اين روايت را مرحوم کليني(رضوان الله عليه) در جلد دوم کافي در بحث الاخلاص نقل کرده است[2] که «مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِينَ صَبَاحاً فَجَّرَ اللهُ يَنَابِيعُ الْحِكْمَةِ»؛[3] از قلب او بر لسانش جاری میشود. اين دستور را به ما دادند. اين دستور براي چيست؟ ذات اقدس الهي در قرآن کريم يک ادعا و يک راهحلّ دارد. در قرآن فرمود: ما حرفهاي نو و تازه داريم؛ يعني شما در مشرق عالم برويد مغرب عالم برويد، اين حرفهايي که ما ميگوييم، کسي نگفته و نميگويد؛ اين حرفهاي تازه است، اين ادعاي قرآن است. دارد: ﴿يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ﴾، يک؛ ﴿وَ الْحِكْمَةَ﴾، دو؛ ﴿وَ يُزَكِّيهِمْ﴾،[4] سه؛ اينها را انبياي قبلي هم گفتند تا انسانها شنيدند. اين چهارمي: ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾؛[5] يعني ما چيزهايي به شما ميدهيم نه تنها شما نميدانيد؛ بلکه نميتوانيد ياد بگيريد. اين «کان» منفي، آن اثر را دارد. يک وقت ميگويد: ﴿عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ﴾؛[6] ميگويد که خدا انسان را چيزي ياد داد که او نميدانست، ممکن است بگويد که من خودم اگر تلاش و کوشش ميکردم ياد ميگرفتم؛ اما هم به پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التّحية و الثّناء) اين مطلب را فرمود، هم به ما. هم به آن حضرت فرمود: ﴿وَ عَلَّمَكَ مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ﴾،[7] نه «ما لم تعلم»؛ يعني چيزهايي ما به تو گفتيم که تو آن نبودي که ياد بگيري، ولو خيلي باهوش، با استعدادی! اين «کان» منفي آن اثر را دارد، «وَ عَلَّمَكَ ما لم تعلم» نيست، ﴿مَا لَمْ تَكُن تَعْلَمُ﴾ است. نسبت به ما هم همين طور است، فرمود: ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾؛[8] يعني شما جوامع بشري آن نيستيد که ياد بگيريد؛ براي اينکه ما از گذشته خبر ميدهيم، گذشته در دسترس شما نيست. از آينده خبر ميدهيم، آينده در دسترس شما نيست. شما چه ميدانيد بعد از مرگ چه خبر است! چه ميدانيد قبل از خلقت آسمان و زمين چه بود؟ چه راهي داريد براي تشخيص آن؟ و چه راهي داريد براي تشخيص حقيقت انسانيت، اين روحتان که ﴿نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي﴾.[9]
الآن ايام حج است که اميدواريم همه زائران و حاجيان «بيت الله» اين کعبه را که در اسارت آل سعود است آزادانه زيارت بکنند. در جريان حج فرمود اين کعبه طوري است که خداي سبحان فرمود: ﴿فِيهِ آيَاتٌ بَيِّنَاتٌ﴾،[10] کساني دور آن گشتند که شما اصلاً خبر نداريد. در ساخت و ساز اين کعبه هم نکتهاي است که بعد حالا ممکن است که عرض بشود. حرمت اين کعبه به همان انتساب اوست که خانه خداست. خواستند اين کعبه را پارچههاي ابريشمي و زربافت تزيين کنند با سنگهاي قيمتي تزيين کنند، در زمان حکيم سنايي اين قصّه مطرح شد. ايشان گفت: کعبه احتياجي به پارچههاي قيمتي و سنگهاي قيمتي ندارد: «كعبه را جامه كردن از هوس است» ميخواهي چکار بکني کعبه را؟ با چه ميخواهيد آن را زينت بدهيد؟ با طلا ميخواهيد زينت بدهيد؟
كعبه را جامه كردن از هوس است ٭٭٭ ياء بيتي جمال كعبه بس است[11]
کعبه يک زينت دارد و آن «ياء» است که خدا فرمود: ﴿أَن طَهِّرَا بَيْتِيَ﴾،[12] اين «ياء» کعبه را زينت داد، تمام زينتهاي عالم جمع بشود، مثل اين يک «ياء» نميشود. به ابراهيم و اسماعيل(سلام الله عليهما) فرمود: خانه مرا طاهر کنيد! «ياء بيتي جمال کعبه بس است»؛ چون خدا فرمود: ﴿أَن طَهِّرَا بَيْتِيَ﴾. اين يک «ياء» را به ما هم داده است، فرمود: ﴿نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي﴾. اگر در بعضي از روايات فرمود: حرمت مؤمن مثل حرمت کعبه است يا بالاتر است،[13] به احترام همان يک «ياء»اي است که ما با خدا ارتباط داريم. اگر ـ إنشاءالله ـ اين را حفظ کرديم، ميشويم محترم؛ اما اگر ـ خداي ناکرده ـ اين را حفظ نکرديم، ديگر حرمتي نداريم.
