میخواهم بروم حرم.پس از جلسه تدبر در سوره نمل. نوشته هایم را مرور میکنم:
-گزاره های خانه نشین را به عرصه بکشانید و بیعت کنید با آن ها.
– به آنچه میدانید عمل کنید و از این طریق به علومتان ولایت دهید.
– بگذارید علومتان سروری کنند و تبدیل به ایمان شوند.(ولایت علم میشود ایمان.)
این بار هم مستقیم میروم پای تابلو های اذن دخول می ایستم اما انگار این تابلو تابلوی همیشگی نیست….
گویی گزاره های خانه نشینند که درشتشان کرده اند وزده اند جلوی چشمم که قبل از ورود به حرم ذکرشان کنم.بیعت کنم و زیارت را مزمزه کنم:
گزاره اول: اللهم انی وقفت علی باب من ابواب بیوت نیبیک وقد منعت اناس ان یدخلو الا باذنه
بفهم که کجا ایستاده ای.این خانه صاحب دارد وچه صاحبی. پس برتو واجب است که از صاحبخانه اجازه بگیری.
گزاره دوم: فقلت یا ایها الذین آمنوا لا تدخاوا بیوت النبی الا ان یوذن لکم.
آهای آدمی که ادعای ایمان داری.میدانی که ورود بدون اجازه مالک درست نیست.پس عمل کن. بایست و اجازه بگیرتا به تو اذن دهند و چه اذن دادنی.
گزاره سوم: اللهم انی اعتقد حرمه صاحب هذه المشهد الشریف فی غیبته……
یادت باشد که اینجا حرم است . حرمت دارد. امن است و امنیت میدهد.
گزاره چهارم: و اعلم ان رسولک و خلفائک احیاء عند ربهم یرزقون.یرون مقامی و یسمعون کلامی و…
یادت باشد که پیامبرو امام زنده اند.قصه و افسانه نیستند. تورا میبینند و میشنوند و سلام تو را پاسخ میگویند وبه تو امنیت میدهند.
گزاره پنجم: و انک حجبت عن سمعی کلامهم و فتحت باب فهمی بلذیذ مناجاتهم.
یادت باشد که خدا حجاب شنیدن کلامشان شد ودر عوض اجازه داد که با آن ها مناجات کنی و خیلی چیز ها را بفهمی. تو اینجا آمده ای که حرف بزنی..گفت و گو کنی و بفهمی.خدا دلش میخواهد که تو احساس امنیت کنی.آرام بگیری و شروع کنی به حرف زدن دلچسب با ولیش.
گزاره ششم: و انی استاذنک یارب اولا و….
پس اجازه بگیر از خدا وپیامبرو امام و فرشتگان برای رسیدن به این حریم امن.
گزاره هفتم : فاذن لی یا مولای فی الدخول افضل ما اذنت لاحد من اولیائک…
پس مرا بپذیر همانگونه که اولیائت را میپذیری.اولیایی که دانستند و عمل کردند و مومن شدند.
مرا نیزبپذیر در حالی که عالم و مومنم.
گزاره هشتم: هنیئا لک: گوارایت باد…..