تصویر کلی درگیری حق و باطل در قرآن با بیان جریان نور و ظلمت
این درگیری گاهی در شکل درگیری بین جریان نور و ظلمت است. قرآن مکرر توضیح داده که دو جریان سرپرستی و ولایت و اداره در عالم هست«اللَّـهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَ الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِيَاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ»(بقره/257) یک جبهه، جریان سرپرستی است که منتهی به ولایت الله می شود و یک جبهه هم مقابل آن است؛ اما آن دو جریان یکی «يُخْرِجُهُم مِّنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ» و یکی «يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ» است. این تصویر کلی از این دو جریان سرپرستی و تدبیر، بسیار کارگشا است. جریان ولایت الله از طریق ولایت انبیاء و اولیاء و ولایت معصومین در عالم اعمال می شود. تفسیر آیه بالا این است «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّـهُ وَرَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ»(مائده/55)؛ یعنی خدای متعال مومنین را سرپرستی می کند و این سرپرستی سیر در وادی نور است تا به سرچشمه نور برسند؛ اما این سرپرستی از طریق ولایت رسول گرامی اسلام و آن مومنینی است که در حال صلات و رکوع، زکات می دهند. [این مومنین در این آیه] تفسیر به اهل بیت علیهم السلام شده، منتها با این خصوصیت از آنها یاد شده است.
در روایات معصومین هم توضیح داده شده که این ولایت در عرض ولایت خدا نیست، یعنی اینطور نیست که جریان سرپرستی و هدایت به سمت نور در عرض ولایت الله باشد؛ بلکه همانطور که در روایات فرمودند و معنا کردن آن هم دشوار است «خَلَطَنَا بِنَفْسِهِ فَجَعَلَ ظُلْمَنَا ظُلْمَهُ وَ وَلَايَتَنَا وَلَايَتَهحَيْثُ يَقُولُ- إِنَّما وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا»(1) ؛ یعنی خدای متعال ما را با خودش یکی کرده و ولایت ما را عین ولایت خودش قرار داده است. قطعاً مراد اختلاط مادی یا چیزی که منتهی به تشبیه بشود و خدای متعال را به مخلوق تشبیه کند نیست.
اهل بیت آن مومنینی هستند که این دو صفت را با هم دارند: «ُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ»؛ یعنی دائماً در حال اقامه صلات و ارتباط با خدای متعال هستند و دائماً در حال توجه به بندگان خدا و زکات دادن هستند. زکات امر گستره ای است؛ زکات علم، زکات قدرت و زکات مال و هر امری زکات خاص خودش را دارد. ولایت خدای متعال از طریق وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت در عالم جاری می شود.
بنابراین یک تصویر از این میدان درگیری، یکی ولایت خدای متعال است که از طریق معصومین در عالم جاری می شود و یکی هم ولایت جبهه مقابل یعنی طاغوت و آن کسانی است که بنای طغیان را در عالم گذاشتند و طغیان را در عالم گسترش می دهند. آنها هم برای خودشان یک دستگاهی دارند و کفار را تدبیر و سرپرستی می کنند و این سرپرستی «يُخْرِجُونَهُم مِّنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُمَاتِ» است. خدای متعال و نبی اکرم و اهل بیت هم سرپرست مومنین هستند. دو جریان بر دو جبهه مومنین و جبهه کفار حاکم است: یکی جریان ولایت الله یکی جریان ولایت اولیاء طاغوت؛ یکی سیر به سمت نور و جریان هدایت و یکی سیر به سمت ظلمات و جریان ظلال و گمراهی سردرگمی است. پایان یکی جنت است و پایان دیگری هم «أُولَـئِكَ أَصْحَابُ النَّارِ هُمْ فِيهَا خَالِدُونَ»(بقره/257) است.
همین تفسیر با یک تفصیل و بیان دیگری در سوره مبارکه نور آمده که به صورت جریان نور و ظلمت بیان شده که جریان بسیار عجیبی است. جایگاه این دو آیه هم در سوره باید مورد توجه قرار بگیرد. یکی جریان نور الهی است که متمثل در نبی اکرم می شود و وجود مقدس نبی اکرم عالم را روشن می کنند. نور نبی اکرم در چراغدان و مشکاه وجود مقدس نبی اکرم ظاهر می شود تا آنجا که می فرماید «فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّـهُ أَن تُرْفَعَ وَيُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ»(نور/36) این یک جریان است و این آیه همان داستان هدایت است. در روایت فرمودند «فِي تَفْسِيرِ قَوْلِهِ اللَّهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ قَالَ هُدَى مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَ هُدَى مَنْ فِي الْأَرْض »(2)، هدایت خدای متعال، هدایت همه عوالم را به سمت مقام قرب و مقام توحید به عهده دارد و این کار خود حضرت حق است که همه با نور الهی هدایت می شوند. این نور یک سیری دارد تا به ما برسد: این نور متمثل در نبی اکرم شده و در چراغدان و مشکاه نور نبی اکرم در کائنات و عوالم خلقت نازل می شود تا به ما می رسد «حَتَّى مَنَّ عَلَيْنَا بِكُمْ فَجَعَلَكُمْ فِي بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فِيهَا اسْمُهُ»(3)، خدای متعال به ما منت گذاشت و این جریان هدایت را در خانه های انبیاء و خانه های اهل بیت علیهم السلام قرار داد تا ما بتوانیم از این نور هدایت استفاده کنیم.
