نشست نود و پنجم – تدبر اجمالی در سوره مبارکه ق
استاد هانی چیت چیان – 33 دقیقه / پیاده سازی توسط خانم خلیلی
بسم الله الرحمن الرحیم
سوره مبارکه قاف يكي از آن سوره های شگفت انگیز و فوقالعادهای است که خیلی هم (واژه سخت، واژه خوبي نیست) دشوار است. واقعاً عبارت ها و کلمات خاص زيادی دارد. انشاالله به بركت حضرت فاطمه معصومه (س) بدون دِراست، بخش زيادي از آن را به ما بدهند. اين سوره دِراستش سخت است.
من راستش، تلاش كردم كه اين جلسه، درباره اين سوره نباشد؛ ولي تلاش هايم به سنگ خورد. هي گفتم: بياييد سوره مریم بخوانیم،خيلي قشنگ است؛ دوستان قبول نکردند. قبل از این که اینجا بیایم پیش حضرت فاطمه معصومه(س) رفتم و دو رکعت نماز استغاثه خواندم و گفتم: گفتن این سوره خیلی سخت است،شما يك کاری کنید که من نگویم و این ها بفهمند و بلند شوند و بروند.
ثواب قرائت سوره ق
ثواب قرائت سوره ق این است که فرموده اند: کسی که این سوره را بخواند، وسعت در رزق پیدا می کند و نامه عملش را به دست راستش می دهند یکی از اتفاق های مهمی که با این سوره میافتد این است که انسان از گيجي رها می شود؛ سوره درمان انواع گیجی است.
مروری اجمالی بر مطالب سوره ق
حرف مقطعه سوره ق
سوره با حرف مقطعه «ق» شروع می شود و در این باب هم كلي روايت داریم که گفته اند که ق چیست و ارتباطی هم تقریباً با آن قله قافی که ما می گوییم ندارد. حالا قله قاف از کجا آمده است، من سابقه ادبی و تاریخی اش را نمی دانم؛ ولی در روایات درمورد قاف یک روایت داریم که می گویند: نام کوهی است که سر آن در عرش است و پاهایش بر زمین است و سبزی آسمان از آن است و اگر زمين آرامش دارد، بخاطرآن كوه است. این زبان تمثیل است و چه جور کوهی را می گویند معلوم نیست؛ ولی تنها چیزی که شاید به کوه ربط داشته باشد، تنها این روایت است. روایت های بسیار دیگری هست که گفتهاند: ق، همان قرآن است؛ یا ق را اسم قادر خدا یا اسم های مختلف دیگری از خدا گرفته اند و يك تعبير هم همان تعبير كوهي است كه شاخصش این است که موجب اتصال انسان به عرش است و باعث می شود زمین ساکن و متصل به ملكوت شود.
قسم به قرآن
ق وَالْقُرْآنِ الْمَجِیدِ ﴿١﴾
يك قسم است. خدا در این سوره به قرآن قسم خورده است و ما سوره های زیادی نداریم که خدا در آنها به قرآن قسم خورده باشد. یکی این سوره است و یکی سوره یاسین است. خدا به وجه مجد قرآن قسم خورده است و مجد هم به معنی عظمت و شکوه است.
علت تعجب كافران
بَلْ عَجِبُوا أَنْ جَاءَهُمْ مُنْذِرٌ مِنْهُمْ فَقَالَ الْکَافِرُونَ هَذَا شَیْءٌ عَجِیبٌ ﴿٢﴾
كفارتعجب میکنند از اینکه یک فردی از بین خودشان آمده است، منذر و انذار دهنده است و می گویند این خیلی عجیب است که یک آدمی بیاید و بگوید من از طرف خدا آمده ام.
خداوکیلی هم عجیب است؛ قبول کنید. همین الان هم اگر یک نفر بلند شود و به ما اين را بگويد، مثلا بيايد و بگويد من همان امام زمان هستم، مي گوييم: نه؛ مگر مي شود؟ بگوید: حالا من استثنائا خودش هستم، مگر نمي گفتي بیا؟ آمده ام ببينمت. ميگویيم: آقا ولمان کن. عجیب است دیگر.
يا الان یک نفر بیاید و بگوید: من نماینده تام الاختيار فلان عالم هستم و شما هر کاری داشته باشید من انجام می دهم (حالا درست است كه هر چه سطحش را پايين تر مي آوريم از عجيب بودنش كاسته مي شود)، ولی حتي اين هم براي ما عجیب است. ما کلا انتظار نداریم چیزی که با آن زندگی می کنیم خیلی بالا باشد یا از بالا آمده باشد. بايد مثل خودمان و هم رده خودمان باشد؛ بین ماها يك چیز خاصی باشد، عجیب است. چرا؟ چون با عالم بالا مانوس نیستیم.
