خب این توحیدی که من آوردم تا کجا شما را می توانم ببرم؟ می توانم همه تان را تا مقام لقاءالله ببرم. «فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ»؛ هر کسی امید به لقاء پروردگار دارد که شاید معنایش امید به رسیدن به مقام توحید است دیگر. البته گاهی از مرگ تعبیر به لقاء الله می شود. چون در مرگ انسان هم حجاب ها کنار می رود، یک ملاقاتی با پروردگار خودش دارد، لذا از مرگ تعبیر به لقاءالله می شود. «فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ»؛ اگر کسی امیدوار شد به لقاء پروردگار مشتاق است، دنبالش هست. اگر این پیغمبر نیامده بود، باب توحید بسته بود. هیچ. حالا که این شمس حقیقی طلوع کرده این پیغمبر آمده، این پیامبری که به او وحی می شود، لباس بشر پوشیده، ولی حامل وحی است. خدا با او صحبت می کند، بشری است که خدای متعال با او تکلّم می کند، آن هم تکلّمی از جنس وحی. حالا که او آمده، اگر امیدوار شدید که با این معلم می شود تا مقام لقاء الله رفت.
بعد در ادامه برای این حرکت به سمت لقاء الله فرموده: «فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَدًا» عمل صالحی است انجام دهید. در عبادت هم شرک نورزید. روایات ذیل همین آیه آمده است شرک مغفور که حقیقت ریا است را خدا می بخشد. حتی مخفی ترین ریاها که گاهی تشخیصش از تشخیص مورچه سیاه در شب تاریک بر سنگ سیاه سخت تر است که آدم بفهمد دارد برای غیر خدا کار می کند. در مواردی برای غیر خدا کار کردن این قدر مخفی می شود ردپای غیر خدا در وجود انسان در شاکله انسان که نیت همان شاکله است، در آن حدیث فرمود نیت شاکله تان است، رد پای غیر خدای متعال در شاکله انسان این قدر مخفی می شود که از تشخیص مورچه سیاه در شب تاریک بر سنگ سیاه، از تشخیص ردپای آن دشوارتر است. مخلصین آن هایی هستند که در مقام اخلاص در محبت هستند. هیچی جز محبت خدا در وجودشان نیست. که این را باید معنا کرد. اگر کسی دنبال لقاء الله هست، باید خالص شود. «و لا یشرک بعباده احدا»؛ اگر کسی شرک خفی هم داشت بخشیده می شود، ولی لقاء الله خبری نیست. «فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاءَ رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا…»
پس بنابراین توحیدی که پیامبر آورده و می خواهد ما را به این توحید برساند، این توحید مقام اخلاص محض، مقام بندگی محض، مقام لقاء الله است، مقام توحید کامل است. می خواهد ما همه مان متمکّن از توحید باشیم، همیشه در محضر خدا باشیم، بشویم «اعبد الله کأنک تراه»[1] این مقام را حضرت برای ما آورده. این توحیدی که در قرآن هست، یک توحید جامع کامل است، مقام اخلاص محض است، مقام لقاء الله است. ما با این پیامبر باید تا اینجا برویم. این قدری که ما با این پیامبر آمدیم خیلی خوب آمدیم. همه به این پیامبر بر می گردد. این پیامبر گرامی آن خورشیدی است که همه کائنات را روشن می کند و شمس آنهاست، فرمود شمس، نبی اکرم است. پرتو نبی اکرم آن دینی است که برای ما آورده. اگر در ذیل پرتوی نبی اکرم قرار گرفتیم، همه مان نورانی به نور توحید می شویم. پس این توحیدی که پیامبر آورده، یک توحید جامع و کامل است. ما باید با این پیامبر از شرک خفی نجات پیدا کنیم. اگر می خواهیم به راحتی مطلق برسیم، باید از شرک خفی هم نجات پیدا کنیم. باید به مقام بندگی محض، اخلاص محض، خشوع محض، به مقام اخلاص در محبت برسیم. به مقام رضای الهی برسیم. ما راضی از خدا باشیم تا خدا هم از ما، به مقام رضا برسیم. این توحیدی که پیغمبر آورده، مقام رضا است، نه این توحیدهای ناقص. اینها هم از برکات حضرت است. ولی این کافی نیست. با این پیغمبر تا اینجا رفتن خیلی خسارت است.