در نقطه مقابل جریانی است که قرآن از آن اینگونه حکایت می کند «أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُّجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ مَوْجٌ مِّن فَوْقِهِ سَحَابٌ ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ»(نور/40) آیه نور جریان هدایت الهی و تنزل این هدایت را تا رسیدن این هدایت به ما توضیح می دهد که این نور الهی چه مسیری را طی می کند و ما اگر بخواهیم در مسیر هدایت قرار بگیریم باید وارد این خانه ها بشویم و از طریق این خانه ها به ذکر و نور برسیم و سیر کنیم تا به سرچشمه هدایت و سرچشمه نور برسیم. قرآن به دنبال آیه نور که جریان هدایت است، نقطه مقابل آن یعنی جریان ظلمات و یک حقیقتی را بیان می کند. در مثل های قرآن در واقع توضیح جریان حق و باطل است. وجود مقدس نبی اکرم و بیان دستگاه ایشان و دستگاه مقابل هم از مثل های قرآن است و باطن آیه هم به همین بر می گردد.
مثل های قرآن یک بخش عمده قرآن را هم تشکیل می دهد و کتاب های مستقلی هم در این زمینه نوشته شده و روایاتی که مثل های قرآن را معنا می کنند مطرح شده است. گاهی در روایات در دسته بندی کلی قرآن می گویند: یک قسم قرآن امثال است. مثال هایی که در قرآن زده شده، هم ظاهر و هم باطن دارد. قرآن می فرماید «يَهْدِي اللَّـهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاءُ وَيَضْرِبُ اللَّـهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ»(نور/35)، نور یک حقیقتی پشت این امثال هست که خدای متعال به آن هدایت می کند؛ ولی در قالب مثل برای عموم قابل فهم می شود؛ اما رسیدن به آن حقیقت منوط به هدایت الهی است.
قرآن این دو جریان نور الهی و ظلمات را هم در قالب مثال توضیح می دهد. ظلمات در یک دریای عمیق و طوفانی است که موجی بر فراز آن است و بر فراز آن موج هم موج دیگری است، و بر فراز آن ابری است و تاریکی هایی که بر فراز همدیگر هستند.
در تصویر کلی قرآن دو جریان است: یک جریان «نُّورٌ عَلَىنُورٍ يَهْدِي اللَّـهُ لِنُورِهِ مَن يَشَاءُ»(نور/35)؛ یعنی جریانی انواری است که بر فراز یک دیگر هستند تا به ما می رسد و ما در این عالم می توانیم از این انوار استفاده کرده و سیر پیدا کنیم و مراحل نورانیت را طی بکنیم؛ و یک جریان هم «أَوْ كَظُلُمَاتٍ فِي بَحْرٍ لُّجِّيٍّ يَغْشَاهُ مَوْجٌ »(نور/40).
سیر در مقامات نور با نبی اکرم و در ظلمات با اولیای طاغوت
یک سیر با وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت و در مقامات نور است و مقامات نورانیت را پشت سر هم طی می کنیم. دستگاه نبی اکرم دستگاهی است که مومنین و موحدین را در مقامات نورانی سیر می دهد تا به سرچشمه و مقام اصلی راه پیدا بکنند. این سیر هم در عالم دنیا و هم عوالم بعدی ادامه دارد.
نقطه بعدی هم دستگاه مقابل سیر در درکات ظلمات است. اولیای طاغوت در یک دریای طوفانی ظلمانی و به سمت قعر آن دریا سیر می دهند. هرچه تمسک کفار به این اولیاء طاغوت بیشتر باشد و بیشتر اطاعت و تبعیت بکنند و تسلیم بشوند، سیرشان در درکات بیشتر واقع می شود و ظلمانی تر می شوند و در اعماق این فضای ظلمانی قرار می گیرند؛ به طوری که خودشان جزو پرچمداران و سردمداران وادی ظلمت می شوند.
