بارها به عرض شما رسيد ما در جريان سيّدالشهداء(سلام الله عليه) اين را مکرر ميشنيديم در غالب سخنرانيهاي بزرگان ما بود، در کتابهاي ما هست که «حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ»[4] اين را ما اين طور فکر ميکرديم که «حُسَيْنٌ مِنِّي»؛ چون نوه حضرت است. «أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ»، چون اسلام حدوثش به برکت حضرت است، بقاء آن به برکت کربلاي حسين است. بعد ديديم اين تعبير درباره وجود مبارک امام مجتبي هم هست: «حَسَنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْه»؛[5] بعد هم ديديم اين تعبير در بيانات نوراني آن حضرت درباره علي بن ابيطالب(سلام الله عليه) هم هست: «عَلِيٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ عَلِي»؛[6] سند اين که از قوم معصوم است؛ به هر حال رسول خداست. وجود مبارک حضرت هم که مستحضريد لبان مطهّرش معصوم است فعل و قولش معصوم است «عَلِيٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ عَلِي». سند اين همين آيه مبارک مباهله است و درباره امام مجتبي و امام حسين با يک تحليلي بايد گفت؛ اما ﴿وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ﴾؛ يعنی ما يک حقيقت هستيم. بعدها درباره «حُسَيْنٌ مِنِّي»، «حَسَنٌ مِنِّي»، گفته شد چون اينها يک نور هستند، وگرنه سند اصلي درباره علي بن ابيطالب است، ﴿وَ أَنْفُسَنَا وَ أَنْفُسَكُمْ﴾. و اين جريان «بهال»، اين مباهله که ميدانيد، صيغه مصدر باب «مفاعله» است؛ «بهال» هم مصدر همين باب است. اين «بهال» يک معجزه خالدهاي است؛ اليوم هم اگر کسي اين قدرت را داشته باشد ميتواند مباهله کند؛ يعني اين هست، منتها آن روح طيّب و طاهر و مقتدر کم است وگرنه الآن هم ﴿ثُمَّ نَبْتَهِل فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَي الْكَاذِبِينَ﴾،[7] اين مثل «شقّ القمر» نيست که «معجزةٌ في واقعة» اين «معجزةٌ خالدة». اليوم اگر کسي اهل «بهال» باشد، اين قدرت هست.
همان قصّه معروف که «أنت طلبت منّي السّيف و لم تطلب منّي السّاعد»[8] که بارها به عرض شما رسيد همين است. اين عمرو بن معْدي کرب از سلحشوران بنام صحنههاي جنگ بود. شمشير او به عنوان «صمصامهِ» عمرو بن معدي کرب معروف بود ميگفتند تيزي آن شبيه تيزي صمصامه عمرو بن معدي کرب است. خليفه عصر نامه براي عمرو بن معدي کرب نوشت که شما آن صمصامه را بفرستيد. او هم چون امر خليفه بود اطاعت کرد، اين شمشير را براي خليفه فرستاد. او هم آزمود، ديد اين قدر بُرش ندارد! نامه براي عمرو بن معدي کرب نوشت که اين صمصامه شما که آن شهرت را داشت، اين تيزي و تُندي را ندارد؟ در نامه بعدي نوشت: «أنت طلبت منّي السّيف و لم تطلب منّي السّاعد»، من شمشير دادم، بازو که ندادم؛ بازوي من ميخواهد. اين شمشير يک بازوي پيغمبري و علوي و حسني و حسني(عليه و علي آله آلاف التّحية و الثّناء) ميخواهد.
مباهله معجزه خالده است؛ اليوم هم اگر کسي آن هنر را داشته باشد ميتواند در اثبات و حقانيت علي و اولاد علي مباهله کند، ﴿ثُمَّ نَبْتَهِل فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَي الْكَاذِبِينَ﴾. همان حرفي که بزرگ مسيحيها گفت که اين دعا سلسله کوه را متلاشي ميکند الآن هم هست.
بنابراين ما چنين ذخايري داريم و در کنار اين ذخاير بايد حداکثر بهره را برد. هم درباره 24 ذي حجه و هم درباره بيست و پنجم ذي حجه که امروز است اينها را ايام مباهله ميدانند.
