زانو بغل مکن چقدر آه میکشی
تو در جواب اهل گذر آه میکشی
با راز خویش تا به سحر آه میکشی
داری به جای چند نفر آه میکشی
در آه آه خویش تو مویت سفید شد
در کوچه ای امید دلت نا امید شد
تقصیر تو نبود که مادر پرش شکست
تقصیر تو نبود اگر زیورش شکست
تقصیر تو نبود دل اطهرش شکست
تقصیر تو نبود زدند و سرش شکست
گیرم که دست تو سپر مادرت نشد
تقصیر تو نبود قدت یاورت نشد
بیرون بریز این جگر پاره پاره را
بیرون بریز غصه ی این گوشواره را
زینب رسیده است بگو راه چاره را
خونابه های دور لب پر شراره را
با مقنعه دهان تو را پاک میکند
این خاک گیسوان تو را پاک میکند
خون لخته روی پیرهنت ریخته شده
آلاله وقت آمدنت ریخته شده
هفتاد تیر در بدنت ریخته شده
هم خون تازه از کفنت ریخته شده
دارد حسین پیش تو از حال میرود
او از کنار تو ته گودال میرود
شکر خدا که پیرهنت در نیامده
با زور ، خاتم یمنت در نیامده
دیگر لباسهای تنت در نیامده
یا چوب نیزه از دهنت در نیامده
شکر خدا که پیکر پاک تو پا نخورد
سرنیزه ای میان گلوی تو جا نخورد
اما حسین صورت از خون خضاب داشت
در دل برایِ خواهرِ خود اضطراب داشت
یک کوه غُصه داشت ولیکن رباب داشت
جا در میان مجلس و بزم شراب داشت
با چوبدست روی لبش مینواختند
یک عده مست روی لبش مینواختند