از این طرف هم هر چه تمسک و تولی و اعتصام به حبل الله و به جریان و رشته هدایت به این مسیر نورانی بیشتر باشد، به مقامات بالاتری از قرب می رسند. یک طرف در درکات ظلمت و یکی در درجات نور است. این یک بیان قرآن از این میدان درگیری با یک نگاه کلان است و بعد هم توضیح می دهد که چطور می شود سیر را در وادی نور یا در وادی ظلمات انجام داد.
تصویر کلی درگیری حق و باطل در قرآن با بیان عالم دنیا و عالم آخرت
گاهی تصویری که قرآن به لحنی کلان و یکپارچه از این دو دستگاه ارائه می کند با بیان عالم دنیا و عالم آخرت است. عالم دنیا و آخرت شاید اصطلاحات متعددی دارد؛ یک اصطلاحش همین است که ما در همین عالم هم که هستیم عالم دنیا و عالم آخرت داریم؛ یعنی عالم دنیا بیانی از محیط ولایت اولیاء طاغوت و دنیایی است که آنها درست می کنند . عالم دنیا خصوصیاتی دارد و در قرآن گاهی این خصوصیات ناظر به همین عالم است؛ مثلاً اگر گفته شد «إِنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ»(محمد/36)؛ یعنی حیات دنیا سراسر لهو و لعب است، مقصود از حیات دنیا همین است و نه عالم طبیعت؛ یعنی در بعضی آیات قرآن که بین عالم دنیا و آخرت مقایسه می کند مقصود از این عالم، عالم طبیعت و عالم عالم برزخ و قیامت که بعد از این وارد آن می شویم نیست؛ و الا عالم طبیعت که سراسر عالم لهو و لعب نیست؛ یا مثال دیگر وقتی است که گفته شده «وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ»(عنکبوت/64).
در آیات وقتی می خواهد این دو محیط و جریان به همین دو وادی تصویر و تفسیر بشود، گاهی گفته می شود یک وادی نور و هدایت و یک وادی ظلمات و ظلال است. یکی وادی دنیا و یکی وادی آخرت است. در واقع می خواهد یک پرده و چهره دیگری از این دو جریان را بیان کند و خصوصیاتش را هم توضیح دهد؛ که مثلاً وادی آخرت و دنیا چه وادی هستند.
در آیات پایانی سوره مبارکه اعلی خدای متعال می فرماید «بَلْ تُؤْثِرُونَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا * وَ الْآخِرَةُ خَيْرٌ وَ أَبْقَى»(اعلی/16-17)، شما عالم دنیا را اختیار می کنید در حالی که عالم آخرت هم بهتر و هم پایدارتر است. گاهی این مقایسه ها افعل تفضیل هم نیست«وَ لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَّكَ مِنَ الْأُولَى»(ضحی/4) چون اصلاً یکی باقی و یکی فانی است، یکی خیر و یکی شر است، یکی دار حیوان و حیات و یکی دار لهو و لعب و موت است.
در روایات فرمودند که مقصود از حیات دنیا محیط ولایت دشمنان و آخرت محیط ولایت ماست. در عالم دنیا چیزی جز لهو و لعب نیست. انسان اگر وارد این محیط شد دائماً به لهو مشغول است و همیشه در دوران طفولیت و مشغول به لعب و لهو است؛ و اگر وارد عالم آخرت شد، چون عالم آخرت دارالحیوان و توجه به حضرت حق است، از لهو ولعب جدا می شود.
لهو آن چیزی است که از خدای متعال غافل می کند. به طور کلی در قرآن هر کجا «لهو» به کار می رود یعنی آنچه که انسان را از خدای متعال غافل می کند «لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَ لَا أَوْلَادُكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّـهِ»(منافقون/9)، هرچه انسان را از خدای متعال مشغول کند در تعبیر قرآن لهو است.
لعب هم بازیگری و مشغول به غیرخدا شدن است و خاصیت و صفت دنیا این است. این هم یک تصویر دیگری است که به شکل کلی در قرآن از این میدان درگیری ارائه می شود دو جهان داریم: وادی لهو ولعب و دارالحیوان، با تمام خصوصیاتی هست.
در یک وادی وقتی وارد می شوید حیات نیست و به تعبیر قرآن «ذَرْهُمْ يَأْكُلُوا وَيَتَمَتَّعُوا»(حجر/3)؛ یعنی فقط خوردن و خوابیدن است. «وَ يَأْكُلُونَ كَمَا تَأْكُلُ الْأَنْعَامُ»(محمد/12)، مثل چارپایان در عالم زندگی کردن است. یک عالم دیگر دار حیات و طهارت است و خصوصیاتی دارد. در روایات گاهی توضیح داده می شود که اهل دنیا به یک تعبیری از یک روح محدودی برخوردارند؛ یعنی در آنها روح القوه روح الشهوه و روح البدن است ولی از روح الایمان نیست. این هم یک تصویر دیگری است که در احادیث نورانی بیان شده است.
