وجود مبارک حضرت امير هم که قرآن ناطق است، اين سه بخش را جداگانه تبيين کرده، تا اگر خداي سبحان فرمود: ﴿وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاّ كَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾[2] و اگر خدا فرمود: ﴿لِلْعالَمينَ نَذيراً﴾[3] نه عرب و عجم! و اگر فرمود: ﴿مَا هِيَ إِلا ذِكْري‏ لِلْبَشَر﴾[4] هم کلّي است، هم دائم؛ هم همگاني است هم هميشگي که از اين دو ويژه به عنوان جاودانه ياد مي‌شود. آن ديني جاويد است که زمان و زمين زير پوشش آن باشد. هم کلّي است، سخن از ﴿يا أَيُّهَا النَّاس‏﴾[5] است؛ هم دائم است، او خاتِم و خاتَم است. آنچه خدا در قرآن کريم راجع به اين سه منطقه بيان فرموده است، وجود مبارک حضرت امير در خطبه‌هاي گوناگون اينها را تشريح مي‌کند. هم وضع جهان را هم وضع عرب را قبل از بعثت بيان مي‌کند.

اما آنچه مربوط به وضع جهان قبل از بعثت است، آن را در خطبه اوّل مشخص مي‌کند، مي‌فرمايد: «وَ أَهْلُ الْأَرْضِ يَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرِّقَةٌ وَ أَهْوَاءٌ مُنْتَشِرَةٌ وَ طَرَائِقُ مُتَشَتِّتَةٌ بَيْنَ مُشَبِّهٍ لِلَّهِ بِخَلْقِهِ أَوْ مُلْحِدٍ فِي اسْمِهِ أَوْ مُشِيرٍ إِلَی غَيْرِه»‏؛ يا اصلاً مي‌گفتند جهان خدايي ندارد، يا اگر دارد ـ معاذالله ـ همين ارباب متفرقه‌اند، يا گذشته از ارباب متفرقه، ﴿تَعْبُدُونَ مَا تَنْحِتُونَ﴾[6] و مانند آن هم دامنگيرشان مي‌شود. بعد فرمود: «فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ أَنْقَذَهُمْ بِمَكَانِهِ مِنَ الْجَهَالَةِ»؛ هم بخش انديشه آنها را تأمين کرد و عالمشان کرد؛ هم بخش انگيزه آنها را تأمين کرد، عاقل و عادل کرد. فرمود نظام جاهلي گرفتار اين دو غدّه بدخيم بود: يکي ﴿إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ﴾،[7] يکي ﴿وَ ما تَهْوَي الْأَنْفُسُ﴾،[8] اگر برابر انديشه کار مي‌کردند، علم نبود، به همان گمان عمل مي‌کردند. اگر برابر انگيزه عمل مي‌کردند، عقل که «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان»[9] نبود، هويٰ بود. اين دو بدخيمي را قرآن صريحاً در سوره «قمر» و اينها بيان کرد. فرمود در حوزه و دانشگاه‌ها که جاي انديشه بود، اينها که خبري نداشتند. از نظر مدار علمي دستشان از علم کوتاه بود، به پايه و پاي کوتاه گمان بسنده مي‌کردند: ﴿إِنْ يَتَّبِعُونَ﴾، به صورت حصر، ﴿إِلاَّ الظَّنَّ﴾. در مسئله اراده و نيّت و عمل هم «و ما تهوي الهويٰ». اين جمله دوم گرچه با نفي و اثبات همراه نشده که مفيد حصر باشد؛ اما به قرينه جمله اُوليٰ هم مفيد حصر است؛ يعني «إن يتّبعون الا الهويٰ». جامعه‌اي که براساس ميل حرکت مي‌کند نه براساس عقل و عدل، جامعه‌اي که براساس گمان حرکت مي‌کند نه علم، اين جامعه سوخته است. فرمود شما را عالم کرده است که فرمود: «طَلَبُ‏ الْعِلْمِ‏ فَرِيضَةٌ»،[10] نه «فريضٌ»! آن مبتدا که مذکر شد، خبر که مؤنث نيست. اين «تاء» تاي تأنيث نيست، اين «تاء» تاي مبالغه است. خيلي خيلي خيلي واجب است. «طلب العلم واجبٌ» نيست، «واجبةٌ» است. «طلب العلم فريضٌ» نيست، «فَرِيضَةٌ» است، اين «تاء» تاي مبالغه است. به همان دليل که زينب کبريٰ عقيله بني‌هاشم است، به همان دليل حسين بن علي عقيله بني‌هاشم است، چون «تاء» که تاي مبالغه نيست. اگر گفتند وجود مبارک آدم «خليفة الله» است نه «خليفُ الله»، اين «تاء» تاي مبالغه است، مثل تاي «علامة». فرمود تا نفس مي‌کشي سواد! «طَلَبُ‏ الْعِلْمِ‏ فَرِيضَةٌ عَلَي كُلِّ مُسْلِمٍ»، اين جاهليت را عوض کرده. اين ﴿إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ﴾ را برداشت، فرمود: «لا تتبعوا الا العلم». آن بخش دوم که هوامداري بود آن را هم برداشت، فرمود: «أَعْدَي عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَيْكَ»[11] فرمود انسان با ميل و هويٰ و هوس بخواهد زندگي کند، اين آبروي خود را مي‌برد.