به ما فرمود ما چيزهايي را ياد انسان ميدهيم که انسان نميتواند ياد بگيرد. از گذشته خبر ميدهيم چه راهي قبل از خلقت ما داريم تشخيص بدهيم که چيست! چه راهي بعد از فروپاشي نظام خلقت داريم که بفهميم! فرمود کلّ اين صحنه را ما بساط آن را برميچينيم: ﴿يَوْمَ نَطْوِي السَّماءَ كَطَيِّ السِّجِلِّ لِلْكُتُب﴾؛[14] «سجلّ»؛ يعني طومار. اين کاغذي که نوشته است امضا کردند، اين را طومار نميگويند؛ وقتي لوله شد، ميشود طومار. فرمود ما بساط عالم را مثل اين لوله کاغذ جمع ميکنيم، آسماني نميماند: ﴿تَرَي الشَّمْسَ﴾[15] کذا، «قمر» کذا.[16] کلّ اين صحنه را فرمود ما جمع ميکنيم،[17] لوله ميکنيم، دوباره بساط ديگر پهن ميکنيم. ما از اين چه ميفهميم؟ چه خبر است؟ چه ميشود؟
لذا در بخش چهارم فرمود ما حرفهاي نو داريم: ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾، شما نميتوانستيد ياد بگيريد. تو اي پيغمبر هم نميتواني ياد بگيري، ائمه هم نميتوانند ياد بگيرند، شاگردان آنها هم نمیتوانند. ما به شما ميگوييم شما به وسيله ائمه و اهل بيت به مردم ميگوييد، مردم هم کم و بيش ياد ميگيرند.
اين چه راهي دارد که ما با اين راز و رمز آشنا بشويم؟ اين چندين راه دارد. مهمترين راهش همين اربعينگيري است که انسان چهل شبانهروز مواظب چشم و گوش خود باشد، مواظب خوراک خود باشد. در بعضي از روايات مرحوم کليني[18] و ديگران(رضوان الله عليهم)[19] نقل کردند که به ائمه(عليهم السلام) عرض کردند که چرا بعضي از دعاهاي ما مستجاب نميشود؟ حضرت آن بخشها را فرمودند که نه، دعا يقيناً مستجاب ميشود؛ براي اينکه اگر همان شيء مصلحت باشد انجام ميدهند. اگر نباشد، سيّئهاي از سيّئات را ميآمرزد، نباشد حسنهاي بر حسنات افزوده ميکنند، نباشد يک خير ديگري ميرسانند؛ به هر حال ممکن نيست دستي به طرف خدا دراز بشود و نااميد برگردد، اين يک سلسله از روايات.