تصویر کلی درگیری حق و باطل در قرآن با بیان شجره طیبه و شجره خبیثه
تصویر کلان دیگری که قرآن از این دو میدان درگیری ارائه کرده و برنامه این دو تا جریان را توضیح می دهد تصویر جبهه ایمان و جبهه کفر در سیمای شجره طیبه و شجره خبیثه است؛ و با یک لطایفی در دو آیه سوره مبارکه حضرت ابراهیم علی نبینا و اله علیه السلام توضیح داده شده است. أَلَمْ تَرَ كَيْفَ ضَرَبَ اللَّـهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِي السَّمَاءِ * تُؤْتِي أُكُلَهَا كُلَّ حِينٍ بِإِذْنِ رَبِّهَا وَ يَضْرِبُ اللَّـهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ يَتَذَكَّرُونَ * وَ مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبِيثَةٍ كَشَجَرَةٍ خَبِيثَةٍ اجْتُثَّتْ مِن فَوْقِ الْأَرْضِ مَا لَهَا مِن قَرَارٍ»(ابراهیم/24-26)، کلمه طیبه مثل یک درخت پاک است که یک ریشه استوار و ثابتی دارد و تمام رویش آن براساس این ریشه ثابت است. شاخه آن هم که در حال رشد است، در یک بناء ثابت و استواری تکیه دارد. اصل این شجره ثابت است و فرع او در آسمان هست و در هر حین ثمرات و میوه های خودش را می دهد. مثل جبهه حق مثل شجره طیبه ای است که اصلش ثابت است و فرع آن در در آسمان در آن مقام رفیع است و دائماً هم بازدهی و میوه و ثمره دارد.
مثل کلمه خبیثه مثل شجره خبیثه ای است که اصل و ریشه ثابتی که بر او تکیه بکند ندارد و از روی زمین سبز شده، و بی قرار است؛ چنانچه در دستگاه شیطان هم هیچ قرار و ثباتی نیست و دائماً در حال تلون است. شیطان یک وعده ای می دهد و انسانها و جامعه بشری را به سمت یک موعودی می برد اما وقتی به مقصد می رسند در آن دنیای موعود به نتیجه نمی رسند.؛ زیرا می بینند که آنچه می خواستند نیست؛ پس آن بت ها شکسته می شود و یک بتکده جدیدی درست می کند و آنها را به سمت بتکده جدید سیر می دهد. خاصیت دستگاه باطل تلون و عدم قرار است. به خلاف دستگاه حق که یک قرار و ثباتی دارد و تمام دوام این شجره طیبه هم به این ریشه ثابتش است.
روایاتی که این دو جریان را تفسیر می کنند، می فرمایند که کلمه طیبه، کلمه توحید است و شجره خبیثه کلمه کفر است. این کلمه ایمان و کفر در روایات، گاهی اینطور تطبیق شده که کلمه خبیثه بنی امیه و دیگران و جریان کفر و کلمه طیبه وجود نبی اکرم و اهل بیتشان و مومنین هستند. ریشه این درخت وجود مقدس نبی اکرم و بدنه این درخت وجود مقدس امیرالمومنین و شاخه های این درخت ائمه علیهم السلام و برگ های این درخت هم شیعیان و مومنین هستند و میوه این درخت معارف و علوم اهل بیت است. گاهی به تفصیل و گاهی هم به صورت کلی توضیح داده شده که اصل این درخت، وجود مقدس اهل بیت و فرع این درخت محیط ولایتشان هست که مومنین در آن محیط زندگی می کنند؛ و محیط ولایت آنها محیط سماء است؛ یعنی کسی که به امام می رسد از ارض جدا شده است.
ارض و سماء هم معانی متعدد و ظاهر و باطن دارد. کسی که به امام می رسد از زمین فاصله گرفته و سماواتی شده است. در روایات فرمودند «إِذَا تَخَلَّى الْمُؤْمِنُ مِنَ الدُّنْيَا سَمَا وَ وَجَدَ حَلَاوَةَ حُبِّ اللَّه »(4) انسان باید از دنیا خالی بشود تا وارد عالم سماوات بشود اگر کسی وارد محیط ولایت آنها شود دائماً از معارف و ولایت و ثمرات شجره طیبه توحید و ولایت برخوردار می شود. میوه معارف و علومی و حقایقی که از اهل بیت علیهم السلام جاری می شود موجب حیات قلوب انسانها می شود. شجره خبیثه هم به جریان باطل تفسیر شده که قرار و ثبات و ریشه استوار در عالم ندارد و تلون دائمی دارد. این درخت شاخ و برگ دارد.
