دومین نشست باشگاه قرآنی نور
بسم الله الرحمن الرحیم
تولی و تبری
سوالی مطرح شده است که بصورت خلاصه می گویم، این ایام ما با یک جریان جدیدی روبرو هستیم که نمیدانیم شاد باشیم یا عزادار:
ما یک تولی داریم و یک تبری که در متن دین جای دارد، جایگاهش اصل دین است. زیاد شنیدیم که میگویند اصل دین چیزی جز حب و بغض نیست. نماز برای ما مهم است. به خاطر مهم بودنش یک ساعت خاصی از عمرمان را به آن اختصاص میدهیم و یا زیارت امام رضا (ع) که اگر یک وعده اش کم شود انسان احساس یک خلاء در زندگی میکند .
حب و بغض در اصل دین قرار دارد. یعنی مثلا اگر ما امام حسین را دوست داریم به عنوان اصل دین دوست داریم. اگر از کسانی خوشمان نمی آید بعنوان اصل دین است. بنابراین این امکان حذف ندارد، امکان کمرنگ شدن هم ندارد و اگر کمرنگ شود یعنی اصل دین ما کمرنگ شده ایمانمان سست شده. کسانی که باید دوست میداشتم و آنان که نباید دوست میداشتم اگر لطمه بخورد اصل ایمان اشکال پیدا کرده.
امیر المومنین برای بعد از خودش یک سفارشی کرده: اگر به شما پیشنهاد برائت کردند شما چنین نکنید، اگر گفتند بد بگویید بگویید اما در دلتان برائت نجویید چون اصل دین اشکال مییابد.
درگذشته ارتباطات خیلی کم بود مثلا ما کرد و بلوچ ندیده بودیم همان کسانی که میدیدیم همه اهل همین محله بودند و در همین محله متولد شده بودند همه هم را میشناختند. شش هفت نسل در این محله بودیم و اگر رفتاری پیش میآمد مشکلی پیش نمیآمد اما امروزه چنین نیست. ما نمیتوانیم پشت بلندگو هر دادی بزنیم.
آنچه که اصلی است تبری و تولی است و قابل چشم پوشی نیست، و نمیتوان کم به آن بها داد. در ابراز و اعلام برائت اجازه نداریم هر جور این کار را انجام بدهیم. مجالسی در زمان ما وجود دارد که از قدیم دیده بودم و خوشم نمیآمد و رفتارهایی انجام میشود که از ادب خارج است. این سخنی که از ادب خارج است پسندیده دین نیست. ما اگر دینمان دستور ادب داده این دستور برای همیشه است. در دینمان الفاظ و عباراتی برای برائت داریم، مثلا لعن کردن. اگر کسی را از نظر دینی دوست ندارم باید با لفظی ابراز کنم که دین دستور داده است. عبادت دستور دارد. من نمیتوانم در نماز صبح اگر حال خوشی دارم چهار رکعت بخوانم. حد و مرز مشخص است. شاید دیده اید عده ای وارد حرم معصومین میشوند و مثلا پیشانی بر آستانه درب میگذارند این پسندیده و امضاء شده نیست و غلط است. امروزه حتی بوسیدن درب را هم درست نمیدانم شاید یک زمان میگفتیم عیب ندارد اما در زمانه ما اشکال دارد. ابراز دوستی چهار چوب دارد همانطور ابراز برائت هم چهار چوب دارد. در شرایط زمانه ما حتی کارهایی که از نظر شرعی اجازه داشته است دیگر صحیح نیست و مثلا رهبر حرام اعلام کرده است. اگر کسی به بزرگان مذاهب بی احترامی کند این حرام است. من خودم دهانم را بسته ام به همین دلیل یک چیزهایی را نمیگویم.
امیرالمومنین روزی بیعت کردند با خلیفه اول به مصلحت دین نه شخصی. آن روز اصل دین در خطر بود و حتی وارد لشگر شد گفته می شود در نزدیکی مدینه صد هزار سرباز آمده بود و اسلام در خطر بود. مصلحت چیست؟ باید از اسلام دفاع کند.
حیات طیبه
در قرآن آمده است که انسان را از این بهتر نمیشود ساخت، این ساختمان بهتر از این نمیشده است. خب بهترین ساختمان یعنی چه؟ اگر هدفی ندارد اصلا فرض بهتر ندارد.
مثلا این سالن برای سخنرانی ساخته شده است، انسان را برای چی ساختند؟
قرآن میفرماید انسان را از اکثر مخلوقات برتری داده، این به همان ساختمان بر میگردد به عنوان مثال آنچه فرشته دارد انسان بصورت بالقوه دارد توانایی های یک حیوان را هم دارد، حالا این تواناییها فضیلت هست یا نیست چیزی از انسان بوجود میآورد که نظیر ندارد. ساختمان برتر است بهترین ساختمان ممکن است. این را هدف گیری کرده اند برای یک جایگاه بلند. انسان میتواند و توانایی اش را دارد که به بلندترین جایگاه برسد.