اين بيان نوراني حضرت امير که قرآن ناطق است از همين نهج البلاغه هم مکرّر نقل شد، فرمود مواظب گناه باشيد! اگر بخواهيد در بخش‌هاي علمي به گمان عمل کني، در بخش‌هاي عملي به هويٰ عمل بکني، اين که رسول گرامي(عليه و آله آلاف التحية و الثناء) فرمود بدترين غده بدخيم همين هويٰ است، براي اينکه آدم بر فرض ـ خدای ناکرده ـ به بيماري سرطان مبتلا بشود، به هر حال اگر خدا شفا داد داد، وگرنه مي‌ميرد؛ اما ديگر آبرو نمي‌رود. بعضي از بيماري‌ها آبروبر است. اين کلمه «اَوبي, وَبي، موبيء»[12] اين چهار بار تقريباً با مشتقاتش در نهج البلاغه آمده، فرمود مواظب باشيد بيراهه رفتيد، مثل آن گاوي است که در علف‎زار وباخير رفته به سراغ چمن سبز. فرمود وبا مثل سرطان نيست، وبا هم مي‌کُشد هم آبروبر است؛ بالا و پايين لحظه به لحظه تاس و لگن، نه براي مريض در بيمارستان آبرو مي‌ماند نه در خانه. فرمود اين جا جاي سبزي است، شما هم که به سراغ آن علف سبز مي‌روي، مگر نمي‌داني که اين وبا دارد؟ اين آبروريزي دارد؟ اين اختلاس و نجومي هم همين است. فرمود آبروي خود مبر، اگر آن‎جا رفتي آبروريزي است مواظب باشيد.

اين بيانات نوراني بوسيدني است! اينها را چه کسي مي‌دانست قبل از وحي؟! فرمود بدترين دشمن هوس است، براي اينکه اين تنها با جان شما کار ندارد، به هر حال آدم يک غذاي خوبي دارد مي‌خورد و مَرکَب خوبي هم دارد، اين با آبروي آدم کار دارد و بساط را به هم مي‌زند و با اين وجه جاهليت را عوض کرد. اين دو اصل را قرآن کريم صريح گفت. ما اگر بخواهيم بفهميم کشور، نظام، مردم و ملّتي جاهلي‌اند يا عاقلي؟ اين دو تا علامت دارد. به هر حال ما بيش از انديشه و انگيزه، بيش از علم و عمل که چيزي ديگر نداريم. انديشه را فرمود علم صد درصد است. انگيزه را فرمود عدل و عقل که «مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان»، و عوض کرد. اين بيان نوراني حضرت امير در نهج البلاغه فرمود وضع دنيا را که ديدي براي شما تشريح کرديم، شرق و غرب اين طور بودند؛ اما شما مردم قبل از بعثت چه بوديد و بعد از بعثت چه شديد و بعد از رحلت هم چه شده‌ايم؟ اين چند بخش را پشت سر هم وجود مبارک حضرت امير بيان کرده است.