این دو شجره را گاهی به صورت دیگری توضیح دادند؛ مثل شجره زقوم و شجره طوبی، که دو درخت هستند که اصل یک درخت در جهنم و اصل یک درخت در بهشت است. در روایات می فرمایند که اصل شجره طوبی در خانه وجود مقدس نبی اکرم و شاخ و برگش در خانه های مومنین است.
این تصویرها با هم متفاوت است و هر کدام ناظر به یک صورتی از این دو جریان است. آنجایی که این دو جریان به نور وظلمت مثل زده می شوند، یا آنجایی که به شجره خبیثه و طیبه مثل زده می شوند، یا آنجایی که در قالب دنیا و آخرت از آنها گفتگو می شود ناظر به جنبه های مختلف این دو جریان است.
سیر ظلمانی با اولیای طاغوت و سیر نورانی با نبی اکرم
یک عده ای از انسان ها تحت جریان ولایت دستگاه باطل قرار می گیرند و سیرشان در وادی ظلمات است و پایان کارشان جهنم است و خودشان هم اصحاب النار هستند. یک عده ای هم با ولایت حق در عالم سیر می کنند و نتیجه آن رسیدن به هدایت و نور و نجات از ضلال و جهنم و پایان کارشان رسیدن به بهشت و جنت است. یک عده ای در عالم دنیا سیر می کنند که عالم لهو و لعب است و بقاء و خیر در آن نیست. عده ای هم سیرشان در عالم آخرت است که عالم دوام و بقاء و سراسر خیر و حیات طیبه است. عده ای شاخ و برگ شجره توحیدند و از شجره توحید تغذیه می کنند و در دامن شجره توحید پرورش پیدا می کنند؛ عده ای هم در دامن شجره خبیثه کفر و شاخ و برگ شجره کفر هستند.
این تشبیه ها بیان این دو جریان در قالب های مختلفی است و حتماً باید روی آن دقت بشود. مومن برگ درخت توحید و کافر برگ درخت شجره خبیثه کفر است. یکی متمسک به شجره طوباست و در وادی سیر می کند و یکی متوسل به شجره خبیثه و شجره زقوم است و در درکات جهنم سیر می کند. در قرآن به صورت کلی این دو دستگاهی که با یکدیگر درگیرند مطرح شده و این طرح [جامع نبی اکرم] ناظر به این دو جریان است که نحوه عبور از وادی ظلمات به سمت نور، نحوه حرکت در دار دنیا را بیان می کند که انسان به سلامت از این دنیا عبور بکند و یا وقتی وارد جهنم می شود، از جهنم به سلامت عبور کند زیرا قرآن می فرماید «وَ إِن مِّنكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا»(مریم/71) یعنی قضاء حتمی است که همه وارد جهنم می شوند. این طرح بیان می کند که چطوری می شود مومنین را از وسط جهنم به سلامت عبور داد و با فرض این که این شجره خبیثه شاخ و برگ خودش را منتشر می کند چطور می شود مومنین را به سلامت از شر این شجره زقوم و شجره خبیثه از دار دنیا عبور داد.
حدیثی را مرحوم محدث قمی هم در اعمال ماه شعبان و هم در روز اول ماه شعبان نقل کردند که امیرالمومنین در ماه شعبان از کنار یک عده ای عبور می کردند و دیدند که آنها بحث های کم فایده می کنند؛ به آنها فرمودند که در این ماه شجره طوبی شاخ و برگ خودش را نازل کرده و شجره زقوم هم از اعماق ظلمات و قعر زمین شاخ و برگ خودش را بالا می آورد و می خواهد شما را دعوت و جذب بکند؛ عده ای به شاخ و برگ شجره طوبی و عده ای به شجره زقوم چنگ می زنند آنها که به شجره خبیثه زقوم چنگ زدند، وارد وادی ظلمات و درکات جهنم می شوند و اینها هم با شاخ و برگ شجره طوبی وارد عالم بهشت و عوالم بالا می شوند. بعضی ها به یک شاخه و بعضی ها به شاخه های متعدد متمسک هستند؛ بعضی ها با یک گناه و یک صفت رذیله و یک توجه به دنیا و بعضی ها هم به شاخ و برگ بیشتری از شجره خبیثه و زقوم متمسک هستند. ماه شعبان ماه سیر با شجره طوبی است؛ با این شجره سیر کنید.
موضوع درگیری جریان حق و باطل
اینها تصویرهای کلی است که از این دو جریان در قالب مثل توضیح می دهند. ظاهر این مثل ها را تقریباً عموم می فهمند که مثلاً دو جریان است: یکی شجره خبیثه و یکی شجره طیبه، یکی ظلمت و یکی نور، یکی مثل نور الهی و یکی هم ظلمات بعضها فوق بعض، یکی دنیا و یکی آخرت است؛ اما یک حقیقتی پشت صحنه این مثلها است که باید انسان به آنها هم دست پیدا کند و معنای عالم آخرت و ظلمات و نور و شجره خبیثه و طیبه و امثال اینها را در قرآن مورد دقت قرار دهد. مثل های قرآن این دو جریان حق و باطل را توضیح می دهد.
