این نیازهایی که ما داریم، اگر در وادی ولایت اولیاء طاغوت رفتید، این نیازها را، نیاز به دنیا، نیاز به طبیعت تعریف می کنند و ما را متعلق به اسباب می کنند، متعلق به آلهه می کنند. نیازمند به آنها می شویم و از دست آنها هم می گیریم، مشرک می شویم. شدت روانی نسبت به دنیا در ما ایجاد می کنند، ما را وابسته به دنیا می کنند. الان در دنیای کنونی، این مدیران مادی عالم، بشر را وابسته به دنیا می کنند. شدّت روانی و تحرّک نسبت به دنیا در آن ایجاد می کنند، متعلق به دنیایش می کنند. اصلا جلوی توجه به عالم آخرت را می گیرند. حتی دیده اید قبرستان ها را به بوستان و گلستان تبدیل می کنند، آن را هم بیرون شهر می برند که مبادا یک موقعی گذرت بیفتد، یادی از عوالم بعدی، خدا در دلت پیدا شود. اگر زیر چتر اولیاء طاغوت رفتیم، همین نیازهای ما را تبدیل می کنند به ابزار شرک. وابسته به اسباب می شویم، از دست اسباب می گیریم، خودمان را متعلق به اسباب می بینیم. هم نیاز ما را وابسته می کند، هم وقتی ارضاء می شویم تأمین می شویم این غذا را می خوریم، بیشتر وابسته می شویم. ما را وابسته به دامن دنیا می کنند. وقتی سر در دامن دنیا می گذاریم وابسته تر می شویم.

انبیاء ، نبی اکرم و اهل بیت شان ، اگر وارد وادی آنان شدیم، اگر وارد صراط هدایت و صراط توحید و صراط محبت و معرفت خدا شدیم، هر قدمی که پیش می رویم، بیشتر پرده ها را از جلوی چشم ما کنار می زنند. به ما نمی گویند شما نیازمند نیستید. می گویند نیازمند به رحمت خدا هستید. ببینید خدا شما را تأمین می کند. این یک. بعد هم وقتی تأمین می شوید، می گویند ببینید از خدا گرفته اید خدا را حمد کنید. یعنی هر چه نیاز ما گسترده تر می شود، فقر ما به رحمت خدای متعال بیشتر می شود. هر چه بیشتر نیازمان تأمین می شود، بیشتر اسقاء رحمت می کنیم، رحمت خدا را می چشیم، محبت مان به خدا بیشتر می شود. معرفت مان به خدا بیشتر می شود. تا گرسنه می شویم می گوییم یا الله. وقتی سیر می شویم می گوییم الحمدلله و این ما را رشد می دهد. این روایت که می فرماید اگر شما یک لیوان آب را، یک ظرف آب را می خواهید بیاشامید، سه جرعه کنید، بعد از هر جرعه حمد خدا را بگویید بهشتی می شوید. این حدیث حرف که نیست. یعنی می خواهد بگوید اگر شما وقتی تشنه شدید خودتان را محتاج رحمت خدا دیدید و خدا را ساقی خودتان دیدید، از دست او گرفتید و خوردید خدا را حمد کردید، موحّد می شوید. پس مسأله این نیست که آدم آب نخورد. مسأله این است که اگر سر سفره نبی اکرم باشید، پرده ها را کنار می زند، شما را به میهمانی خدا می برد ، می گوید از دست خدا بگیر. به تعبیر دیگر می گوید از دست امیرالمؤمنین بگیر، بعد هم حمد کن.

رنج انسان، نتیجه جداشدن از دلبستگی و تکیه به بت ها و آلهه

اگر ما وارد وادی ولایت اولیاء طاغوت شویم، ما را از خدا غافل می کنند، دائم از اسباب می گیریم، متکی به اسباب می شویم و همین است که رنج می بریم. خوردن آدم را به رنج نمی اندازد. از دست آلهه و بت ها گرفتن آدم را به رنج می اندازد. وقتی آدم با بت ها محشور شد و از آنها گرفت، به آنها دلبسته می شود. آن وقت دلبستگی به عالم و اسباب رنج می آورد. چرا؟ بخاطر این که این آلهه ای است که تکیه به آنها می کند، از آنها هم کاری نمی آید. دل به آنها می بندد، آنها هم کاری ازشان نمی آید.

نگرانی آدم وقت موت برای چیست؟ آدمی که می ترسد موقع مرگ. مگر چه اتفاقی می خواهد بیفتد؟ خوب دقت بفرمایید! مرگ چیزی جز مردن اسباب و آلهه ما نیست. اینها که ما برای خودمان آله گرفتیم به شان تکیه کردیم، اینها می میرند. اینها از اول مرده بودند. اینها اگر زنده بودند، تا آخرت هم با ما می آمدند. این که می بینید تا دم مرگ می آیند، در عالم برزخ یک قدم نمی توانند دنبال آدم بیایند، پیداست هیچ کاره هستند. اگر کاره است که قدرت خودش را از دست نمی دهد. کی از ما گرفته می شود؟ موقع مرگ. این چشم و زبان و دوست و رفیق و همسر و خورشید و ماه و زمین. خب مگر اینها کاره ای بودند؟ اینها از اول هم کاره ای نبودند، از اول هم مرده بودند. وقتی انسان تکیه به اینها می کند، وقتی اینها مردند موقعی که می خواهد از دنیا برود، این آلهه اش ازش جدا می شود، رنج می برد. رنج به موجوداتی که تعلقی به موجوداتی که هیچ کاره هستند، فانی هستند از بین می روند، این تعلق رنج آور است. نمی شود رنج نیاورد.

