وقتی که زلزله بیاید، خیلی چیزهای سست فرو می ریزد ولی بناهای محکم، نه…
زلزله که بیاید، معیار خوبی است، تا سازه هاحساب پس دهند….
سازه های انسان
زلزله که بیاید آدم به خودش می آید
بیشتر دقت می کند
نگاه می کند به آن زمان که زمین آرام بود و در یک ” آن ” نا آرام شد
و خیلی چیزها فرو ریخت
خیلی چیزها
چیزهایی که فکرش را نمی کردی
چیزهایی که حتی آن ها را تکیه گاه و مامن خود می پنداشتی و در آن ها امان می گرفتی
خود حالا دیگر بلای جان شدند
….قیامت هم زلزله دارد
اصلا با زلزله شروع می شود.
و قیامت شد
و انسان دید که چه بسیار ارزش هایی که به زعم خودش قدر و منزلت داشته ولی اینجا همه اش به هوا رفته
و انسان دید که چه انسان هایی که به حسابشان نمی آورد در آن غوغا، جلوه گری می کنند…
و انسان دست بر سرش می گذارد
پشت دستش را می خاید
“و مدام می گوید:” آخر چه شد؟
“حیران است که “ما لها؟
ولی دیگر هیچ جای بنا کردنی نیست
“فمن یعمل مثقال ذره خیرا یره”
“و من یعمل مثقال ذره شرا یره”