موضوع اصلی درگیری این دو جریان دین خداست. قرآن می فرماید «لَكُمْ دِينُكُمْ وَ لِيَ دِينِ»(کافرون/6) دعوا بر سر بت پرستی و دنیا پرستی یا خدا پرستی است. دستگاه کفار و فراعنه و شیاطین و اولیاء طاغوت که مقابل انبیاء صف آرایی می کردند دستگاه دنیا پرستی و دستگاه نفس پرستی است. یک طرف هم دستگاه خدا پرستی است دعوا بر سر معبود است و که انسان چه کسی را عبادت بکند. همه عبادت می کنیم؛ منتها گاهی به تعبیر قرآن عبدالطاغوت و عبد شیطان می شویم و گاهی عبد خدا می شویم.
خدای متعال در قرآن می فرماید «أَن لَّا تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ»(یس/60)، تمام هشدارهای قرآن به همین برمی گردد. وجود مقدس نبی اکرم منذر و مبشر هستنند، تمام بشارت های قرآن بشارت به توحید است و تمام انذارهای قرآن انذار از شرک است؛ یعنی انذار بر سر مسئله پرستش و اعراض از پرستش غیر از خدای متعال است. صحبت از جهنم و درکات آن با موضوع پرستش غیر خدای متعال است و صحبت از بهشت و درجاتش با موضوع پرستش خدای متعال و مقامات توحید است.
درگیری و امتحان بر سر خلافت نبی اکرم
در یک چهره دیگری در قالب قرآن اگر بخواهیم از این درگیری تصویر برداریم، دعوا برسر خلافت وجود مقدس نبی اکرم است؛ یعنی از همین جا دعوا شروع می شود. دعوا سر توحید و کفر و خضوع در مقابل خدای متعال و تواضع و تذلل و استکبار است؛ اما صورت نزاع در عالم بر سر خلافت وجود مقدس نبی اکرم است. خدای متعال در قرآن چنین مطرح می کند که قبل از این که حضرت آدم و نسلش در عالم دنیا خلق بشوند، قبل از آن در عالم ملائکه یک عهدی از آنها گرفته و یک جریانی را به آنها توضیح داد «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً»(بقره/30)، مفسرین در این مورد بحث کردند که آیا مقصود جانشین و خلیفه نسل های گذشته است و یا چیز دیگری مورد نظر است؛ چون این آیه ها بحث پردامنه ای دارد؛ ولی یک جریان خلافتی هم هست که خدای متعال برای خودش قرار داده است که در روایات هم فرمودند «إِنَّ الْإِمَامَةَ خِلَافَةُ اللَّهِ وَ خِلَافَةُ الرَّسُول»(5) وجود مقدس نبی اکرم آن خلیفه تام الهی هستند و در مقابل این خلافت همه عوالم مأمور به تواضع و خضوع هستند و باید سجده کنند. عالم ملائکه که فوق همه عوالم است وملکوت این عالم مأمور به سجده در مقام خلافت الهی شدند؛ و از همین جا نزاع شروع شد. به فرموده قرآن ملکوت عالم تماماً سجده کردند «اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ»(بقره/34)، باطن نزاع بر سر ایمان و توحید است که وجود مقدس امیرالمومنین در خطبه قاصعه توضیح دادند که امتحان ملائکه به تواضع در مقابل خدای متعال بود؛ اما این تواضع در قالب تواضع در مقابل این انسان تحقق پیدا کرد، زیرا «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْمَاءَ كُلَّهَا»(بقره/31) این امتحان، عبادت حضرت آدم نبود؛ بلکه عبادت خدای متعال بود؛ اما طریق این عبادت سجده و تواضع بر حضرت آدم است.
