خودش میگوید: شاید چون حافظ کل قرآن هستم، در هر موقعیتی آیه ای بر من نازل میشود… سوره ها روح دارند؛ در توحید که پایم میلغزد “حضرت توحید علیه السلام” پسِ کله ام میزند که: آهای! لم یلد و لم یولد! فکر نکن چیزی از خدا جدا شده که توانی مستقل از او داشته باشد!
داشتم برایش از این میگفتم که من به خدایی نیاز دارم که بشود در لحظه از او مشورت گرفت، بتوان با او دیالوگ داشت، بشود هر نیمساعت یکبار از او فیدبک گرفت… ناگهان این آیه بر او نازل شد: ” بَلْ یُرِیدُ کُلُّ امْرِئٍ مِنْهُمْ أَنْ یُؤْتَى صُحُفًا مُنَشَّرَةً “. حضرت مدثر درِ گوشش گفته بود که به من بگوید: الهام! خیلیها پیش از تو دوست داشتند مثل بنی اسرائیل باشند، صبح که بیدار میشوند نامه اعمال دیروزشان را زیر بالشتشان پیدا کنند. خیلی ها دوست دارند با خدا دیالوگ داشته باشند اما “انَّه تذکرة”! دنبال نامه دیگری نباش!
بدجوابی گرفتم! هرچند هنوز دلم صحفاً منشّرة میخواهد، اما باید سعی کنم از این به بعد کمتر گورخربازی دربیاورم.