در خطبه 26 فرمود که وضع شما قبل از اسلام و قبل از بعثت اين بود. ذات اقدس الهی، پيامبرش را(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) «نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ وَ أَمِيناً عَلَی التَّنْزِيلِ وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَی شَرِّ دِينٍ وَ فِي شَرِّ دَارٍ»؛ بدترين آيين و دين اين است که انسان بت را بپرستد. و بدترين سرزمين آن است که نه امنيت باشد و نه امانت. اگر مي‌خواستند براي فرزندشان همسر بگيرند مي‌گفتند اين شمشير و اين راه، اگر راهزن خوبي بودي غارتگري خوبي کردي و توانستي قافله را غارت کني زندگي‌ات را تأمين کني، براي تو همسر مي‌گيريم. اينکه ذات اقدس الهي فرمود: همه اطراف ناامن بود، ما مکه را امن کرديم، ﴿حَرَماً آمِناً يُجْبَي إِلَيْهِ ثَمَرَاتُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ﴾،[13] فرمود همه جا غارتگري بود. «وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَی شَرِّ دِينٍ وَ فِي شَرِّ دَارٍ مُنِيخُونَ بَيْنَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ وَ حَيَّاتٍ صُمٍّ»؛ با مارهايي که شنوا نيستند تا راه کسي را بفهمند صداي پاي کسي را بفهمند جايشان را حرکت بدهند جابه‎جا بشوند، مارهاي کَر اين طور هستند. «تَشْرَبُونَ الْكَدِرَ وَ تَأْكُلُونَ الْجَشِبَ وَ تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَكُمْ»؛ بهداشت نداشتيد اقتصاد نداشتيد امنيت نداشتيد ارحام نمي‌شناختيد. «الْأَصْنَامُ فِيكُمْ مَنْصُوبَةٌ وَ الْآثَامُ بِكُمْ مَعْصُوبَة»؛ علامت‌هاي گناه همه جا بود، بت‌پرستي رايج بود و وجود مبارک حضرت آمد شما را از اين گناهان، جهل علمي و جهالت عملي نجات داده است.

اين مربوط به قبل از بعثت بود. در جريان بعد از بعثت، خطبه ديگري است. فرمود که وجود مبارک حضرت که آمد و شما را به اين برکات رساند، حالا که رحلت کرده است، شما به چه وضع دربياييد. وقتي که رحلت کرده است فرمود که کسي بايد جاي رسول گرامي را بگيرد که از غدير پيام داشته باشد نه از سقيفه. اين دعاي نوراني امام صادق(سلام الله عليه) که به زراره فرمود، زراره عرض کرد من اگر عصر غيبت را درک کردم چه بخوانم؟ فرمود: «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي»،[14] از دعاهاي قوي و غني علمي ماست. يک وقت است انسان دعا مي‌کند خدايا! مشکل مرا حلّ بکن! بيماري مرا شفا بده! گناهان مرا بيامرز! اينها دعاهاي رايج است. يک وقت مي‌گويد خدايا! آن توفيق را به من بده که من بين سقيفه و غدير فرق بگذارم! اگر کسي که براي مسلمين داعيه حکومت دارد اين انتخاباتي باشد با رأي مردم باشد مردم بايد او را انتخاب بکنند اين وکيل مردم باشد، مردم پيشوا تهيه کنند، اين مي‌شود سقيفه و اگر نظام بر آن است آن کسي که رأس مملکت است، او جانشين امام باشد آن امام جانشين پيغمبر است آن پيغمبر «خليفة الله» است. اگر غدير حق است «کما هو الحق»، کسي امام را مي‌شناسد که «مستخلف عنه» را که پيغمبر است بشناسد. آدم تا «مستخلف عنه» را نشناسد که خليفه را نمي‌شناسد و کسي پيغمبر را مي‌شناسد که «الله» را بشناسد، چون پيغمبر «خليفة الله» است که جريانش ـ إن‌شاءالله ـ امشب در همين مجلس به عرض شما خواهد رسيد. پيغمبر «خليفة الله» است تا انسان «مستخلف عنه» را نشناسد خليفه را نمي‌شناسد. به زراره گفت از خدا بخواه تا موحّد باشي، خداشناس باشي. وقتي خداشناس شدي، خليفه خدا را که پيغمبر است مي‌شناسي. وقتي خليفه خدا که پيغمبر است را شناختي، خليفه پيغمبر را که امام است مي‌شناسي. آن وقت ديگر به دنبال شرق و غرب حرکت نمي‌کني. «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ»؛ من پيغمبر را از آن جهت که جانشين توست مي‌شناسم. من اگر تو را نشناسم جانشين تو را هم نمي‌شناسم. پس اوّل توحيد، بعد نبوت، بعد ولايت و امامت. «اللَّهُمَّ»، مي‌دانيد اين دعا مثل «لا تنقض»[15] نيست آقايان! «لا تنقض» با هفت، هشت سال درس خواندن حل مي‌شود. اين مثل رسائل و مکاسب نيست، حواستان جمع باشد! اين يک جان کَندن عقلي مي‌خواهد يک کلام عقلي عميق مي‌کند که «الله» يعني چه؟ اثبات «الله» يعني چه؟ چگونه يک محدود نامحدود را مي‌شناسد؟ اينها با بناي عقلا و فهم عرف و اينها حل نمي‌شود، حواستان جمع باشد! اينها يک جان کَندن علمي عقلي مي‌خواهد. اين کلمات نوراني ائمه هم در همه بخش‌هاست، «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي نَفْسَكَ فَإِنَّكَ» ـ اين برهان مسئله است ـ «فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي نَفْسَكَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِيَّكَ»؛ براي اينکه او خليفه توست و من تا مستخلف عنه را نشناسم، مرسِل را نشناسم، رسالت را نمي‌شناسم، ارسال را نمي‌شناسم. «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ»؛ يعني رسالت را به من بشناسان! وجود مبارک حضرت را به من معرفي بکن! شما در دعاها چنين برهاني نمي‌بينيد دعا مي‌گويد: «اللهم اغفر لنا»، «اللهم اشف مرضانا»، اين دعاهاي ماه مبارک رمضان بعد از نماز ظهر و عصر يا مغرب و عشا، اين «اللَّهُمَّ أَغْنِ كُلَّ فَقِير اللَّهُمَّ أَشْبِعْ كُلَّ جَائِع‏»؛[16] اينها دعاهايي است که برهان داخل آن نيست. درخواست عاجزانه عبد است از مولا؛ اما اين برهان داخل آن است، «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي رَسُولَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي رَسُولَكَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَكَ اللَّهُمَّ عَرِّفْنِي حُجَّتَكَ فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِي حُجَّتَكَ ضَلَلْتُ عَنْ دِينِي»؛ «مَنْ مَاتَ وَ لَمْ يَعْرِفْ إِمَامَ زَمَانِهِ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّة».[17]