این امتحان به تواضع و تذلل در مقابل خدای متعال، به تعبیر نورانی امیرالمومنین علیه السلام در خطبه قاصعه در قالب سجده بر آدم اتفاق می افتد؛ اما در یک پرده پوشیده ای که اسرار آن روشن نیست؛ این خلیفه که مسجود ملائکه باید بشود در قالب گل خلق می کنند و این گل پیش روی ملائکه افتاده بود و مدتها از کنار آن رفت و آمد می کنند. در روایات بیان می شود که تفاوت ملائکه با شیطان این است که وقتی ملائکه بر این گل عبور می کردند با این که آنها از عالم نورند و این گل بود و هیچ حقیقتی در آن دمیده نشده بود؛ اما چون خدای متعال داستان را برای آنها گفته بود با تواضع به او نگاه می کردند؛ اما ابلیس هر وقت عبور می کرد شیطنت وتحقیر می کرد و در آخر هم قبول نکرد و گفت «خَلَقْتَنِي مِن نَّارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِن طِينٍ»(ص/76). خدای متعال در قرآن می فرماید «فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ»(ص/72)، وقتی آدم را آفریدم و روح را در او دمیدم بر او سجده کنید؛ یعنی قبل از دمیدن روح سجده نبود. طبق حدیثی که مرحوم طبرسی در احتجاج نقل کرده وجود مقدس امیرالمومنین علیه السلام فرمود که سجده بر گل نبود؛ بلکه سجده بر آن روح بود، یعنی کلمه روح یک حقیقتی است که خودش هم مخلوق خداست و نسبتی که با خدای متعال پیدا کرده نسبت شرافت و تعظیم است. خدای متعال از این روح در آدم دمید و به همه ملائکه دستور سجده داد.
بنابراین سیر عالم به سمت خدای متعال و در مسیر بندگی خدای متعال و امتحان همه عالم به بندگی خدای متعال به سجده در مقابل آن انسانی است که این روح در او دمیده شده که حالا از او تعبیر به خلیفه می شود . یک شعاع از این کلمه روح در حضرت آدم آمد. خلیفه اصلی خدا آن کلمه «روح» است و مقام خلافت برای اوست. در روایات معصومین فرمودند که انوار ما در صلب حضرت آدم بود که مجبور به سجده شدند. خدای متعال آدم را در حجاب گل خلق می کنند. حضرت امیر در خطبه قاصعه فرمودند«وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ يَخْطَفُ الْأَبْصَارَ ضِيَاؤُهُ وَ يَبْهَرُ الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ وَ طِيبٍ يَأْخُذُ الْأَنْفَاسَ عَرْفُهُ لَفَعَل…وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَبْتَلِي خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا يَجْهَلُونَ أَصْلَه تَمْيِيزاً بِالاخْتِبَارِ لَهُمْ وَ نَفْياً لِلِاسْتِكْبَارِ عَنْهُمْ وَ إِبْعَاداً لِلْخُيَلَاءِ مِنْهُم »(6) ؛ یعنی اگر خدای متعال می خواست جسم این آدم را از نوری بیافریند که همه عقول خیره بشوند و به او بوی خوشی بدهد که همه شامه ها تواضع کنند این کار را می کرد؛ اما اگر این کار را می کرد امتحان ملائکه آسان می شد در حالی که خدای متعال با مجهولات امتحان می کند برای این که آنها از استکبار و خودپسندی و خودپرستی و خیلاء فاصله بگیرند و برای این که این اهداف محقق بشود خدای متعال با مجهولات امتحان می کند و الا اگر می خواست جسمش را هم در قالب نور می آفرید.
آنهایی که این مسیر را دنبال می کنند و از عهده امتحان الهی بر می آیند و به دنبال خلیفه خدا حرکت می کنند و در مقابل این خلیفه تواضع می کنند ، به آن نوری که در آن خلیفه هست و به آن بوی خوشی که در او هست که شامه ها را مست می کند، می رسند. در خطبه قاصعه امیرالمومنین علیه السلام دو بیان دارند و می فرمایند «يُشِمُّنِي عَرْفَه »(7)، از دوران طفولیت آن بوی خوش وجود مقدس نبی اکرم به شامه من می رسید. بویی که هر کس بشنود تواضع می کند و ملائکه اگر می دیدند سجده می کردند. در مرحله بعد می فرمایند «وَ أَشُمُّ رِيحَ النُّبُوَّة»(8) من بوی نبوت پیغمبر را استشمام می کردم. خدای متعال این حقایق را در پرده «گِل» پیش روی عالم ملکوت قرار داد و مدتها بعد روحی در او دمیده و می گوید: سجده کنید.
حجاب بر حقیقت، سختی امتحان الهی
جریان ربوبیت الهی جریان سرپرستی و اداره و حتی جریان الوهیت از طریق نبی اکرم و اهل بیتشان، در عالم جاری می شود و همه عالم مأمور به تواضع در مقابل او هستند. اگر تواضع کردند پرده ها کنار می رود و حقایق معلوم می شود و هرچه جلوتر بروند نورانیت وجود مقدس نبی اکرم و مقامات ایشان بیشتر برایشان مشهود می شود و می بینند «كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ»(قصص/88)، یعنی جز وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت هرچه هست ماسوی الله چیزی نیست و اگر جلوتر بروند به جایی می رسند که «أَيْنَمَا تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّـهِ»(بقره/115)؛ یعنی به هر طرف رو می کنند می بینند حقیقت همین است و چیزی غیر از این نیست و می فهمند که چرا باید تواضع و خشوع کرد و از این مسیر به سمت خدای متعال رفت؛ اما این امر در پرده است و به همین دلیل امتحان هم خیلی سخت می شود.
