کلمههای خسته
این کلمهها را وقتی از مکه به سمت کوفه راهی شده بود، گفته بود: «… مردم، بندهی دنیا هستند و دین، لقلقهی زبانهایشان است. تا وقتی زندگیشان خوب میچرخد دور دین را میگیرند، اما وقتهای محک و ابتلاء چقدر دیندارها کماند».* این کلمهها با آنکه نهیباند، با آنکه از شدت و صراحت، نفس آدم را حبس میکنند، چقدر بوی غربت و خستگی میدهند و چقدر بوی کلمههای پدر را؛ وقتهایی که از مردم کوفه ناامید میشد، خسته میشد.
روضهی امشب من همین چند جمله باشد. روایتِ نهیبهای خستهی شما و سربهراه نشدنهای من…
*الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه مادرت معایشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون
مریم روستا