20170615 175859

 

 

ساقی امشب باده از بالا بریز/باده از خم خانه مولا بریز
باده‌ای بیرنگ و آتشگون بده/زانکه دوشم داده ای افزون بده
ای انیس خلوت شبهای من/می چکد نام تو از لبهای من
محو کن در باده ات جام مرا/کربلایی کن سرانجام مرا
یا علی درویش و صوفی نیستم/فاش می‌گویم که کوفی نیستم
لیک می دانم که جز دندان تو/هیچ دندان لب نزد بر نان جو
یا علی لعل عقیقی جز تو نیست/هیچ درویشی حقیقی جز تو نیست
لنگ لنگان طریقت را ببین/مردم دور از حقیقت را ببین
خیل درویشان دکان آراستند/کام خود را تحت نامت خواستند
خلق را در اشتباه انداختند/یوسف مارا به چاه انداختند
کیستند اینان رفیق نیمه راه/وقت جانبازی به کنج خانقاه
فصل جنگ آمد تماشاگر شدند/صلح آمد لاله پرپر شدند
دل به کشکول و تبرزین بسته اند/بهر قتلت تیغ زرین بسته اند
موجها از بس تلاطم کرده اند/راه اقیانوس را گم گرده اند
موجها را می شناسی مو به مو/شرحی از زلف پریشانت بگو
باز کن دیباچه توحید را/تا بجوید ذره ای خورشید را
یا علی بار دگر اعجاز کن/مشتهای کوفیان را باز کن
باز کن چشمان ناز آلوده را/بنگر این چشم نیازآلوده را
باز گو شعب ابیطالب کجاست/آن بیابان عطش غالب کجاست
تا ز جور پیروان بوالحکم/سنگ طاقت را ببندم بر شکم
تشنگی در ساغرم لبریز شد/زخم تنهایی فساد انگیز شد
آتشی انداخت در جان و تنم/کاین چنین برآب و آتش می‌زنم
تاول ماسور را مرحم کجاست/مرحم زخم بن آدم کجاست
مرهم ما جز تولای تو نیست/یوسفی اما زلیخای تو کیست
شاهد اقبال در آغوش کیست/کیسه نان و رطب بر دوش کیست
کیست آن کس کز علی یادی کند/بر یتیمان من امدادی کند
دست گیرد کودکان درد را/گرم سازد خانه های سرد را
ای جوانمردان جوانمردی چه شد/شیوه رندی و شب گردی چه شد
بندگی تنها نماز و روزه نیست/آب تنها در میان کوزه نیست
کوزه را پر کن ز آب معرفت/تا در او جوشد شراب معرفت
حرف حق را از محقق گوش کن/وز لب قرآن ناطق گوش کن
بعد از آن بشنو ز نظم و امرکم/تا شوی آگاه بر اسرار خم
خم ترا سرشار مستی می کند/بی نیاز از هر چه هستی می کند
هر چه هستی جان مولا مرد باش/گر قلندر نیستی شبگرد باش
….

 

فهرست مطالب