وجود مبارک حضرت در اين خطبه فرمود: پيامبر آمده است بعد از اينکه جريان بعثت را مي‌خواهد شرح بکند، آمده شما را عاقل کرده، عالم کرده، علم را به شما داده، عقل را به شما داده، امنيت را به شما داده، امانت را به شما داده، صله رحم را به شما داده، تجارت صدق و عدل را به داده، ربا را از شما برداشت. حضرت فرمود: بعد از فتح مکه اوّل رباخوارِ اين جمعيت عموي من عباس است که رباي او تحت قدم ماست، تمام اسناد ربوي عموي من زير پاي من است، اوّل از عمويم شروع مي‌کنم[18] که آن روز در جاهليت ربا رسمي بود. اين را در خطبه پنج که فرمود: «أَيُّهَا النَّاس‏ شُقُّوا أَمْوَاجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاةِ»، آن‎جا اينها را تشريح مي‌کند. بعد مي‌فرمايد حالا که حضرت رحلت کرده است و من مي‌خواهم غدير را احيا کنم، شما در صدد احياي سقيفه هستيد، خيال مي‌کنيد که من مقصدي دارم چيزي براي من هست؟ کلّ اين جريان براي من «عَفْطَةِ عَنْز»[19] است. اگر من از غدير سخن بگويم «فَإِنْ أَقُلْ يَقُولُوا حَرَصَ عَلَی الْمُلْكِ وَ إِنْ أَسْكُتْ يَقُولُوا جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ»؛ اگر هيچ حرف نزنم مي‌گويند مي‌ترسد. اگر حرف بزنم، مي‌گويند او براي خلافت طمع دارد. «هَيْهَاتَ بَعْدَ اللَّتَيَّا وَ الَّتِي وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبِي طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطِّفْلِ بِثَدْيِ أُمِّهِ»، اين قَسم به خداست. همان طوري که کودک به پستان مادر خيلي علاقه‎مند است من هم به مرگ علاقه‎مند هستم. شما اين دعاي روز سه‌شنبه ببينيد اصلاً وفات اين است که از يک سلسله افراد پَست آدم نجات پيدا بکند به عالم ديگر. همه دعاها خوب است، اين دعاي روز سه‌شنبه لطيفه‌اي دارد که در دعاهاي ديگر نيست. «بِبِسْمِ اللَّهِ خَيْرِ الْأَسْمَاءِ بِسْمِ اللَّهِ رَبِّ الْأَرْضِ وَ السَّمَاءِ أَسْتَدْفِعُ كُلَّ مَكْرُوهٍ أَوَّلُهُ سَخَطُهُ وَ أَسْتَجْلِبُ كُلَّ مَحْبُوبٍ أَوَّلُهُ رِضَاهُ»؛[20] در همين دعاي روز سه‌شنبه دارد که خدايا! مرگ مرا طوري قرار بده که من از بين افراد سفيه و جاهلِ بددهن نجات پيدا مي‌کنم به اولياي الهي برسم، اين جور است. انسان وقتي که مؤمن باشد از دنيا رحلت مي‌کند به عالم آخرت، اوّلين روح و ريحان اوست. اين فرشتگان که او در تمام مدتِ عمر سعي مي‌کرد به دستور خدا عمل بکند، به سلام او مي‌آيند در حال احتضار احترام مي‌کنند، ﴿الَّذينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ﴾[21] همه ما آرزومنديم فرشته را زيارت بکنيم؛ اما عده‌اي نه تنها يک نفر، عده‌اي از فرشتگان مي‌آيند در حال احتضار، مؤمن وقتي که حالا ارتباطش از دنيا قطع شد، ديگر بچه‌هاي خودش را نمي‌شناسد پرستارهاي خودش را نمي‌شناسد وضع دنيايي‌اش قطع شد، فرشتگان مي‌آيند سلام عرض مي‌کنند، ﴿تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبينَ﴾، اينها که طيّب مي‌ميرند پاک مي‌ميرند ﴿سَلامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوها خالِدين‏﴾.[22]