اینکه روز قیامت شهدا غبطه می خورند به مقام حضرت ابوالفضل، همه شهدای عالم شهدای کربلا غبطه می خورند، آنها هم به مقام حضرت ابوالفضل غبطه می خورند. چرا غبطه می خورند؟ چون با این امام حسین حبیب هم احساس می کند که وقتی حضرت ابوالفضل را می بیند، می بیند بیشتر می شده از این امام حسین استفاده کند. این ظرفیت امام حسین است که هر چه هم استفاده کنی، کم استفاده کردی. این پیغمبری که در عالم ارواح مبعوث به انبیا بوده، شاگردانی مثل ابراهیم خلیل داشته، پیغمبری که در عالم حول العرش معلم ملائکه، جبرئیل و میکائیل بوده، یک چنین شاگردانی دارد، این استاد وقتی به عالم دنیا آمد، کمتر از سلمان شدن خسارت است. سلمان شدن هم خسارت است. با این پیغمبر، خیلی بالاتر از این می شود برویم. پیامبر آمده ما را به آن مقامات ببرد. این کتاب که پیغمبر آوردند، خیلی کتاب عظیمی است. کتابی است که حبل الله بین ما و خداست. «حَبْلًا مُتَّصِلًا فِيمَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَ عِبَادِك»[2] اگر ما این کتاب را دریابیم اگر ما حقیقت این کتاب را از پیامبر تلقی کنیم، این کلام الهی که به پیغمبر عطا شده است؛ که از حجاب پیغمبر دریافتش کنیم؛ می دانید یعنی چه؟ مگر خدای متعال با موسی کلیم صحبت نکرد من وراء شجره؟ چه شجره ای بالاتر از نبی اکرم؟ خدای متعال با پیغمبر تکلّم کرده است. کلامش از ورای پیغمبر بما برسد، ما قرآن را از پیغمبر دریابیم، این کلام الهی در وجود ما جاری شود نازل شود، آن وقت موحد می شویم. باید پرتو قرآن از وجود نبی اکرم به قلب ما بتابد، قلب ما نورانی به نور نبی اکرم و نور قرآن شود. این آن چیزی است که ما را دعوت کردند تا این مقام باید برویم، این مقام توحید است.
سیر در وادی توحید، تنها با شفاعت نبی اکرم و اهل بیت
نکته مهم اینکه رسیدن به این توحید جز با شفاعت نبی اکرم و اهل بیت ممکن نیست. این شفاعت هم شفاعت قراردادی نیست. یعنی خدای متعال این توحید را به پیغمبر عطا کرده است. «يُوحَى إِلَيَّ أَنَّمَا إِلَهُكُمْ إِلَهٌ…» به ما که وحی نمی شود. خدای متعال با ما تکلمی نکرده است و تکلم هم نمی کند. پس ما باید این توحید را از پیغمبر بگیریم. این جور نیست که خدای متعال یک قرآنی هم به ما نازل می کند. قرآن یکی بیشتر نیست. آن هم به پیغمبر نازل کرده است. «كِتَابٌ أَنزَلْنَاهُ إِلَيْكَ لِتُخْرِجَ النَّاسَ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ بِإِذْنِ رَبِّهِمْ إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ»(ابراهیم/1) یعنی ای پیغمبر ما این با عظمت را بر تو نازل کردیم تا شما مردم را به اذن الله از ظلمات به سمت نور بیرون ببریم. لذا این سیر با نبی اکرم است. این گونه نیست که خیال کنیم خودمان می توانیم توحید را دریابیم. پیامبر آمده یک انذاری کرده، فرموده من شما را انذار می کنم مشرک نباشید، خدا را بپرستید، حالا دیگر ما بیدار می شویم خودمان راه می افتیم می رویم موحد می شویم و از شرک نجات پیدا می کنیم. این طور نیست. این پیامبری که انذار می کند، اگر ما انذار پیامبر را شنیدیم و خواستیم راه بیفتیم، بشارت های پیامبر در دل ما اثر کرد، خود این پیغمبر باید ما را بِبَرد. این پیامبر ما را نمی فرستد، ما را با خودش می بَرد. نیامده آدرس بدهد بگوید خب آدرس را بگیرید خودتان بروید. این جوری نیست. راه خدا این جوری نیست. راه خدا بُردنی است. آن کسی که این راه را رفته است، باید ما را بِبَرد. نه این که یک آدرسی می دهد ما می رویم. پس رفتن در راه خدا سیر در وادی توحید به شفاعت نبی اکرم است.
