کم به این زندگی و فلک بد و بیراه نگفته ام، در عمرم کم روزگار را پست و لعنتی نخوانده ام، اما در نهایت در همین روزگارم و همین دنیا و همین زندگی ایی که اکنون دارم تنها فرصت من برای رسیدن به تو است! با همین شرایط که گاهی کوفتی و نکبتی اش می خوانم. همین اوضاع که گاها و بهتر بگویم اغلب بی سر و سامانش می دانم، همین روال که کم برایش غر و ناله ندارم در همین بالا و پایین ها تو به انتظار من نشسته ایی! از جدار همین بدبختی ها هر کسی می بایست خودش را بالا بکشد و تو آن بالا به انتظار نشسته یی، در همین روز هاست که تو شاهد و ناظر اعمال و رفتار منی، همین ها زندگی من است و گزینه ایی جز این برای رسیدن به تو نیست! همین هستی که بهارش را دوست دارم و پدر و مادرش را در همین در و دیوار ها در همین اتاقی که پشت میز تحریرش می نشینم باید کاری کنم، در دانشگاهی که می روم در همین تهرانی که زندگی می کنم با همین داشته ها و نداشته هایم! تو دوست داری تلاش من را ببینی، چگونگی انتخابم را در شرایطی که حق انتخاب دارم و چگونگی صبرم را در شرایطی که ندارم. برای گرفتن دست تو نیاز نبودن ساکن بیت المقدس یا حجاز باشم یا پدرم روحانی و مادرم آمنه باشد، مسیری که برای من خواستی همین است.

فهرست مطالب