بنابراين اگر مرحوم کليني(رضوان الله عليه) در بحث جنائز کافي مي‌گويد: هيچ لذتي براي مؤمن در تمام مدت عمر به اندازه لذت مرگ نيست براي همين است.[23] اولياي الهي را مي‌بيند، ملائکه را مي‌بيند.

بنابراين وجود مبارک حضرت امير از اين باخبر بود. فرمود من به مرگ مأنوس‌تر از کودک به پستان مادرش هستم؛ اما حسابي دارد نظمي دارد. در آن خطبه‌اي که قبلاً اشاره شد، آن‎جا فرمود که من اگر دست به شمشير بکنم من هستم و زن و بچه‌هاي من؛ همه ما را شما مي‌کشيد. اين حسين بن علي مي‌خواهد و کربلا مي‌خواهد و قدر و قضاي الهي مي‌خواهد و اينها، به هر حال اين کار من نيست؛ اين کار پسر من است. ببينيد در آن خطبه 26 به اين شماره کتاب، فرمود: «و منها … فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ لِي مُعِينٌ إِلَّا أَهْلُ بَيْتِي»؛ من هستم و اين زن و بچه من. «فَضَنِنْتُ بِهِمْ»؛ اين ضنّت ورزيدم. «فَضَنِنْتُ بِهِمْ عَنِ الْمَوْتِ وَ أَغْضَيْتُ عَلَی الْقَذَی وَ شَرِبْتُ عَلَی الشَّجَا وَ صَبَرْتُ عَلَی أَخْذِ الْكَظَمِ وَ عَلَی أَمَرَّ مِنْ طَعْمِ الْعَلْقَم‏»؛ از هر داروي تلخ و تلخ‌تري من صبر کردم. من بودم و زن و بچه‌هايم، همه ما را مي‌کشتيد. من خودم حاضر بودم؛ اما نسل پيغمبر قطع مي‌شد.