در قرآن اینکه توحید مجسم پیغمبر و امیرالمؤمنین و اهل بیت علیهم السلام هستند، با بیان های مختلفی آمده است. و راه رسیدن به مقام اخلاص و دریافت توحید این است که ما وارد وادی ولایت نبی اکرم شویم، سیر در این وادی کنیم. به اندازه ای که در مقامات نبی اکرم سیر می کنیم، حجاب از حقیقت مقامات بندگی ایشان برای ما برداشته می شود و انوار بندگی ایشان در ما تجلی می کند، ما موحد می شویم، «بنا عبدالله بنا عرف الله»[3] نه این که حالا کسی خیال کند یک ریاضتی می کشیم، همین طوری که به پیامبر عطا شد، ما هم مستقیم از خدای متعال دریافت می کنیم. عبد مطلق فقط ایشان هستند.
بیان جریان توحید و ولایت در آیات شجره طیبه
یک از این بیان های قرآن در تبیین این مسئله این است که فرمود: «أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ * تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا»(ابراهیم/24-25) خدای متعال می فرماید پیغمبر ما ندیدی خدای متعال کلمه طیبه ای را مثل زده است که همانند یک شجره پاک است. اینکه مَثل خدای متعال چیست را اینها بزرگان بحث کردند. خدای متعال مثلی زده است کلمه طیبه مثل شجره طیبه است. اصل این درخت ثابت و مستقر در اعماق زمین است، ثابت است، فرعش در آسمان است و دائما هم میوه می دهد. مثل های قرآن خیلی مهم هستند. کسی مثل ها را فهمید، اهل عبرت بود، «فاعتبروا»، اهل عبرت بود عبور می کند از این مثل ها، ممثّل و حقیقت را می فهمد. خدای متعال کلمه طیبه را به شجره طیبه مثل زده است.
اما این کلمه طیبه چیست که خدای متعال مثل زده است؟ فرمود کلمه طیبه، کلمه توحید است. کلمه توحید کلمه لا اله الا الله که حضرت فرمود حصنی، این کلمه توحید کلمه طیبه است. این مثل یک درخت است. حقیقت توحید در عالم کلمه توحید یک درخت است، یک شجره است. «السَّلامُ عَلى شَجَرَةِ طوبى وسِدرَةِ المُنتَهى»[4] شجره طوبی امیرالمؤمنین هستند، در زیارت ششم آمده است. اگر کلمه طیبه مثل یک درخت است، این درخت را در روایت توضیح داده، کلمه توحید مثل یک شجره است. واقعا شجره ای است شجره توحید. این درختی که ما می بینیم ریشه ای دارد و تو زمین هست و تغذیه می کند، به همه شاخ و برگ می رساند، میوه می دهد، میوه هایش روی شاخ و برگش هستند، میوه های درخت روی زمین نیست، روی شاخ و برگش است. اگر کسی از این درخت بالا برود دستش برسد، می تواند میوه های این درخت را بچیند. ریشه درخت، نقطه اتصال درخت به زمین و تغذیه خودش است.
حالا این شجره طیبه توحید چیست؟ حضرت فرمود این شجره ریشه اش و اصلش نبی اکرم است، تنه اش امیرالمؤمنین است، شاخه هایش اهل بیت هستند، برگ هایش شیعیان هستند. شیعه خیلی امر مهمی است. چیزهایی که ما از آن غفلت می کنیم، مقام تشیّع است. میوه هایش علوم اهل بیت هستند. در روایتی که بیان سر کرده است فرموده عنصر این درخت حضرت زهرا است. عنصر این درخت؛ می دانید ائمه عناصر الابرار هستند. عنصر این درخت توحید وجود مقدس فاطمه زهرا است. حالا جور دیگر هم در روایت هست. یک روایت دیگری دارد که یک مقدار راحت تر مسأله را توضیح داده، آسان ترش کرده، فرمود اصل درخت توحید نبی اکرم و اهل بیت هستند، فرعش چیست؟ «اصلها ثابت»؛ اصلش مستقر در عوالم بالا است. ربطی به ما ندارد. ما نمی دانیم کجاست. ما عوالم اهل بیت برایمان مشهود نیستند. فرمود حالاتی بین ما و خداست که احدی با خبر نیست. اصل این شجره توحید نبی اکرم و اهل بیت هستند که در یک مقامی ثابت هستند، مقام ثابت و مستقری دارند. آن مقام هم برای ما به سادگی مکشوف نیست. فرمود فرع این درخت که در آسمان است، ولایت ائمه است. پس فرع درخت توحید ولایت اهل بیت است. اصل درخت توحید خودشان هستند. این که در زیارات ائمه می خوانید، «ارکان توحیدک و دعائم دینک»؛ یعنی این یعنی اصل توحید خود امام حسین هستند. دین ما فرع حضرت است.