از آن طرف، اگر انسان متعلق به رحمت خدای متعال شد خب مگر سفره خدا در عالم برزخ جمع می شود؟ مگر در قیامت جمع می شود؟ خب با یک بسم الله از این سفره می روید سر آن سفره می نشیند. به جایی بر نمی خورد. می گوید آقا این خورشید نیست. می گوید مگر تا حالا بوده است؟ تا حالا این کاره ای نبوده، تا حالا هم همه کاره خدای متعال بوده است. نه این زمین و ماه و خورشید بعد از این هم همه کاره اوست. یک سفره ای در این دنیا داشته یک سفره ای که در عالم بعد دارد. سفره آن عالمش گسترده تر لطیف تر زیباتر و بی رنج و غصه تر از این دنیا هم هست. بنابراین ببینید اگر انسان متعلق به حضرت حق شد، این نیازها جمع نمی شود، ولی نیازها متوجه به حضرت حق می شود، انسان از او می خواهد، خود را فقیر به او می بیند، از دست او می گیرد.

ایجاد نیازهای مصنوعی و رشد کاریکاتوری نیازها در وادی ولایت ائمه نار

نکته دیگر اینکه یک اتفاق دیگری هم که می افتد این است اگر انسان در وادی ولایت ائمه نار رفت، آنها نیازهای طبیعی انسان را بخشی از نیازهای انسان را خیلی گسترده می کنند. یعنی نیاز به خوردن، پوشیدن، مسکن، لذت ها و اشکالی به آن می دهند. من فقط یک نمونه اش را عرض می کنم. الان شما ببیند الان در کشور ما هم آمده یک مقداری. قبلا کمتر بود مثلا دویست نوع ماست با طعم های مختلف فرض کنید رنگ های مختلف و آمیزه های مختلف. خب واقعا آدم احتیاج به دویست نوع ماست دارد؟ این به اصطلاح مخلفاتی که برای ما درست کردند، واقعا انسان احتیاج به اینها دارد به این تنوع؟ این نیاز است یا ایجاد نیاز مصنوعی است؟ اگر انسان تحت ولایت شیطان رفت، یک سلسله نیازهای مصنوعی در انسان ایجاد می کند. هیچ وقت آن نیازهای فطری انسان را شکوفا نمی کند. ما یک نیازی داریم که این نیاز، نیاز به حضرت حق است، نیاز به خضوع است نیاز به پرستش است. نیازهای انسان را به تعبیر غیر دقیق، کاریکاتوری رشد می دهند. یعنی یک نیاز همه نیازهای دیگر را از بین می برد، له می کند، گم می شوند در این یک دانه نیاز، آن هم نیاز به شهوات است. واقعا ما این قدر نیاز داریم؟ پس دو تا اشکال پیدا می شود اگر انسان رفت زیر چتر اولیاء طاغوت.

در مسیر نیاز و ارضاء، ما نیازمند هستیم، ارضاء هم می شویم، تأمین می شویم. اگر با ولایت نبی اکرم و اهل بیت ارضاء شدیم، ما را به وادی توحید می برند، پرده را کنار می زنند می گویند از دست خدا بگیرید، به خدا برگردانید، خدا را هم شکر کنید. هر وقت مضطر شدید بگویید یا الله! هر وقت به تان عطا شد بگویید الحمدلله! بین طلب و شکر، بین دعا و حمد حرکت کنید و دوم ببینید نیازهای ما را آرام آرام یک سامانی می دهند. خوردن، پوشیدن، اینها همین ها آدم را مقرّب می کند، ولی به شرط اینکه به اندازه باشد. ما نیاز به مناجات داریم، نیاز به شب زنده داری و هزار نیازهای دیگر هم داریم. آن نیازها را در ما بزرگ می کنند. این نیازها را هم به اندازه خودش تأمین می کنند و به بستر محبّت خدای متعال تبدیل می کنند. آن وقت نیازهای عظیم دیگری در ما پیدا می شود. شما دعاهای این شب ها را بخوانید، ببینید صحبت از چه نیازها و چه خواسته هایی است. در دستگاه اولیاء طاغوت و شیاطین، اصلا صحبت از این نیازها نیست. هر چه صحبت می شود از شهوات و نیازهای مادی است و این گونه نیازها را موهوم می دانند. این هم اشکال دوم است.