اما خصيصه روز بيست و پنجم که امروز است، نزول سوره مبارکه «هل أتي» است. در صدر اين سوره شناسنامهاي است که «الإنسان مَن هو؟»، «ما هو؟». بعد در جريان ﴿وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً﴾[9] را مطرح ميکند که اين از برجستهترين فضايل اهل بيت است. در جريان انسانشناسي مستحضريد، متأسفانه آنکه تفکر مادي دارد ميگويد انسان از خاک است و به خاک ميرود و ديگر هيچ؛ ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَ فِيهَا نُعِيدُكُمْ﴾ تا اينجا؛ اما ﴿وَ مِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَي﴾[10] اين را نميپذيرند. ميگويند انسان مثل يک دسته شلغم است که زير خاک ميرود و ميپوسد. اين يک متفکر مادّي است ولو دانشمند در طبّ و غير طبّ هم باشد. خود را مثل يک دسته شلغم ميداند، همين! که انسان با مُردن ميپوسد.
قرآن آمده به ما بگويد انسان با مُردن از پوست به در ميآيد نه بپوسد. به هر حال بدن ميپوسد دوباره ميسازند؛ اما روح مگر زمين ميرود؟ روح مگر ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ﴾ است؟ روح از باب ﴿نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي﴾[11] است روح که از زمين نيامده است. آن درباره بدن است؛ بله بدن شما اين سه ضلع را دارد: ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَ فِيهَا نُعِيدُكُمْ وَ مِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَي﴾. اما روح که ﴿نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي﴾ که از زمين نيامده است. در سوره مبارکه «مؤمنون» هم فرمود: ما شما را به صورت ديگري در ميآوريم: ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾[12] آن مسئله نطفه و علقه و مضغه و عظام و لحم «ثم کذا»؛ اينها قابل فهم است. ﴿ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ﴾؛ آن ﴿خَلْقاً آخَرَ﴾ که از زمين در نيامده است.
اين قرآن است که به ما ميگويد انسان مرگ را ميميراند نه بميرد. اين حرف زير آسمان تازه است، مخصوص قرآن است. نه شرقي اين را گفته، نه غربي اين را گفته که انسان مرگ را ميميراند نه بميرد، ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾؛[13] نه «کل نفس يذوقها الموت»؛ هر کس مرگ را ميچشد، روشن است که هر ذائقي مذوق را هضم ميکند، نه مذوق، ضائق را هضم ميکند. بعدها جناب مولوي و امثال مولوي گفتند: «مرگ اگر مرد است گو نزد من آي»[14] ما اين حرف را حداقل صدبار نقل کرديم؛ الآن کساني که در اين مسجد هستند اين حرفها را کاملاً حفظ هستند! درست است که ايران جاي مردان باهوش، حکما، شعرا و ابداست؛ اما يک ايراني شما قبل از اسلام بياوريد که اين گونه حرف بزند، هرگز نداريم.
مرگ اگر مرد است گو نزد من آي ٭٭٭ تا در آغوشش بگيرم تنگ تنگ
من از او جاني ستانم بي رنگ و بو ٭٭٭ او ز من دلقي بگيرد رنگ رنگ
حرف مولوي اين است که من مرگ را ميميرانم، نه بميرم. يک نفر نمونه پيدا کنيد، در کلّ ايران امپراطوري که ايران يک کشور شاهنشاهي بود، نه شاهي. شاهنشاهي کشوري است که هم از مردم خودش ماليات و باج ميگيرد، هم از کشورهاي کوچک ديگر. کشور سلطنتي که نبود، کشور شاهي که نبود، کشور شاهنشاهي بود؛ منتها بحرين را از دست دادند، فلان منطقه هفده شهر را از دست دادند، فلان جا از دست دادند، فلان جا از دست دادند، شده کشور سلطنتي، وگرنه کشور شاهنشاهي بود که اميدواريم اين انقلاب اسلامي به برکت خونهاي پاک شهدا ايران را به همان عظمت اصلياش برساند.
