بهار كه ميشود،
قاصدك ها كه از راه ميرسند،
من با دلي شاد و مطمئن حرف هايم را در گوششان زمزمه ميكنم… و به سويت ميفرستمشان،
باور دارم كه ميدانند كجايي حضرت پدر…
بهار كه ميشود،
قاصدك ها كه از راه ميرسند،
من با دلي شاد و مطمئن حرف هايم را در گوششان زمزمه ميكنم… و به سويت ميفرستمشان،
باور دارم كه ميدانند كجايي حضرت پدر…