گم شدم توی سیاهی، توی شبهای زمستون
از همه رونده و مونده، منِ لرزونِ هراسون
زخمی و خاکی و گریون، میدُوَم به زیر بارون
ناله میزنم فراوون، صدا میزنم باباجون
با من بگو کجایی
وای از غم جدایی
تو مسیرِ خونه ای وای، تا که زرق و برقو دیدم
دستمو از دستت اون شب، چقده سریع کشیدم
نه که از تو دَس کشیدم! نه که از تو دل بریدم!
حالا بعد کلّی دوری، جای اوّلم رسیدم…
با من بگو کجایی
وای از غم جدایی
منو میترسونه بابا، شبای تاریک صحرا
گم شدم توی بیابون، کاش نشه هیچ زنی تنها
پی تو میگردم اما، تویی سرگردونِ نیها
تا حرومی رو میبینم، ناله دارم مثه زهرا
بابای من کجایی
وای از غم جدایی
شاعر: سید مهدی سرخان