بسم الله الرحمن الرحیم
سوگند به فجر…
سوگند به شبهای دهگانه…
سوگند به شفع و وتر…
سوگند به شب تار هنگامی که برود…
هَلْ فِي ذَلِكَ قَسَمٌ لِذِي حِجْرٍ ﴿۵﴾
یک- ذی حجر یعنی کسی که در زندگیاش سنگ چین داد، از همین سنگ چینهایی که مرز را مشخص میکند! یعنی کارهایش چهارچوب دارد و میداند در مواجهه با هر رویدادی چه میکند.
حتی زمانی که روزگار مثل ده شبِ متوالی (بدون روز)، گرفته است و سخت، باز هم از چهارچوبش خارج نمیشود.
دو- شفع، زوجیتی است که یکی بالاتر است و دست دیگری را میگیرد… و وتر یکی است و همه به آن متصل اند.
عالم همه شفع است و خدا وتر؛ بدون شفیع داشتن نمیشود به وتر رسید!
سه- الَّذِينَ طَغَوْا فِي الْبِلَادِ همان هایی هستند که سنگ چین ندارند! از چهارچوب خارج میشوند و فساد به پا میکنند…
اما… إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ
این را هم ذی حجر باید بدانند هم الذین طغوا! ذی حجر باید همیشه به یاد داشته باشد که خدا حاضر است و ناظر و خیالشان راحت باشد. طغیانگرها هم بدانند که از تازیانه عذاب خدا هیچ مفسدی در امان نیست!
ویژگی اصلی انسان این است که:
…إِذَا مَا ابْتَلَاهُ رَبُّهُ فَأَكْرَمَهُ وَنَعَّمَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَكْرَمَنِ ﴿۱۵﴾ وَأَمَّا إِذَا مَا ابْتَلَاهُ فَقَدَرَ عَلَيْهِ رِزْقَهُ فَيَقُولُ رَبِّي أَهَانَنِ ﴿۱۶﴾ كَلَّا…!
و علت آن اکرام نکردن یتیم است!
[یتیم کسی است که از اصلش جا مانده، پدر ندارد و کسی نیست که راه و چاه را نشانش دهد؛ یتیم اکرام میخواهد! کسی را میخواهد که هم قدش بشود، دستش را بگیرد و بالایش ببرد…]
چهار- ذی حجر که باشی، میشوی نفس مطمئنه…
يَا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ ﴿۲۷﴾ارْجِعِي إِلَى رَبِّكِ رَاضِيَةً مَرْضِيَّةً ﴿۲۸﴾فَادْخُلِي فِي عِبَادِي ﴿۲۹﴾وَادْخُلِي جَنَّتِي ﴿۳۰﴾
ذی حجر که باشی، عبد میشوی؛
و حسین(ع) ابا عبد الله است…