ما يک دانشمند ايراني قبل از اسلام نداريم که در اين سطح حرف بزند. حرفهايي هم که مرحوم فردوسي که روحش با انبيا و اوليا محشور باشد، روزي که بردن نام مبارک حضرت امير، مرگ قطعي را به همراه داشت، از هيچ کسي نميخريدند و به هيچ کسي هم اجازه نميدادند نام مبارک حضرت امير را ببرد، او بالصّراحه گفت:
که من شهر علمم عليّم دَر ست ٭٭٭ درست اين سخن قول پيغمبرست[15]
اگر فردوسي نبود مگر به او اجازه ميدادند اين حرف را بزند؟ شما يک شاعر ولو در حد فردوسي يا مولوي پيدا کنيد که قبل از اسلام در اين حد حرف زده باشد! قرآن آمده انسان را در سراسر آيات مخصوصاً در سوره مبارکه «هل أتي» معرفي کرده که انسان يک عضو و جزئي دارد به نام بدن، اين خاکي است از مثلث سهگانه ﴿مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَ فِيهَا نُعِيدُكُمْ وَ مِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَي﴾، برای اين است.
اما ﴿نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي﴾، اين از زمين نيامده است، اينکه مرگپذير نيست. اين انديشههايي که يک دانشمند دارد مگر پوسيدني است؟ مگر علم پوسيدني است؟ الآن اين انديشمندان ما ميگويند چهار هزار سال قبل افلاطون اين طور گفته، ارسطو اين طور گفته، سقراط اين طور گفته، جالينوس اين طور گفته، فلان طبيب اين طور گفته، او درست گفته او نادرست گفته و الآن هم يک محقّق و منجّم ماهر بفهم داشته باشيم ميتواند به صورت شفاف و روشن تبيين کند که چهار هزار سال بعد، فلان روز در فلان ساعت کسوف میشود، فلان ساعت در فلان شهر خسوف؛ از بس عالم منظم است.
پس روح ما نه متمزمّن است، نه متمکّن؛ نه در زمين جا دارد نه در زمان؛ نه زمانبردار است؛ براي اينکه ما از چهار هزار سال قبل داريم فتوا ميدهيم که او درست گفته، او درست نگفته. درباره چهار هزار سال بعد هم داريم نظريه ميدهيم. ما نه زميني هستيم نه زماني. ما هستيم که هستيم که هستيم که هستيم که هستيم؛ منتها بالعرض. درباره «اوّل» که ازليت عالم است، ممکن است کسي اختلاف داشته باشد؛ ولي درباره ابديت عالم که کسي اختلاف ندارد، همه ميگويند بهشت ابدي است. منتها ـ إنشاءالله ـ وقتي بهشتي شديم، ابدي بالغير است نه بالذات. ابدي بالذات ذات اقدس الهي است. آنکه ازلي بالذات است اوست، آنکه ابدي بالذات است اوست، او که سرمدي است، جامع بين ازل و ابد است اوست و اگر انسان در بهشت ابدي است، ابدي بالغير است، وگرنه ما موجودي نيستيم که ميلياردها يا صدها ميليارد سال و ماه برداريم. عدل خوب است، اين چند سالش است؟ اين در مسائل اخلاقي. دو دو تا چهار تا چند سالش است؟ اين در مسائل رياضی. اينها نه زمينياند نه زماني. ما انسان اين چنين هستيم.
فرمود: ﴿هَلْ أَتَي عَلَي الْإِنسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئاً مَذْكُوراً﴾[16] بعد او را به اين صورت درآورديم تا در بين اينها علي و اولاد علي پيدا بشوند که ﴿وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً﴾،[17] اصلاً ما انسان را معرفي بکنيم، براي اينکه اين گل سرسبدها را بگوييم، اينها گرسنهاند، بحران فقر است، اين مطالب را هم در پرانتز بگوييم؛ همه ما معمّمين، همه ما مسئلهدانها، همه ما ميگوييم اين راهي که در اقتصاد پيش گرفتند اين راه اسلامي نيست؛ مبادا کسي ـ خداي ناکرده ـ بگويد اسلام نميتواند کشور را اداره کند؛ نخير. چهارتا بانکي بيعُرضه، به نام دين جامعه را به هم زدند، وگرنه اين را همه ما ميگوييم اسلامي نيست. نمونه آن اين است که در همين سوره مبارکه «هل أتي» که امروز بيست و پنجم ذي حجه نازل شد. اوّل خدا انسان را معرفي کرد، فرمود: ﴿هَلْ أَتَي عَلَي الْإِنسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئاً مَذْكُوراً﴾، هم «ليس تامه» را گفت، هم «ليس ناقصه» را گفت، هم «کان تامه» را گفت، هم «کان ناقصه» را؛ اين مطالب چهارگانه را گفت. يک وقت به پيغمبري به نام زکريا ميگويد که تو که ميگويي من الآن فرزند ميخواهم مقدور من نيست، من که الآن پير هستم موي سرم سفيد شد، استخوان بدنم نرم شد، همسرم که پير است آن وقتي هم که جوان بود نابارور بود عقيم بود: ﴿وَ كَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً﴾؛[18] ﴿رَبِّ إِنِّي وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً﴾،[19] الآن هم که پير است. همسرم نه الآن که عاقر است باردار نميشود، «کانت» يعنی «کانت»؛ ﴿كَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً﴾؛ آن وقتي هم که جوان بود نازا بود؛ ولي تو ميتواني. يحيي را خدا به او داد.