پس بنابراین شجره توحید، اصل توحید، خود خداپرستی، بندگی و حقیقت توحید که مقام ثابتی دارد، «اصلها ثابت»، آن مقام، مقام اتصال آن ها به حضرت حق است که ما نمی دانیم چه مقامی است. بعد یک فرعی دارد، که محیط ولایت ائمه است که در سماوات است، آسمان ها است. بعد فرمود «تؤتی اکلها کل حین باذن ربها»؛ در هر حینی دائما به اذن الله میوه می دهد این درخت شاخ و برگ این درخت پر میوه است. فرمود این میوه ها علوم و معارف اهل بیت است. اگر کسی سماواتی شد اهل ولایت اهل بیت شد، از این ثمرات متنعم می شود، آن وقت معارف اهل بیت را به او عطا می کنند. رزقش علم امام، علم مستفاد از امام می شود. این علم مستفاد از امام همان ایمان است، همان مراتب معرفت است. معرفت علم مستفاد از امام است. ایمان علم مستفاد از امام است. اگر کسی به ولایت ائمه رسید، وارد محیط ولایت شد، آن وقت ثمرات این درخت در او هست. این میوه های معرفت در قلبش غرس می شود. می تواند از این میوه های معرفت بهره مند شود، قلبش نورانی از علم امام می شود. «لاشربنا قلوبهم الایمان»[5] قلبش با ایمان اشراب می شود. این ثمره درخت ولایت و درخت توحید معارف است از آن سمواتی ها است، برای اهل ولایت است.
سیر در مقامات توحیدی از فرع به اصل شجره
اگر کسی وارد وادی ولایت ائمه شد که فرع وجود آن هاست، اگر مؤمن کاملی بود، آرام آرام سیر از فرع به اصل می کند. کم کم می شود اهل البیت، خانه زاد می شود، تا می رسد به آن جایی که پرده ها بین او و حقیقت امام کنار می رود و آن وقت امام را در چهره واقعی اش که اسم اعظم اعظم خداست، می بیند. آن وقت هر کجای عالم که نگاه می کند، می بیند پرتوی امیرالمؤمنین است. پرتوی ازلی و ابدی است. هر کجا نگاه می کنی، همه عالم اگر تسبیح می گویند، آن کسی که به عالم تسبیح می دهد، ذکر تسبیح می دهد، امیرالمؤمنین است. اگر کسی به اینجا رسید، سیر با امام کرد، اول وارد وادی ولایت آنان شد، بعد از ثمرات این شجره طیبه که معارف آنهاست برخوردار شد، آرام آرام رشد کرد، از فرع به طرف اصل، آن وقت برسد به اصل شجره توحید که حقیقت نورانیّت نبی اکرم است (مقام ثابت ایشان) اگر کسی به آن مقام دست پیدا کرد، به اصل درخت توحید رسید و راه پیدا کرد، موحد کامل می شود. حضرت ما را به این دعوت کرده است که سر سفره حضرت بنشینیم، با این شجره طیبه سیر کنیم برسیم به اصل.