يک بيان نوراني از خود حضرت دارد، رساله‌اي است در اين کنز الفوائد کراجکي؛ مجموعه چند تا رساله است. يکي از آن رسائل رساله‌اي است به نام «العجب» که اصل قضايا را نقل مي‌کند و ديگر تحليل نمي‌کند. اسم اين رساله که به نام «عجب» است براي آن است که فصل‌هاي آن «عجبٌ عجبٌ» است؛ مثل اينکه قوانين ميرزاي قمي را قوانين می‎گويند، چون فصل‌هايش «قانونٌ قانونٌ قانونٌ» است. اين رساله به نام «عجب» است، چون فصل‌هايش «عجبٌ عجبٌ عجبٌ» و تحليلی نمي‌کند، فقط اصل قصّه را نقل مي‌کند. مي‌گويد روزي در همين مدينه بعد از رحلت پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) بانويي که زير اين آسمان دومي ندارد به نام صديقه کبريٰ(سلام الله عليها)، مکرّر در مکرّر از مهاجر و انصار خواهش کرد که بياييد علي بن ابيطالب را ياري کنيد، هيچ کس جواب نداد، هيچ کس! بعد از گذشت مدتي که سقيفه روي کار آمد و سومي هم رخت بربست، زني در همين مدينه برخاست گفت بياييد علي بن ابيطالب را بکُشيد، هزارها نفر شمشير کشيدند؛ «العجب»![24] وضع اين است! گفت من اين را چطور تحليل بکنم؟ شما فاطمه زهرا را نمي‌شناختيد؟ علي بن ابيطالب(سلام الله عليهما) را نمي‌شناختيد؟ آن زن را نمي‌شناختيد؟ اگر کسي ـ خداي ناکرده ـ از مسير جدا بشود، اين نفس و اين هواي بدخيم انسان را به آن روز هم مي‌کشاند. حضرت فرمود من بررسي کردم ديدم من هستم و زن بچه‌هايم! ما بايد صبر بکنيم تا سالِ شصت بشود زمينه فراهم بشود همين کار را پسرم حسين بن علي مي‌کند با زن و بچه‌هايش مي‌رود و شهادت و اسارت را تحمل مي‌کند؛ اما آن روز اسلام زنده مي‌شود؛ لذا دم دروازه شام با اينکه زين العابدين را با اسارت آوردند، در کسوت اسير، دم دروازه شام زين العابدين اين سؤال را پاسخ داد، گفتند: «مَن غَلَب»؟ حضرت فرمود ما پيروز شديم. از حضرتي که حالا اسيرانه دم دروازه شام هست، سؤال کردند که در اين صحنه چه کسي پيروز شد؟ فرمود ما: «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَنْ غَلَبَ وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاةِ، فَأَذِّنْ ثُمَّ أَقِم‏»؛[25] اگر خواستي بفهمي چه کسي پيروز شد، موقع نماز اذان و اقامه بگو ببين نام چه کسي را مي‌بري؟ ما رفتيم اين نام را زنده کرديم و برگشتيم، ما پيروز شديم.

آن وقت اگر وجود مبارک حضرت امير آن روز قيام مي‌کرد، همه اهل بيت شربت شهادت مي‌نوشيدند و دين هم دفن مي‌شد. فرمود من ضنّت ورزيدم و حاضر نشدم اينها کشته بشوند. مرحوم کاشف الغطاء يک فقيه نام‌آوري است که من نديدم مرحوم صاحب جواهر از کسي به عظمت ياد کند مثل کاشف الغطاء. مي‌گويد او در حدّت ذهن فقيه بي‌هم‌آوردي است.[26] اين کاشف الغطاء عقيده من درباره علي بن ابيطالب و حسين بن علي(سلام الله عليهما) اين است که علي بن ابيطالب أشجع از حسين بن علي است. بعد مي‌گويد حسين بن علي شمشير دستش بود مي‌کشت و شربت شهادت را نوشيد؛ ولي در «لَيْلَةُ الْمَبِيتْ»[27] وجود مبارک حضرت امير هنوز به آن مقام خلافت نرسيده بود او حاضر شده بود که چهل نفر از چهل قبيله شمشير به دست بيايند او را ارباً اربا بکنند. اين شهامت و شجاعت مختصّ علي است. مي‌گويد به نظر من علي بن ابيطالب أشجع از حسين بن علي(سلام الله عليهما) است.[28] اما فرمود من ضنّت ورزيدم؛ يعني وقت شهادت نبود، وگرنه او هم حاضر بود شهيد بشود. در همان جنگ صفّين وقتي که وجود مبارک امام مجتبي به قلب لشکر تاخت، فرمود: «امْلِكُوا عَنِّي هَذَا الْغُلَام‏»؛ نگذاريد پسرم وسط اين ميدان برود! «لِئَلَّا يَنْقَطِعَ بِهِمَا نَسْلُ رَسُولِ اللَّهِ»؛[29] اينها بايد باشند تا يک فرصت مناسبي قيام بکنند کربلايي هست آن وقت جهان را تغيير مي‌دهند؛ اما هر چيزي براي خودش يک زمان و زميني دارد.