اين چنين نيست که ما در دعا فقط خودمان را ببينيم، ما در دعا موظف هستيم قدرت او را ببينيم و نياز خودمان را عرضه کنيم. عرض کرد که همه جهات مادي بسته است، الآن هم که ﴿وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً﴾، ﴿وَهَنَ الْعَظْمُ مِنِّي وَ اشْتَعَلَ الرَّأْسُ شَيْباً﴾، در اين بخش دارد ﴿وَ امْرَأَتي عَاقِرٌ﴾،[20] در آن بخش دارد: ﴿وَ كَانَتِ امْرَأَتِي عَاقِراً﴾؛ «عاقر» يعني نازا. آن وقت که جوان بود بارآور نبود؛ اما تو بخواهي ميتواني. ﴿فَهَبْ لِي مِن لَّدُنكَ وَلِيّاً﴾،[21] اين خداست! اين خدا به زکريا فرمود: ﴿لَمْ تَكُ شَيْئاً﴾، اين «شيئا» خبر «کان» نيست، اين «کان» کان تامه است؛ يعني اينکه تو شيء نبودي، معدوم محض بودي. بعد به جايي رسيد که قابل ذکر نيست. ﴿هَلْ أَتَي عَلَي الْإِنسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئاً مَذْكُوراً﴾. الآن کسي برود به پشت بام اين نظام خلقت، اين هفت ميليارد را که ميبيند ميبيند دو قرن قبل، اينها خاکهايي بودند در اين مزرعهها، بعد کمکم ميوه شدند، زرع شدند، جو و گندم و برنج شدند؛ بعد به بازار آمدند، نسل قبل از اينها استفاده کرد، شده نطفه و شدند اين هفت ميليارد. دويست سال بعد هم باز ميبيند اينها همه خاک مزرعهها هستند اين مربوط به بدن. فرمود: ﴿هَلْ أَتَي عَلَي الْإِنسَانِ حِينٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئاً﴾. اين «کان» کان ناقصه است ﴿مَذْكُوراً﴾؛ يعني قابل ذکر نبود.
