نگذارد انسان رشد کند؟! کسی نمیخواهد بگذارد انسان رشد کند ولی اگر او بفهمد و بخواهد، امکان ندارد کسی جلوی رشدش را بگیرد. سیستم استعماری این است که نگذارد شما به این موضوع فکر کنید؛ اما اگر من فهمیدم که باید رشد کنم، خوب رشد می کنم دیگر. کسی نمی تواند جلوی رشد مرا بگیرد. سیستم استعماری که نمی تواند بر فکر من مسلط شود. بر فکر من مسلط میشود، وقتی من فکر نمی کنم. اما اگر کسی بیدار و آگاه شود، مگر میشود کسی جلوی رشدش را بگیرد؟! شما برای خودت برنامه تلاوت آیات، تزکیه و تعلیم کتاب و حکمت داشته باش. احدی نمی تواند جلوی انسان را بگیرد. کار آدم را می تواند سخت کند؛ می تواند انسان را بکشد؛ ولی نمی تواند جلوی رشد را بگیرد. آخرش مرگ است. فتمنوا الموت. بعد میگویند او برای مسیر کمال و رشد مرد. تازه به اسوه ای در عالم تبدیل می شوید. می گویند اگر خواستی ببینی چگونه یک نفر می تواند مبارزه کند و برای رسیدن به رشد جانش را بگذارد، برو فلانی را ببین.
جلسه بعدی هم سوره مبارکه جمعه است. لطفاً هر کسی برای خودش برنامه تربیتی داشته باشد. هیچ کس نباشد که برنامه تربیتی برای خودش ندارد. به طور مشخص هرکس برنامه داشته باشد به صورت هفتگی کتاب خدا و تعالیم اهل بیت را یاد بگیرد، یک جای دیگر مجلس داشته باشد، به دیگران یاد بدهد. تا ماه دیگر این برنامه را اجرا کنید. یک برنامه منظم هفته ای در یک زمان مناسب کلاس داشته باشید که حکمت خدا و کلام اهل بیت را یاد بگیرید و جای دیگر به بقیه منتقل کنید. این حداقل کاری است که می توانیم انجام دهیم. و جلسه آینده برای کسانی که هم کلاس می روند و هم کلاس می گذارند، چون اهل عمل هستند، جلسه خاصی می شود. فرمولش این است.
امر های سوره را هم کار کنید. ان شاء الله دیدار ما در یک نماز جمعه باشکوه و صلّی الله علی محمد و آل محمد