در بعضي از روايات، ائمه فرمودند: «لِأَنَّكُمْ تَدْعُونَ مَنْ لَا تَعْرِفُون»،[20] اصلاً شما نميدانيد که چه ميگوييد! از چه کسي ميخواهيد! اين اگر نظر شريفتان باشد در بعضي از بحثهاي همين ايام به عرض شما رسيد، اين بخش پاياني سوره مبارکه «يوسف»، يک زنگ خطري است براي ما. فرمود: ﴿وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ﴾؛[21] اکثر مؤمنين يک پرده شرکي دارند. اين چيست؟ آن موحّد خاص اگر از خدا چيزي بخواهد يقيناً مستجاب است. آن را مرحوم کليني نقل کرد که فرمود: «الدُّعَاءُ كَهْف الْإِجَابَةِ كَمَا أَنَّ السَّحَابَ كَهْفُ الْمَطَرِ»؛[22] فرمود: شما اين باران را از اين ابرها ميبينيد، اجابت هم از همين دعاهاست. دعا باعث اجابت است، همان طوري که اين ابرهاي پربار باعث بارش است؛ «الدُّعَاءُ كَهْف الْإِجَابَةِ كَمَا أَنَّ السَّحَابَ كَهْفُ الْمَطَرِ». اين را موجب کليني در باب دعاي جلد دوم کافي از ائمه(عليهم السلام) نقل کرد، «الدُّعَاءُ كَهْف الْإِجَابَةِ كَمَا أَنَّ السَّحَابَ كَهْفُ الْمَطَرِ».
فرمود: «لِأَنَّكُمْ تَدْعُونَ مَنْ لَا تَعْرِفُون»، به امام عرض کردند اين چه آيهاي است که خدا در قرآن فرمود: ﴿وَ ما يُؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُونَ﴾؟ فرمود همين که ميگوييد، اوّل خدا، فلان شخص دوم؛ اگر فلان شخص نبود، مشکل ما حلّ نميشد![23] منتها يک شرک ضعيفي است که آثار شرک قوي بر آن بار نيست.
ما چه کار کنيم! که از آن ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾ برخوردار بشويم؟ فرمود ما چند تا حرف داريم: يکي اينکه موجود، تنها محسوس نيست، مادي نيست، موجودِ غير محسوس هم داريم. ديگر اينکه علم تنها تجربه و آزمايش و آزمايشگاه نيست. شفاي بيماريها هم تنها از آزمايشگاه موش برنميآيد. يک سلسله بيماريهايي است که آزمايشگاه موش ميتواند جواب بدهد؛ اما يک سلسله بيماريهايي است که آزمايشگاه موش جواب نميدهد. ما به دنبال کدام آزمايشگاه باشيم؟ آن غرور، آن خودخواهي، آن طمع، اينها را چگونه درمان کنيم؟ همه اين بيماريها را آزمايشگاه موش که جواب نميدهد. اين فنّ شريف طب در حدّ بيطاري آمده! چون انسان نزد اينها حيواني است که حرف ميزند، همين! آن «ياء» در ﴿بَيْتِيَ﴾ فراموش شده است. مگر انسان ميميرد؟ مگر انسان از بين ميرود؟ انسان يک موجود ابدي است؛ چون «خليفة الله» است، جاي او عوض ميشود؛ اين بيان نوراني حضرت امير است که فرمود: «وَ لَكِنَّكُمْ تَنْتَقِلُونَ مِنْ دَارٍ إِلَي دَار».[24]
پس موجود دو قسم است: مجرد و مادّي. راه علم هم تجربه حسّي است هم تجريد عقلي است که در آزمايشگاه نميگنجد. مطلب سوم را هم که قرآن به ما آموخت، فرمود چيزهايي است که اگر به جاي ديگر بگوييد ميشود افسانه؛ اما حرف حقيقت است و آن اين است که فکر حرام، غذاي حرام، انديشه حرام، جلوي فهم را ميگيرد. نميگذارد که آدم درست بفهمد. اين را شما براي عدهاي بگوييد ميگويد افسانه است. آن همه براهين را وجود مبارک حسين بن علي در روز عاشورا اقامه کرد، فرمود: مردم! در شرق و