اما ما همين را به جايي آورديم که بگوييم: ﴿يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ﴾، مخاطب ماست. با او حرف ميزنيم، حق براي او قائل هستيم، ميگوييم به عهد ما وفا کن، من هم به عهد وفا ميکنم. اين طور دهن به دهن خدا با بندهاش حرف ميزند. ﴿أَوْفُوا بِعَهْدِي أُوفِ بِعَهْدِكُمْ﴾؛[22] البته اين برای مقام ذات نيست، فعل حق است ظهور حق است با ما اين طور حرف ميزند. ميفرمايد شما به حرفهاي من عمل کنيد من هم به پيشنهادهاي شما عمل ميکنم. اين شد؟ بعد حالا انسانهاي نمونه را معرفي ميکند که امروز که بيست و پنجم ذي حجه است، فرمود: ﴿وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً﴾. دو پيوند ضروري براي جامعه بشريت است که علي و اولاد علي در حدّ اعلا اينها را داشتند: پيوند بندگي با خدا، پيوند سازندگي با خلق خدا. هم بنده محض بودند و هم با جامعه. ببينيد انسان که علي شد ميگويد کافر و غير کافر ندارد، وقتي من دارم حکومت ميکنم يک کافر بايد شکم او سير باشد. اي کاش به ما ميگفتند هر شب قرآن به سر بکنيد! اين دعا بوسيدني نيست؟ ﴿وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي﴾، مستحضريد حالا وجود مبارک حسنين مريض شدند نذر کردند برای شفايشان که از خدا شفا پيدا کنند و روزه گرفتند، اين مقدمه کار است. بعد هم چيزي در دستگاه وجود حضرت امير نبود، رفت مقداري وام گرفت و خميري درست بکند و آن هم صديقه طاهر(سلام الله عليها) نان بپزد و همه اينها کار عادي است. ﴿وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي حُبِّهِ﴾، روزه گرفتند موقع افطار است ﴿وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي حُبِّهِ﴾، که به حسب ظاهر ضمير به حبّ برمیگردد؛ يعني اينها خودشان محتاجاند؛ گرچه «عَلي حبّ الله» بود؛ چون بعد دارد: ﴿إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ﴾. افطاريه خود را به يتيم دادند ما ميفهميم. شب بعد يا فرصت بعد به مسکين دادند که اين را هم ما ميفهميم. ﴿وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ﴾، در حالي که خودشان محتاجاند، ﴿عَلَي حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً﴾، اينها قابل فهم است. ﴿وَ أَسِيراً﴾، اين اسير کيست؟ ما در مدينه اسير نداشتيم. مدينه يک شهر اسلامي بود، مسلمان در مدينه اسير نداشتيم. جنگ بدر و حنين و امثال اين جنگها که ميشد، هم ما کشته ميداديم هم آنها، هم ما اسير ميداديم هم آنها، از ما ميشد شهيد، از آنها هم ميشد «مقتول في النار». از ما اسير ميگرفتند ما هم از آنها اسير ميگرفتيم. اينکه آمده در جنگ پيغمبر را بکشد و اسلام را از بين ببرد و اسير شده، الآن علي افطاريه خود را به اين ميدهد، ميگويد بسيار خب؛ ولي امروز در حکومت ما دارد زندگي ميکند، شما دومي نشان داريد؟
ما در مدينه که اسيري نداشتيم. حالا اينها که سنّي بودند، مرتب اصرار کردند که بگويند «من اسراء قبله» ما در مدينه اسير مسلمان نداشتيم، مدينه هر که اسير بود، همينهاي بودند که در جنگها آمدند براي اينکه پيغمبر را بکشند، اسلام را از بين ببرند از جاي ديگر که نيامدند. وگرنه ما اهل قبله و مسلمان نداشتيم. هر کس به شما گفت بفرماييد اين کارهايي که دارند مربوط به اسلام نيست. مبادا کسي ـ خداي ناکرده ـ بگويد اسلام نميتواند اداره کند. اختلاس برای اسلام نيست، نجومي برای اسلام نيست، باندبازي مال اسلام نيست. شما دو تن طلا را گرفتي براي چه؟ اين کار موشهاست. اگر ذات اقدس الهي در قرآن کريم اين راه را به ما نشان داد، ما بايد بگوييم راه اسلام اين است. بخشهاي وسيعي هم به عهده خود مردم است. اين همه احتکارها را چه کسي ميکند؟ اين احتکارها فلج کردن نظام اقتصادي است، اينها را چه کسي ميکند؟ ما هم ماه مبارک رمضان روزه ميگيريم، هم پس فردا که محرم است عزاداري ميکنيم. اينها به ما شرف دادند، عزت دادند کرامت دادند، معنويت دادند وگرنه آباء و اجداد ما معلوم بود که چيست! ايران هم که معلوم بود چيست. اينها را ما بايد هم بدانيم، هم با تمام جان لمس بکنيم ،هم به مردم بگوييم که خدا فرمود يک عده موش جامعهاند، يک عده پرواز کننده، مثل کبک يا کبوتر.