اصل نزاع به توحید و کفر و شرک و بر سر خلافت وجود مقدس نبی اکرم است. عده ای خلافت را قبول نمی کنند و نمی خواهند از طریق او و با برنامه و طرح و اداره و سرپرستی او به سمت خدای متعال حرکت کنند؛ بلکه می خواهند راه دیگری را بروند؛ و حتی اگر بخواهند خدا را هم بپرستند می خواهند جور دیگری بپرستند؛ چنانچه مناسک خداپرستی هم در عالم راه می اندازند؛ همان کاری که ابلیس کرد. بعد از این که جریان تمام شد ابلیس به خدای متعال گفت: من دو رکعت نماز خواندم که چهار هزار سال طول کشید؛ خودت را هرچه بگویی سجده می کنم؛ ولی از این راه قبول نمی کنم. خدای متعال فرمود که آن عبادت من نیست و طریق عبادت من همین است.
بنابراین نزاع بر سر عبادت و پرستش است و طریق عبادت هم وجود مقدس نبی اکرم است و همه دعوا بر سر خلافت نبی اکرم است. این خلافت وقتی به انبیاء به امامان می رسد، شأنی از شئون خلافت نبی اکرم است که در شیعیان کامل هم وجود دارد. انبیاء شیعیان کامل وجود مقدس نبی اکرم و امیرالمومنین هستند. شیعیان کامل یک شأنی دارند؛ چنانچه قرآن می فرماید «وَ إِنَّ مِن شِيعَتِهِ لَإِبْرَاهِيمَ * إِذْ جَاءَ رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ»(صافات/83-84). در زیارات هم مثلا وارد شده که «یا فاطمه اشفعی لی فی الجنه فان لک عندالله شأن من الشأن»(9) این شأنی از همان شئون خلافت است که شفاعت و چیزهای دیگر هم در آن هست. این خلافت، جریان هدایت و سرپرستی و قرب و شفاعت است و کسی که این خلافت را قبول کرد و از این مسیر به سمت خدا رفت در واقع با شفاعت نبی اکرم سیر می کند و تنها با آن شفاعت این سیر ممکن می شود؛ و الا قدم در وادی توحید مجاز نبود. به شیطان گفتند: اگر از این راه نیایی نمی توانی بپرستی؛ یعنی الا به شفاعت نبی اکرم امکان پرستش خدای متعال نیست. الا از طریق وجود مقدس نبی اکرم هیچ پیغمبر و مومن کاملی نمی تواند خدا را بپرستد و امکان ندارد خداپرستی در همه وجود انسان جاری بشود به طوری که همه مظاهر زندگی توحیدی باشد و همه عالم مسجد بشود.
در روایات فرمودند «بِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَ لَوْلَانَا مَا عُرِفَ اللَّه »(10)، دعوا سر همین است که عبادت خدای متعال جز از طریق معصوم ممکن نیست و کسانی که به معصوم ملحق می شوند قوای معصوم هستند و خدا را می پرستند. حضرت برای ما خانه توحید را بنا کرده و شهری درست کرده اند که به تعبیر قرآن بلد امین یعنی شهر امن است. اگر همه زندگی ما در این فضا و شهر واقع شود، عبادت است، زیرا به فرموده قرآن «يُسَبِّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ *رِجَالٌ لَّا تُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَا بَيْعٌ عَن ذِكْرِ اللَّـهِ وَ إِقَامِ الصَّلَاةِ وَ إِيتَاءِ الزَّكَاةِ»(نور/36-37) کسانی که در این خانه ها هستند بازارشان هم عبادت است و اگر بیرون این خانه ها بروند، نمازشان هم دیگر عبادت نیست. نه این که خدای متعال این نماز و عبادت را قبول نمی کند؛ زیرا اصلاً عبادت نیست بلکه شیطنت نفس و بازی است. بنابراین نزاع بر سر عبادت و پرستش خدای متعال و پرستش دنیاست و این نزاع در تبعیت از نبی اکرم و پذیرش خلافت او و یا انکار این خلافت محقق می شود، که یک عرض عریض و گسترده ای دارد. السلام علیک یا اباعبدالله…
پی نوشت ها:
(1) الكافي (ط – الإسلامية)، ج 1، ص: 146
(2) مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)، ج 1، ص: 281
(3) من لا يحضره الفقيه، ج 2، ص: 613
(4) الكافي (ط – الإسلامية)، ج 2، ص: 130
(5) الكافي (ط – الإسلامية)، ج 1، ص: 200
(6) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 286
(7) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 300
(8) نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: 301
(9) بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج99، ص: 267
(10) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص: 61