پس نکته اول این است که اعراض از آلهه اعراض از نیازها نیست، اعراض از خدایان دروغینی است که آدم خیال می کنند آنها به او می دهند و اگر آدم وارد وادی ولایت اهل بیت شد، نیازهای حقیقی در انسان رشد می کند و نیازهای غیر حقیقی آرام آرام فراموش می شوند. البته اگر در آدم نیاز مصنوعی ایجاد شد، آدم خودش را وابسته می بیند. اگر ما را معتاد کردند، بعد هم مواد مخدّر در اختیارمان قرار دادند، دست شان را هم می بوسیم، خیال می کنیم خیلی دارند به ما خدمت می کنند. بابا! محتاج نبودیم، ما را گرفتار کردید. مدیریت شیطان و مدیریت مادی این طوری است. آدم را به جلوه های مختلف دنیا محتاج می کنند، آن هم جلوه هایی که آدم احتیاج به آنها ندارد. خب وقتی آدم را معتاد کردند، تأمینش هم می کنند. در این مسیر نیاز و تأمین همه هستی انسان را می دوشند، انسان را غرق در دنیا می کند. اهل بیت این گونه نیستند. در ما نیاز مصنوعی و غیر طبیعی ایجاد نمی کنند. همان نیاز حقیقی ما که به خدای متعال هست شکوفا می کنند.

شکوفایی عهد بندگی و طاعت الهی در فطرت با ولایت انبیاء الهی

بنابراین خدای متعال در وجود ما و فطرت ما، یک سلسله نیازهایی را به خودش قرار داده است. در فطرت ما توحید را قرار داده است. همه ما طالب خدا هستیم. در ما طلب خدا دنبال خدا بودن هست. اگر این طلب در ما نبود، دعوت انبیاء اثر نمی کرد. اگر در بذر استعداد خوشه شدن نباشد، هر چه هم خورشید بر آن بتابد و باران ببارد، تبدیل به خوشه نمی شود. خدای متعال از درون در ما فطرت توحید و بندگی خودش، طاعت خودش، میل به قرب، میل به سجود، میل به نزدیک شدن به حضرت حق و بندگی خودش را گذاشته است. این سرمایه ما است. از آن طرف هم انبیاء را فرستاده، فرموده این بذر را شکوفا کنید. امیرالمؤمنین در نهج البلاغه دارند: «لِيسْتَأْدُوهُمْ مِيثَاقَ فِطْرَتِهِ» [1]خدای متعال در فطرت ما یک عهدهایی گرفته، این عهدها در فطرت ما است، عهد بندگی.

انبیاء می آیند این عهد را بالفعل می کنند. این بذر را می رویانند و شکوفا می کنند و اگر این بذر فطرت انسان در وادی ولایت ائمه جور رفت می پوشد از بین می رود. این فطرت دیگر شکوفا نمی شود. ما نیاز به بندگی داریم. نیاز به بندگی یعنی نیاز به نبی، یعنی نیاز به ولی، یعنی نیاز به نماز و روزه و زکات و حج. ما میل به همه اینها در فطرت ما هست. اگر اینها در فطرت ما نبود، خدای متعال ما را به اینها دعوت نمی کرد. ما تعلق به خدای متعال و همه دین داریم. این دین در فطرت ما هست. این طلب در فطرت ما هست. این صفاتی که ما در جسم خودمان داریم می گویند در آن ذره ای که ما از او خلق شدیم، حالا با دانش امروز من نمی خواهم با آن ادبیات بحث کنم می گویند در آن ذره هست. حتی رنگ چشم شما هست. همه این خصوصیات هست. همین خصوصیات شکوفا می شود. در فطرت ما میل به بندگی با همه شئونش هست. توحید یعنی این که تعلق به نبی اکرم هست، تعلق به ولایت است. اگر نبود، معنا نداشت انبیاء بیایند ما را دعوت کنند. به چی دعوت کنند؟ اگر در وادی ولایت انبیاء قرار گرفتید، در این سرزمین بذر انسان شکوفا می شود. امام مثل آسمان بر سر ما سایه می اندازد. مثل زمین بذر ما را در خودش می گیرد. مثل باران بر ما می بارد. این بذر آرام آرام شکوفا می شود، انسان فطرتش باز می شود. این که در روایت امام رضا وقتی امام را تعریف می کنند، می فرماید: «الإِمامُ…الأَرضُ البَسيطَةُ» یعنی امام سرزمین واسع است. یا فرمود: «وَالسَّماءُ الظَّليلَةُ» یعنی امام آسمانی است که بر سر شما سایه افکنده است. نیز فرمودند: «السَّحابُ الماطِرُ» یعنی امام ابر پر باران است. و نیز فرمودند: «وَالغَيثُ الهاطِلُ» یعنی امام باران پر رحمت است، پر نعمت است. اینها توصیفات مجاز که نیست. لذا دور و بر انبیاء هر چه را نگاه می کنید، آدم می بینید. این طرف که بیایی این بذر شکوفا نمی شود، شهوات انسان نفس انسان رشد می کند. لذا دور و بر شیاطین هم وقتی در قیامت می آیند، «فَتَأْتُونَ أَفْوَاجًا»(نبأ/18) قیافه های مختلف، حیوانات مختلف با صفات حیوانی مختلف.

 

 

[1] نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 43

 

فهرست مطالب