شاید همه چیز از آنجا شروع شد که قم متواضعانه میان سفرهای ما واسطه شد و ما هیچ وقت نرفتیم که قم برویم. قم فقط یک ایستگاه بین راهی بود و ما کم کم نسبت به قم کور شدیم. قم جایی بود که بارها رفته بودیم و هرگز نرفته بودیم.
درست مثل حرم بانویش.حضرت معصومه، فقط خواهر امام رضا(ع) بود و ما، خسته از راهی که آمده و مشتاق راهی که مانده، کور کورانه به او سر می زدیم و تند تند حاجاتمان را دستش می سپردیم و می رفتیم. این بود که تمام این سالها من مثل یک نابینا به زیارت رفتم و دست پر برگشتم.
اما خدا برای هر کسی فرصتهایی قایم کرده. یکی از آنها این بود که من یک بار فقط قم رفتم. قم، مقصد سفر من بود و آن سه روز رویایی چشمان مرا باز کرد.
حالا باید چشمانم را بیشتر به سوی بانو معصومه هم بگشایم.
بگشایم و ببینم که
– مادرش از مغرب بود. مغرب یعنی چه؟ غرب یا کشور مغرب؟ باید بپرسم. به هر حال نجمه خاتون، عروس عزیز امام کاظم (ع) از جایی دور بود. چقدر این جهان وطنی قشنگ است. قشنگ تر اینکه نجمه خاتون، یک زن بابرنامه و نخبه بود. او روزش را به سه قسمت عبادت، همسر و فرزندداری و تحصیل دانش تقسیم کرده بود. روزها پیش مادر امام کاظم(ع)، حمیده خانم می رفت و از او علم می آموخت. چقدر رابطه این عروس و مادرشوهر، شیرین است.
– حضرت معصومه که موقع وفاتش فقط ۱۸ یا ۲۸ یا عددی در حدود اینها داشت و هجرت کرد. این برای ما درس بزرگی است، ما که حالا با این همه امکانات این طرف و آن طرف، تفریح می رویم و آخرش هم که برمی گردیم و می گوییم آخیش! هیچ جا خونه خود آدم نمیشه!
حضرت معصومه، یک خانم جوان در شرایط سخت و پیچیده سیاسی و پلیسی، هجرت کرد، هجرتی برای خدا و در این راه جانش را از دست داد. حتی اگر بگوییم از بیماری و نه مسمومیت، به هرحال خود خدا گفته که «هرکس از خانه خود به عنوان مهاجرت به سوی خدا و پیامبر او خارج شود، سپس مرگش فرارسد؛ پاداش او برخداست.»(نسا:۱۰۰)
– خواهر امام رضا(ع) بود. این را زیاد گفته ایم و بد هم گفته ایم. درباره حضرت زینب هم همین طور کور کورانه گفته ایم خواهر حسین(ع) بود. خب که چه؟ این همه آدم بزرگ و خواهرهای معمولی شان. این همه آدم بزرگ و غریبه های بزرگ. حضرت معصومه سرباز امام رضا(ع) بود، فعال سیاسی دم و دستگاه امامتش، مبلغ فرهنگی مذهبی اش. با چشم های گشوده آن فضای ترس و سکوت را می دید ، مثلا آن روزکه به خانه شان حمله کردند و امام رضا(ع) دم در ایستاده بود و اصرار می کرد که به زنها کار نداشته باشند. دید که امامش همه لباسها و زینت آلات را به مامورداد. دلش می سوخت، تصمیم می گرفت برای این امام مظلوم کاری کند، کارها کرد که عاقبت شهید امام رضا(ع) شد، زائرش، عاشقش، مرید خالص اش. آخر او نور خدایی برادرش را می دید، با گشوده ترین قلب.
– حضرت معصومه یک کارهایی کرد که بشود نمونه حضرت زهرا(س). بابای هر دوشان می گفتند«فداها ابوها»، بس که فدایی خدای پدرانشان بودند، یک عالمه جلسه علمی گذاشتند و حدیث گفتند و هر کس از آدمهای خوب که بهانه حضرت زهرا(س) را گرفته، به حضرت معصومه ارجاعش داده اند که اینجا همان عطر در هواست. این بانوهم مثل آن بانو.
– حضرت معصومه آنقدر بزرگ و باوجود بود که کویر قم را گلستان کرد.البته که قم از قبل هم محل زندگی دوستداران اهل بیت بود، ولی این حضرت معصومه بود که مثل قلبی به سینه قم آمد و نور و نور و نور را به همه رگ های شهر فرستاد تا قم زنده تر شود و یک روز حرم باشد و روز دیگر حوزه.
– حضرت معصومه….
آیا حالا دارم حضرت معصومه را می بینم؟ نه! فقط لای پلک هایم را کمی گشوده ام. برای دیدن فاطمه ها، چشمان دیگری نیاز است.