قرآن میفرماید هر کس که عمل صالح بکند و ایمان هم داشته باشد ثمر دارد. این آدمی را به حیات طیبه میرساند. در روایاتی که در ذیل حیات طیبه آمده میفرماید یعنی قناعت. اگر ساختمانهایی که در کنار هم قرار دارند و ریشه هایشان یکی است اگر یکی خرد شود همه فرو میریزد من اینجور فکر میکنم. مجموعه صفات بد مثل تکبر و بخل و کینه و… اینها همه ساختمانهایی بلندی هستند که روی صخره بنا شده است. هرگناهی که ما میکنیم ریشه در یک ضعف ایمانی دارد و این یعنی چه؟ ببینید من بیست درصد از وجودم ایمان دارد آن مقدار که خالی است را میگویند شرک است. خدا را قبول داری اما مقامت را هم قبول داری، یعنی برای مقام از چیزهایی میگذری.. از یک حقیقت میگذری.
بالا دستم دارد به یک بیگناه توهین میکند را زیر سبیلی رد میکنم و نه نمیگویم. پیداست که مقامم را اندازه خدا قبول دارم. اینها همه در مقام برخورد معلوم میشود. درسم را، زن و فرزندم را، هوشم را، مقامم را بالاتر میدانم و… پس من به کسی در کنار خدا اعتقاد دارم بنابراین گاهی او را میپرستم گاهی آن را. من نماز میخوانم، در اتاقی خلوت و حتی خانم من هم متوجه نمیشود اما گاهی از دستورهای خدا میگذرم برای مصالح خودم این میشود مشرک. هرکس ایمانش کامل شد، هیچ خطایی نمیکند. یک حداقل از ایمان داریم یعنی من یک روزی از روی یک پلی عبور میکنم آنجا اگر توانایی کافی باشد از پل عبور میکنم. اگر توانایی کافی نباشد نه… آدم از این پل عبور میکند اگر این حداقل لازم را داشته باشد. اگر در مقابل هیچ گناهی کم نیاوردم آن حداقل لازم از ایمان را دارم.
راه آن است که من با عمل درست ایمانم را تقویت کنم. با کتاب ایمان تقویت نمیشود. من ده دلیل تازه فکری یافته ام اینها دلم را قرص نمیکند. در کنار فکر، عمل لازم است.
حیات طیبه از الفاظ قرآنی است و لفظ نیست. ما چون میشنویم و میگوییم، از حقیقت آن برخوردار نمیشویم و برای ما مفهوم ندارد. مثلا صبر از کجا تواناییاش در ما ایجاد میشود؟
مثالی عرض میکنیم، آیا وقتی شمشیر به مالک اشتر میخورد او را آزرده نمیکرد؟ آیا تیر که بر بدن او میخورد درد نداشت؟ یا داستان اصحاب امام حسین… چرا حس عقب نشینی نداشتند؟ این به علت نیروی صبری است که در آنها هست. چرا ما چنین صبری نداریم؟ اگر احساس خطر کنم کوتاه می آیم، اگر منافعم لطمه بخورد کوتاه می آیم…
زیر بنای اینها ایمان است که حداقلی از آن لازم است.
عمل صالح یعنی چه ؟
صالح را در مقابل فاسد به کار میبریم. مثلا سیبی که عیب ندارد و کرم خوردگی ندارد این سیب درست است. عمل صالح مثلا من نماز درست میخوانم، نیت میکنم و در نیتم چیزی نیست. به فرمان خدا عمل میکنم. میگویم الله اکبر اگر این را غلط بگویم نماز درست نیست یا رکوع اگر اشتباه باشد نماز باطل است. پس باید ظاهر سالم باشد علاوه بر نیت. در نماز چیزی است که روح نماز است و آن حواس جمع است. حداقل حواس جمع چیست؟ آن است که دست به هرکاری زدی بدانی داری چه میکنی.
عمل صالح انسان را به حیات طیبه میرساند. برای آنکه نماز درست باشد یک مقدماتی لازم است، اگر رفتار من در طول روز درست نباشد امکان ندارد من نماز درست بخوانم. وقتی با پدر و مادر بد برخورد میکنی، با همکلاسی غیر همجنس برخورد داری و رفتارهایت حساب شده نیست، آن زمان که باید پاسخگو باشیم نمیتوانیم.
اگر انسان عمل درست بکند، عمل صالح بکند به یک حیات دیگری میرسد. انسان سالم است که زندگی میکند، ایمان دارد، به مرده نمیگویند عمل صالح کن. اینکه میگویند حیات طیبه یعنی زندگی جدید دیگری پیدا میکند.
طیب در برابر خبیس و نجس است. در حیات طیبه حرص وجود ندارد. آدمی که حرص دارد به کینه و حسودی و تکبر میرسد… کسی که از این کبر و حسد و بخل برکنار است چقدر راحت است. یک زندگی پاک پاک دارد. این حیات را باید کسب کرد. زندگی انسان در ابتدا حیوانی است. وقتی در دل من حسد و کینه و تکبر نیست و احساس بهتر بودن نمیکند اینجا شما به انسانیت رسیده اید. آیه ای که میگوید بر همه موجودات برتری داریم مال این زمان است.
(گرگ امکان پیشرفت ندارد اما انسان دارد میتواند از گرگ بدتر شود حتی. در بین حیوانات تنها حیوانی که همجنسش را پاره میکند گرگ است… انسان بدتر است.)
اگر عقل قوت پیدا کند اگر ایمان قوت پیدا کند، منِ انسان قوت پیدا میکند.
قرآن به عقل و ایمان من قوت میدهد و به حل مسائل کمک میکند.