همه ما ميدانيم وقتي وجود مبارک رسول گرامي(عليه و علي آله آلاف التّحية و الثّناء) از مکه به مدينه آمده، حکومت تشکيل داد، بقيه مسلمانها که در مکه بودند در کمال زحمت بودند. اينها نه رهبري داشتند در مکه که با او بتوانند زندگي کنند، نه مشکلاتي داشتند. خواستند از مکه به مدينه مهاجرت کنند، يک مقدار زمين داشتند خانه داشتند، مال غير منقول داشتند، کسي از اينها نميخريد. يک مقدار فرش و اثاثيه داشتند، کسي اجازه نميداد که اينها با فرش خود منتقل بشوند به مدينه. آنجا هم که غير از ذلت چيزي ديگر نبود. آيه نازل شد: ﴿وَ كَأَيِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُها وَ إِيَّاكُمْ﴾[23] فرمود مردم! خدا شما را آفريد روزي شما را آفريد. در آيه شش سوره مبارکه «هود»[24] که ما دهها بار در همين حسينيه اين را عرض کرديم؛ فرمود تمام جنبندهها عائله من هستند. شما چه کار داريد خرس قطبي شش ماه بايد زير برف بخوابد، من اين قدر بايد به او بدهم که شش ماه بخوابد. تو چه کار داري؟ فلان مار و عقرب نيش دارند، به تو چه؟ من خلق کردم عائله من هستند با «علي» تعبير کرده. هيچ ماري گرسنه نماند، هيچ عقربي گرسنه نماند. هيچ خوک «نجس العين»ي گرسنه نماند، ﴿مَا مِن دَابَّةٍ فِي الأرْضِ إِلاَ عَلَي اللَّهِ رِزْقُهَا﴾ ما همه را تامين میکنيم؛ منتها بايد به مردم بفهمانيم اين آيه نازل شد اين آيه بعد از نزولش، مهاجرين را راه انداخت. فرمود: کساني که روزي خدا را ميخورند دو قسم است؛ ﴿وَ كَأَيِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُها وَ إِيَّاكُمْ﴾. فرمود پرندهها، جنبندهها حيوانات دو قسم هستند: بعضيها اهل پسانداز و ذخيرهاند، بعضي آزادانه زندگي ميکنند. آن کبک و کبوتر و هزارها مرغي که به طمع اين تالابها صدها کيلومتر را بال ميزنند، با دست خالي ميآيند با دست خالي برميگردند، در مقصد روزيشان تأمين، در بين راه روزيشان تأمين، در مبدأ روزيشان تأمين؛ فرمود آن پرندههايي که اهل پسانداز و ذخيره نيستند، من روزي آنها را ميدهم. آن حيواناني که اهل ذخيرهاند؛ مثل موش آنها را هم من روزي ميدهم. شما موشوار زندگي نکنيد، مثل کبک و کبوتر زندگي کنيد. شما ببينيد ميلياردها ماهي در اقيانوسها از يک سمت به سمتي؛ اينها مگر اهل بانکاند، بانکدارند ذخيره دارند؟ اينها صبح بلند ميشوند به اميد خدا تا شب روزيشان تأمين است. ميليونها پرنده اين طور هستند، کبکها اين طور است، کبوترها اين طور هستند، گنجشکها اين طور است، بلبلها اين طورند؛ هزاردستان اين طور هستند. وقتي اين آيه نازل شد، چون آنها حرف خدا را باور داشتند، گفتند ما هم بال بال ميزنيم ميرويم مدينه؛ با دست خالي بال زدند، از مکه آمدند به مدينه، شدن جزء مهاجرين. اين همه آيات باعظمت در مدح مهاجرين است. اين کبوتروار و کبکوار زندگي کرده؛ آنکه دو تن طلا تهيه ميکند، موشوار زندگي کرده. شما ببينيد در شهر مذهبي ما قم هم از آنجا انبار احتکار در میآيد. اين براي چيست؟ يک وقت است روزي مردم است، مشکل نظام نيست؛ يک وقت است جهنم ابد و ازل است؛ ـ خداي ناکرده ـ اين نظام آسيب ببيند، مگر خدا ميگذرد از ما؟! مگر اين شهدا ميگذرند از ما؟! ما شرمنده اينها هستيم، در کنار سفره اينها هستيم. اگر شما ميبينيد فلان جا مسيحيت از قرآن خبر ميدهد فلان جا يهوديت از قرآن خبر ميدهد؛ اين به برکت خون پاک شهداست مگر ما را رها ميکنند؟ فرمود چرا مثل موش زندگي ميکنيد؟ مثل يک کبک زندگي کنيد، مثل کبوتر زندگي کنيد، مهاجرين باور کردند. شما هيچ شنيديد که مهاجر ساک بردارد از مکه به مدينه برود کسي به او اجازه نميداد اثاث بردارد، با دست خالي بال زدند آمدند؛ مثل همين مرغها. ﴿وَ كَأَيِّنْ مِنْ دَابَّةٍ لا تَحْمِلُ رِزْقَهَا اللَّهُ يَرْزُقُها وَ إِيَّاكُمْ﴾. اينها که انبارها را ذخيره ميکنند، جواب خدا چه ميخواهند بگويند؟ يک وقت گران کردن است يک وقت با نظام درافتادن است؛ اين است.