کسی آنجا رسید، نباید خیال کند پیغمبر می شود. این که توهم است. توهم است که آدم خیال کند ما آنجا برسیم، خودمان پیغمبر می شویم. نه، ما شعاع پیغمبر می شویم. ما پیامبر را در سرچشمه وجودش می شناسیم. از سرچشمه می خوریم. یک وقت انسان از فرع می نوشد، «فرعها فی السموات تؤتی اکلها کل حین»؛ یک وقتی نه، از اصل سرچشمه می خورد. اگر کسی وارد محیط ولایت اهل بیت شد، وارد وادی توحید شده است. بعد اگر از ثمرات این شجره طیبه و معارف آنها برخوردار شد، سیر کرد تا رسید به اصل ثابت این شجره، «اصلها ثابت»، به آن مقام ائمه راه پیدا کرد که مقام ثبات است، آن مقامی که آنها عندالله دارند، خدا را در آینه آن مقام نبی اکرم دید، موحد حقیقی می شود. پس گمان نشود که اگر پیامبر ما را دعوت به توحید کرده است، یک آدرسی دادند گفتند بفرمایید خودتان بروید؛ آنی که می گفت حسبنا کتاب الله؛ خیال می کرد پیامبر آمده ما را بفرستد، یک آدرسی داده می گوید بروید، نمی دانست این طوری نیست. سیرت می دهند و این سیردادن سیر با قرآن است. «کتاب انزلناه الیک لتخرج الناس»؛ کتاب را به پیغمبر نازل کردند. این پیامبر با این کتاب مردم را از ظلمات به سمت نور سیر می دهد و دائما هم سیر می دهد. اگر کسی وارد وادی ولایت نبی اکرم شد، از رزق قرآن، از سفره قرآن خورد، تازه رزق های بعدی است. هر پرده ای که کنار برود، پرده بعدی است. «لتخرج الناس الی الظلمات الی النور الی صراط العزیز»؛ این صراط بی پایان است و البته با پیامبر باید سیر کرد. اگر قرآن کتاب توحید است، این رزق توحید را پیامبر به ما می چشاند. «لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ»(نحل/44)
در هر مقامی باشی، سلمان هم که باشی، باز پیامبر باید قرآن را برایت بیان کند. این جور نیست که آدم سلمان شد، دیگر خودش قرآن را می فهمد. آنجا سلمان می رسد به یک رموزی از قرآن که باید محضر امام صادق را دریابد که بگوید این یعنی چی. جابر بن یزید جعفی هم که شود که اهل علم سر است، باید بیاید زانو بزند بگوید آقا این قرآن اینجا چی می گوید. این طور نیست که وقتی رسیدی، دیگر خودت می رسی. «حسبنا کتاب الله» یک توهم است. لذا این که حضرت فرمود قرآن بین دو جلد کتاب نیست «بل هم آیات فی صدور الذین اوتوا العلم»(عنکبوت/49) بلکه درون قلب ماست. اگر کسی می خواهد از این کتاب خدا که کتاب توحید است، توحیدی هم که قرآن ما را به آن می رساند، اگر با قرآن سیر کنیم، که آخرین مقامات توحیدی است، توحید جامع و کامل است، معلمش نبی اکرم هستند. نبی اکرم باید رزق قرآن را به ما بدهند. در هر مقامی هم که باشید، باید از ایشان بگیرید. اینکه گفتیم رسیدن به توحید این است که انسان وارد فرع ولایت آنها شود، برود تا به اصل برسد، آن وقت موحد حقیقی می شود، این همان مقام کنه نورانیت امیرالمؤمنین است. «مَعْرِفَتِي بِالنُّورَانِيَّةِ مَعْرِفَةُ اللَّه»[6] که با وسیله خود حضرت واقع می شود. لذا توحیدی که قرآن دعوت می کند، در عرض ولایت نبی اکرم نیست. توحیدی است که خدا به پیغمبر داده است. ایشان سفره اش را پهن کرده، بعد هم می فرماید «تعالوا» هر چه بیایید بالاتر باز سفره من گسترده است. تا هر کجا که بیایید این سفره هست. ولی سفره نبی اکرم و امیرالمؤمنین است. کسی خیال نکند توحید را مستقلا از خدا می رود دریافت می کند. احدی جز نبی اکرم و اهل بیت بی واسطه ندارند. مابقی هر چه می گیرند، از سر این سفره و این مأدبة الله است. السلام علیک یا اباعبدالله…
[1] الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 526
[2] مكارم الأخلاق، ص: 343
[3] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 145
[4] المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص: 217
[5] الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 220
[6] بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج26، ص: 1