بعد از رحلت وجود مبارک پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) آن خطبه را خواند: «لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِكَ مَا لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِكَ»؛[30] فرمود رسول خدا! شما رحلت کردي، حادثه شما حادثه جهاني بود همان طور که رسالت شما رسالت جهاني بود، ﴿رَحْمَةً لِلْعالَمينَ﴾ بودي، ﴿وَ مَا أَرْسَلْنَاكَ إِلاّ كَافَّةً لِّلنَّاسِ﴾ بودي، ﴿لِلْعالَمينَ نَذيراً﴾ بودي، ﴿مَا هِيَ إِلاّ ذِكْرَي لِلْبَشَرِ﴾ بودي، سخن از عرب و عجم نيست، سخن از بشريت است؛ حقوق بشر يعني اين، جهاني بودن يعني اين، عالمي بودن يعني اين، همگاني بودن يعني اين، هميشگي بودن يعني اين! اينها را خود قرآن بيان کرده. فرمود اين صحنه‌ها به همان اندازه که حضرت آمد بر کلّ جهان سايه انداخت، حالا که رحلت کرده است، غمش جهاني خواهد بود: «لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِكَ مَا لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِكَ»؛ انبياي ديگر اگر رحلت کردند، نبي ديگر و مخصوصاً وجود مبارک حضرت آمد و آن خلأ را پر کرد؛ اما وجود مبارک حضرت، چون خاتِم و خاتَم است ديگر جانشين ندارد.

اميدواريم ذات اقدس الهي به برکت نورانيت آن حضرت، نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملّت و مملکت ما را در سايه امام زمان حفظ بفرمايد!

من مجدّداً مقدم همه شما فرهيختگان و برادران و خواهران حوزوي و دانشگاهي را گرامي مي‌دارم. از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌کنيم به همه شما خير و صلاح و فلاح دنيا و آخرت مرحمت کند!

پروردگارا دولت و ملّت و مملکت ما را در سايه امام زمان حفظ بفرما!

روح مطهّر امام راحل و شهدا را با اولياي الهي محشور بفرما!

غمديدگان و مصيبت‌زدگان زلزله اخير را به بهترين وجه مرفهانه تأمين بفرما!

اجر همه کساني که سعي بليغ در ارائه خدمات داشته و دارند با وليّ‌ات محسوب بفرما!

پايان امور همه ما را به خير و سعات ختم بفرما!

«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»


[1]. مصباح المتهجد، ج‏2، ص772.

[2] . سوره سبأ، آيه28.

[3]. سوره فرقان، آيه1.

[4]. سوره مدثر، آيه31.

[5]. سوره بقره، آيات21و168؛ سوره نساء، آيه1.

2. سوره صافات، آيه95.

[7]. سوره نجم، آيه23.

[8]. سوره نجم، آيه23.

5. الکافي(ط ـ الاسلاميه)، ج1، ص11.

[10]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج‏1، ص30.

[11]. مجموعة ورام، ج‏1، ص59.

1. نهج البلاغة(للصبحي صالح), حکمت367؛ «مَتَاعُ الدُّنيَا حُطَامٌ مُوبِیءٌ».

1. سوره قصص، آيه57.

[14]. الکافي(ط ـ اسلامي)، ج1، ص337.

[15]. وسائل الشيعة، ج1، ص245؛ «لَا تَنْقُضِ الْيَقِينَ أَبَداً بِالشَّكِّ وَ إِنَّمَا تَنْقُضُهُ بِيَقِينٍ آخَر».

1. البلد الأمين و الدرع الحصين، النص، ص‏222.

[17]. وسائل الشيعة، ج‏16، ص246.

[18] . تفسير القمی، ج1، ص171؛ بحار الإنوار(ط ـ بيروت)، ج37، ص113.

[19]. نهج البلاغة (للصبحي صالح)، خطبه3.

2. المصباح للكفعمي (جنة الأمان الواقية)، ص119.