حالا ببينيد علي و اولاد علي چه ميکنند؟ روزه که گرفتند، آن مقدار گندم يا غير گندم هر چه بود، آن هم که نسيه خريدن. دست بهترين بانوان عالم صديقه کبري(سلام الله عليها) اين را نان درست کرده، به چه کسي ميدهد؟ يتيم و مسکين را بله ما ميفهميم؛ اما به اسير ميدهد. اين دين، جاي اين است که انسان با او بيرحمي کند بدرحمي کند احتکار کند، يک خجالتي يک شرمي! گفت الآن حکومت به دست ما و اسلام است؛ به هر حال اين اسير آمده ما را بکشد، ولي الآن اسير ماست، الآن که اسير ماست؛ ما بايد شکم او را سير کنيم. ﴿وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً﴾، جانم به فداي تو يا علي! آن وقت خدا هم در اين سوره سنگ تمام گذاشت.
اينها از کدام چشمه استفاده ميکنند، در بهشت چه هستند، حريرشان چيست؟ با چه کساني اينها هستند؟ عده زيادي آمدند انکار بکنند نشد، درباره خود پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التّحية و الثّناء) فرمود: من در تورات گفتم، در انجيل گفتم، جزئيات پيغمبر را گفتم، طوري که علماي يهود و مسيحيت، پيغمبر را مثل اعضاي خانواده خودشان ميشناختند: ﴿يَعْرِفُونَهُ كَمَا يَعْرِفُونَ أَبْنَاءَهُمْ﴾؛[25] همان طوري که آدم برادر خودش را ميشناسد، پدر پسر خودش را ميشناسد، پسر پدر خودش را ميشناسد، اينها پيغمبر را ميشناسند؛ براي اينکه ما تمام خصوصيات را گفتيم آنجا. با اين وجود تعريف کردند. مشابه اين، بعد از جريان غدير و امثال غدير بسياري از همين علماي سنّت؛ معتزلي، اينها اصلاً جريان اين سوره مبارکه «انسان» ﴿وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ﴾، اصلاً نقل نکردند؛ اما زمخشري اين هم از قدماي آنهاست، او البته نقل ميکند اين قصّه جريان اهل بيت(عليهم السلام) را از مصادر سابق مصادر اهل سنت هم خيليها نقل کردند. ولي همان طوري که جريان پيغمبر را به صورت شفاف ميشناختند، اما تحريف کردند، در جريان حضرت امير هم همين طور بودند ولي به هر حال حق يک متولي دارد و آن را زنده نگه ميدارد، حق قابل کتمان نيست. نه خسوفبردار است، نه کسوفبردار. او را ذات اقدس الهي شفاف ميکند؛ اين همه آيات در همين سوره مبارکه «انسان»، درباره اين ذوات قدسي است؛ ﴿إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لاَ نُرِيدُ﴾؛[26] انسان بايد يک رابطه با خدا داشته باشد ﴿يُوفُونَ بِالنَّذْرِ﴾، رابطه با خلق داشته باشد ﴿وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ﴾؛ ديگر اينها چه کار بايد بکنند که نکردند؟ حرف خدا چشم! خلق خدا چشم! اين عظمت اهل بيت همين است. اينکه به عظمت مانده و ولايتشان جزء تماميت دين است براي همين جهت است. ارتباطشان با خدا صد درصد، ارتباطشان با خلق خدا هم صد درصد. انسان تعجب ميکند؛ آن سفره سفره عادی نبود همه ما آرزو ميکنيم يک ذره از آن غذاها به ما برسد! اين را به چه کسي ميدادند؟ ﴿وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ﴾؛ حالا آن حضرت امير است اين هم فاطمه زهرا بود خمير درست ميکند نان میپزد؛ ﴿وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلي حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً﴾.
