بسم الله الرحمن الرحیم
یک. شمع محفل ماست… جلسات قرآن ما در اصفهان بی سمیرا، بیکلاس و بی برنامه میشود.
از راه میرسد مهربان و صورتی و خندان و از توی کیفش لپتاپ و بلندگوها را در میآورد… ما به او زل میزنیم مثل بچههایی که گرسنه و منتظرند مادرشان یک عالمه چیز خوشمزه بهشان بدهد… اصرار دارد به تلاوت سوره و بعد با سبک شیرین و منحصر بفردش شروع میکند به سوال پرسیدن و اصلا هم از جواب ندادنها یا اشتباهات ما خسته نمی شود… شروع میکند از المیزان و جناب علامه عزیز و آنچه از مدرسه یاد گرفته اما چه کسی است که نداند فرشته ها لقمه های نورانی بر زبانش میگذارند و گوشه صحبتهایش کادو و جایزه قایم می کنند و… خلاصه غوغایی است استاد ما… بودنش واقعا مایه دلخوشی و نعمت است… الحمدلله رب العالمین
دو. امروز سوره علق را برای میهمانی روشن عیدانه مبعثانه خانه الهام تدارک دیده بود. چقدر از خدا که از سر ربوبیتش به دل الهام انداخته بود ما را دعوت کند اتاق *آمین* دختر در راهش را ببینیم متشکرم و آمدن آمین… چقدر امیدوار کننده است که نیامده سبب این همه خیر است
بسم الله را که گفت ناگهان پرسید فعل بسم الله چیست و گفت که “شروع کردم” است و بسم الله الرحمن الرحیم هر سوره یعنی با نام خدا عمل به مفاهیم این سوره را شروع می کنم… اگرنه فعل عبثی است که بسم الله سوره ای را بگویی و عمل به آن را شروع نکنی… یا حضرت عباس آچمز شدیم?
سه. پنج آیه اول را هی پرسید که مفاهیم اصلیش چیست و گفت نسبت یک انسان مخلوق معلق نادان است با رب خالق معلمی که یک لحظه توجه خالقیِ ربوبیش را از انسان معلق بردارد، انسان کارش تمام است و کریم است یعنی همین طوری بزرگ است و خوبی میکند و یاد میدهد و… بعد رفت سر قرائت و گفت:
ضمیمه کردن مفاهیم است به هم جوری که معنی تازه ای خلق بشود..
بنابراین اقرا یعنی هر لحظه مشغول تولید خلاقانه “به اسم رب طوری” باش از مفاهیمی که یادت داده اند و نغمه جدیدی سر ده و شوری بیفکن که تعلق تو و بقیه به رب را بیفزاید و علم ایجاد شود و انشالله “اقرا” های دیگری ایجاد کند و خلاصه..
چهار. از هر طرف که میرویم دلتنگی نبودن تو روی قلب ما سنگینی میکند… حتی وسط خوشیهای عیدانه میهمانی مبعث آمینِ الهام..
وَ لَوْ أَنَّ أَشْیاعَنَا وَفَّقَهُمْ اللَّهُ لِطَاعَتِهِ عَلَی اجْتِمَاعٍ مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیهِمْ لَمَا تَأَخَّرَ عَنْهُمُ الْیمْنُ بِلِقَائِنَا وَ لَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعَادَةُ بِمُشَاهَدَتِنَا عَلَی حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَ صِدْقِهَا مِنْهُمْ بِنَا فَمَا یحْبِسُنَا عَنْهُمْ إِلَّا مَا یتَّصِلُ بِنَا مِمَّا نَکرَهُهُ وَ لَا نُؤْثِرُهُ مِنْهُم
اگر شیعیان ما که خداوند توفیق طاعتشان دهد، در راه ایفای پیمانی که بر دوش دارند، همدل می شدند، میمنت ملاقات ما از ایشان به تأخیر نمی افتاد، و سعادت دیدار ما زودتر نصیب آنان می گشت، دیداری بر مبنای شناختی راستین و صداقتی از آنان نسبت به ما؛ علّت مخفی شدن ما از آنان چیزی نیست جز آن چه از کردار آنان به ما می رسد و ما توقع انجام این کارها را از آنان نداریم.
خسته از بی عقلیها و تنبلیها و کم کاری ها و آن کارها که باید نکردنها… قول داده ایم که دفترچه یادداشتی برای “اقرا” هامان داشته باشیم و در غروب بزرگترین عید کائنات از تو مضطرانه عیدی میخواهیم… از همانها که برای دوستان و فی العهدت با قلبهای به هم پیوسته کنار گذاشته ای… ای بنده خاص ربِّ اکرم