[21]. سوره نحل، آيه32.

4. سوره زمر، آيه73.

[23]. الكافي(ط ـ دارالحديث)، ج5، ص339؛ «عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَيْمَانَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ سَدِيرٍ الصَّيْرَفِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامْ جُعِلْتُ فِدَاكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ هَلْ يُكْرَهُ الْمُؤْمِنُ عَلَی قَبْضِ رُوحِهِ قَالَ لَا وَ اللَّهِ إِنَّهُ إِذَا أَتَاهُ مَلَكُ الْمَوْتِ لِقَبْضِ رُوحِهِ جَزِعَ عِنْدَ ذَلِكَ فَيَقُولُ لَهُ مَلَكُ الْمَوْتِ يَا وَلِيَّ اللَّهِ لَا تَجْزَعْ فَوَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم لَأَنَا أَبَرُّ بِكَ وَ أَشْفَقُ عَلَيْكَ مِنْ وَالِدٍ رَحِيمٍ لَوْ حَضَرَكَ افْتَحْ عَيْنَكَ فَانْظُرْ قَالَ وَ يُمَثَّلُ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّي اللهُ عَلَيهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّم ‌وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ الْأَئِمَّةُ مِنْ ذُرِّيَّتِهِمْ عليه السّلام فَيُقَالُ لَهُ هَذَا رَسُولُ اللَّهِ وَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ الْأَئِمَّةُ عَلَيْهِمُ السَّلَامْ رُفَقَاؤُكَ قَالَ فَيَفْتَحُ عَيْنَهُ فَيَنْظُرُ فَيُنَادِي رُوحَهُ مُنَادٍ مِنْ قِبَلِ رَبِّ الْعِزَّةِ فَيَقُولُ ﴿يٰا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ﴾ إِلَي مُحَمَّدٍ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ ﴿ارْجِعِي إِلىٰ رَبِّكِ رٰاضِيَةً﴾ بِالْوَلَايَةِ ﴿مَرْضِيَّةً﴾ بِالثَّوَابِ ﴿فَادْخُلِي فِي عِبٰادِي﴾ يَعْنِي مُحَمَّداً وَ أَهْلَ بَيْتِهِ ﴿وَ ادْخُلِي جَنَّتِي﴾ فَمَا شَيْ‌ءٌ أَحَبَّ إِلَيْهِ مِنِ اسْتِلَالِ رُوحِهِ وَ اللُّحُوقِ بِالْمُنَادِي».

1. التعجب من أغلاط العامة فی مسألة الإمامة، ج1، ص128.

[25]. الامالي(للطوسي)، ص677.

[26]. جواهر الکلام ، ج13، ص35.

[27]. «لَيْلَةُ الْمَبِيتْ» در لغت به معناي شب بيتوته و در اصطلاح به شبي گفته مي‌شود که امام علي(عليه اسلام) براي حفظ جان پيامبر(صلّی الله عليه و آله و سلم) در بستر ايشان خوابيد. مشرکان قصد داشتند در اين شب دسته‌جمعي به خانه پيامبر حمله کرده و وي را به قتل برسانند. با اين کار امام علي، مشرکان متوجه عدم حضور پيامبر نشدند و رسول خدا پس از سه روز مخفي شدن در غار ثور به مدينه مهاجرت کرد. بسياري از مفسران شأن نزول آيهٴ ۲۰۷ سوره بقره را اين فداکاري امام علي در ليلة المبيت دانسته‌اند. تاريخ‌نگاران اين واقعه را در شب اوّل ماه ربيع الاول سال سيزدهم يا چهاردهم بعثت دانسته‌اند.

[28]. كشف الغطاء(ط ـ الحديثه)، ج4، ص294؛ «… الرضا بذهاب النفس في رضا المحبوب، كما اختار سيّد الشهداء لنفسه القتل في رضا ربّ السماء. ثمّ ما صدرَ من سيّد الأوصياء ما هو أعجب و أغرب و أبهر؛ لأنّ بذل النفس بائتاً علي الفراش من غير ضرب و لا تعب المبارزة و دهشة الحرب أعظم في الحُبّ، و أكبر شأناً عند صاحب اللبّ».

[29] . نهج البلاغة (للصبحي صالح)، خطبه207.

[30] . نهج البلاغة (للصبحي صالح)، خطبه235.

فهرست مطالب