گذرم فتاده به جاده ای
که رسد به چشمه ی باده ای
من تشنه کام و رهی چنین؟
چه مسافری و چه جاده ای!
شده بیخود از همه سو کسی
همه سو فتاده فتاده ای
چکد اشک دیده به خاک ره
ز سواره ای، ز پیاده ای
چه رهی! که خود به دو کهکشان
کشدم بدون اراده ای
به چه مهری و به چه اختری
به چه پیری و به چه زاده ای
پدر رضا، پسر رضا
چه نیایی و چه نواده ای
به حرم نگر، چه ضیافتی!
ز کرم، چه خوان گشاده ای
دل من خوشا به سعادتت
چه گرفته ای و چه داده ای!
افشین علا