غرب عالم پسر دختر پيغمبر غير از من کسي را سراغ داريد؟! من مشکل سياسي دارم؟! مشکل عبادي و فقهي دارم؟! بدعتي گذاشتم؟! اينکه نيست. مشکل سياسي دارم که عدهاي را عليه شما شوراندم، اين هم که نيست. گفتيد اجباراً بايد بيعت کنيد ما گفتيم اجباراً بيعت نميکنيم، ما که کاري با شما نکرديم. نه مشکل سياسي داريم، نه مشکل اخلاقي داريم، نه مشکل مالي داريم، نه مشکل اقتصادي داريم، مشکل هيچ چيزي نداريم. ميگوييد اينجا نمانم، اجازه بدهيد من دست زن و بچهام را بگيرم بروم جاي ديگر. همه احتجاجها را کرد. بعد فرمود: سرّ اينکه شما حرفهاي مرا نميفهميد براي اينکه شکم شما از حرام پر شده است.[25] اين حرفها را شما براي يک عده نقل کنيد ميگويند افسانه است! غذا چه کاري به فهم دارد؟ خيلي از مسائل است انساني که از راه حرام تغذيه کرده يا چشم او حرام بود يا گوش او حرام بود، آهنگ حرام شنيد، غيبت شنيد؛ اين روح آن لياقت را ندارد که اين معارف را درک کند. اين يک اربعين ميخواهد.
اگر ما اين سي روز ماه پربرکت ذيقعده را رعايت بکنيم؛ آن وقت آن ده روز ذيحجه را مجاز هستيم که بين نماز مغرب و عشا اين دعا را بعد از آن «حمد» و سوره بخوانيم: ﴿وَ وَاعَدْنَا مُوسَي ثَلاَثِينَ لَيْلَةً وَ أَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً﴾؛ همان راه را طي کنيم. به ما گفتند اين راه هست؛ حالا مراحل بالاتر آن برای آنهاست، مراحل مياني و پايينتر آن برای ماست. اين راه انبياست. اينکه گفتند شما تأسّي کنيد يعني چه؟ پس معلوم ميشود اين راهها رفتني است. حالا کسي که نگفته ـ معاذالله ـ انسان با درس و بحث به نبوت ميرسد به رسالت ميرسد! اينها اصلاً راه فکري ندارد.
ببينيد تعبير قرآن کريم چقدر فرق ميکند. آن جايي که راه فکري دارد از آن به علم ياد ميکند، آن جايي که راه فکري ندارد، از آن به کار خود تعبير ميکند. جريان داود(عليه و علي آله آلاف التّحية و الثّناء) که رهبر انقلاب بود، ﴿قَتَلَ دَاوُدُ جَالُوتَ﴾،[26] حکومتي تشکيل داد. خداي سبحان در اين بخش دو تا کار براي او انجام داد: يکي اينکه زرهبافي را به او ياد داد؛ ديگر اينکه آهن سرد و سخت را در دست او نرم کرد. زرهبافي صنعت است علم است، آدم ميتواند ياد بگيرد؛ چه اينکه عدهاي ياد گرفتند و ساختند و ميسازند. اما يک آهن سرد در دست کسي نرم بشود، اين راه فکري ندارد. نميشود درس بخوانند بگويند آقا تو چه کار کردي که آهن را نرم کردي! اين صغري ندارد، کبري ندارد، موضوع ندارد، محمول ندارد، علم نيست؛ لذا در جريان زرهسازي فرمود: ﴿وَ عَلَّمْنَاهُ صَنْعَةَ لَبُوسٍ لَكُمْ لِتُحْصِنَكُم مِن بَأْسِكُمْ﴾؛[27] ما زرهبافي را به او ياد داديم؛ يعني علم است، شما هم ميتوانيد ياد بگيريد؛ اما اين آهن را ما به او ياد نداديم که چگونه اين آهن را نرم کند، فرمود: ﴿وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِيدَ﴾؛[28] ما آهن را در دست او نرم کرديم. اين راه فکري ندارد، تا کسي از داود سؤال بکند که چه کار کردي؟ صغرايش چيست؟ کبرايش چيست؟ راهش چيست؟ اين راه را خدا به ما ميدهد.