بنابراين اينها فرصتهاي بسيار مناسبي است، ايام الهي است؛ «إِنَّ لِرَبِّكُمْ فِي أَيَّامِ دَهْرِكُمْ نَفَحَاتٍ أَلَا فَتَعَرَّضُوا لَهَا»؛[27] هميشه سَحر نيست، هميشه نسيم به ساحل نميوزد. آن وقت که نسيم هست فرمود خودتان را در معرض قرار بدهيد. روز مباهله از اين قبيل است، روز نزول سوره مبارکه «هل أتي» از اين قبيل است، تحکيم پيوند انسان با خدا از اين قبيل است. به هيچ وجه ممکن نيست اين نظام را خدا از بين ببرد و تضعيف کند؛ ولي ما چرا روسياه باشيم عمده اين است. وگرنه اين ذات اقدس الهي اين را حفظ ميکند و نگه ميدارد به برکت خونهاي پاک شهدا و تلاش و کوشش عزيزان جانباز.
من مجدداً مقدم همه شما علما، فضلا، اساتيد، مدرّسان و طلاب محترم و برادران و خواهران ايماني را گرامي ميدارم و اين ايام را به همه شما تهنيت عرض ميکنم و از ذات اقدس الهي مسئلت ميکنم اين نظام را تا ظهور صاحب اصلياش از هر خطري محافظت بفرمايد!
پروردگارا امر فرج وليّات را تسريع بفرما!
نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملّت و مملکت ما را در سايه وليّات حفظ بفرما!
روح مطهّر امام راحل و شهدا را با اولياي الهي محشور بفرما!
مشکلات اقتصادي و ازدواج جوانها را در سايه لطف وليّات برطرف بفرما!
خطر بيگانگان را به استکبار و صهيونيسم برگردان!
اين کشور وليّ عصر را تا ظهور آن حضرت از هر خطري محافظت بفرما!
برکتهای ارضي و سمائي را بر اين ملّت نازل بفرما!
پروردگارا! اگر چند نفر بيراهه ميروند، ميليونها نفر پيرو علي و اولاد علي هستند، آنها در راهند به آنها هم کمک بفرما!
آنچه بر زبان ما جاري شد يا بر زبان ما جاري نشد، خير دنيا و آخرت اسلام و مسلمانهاست، براي مسلمين سراسر جهان مقرّر بفرما!
اين جوانهاي ما را و فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت قرار بده!
«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
[1] . مسكن الفؤاد عند فقد الأحبة و الأولاد، ص156.
[2]. سوره آل عمران, آيه61.
[3] . سوره مائده، آيه55.
[4]. کامل الزيارت، ص52.
[5]. بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج43، ص306.
[6]. الأمالی(للصدوق)، النص، ص9.
[7] . سوره آل عمران، آيه61.
[8] . سفينة البحار، ج4، ص399.
[9] . سوره انسان، آيه8.
[10] . سوره طه، آيه55.
[11] . سوره حجر، آيه29؛ سوره ص، آيه72.
[12]. سوره مؤمنون، آيه14.
[13]. سوره آل عمران، آيه185.
[14]. مولوی، ديوان شمس، غزل شماره1326
[15]. شاهنامه فردوسی، بخش7، گفتار اندر ستايش پيغمبر.
[16]. سوره انسان، آيه1.
[17] . سوره انسان، آيه8.
[18] . سوره مريم، آيه5.
[19] . سوره مريم، آيه4.
[20]. سوره آلعمران، آيه40.
[21] . سوره مريم، آيه5.
[22] . سوره بقره، آيه40.
[23]. سوره عنکبوت، آيه60.
[24]. سوره هود, آيه6.
[25] . سوره بقره، آيه146؛ سوره انعام، آيه20.
[26] . سوره انسان، آيه9.
[27]. بحارالانوار، ج68, ص221.