دعاي بعضي چرا مستجاب است؟ اين راه فکري ندارد. يک وقت است که هواشناسي ميگويد فلان جا نسيم حرکت کرد، بعد ابر توليد کرد، اين نسيم قدري تُند شد، اين ابرها را تحريک بيشتري کرد، تلقيح شدند، باردار شدند، مسئول شدند: ﴿وَ أَرْسَلْنَا الرِّياحَ لَواقِحَ﴾؛[29] هم کشاورزيها، را گياهها را تغذيه کرديم، هم در فضا اينها را تلقيح کرديم. اين راه علمي است؛ لذا ممکن است کسي باران مصنوعي بسازد. اما فرمود: ﴿وَ أَ لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَي الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَاءً غَدَقاً﴾؛[30] هوا صاف است، ابري در کار نيست، نسيمي در کار نيست، ﴿وَ أَرْسَلْنَا الرِّياحَ لَواقِحَ﴾ نبوده، فرمود: تو دعا بکن به عنوان نماز استسقاء من باران ميفرستم. فرمود شما اگر آدم خوبي باشيد ما به اندازه کافي باران ميفرستيم.
خدا مرحوم بوعلي را غريق رحمت کند! از بزرگان حکماي شيعه است، ايشان در قويترين کتابش که شفا است، ميگويد: «دع هؤلاء المتشبهة بالفلاسفة» اينهايي که فيلسوف نيستند، شبيه فيلسوف هستند، منکر نماز استستقاء هستند، اينها را رها کن! آنکه نميتواند بفهمد که بين دعا و آمدن باران، چه پيوند عميق علمي است، او را رها کن. اين بيان قرآن کريم است که فرمود: اگر مردم نه بيراهه بروند نه راه کسي را ببندند، ما يقيناً به اندازه کافي باران ميفرستيم؛ ﴿وَ اللَّهُ يَقُولُ الْحَقَّ﴾،[31] يک؛ ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ قِيلاً﴾،[32] اين دو. فرمود اگر اينها روبهراه باشند، همين! نه بيراهه بروند نه راه کسي را ببندند؛ نه بانک حرام داشته باشند، نه رشوه باشد نه روميزي باشد نه زيرميزي باشد؛ نه اختلاس باشد، نه نجومي باشد، ما باران به اندازه کافي ميفرستيم. اين است! ﴿وَ أَ لَّوِ اسْتَقَامُوا عَلَي الطَّرِيقَةِ لَأَسْقَيْنَاهُم مَاءً غَدَقاً﴾ اين است.
بعد فرمود اين چاههايي هم که داريد، اگر ما دستور بدهيم که دو سه کيلومتر پايينتر بروند، چه کار ميکنيد؟ ﴿قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْراً فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاءٍ مَعِينٍ﴾،[33] حالا شما دلتان به اين چاهها خوش است. الآن ميبينيد اين نيروي انتظامي برادران ناجا همه اين راهها را تنظيم ميکنند که کجا دوراه است، کجا سهراه است، کجا ورود ممنوع است، کجا ورود ممنوع نيست، اينها را ما روي زمين ميفهميم. فرمود: مأموران ما در زير زمين: ﴿فَسَلَكَهُ يَنابيعَ﴾؛[34] باران که ميآيد مأموران ما در زير زمين تنظيم ميکنند، کجا بايد نزديک باشد، کجا بايد دور باشد، کجا عبور ممنوع است، کجا سهراهي است، کجا چهارراهي است، کجا بايد جايي باشد که بجوشد چشمه بشود در بيايد، کجا بايد در دسترس باشد با چاه بتوانند آب در بياورند. ما مسلکها، عبورها، ورودها، ورود ممنوعها را در زير زمين تنظيم کرديم. الآن اين «چشمه اعلي» قرنهاست که دارد ميجوشد اين از لجنها بيرون ميآيد، اين لولهکشي که نيست، شفاف بيرون ميآيد، از راه گِل بيرون ميآيد، از لجن بيرون ميآيد. اينجا که لولهکشي نيست. چطور اين شير را فرمود: بين فرث و دم، شير شفاف گوسفند ماده، شتر ماده، گاو ماده را خود انسان، اين شير را ما ميجوشانيم بين فرث و دم،[35] آنجا هم از بين لجن، شفاف! فرمود: اينها را مدبّرات ما انجام ميدهند.
اگر دستور بدهيم اين آبهايي که در دسترس چاه شماست، يکي دو کيلومتر پايينتر بروند شما به چه وسيلهاي میتوانيد چاه بکَنيد و آب در بياوريد؟ پس بالا باران به دستور خدا، پايين به دستور خداست؛ اين راه علمي ندارد. ﴿قُلْ أَرَأَيْتُمْ إِنْ أَصْبَحَ مَاؤُكُمْ غَوْراً﴾؛ يعني فرو برود، ﴿فَمَن يَأْتِيكُم بِمَاءٍ مَعِينٍ﴾. «ماء مَعين» آبي است که «تراه العيون و تناله الدلاء»؛ «مَعين»؛ يعني اين! که هم چشم آن را ببيند و هم دلو به آن برسد. يکي از القاب نوراني حضرت حجت(سلام الله عليه) ماء مَعين است. علمايي که شاگردان حضرت هستند، آنها را هم ميگويند ماء مَعين؛ يعني آب حيات هستند که «تناله الدلاء و تراه العيون».
بنابراين اين راه چهارم که فرمود: ﴿وَ يُعَلِّمُكُمْ مَا لَمْ تَكُونُوا تَعْلَمُونَ﴾، يعني هيچ جا نيست. «شَرِّقَا وَ غَرِّبَا»، اين بيان را هم مرحوم کليني نقل کرده است که امام(سلام الله عليه) فرمود: مشرق برويد مغرب برويد: «فَلَا تَجِدَانِ عِلْماً صَحِيحاً إِلَّا شَيْئاً خَرَجَ مِنْ عِنْدِنَا أَهْلَ الْبَيْتِ»؛[36] اين راهها هم هست.
بنابراين فرصت زرّيني هست ماه پربرکت ذيقعده، يک؛ تتميم به دهه ذيحجّه، دو؛ آنگاه نه بيراهه ميرويم نه راه کسي را ميبنديم، احدي هم توان آن را ندارد که با تحريمش، با مشکلات اقتصادي، جامعه را ملتهب بکند. اينها خاصيت همين بيانات نوراني ائمه(عليهم السلام) است. حالا اگر آن يک «ياء» را خدا به کعبه داد و اين طور شد مزار عده زيادي، اين يک «ياء» را به ما هم داد. چرا ما اين گونه نباشيم؟
چرا به جايي برسيم که ذات اقدس الهي ـ معاذالله ـ اين «ياء» را قطع کند بگويد: ﴿أُولئِكَ كَالأنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ﴾[37] اين راه باز است. حالا که راه باز است چرا ما از اين عظمت و جلال و شکوه بهره نگيريم؟ اميدواريم روحانيت معظّم، طلّاب، دانشجويان، مؤمنان، برادران و خواهران ايماني، بيش از پيش از معارف قرآن و عترت متنعّم باشيد و باشند تا اين نظام به برکت صاحب اصلياش از هر خطري محفوظ بماند.
من مجدّداً مقدم همه شما بزرگواران را گرامي ميدارم. اميدوارم ادعيه خالصانه همه شما مستجاب باشد!
فوز و فيض دنيا و آخرت نصيب شما بشود!
پروردگارا امر فرج وليّ خود را تسريع بفرما!
نظام، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملّت و مملکت ما را در سايه وليّ خود حفظ بفرما!
روح مطهّر امام راحل و شهدا را با اولياي الهي و شهداي کربلا محشور بفرما!
مشکلات اقتصاد و ازدواج جوانها را در سايه لطف وليّ خود به بهترين وجه برطرف بفرما!
خطر بيگانگان را به استکبار و صهيونيسم برگردان!
اين کشور وليّ عصر را تا ظهور آن حضرت از هر خطري محافظت بفرما!
اين ادعيه را در حق همه مؤمنان عالم و پيروان قرآن و عترت مستجاب بفرما!
جوانان مملکت را از هر خطري نجات مرحمت بفرما!
فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان علي و اولاد علي(عليهم السلام) قرار بده!
اين دعاها را در حق همه مستجاب بفرما!
«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»
[1] . سوره اعراف، آيه142.
[2] . الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج، ص؛ «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع قَالَ: مَا أَخْلَصَ الْعَبْدُ الْإِيمَانَ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِينَ يَوْماً أَوْ قَالَ مَا أَجْمَلَ عَبْدٌ ذِكْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِينَ يَوْماً إِلَّا زَهَّدَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ فِي الدُّنْيَا وَ بَصَّرَهُ دَاءَهَا وَ دَوَاءَهَا فَأَثْبَتَ الْحِكْمَةَ فِي قَلْبِهِ وَ أَنْطَقَ بِهَا لِسَانَه».
[3]. ملاذ الاخيار في فهم تهذيب الاخبار، ج14، ص347.
[4]. سوره بقره، آيه129.
[5]. سوره بقره، آيه151.
[6]. سوره علق، آيه5.
[7] . سوره نساء، آيه113.
[8] . سوره بقره، آيه151.
[9] . سوره حجر، آيه29؛ سوره ص، آيه72.
[10] . سوره آل عمران، آيه97.
[11]. سير العباد الي المعاد(سنايي ـ چاپ تهران)، ص 101.
[12]. سوره بقره، آيه125.
[13] . الخصال، ج1، ص27؛ «الْمُؤْمِنُ أَعْظَمُ حُرْمَةً مِنَ الْكَعْبَة».
[14]. سوره انبياء، آيه104.
[15] . سوره کهف، آيه17.
[16] . سوره قمر، آيه1؛ ﴿وَ انْشَقَّ الْقَمَر﴾؛ سوره قيامت، آيه8؛ ﴿وَ خَسَفَ الْقَمَر﴾.
[17] . سوره قيامت، آيه9؛ ﴿وَ جُمِعَ الشَّمْسُ وَ الْقَمَر﴾.
[18] . الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج2، ص486.
[19] . عدة الداعي و نجاح الساعي، ص21؛ وسائل الشيعة، ج7، ص82.
[20] . فلاح السائل و نجاح المسائل، ص107.
[21] . سوره يوسف، آيه106.
[22] . الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج2، ص471.
[23]. تفسير نور الثقلين، ج2، ص476.
[24]. الإرشاد في معرفة حجج الله علی العباد، ج1، ص238.
[25] . بحار الأنوار(ط ـ بيروت)، ج45، ص8.
[26] . سوره بقره، آيه251.
[27] . سوره انبياء، آيه80.
[28] . سوره سبأ، آيه10.
[29]. سوره حجر، آيه22.
[30] . سوره جن، آيه16.
[31] . سوره احزاب، آيه4.
[32]. سوره نساء, آيه122.
[33] . سوره ملک، آيه30.
[34]. سوره زمر، آيه21.
[35] . سوره نحل، آيه66.
[36] . بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلی الله عليهم، ج1، ص10.
[37]. سوره اعراف، آيه179.