مثل همان علم است که اگر الان يك نفر با علم شهودی بیاید، برایمان عجیب است. چرا؟ چون ما با دِراست و كلاس مانوس هستيم. مي گوييم: شما را تا به حال سر کلاس های مدرسه قرآن ندیدهام، از کجا قرآن یاد گرفته اید؟
– آقا ما یاد گرفته ایم دیگر ! آمده ایم و یاد گرفته ایم!
– نه، نديده ام شمارا! شما ترم چند هستيد؟!
– آقا من اصلا ترمي نیستم، من بلدم؛ «هذا شي ء عجيب»! می شود؟! یعنی مي شود شما سر کلاس نیامده باشید و قرآن بفهمید؟! می شود؟! نمی شود که!
ما اين جوري هستيم؛ تا با دنیا اخت می شویم و انس می گیریم، همه چیزمان در همان سطح تعريف می شود. اگر یک چیز ديگری بخواهد از یک عالم دیگری بیاید، مي گوييم فايده ندارد؛ حداقلش این است که عجیب است.
«عجيب است» يعني اين كه قبولش ندارم؛ نه اینکه فکر کنید تعجب می کند و می گوید: واو. «عجيب است» یعنی انكار و نفي اش مي كنيم. ماها تا دلتان بخواهد اين طوري هستيم. رسول بنده خدا نیامده، اما هرچیزی که از جنس رسول است و از عالم بالاست بیاید، برای ما ها عجیب است.
اگر الان یک نفر بیاید و بگوید: من مجتهدم؛ می گوییم: کدام حوزه درس خوانده ای؟عجیب است! چون باید مدل خودمان باشد؛ اگربيرون مدل خودمان باشد، عجیب است.
ریشه تعجب کفار در چیست؟
این قبیل تعجب ها هم در چیز دیگری ریشه دارد که أَئِذَا مِتْنَا وَکُنَّا تُرَابًا ذَلِکَ رَجْعٌ بَعِیدٌ ﴿٣﴾ . می گویيم بعید است؛ چون اگر آدم را در خاک ول کنند، ديده ايد كه وقتی خاک را کنار بزنیم، هیچ چیزی ازش نمی ماند؟ مي شود كه وقتی تمام می شود و تبديل به خاک می شود، این بخواهد برگردد؟! خیلی بعید است!
قَدْ عَلِمْنَا مَا تَنْقُصُ الأرْضُ مِنْهُمْ وَعِنْدَنَا کِتَابٌ حَفِیظٌ ﴿٤﴾
خدا می گوید: من خبر دارم که از آن بدنی که دفع می شود، مرتبا کاسته میشود ولي «و عندنا كتاب حفيظ». یک کتابی در نزد ما هست که همه چیز را ثبت می کند؛ من با آن کتاب، آن موجود را می توانم برگردانم.
بَلْ کَذَّبُوا بِالْحَقِّ لَمَّا جَاءَهُمْ فَهُمْ فِی أَمْرٍ مَرِیجٍ ﴿٥﴾
مشکل این است که ما پذیرش حقمان ضعیف است. این روحیه ي اینکه حق، هر چه باشد بپذیریم را نداریم. حق باید در چارچوب ما باشد تا بپذیریم. حق اگر خارج از چارچوب ما باشد، پذیرشش سخت است.
مریج به چه معناست؟
این چنین است که آدمها در امرِ مریج هستند. اصطلاحات دیگر قرآني «مَرَجَ» خيلي از آن دور است؛ «مرج البحر يلتقيان»،آنجايي كه دوتا دريا به هم مي رسند؛ یا «لولو و المرجان»، مرجان هم از مرج است. مرج وقتی است که مثلاً آب را ول کنند در باغچه که دیگر برای خودش می رود، یا مثلاً گله را ول می کنند در دشت كه می رود برای خودش پخش می شود و شروع به چریدن میکند.
یک آیه هم داریم درباره جن که می گوید : «من مارج من نار»؛ جن از مارجِ نار است. مارج، کجای آتش می شود؟ آتش وقتی شعله می کشد، آن بالایش که می رسد، انگار دیگر رها می شود؛ جن از آن قسمت ول شدن و رها شدن آتش است.
مرج وقتی است که یک چیزی در یک جایی رها شود و برود؛ دیگر معلوم نیست که آن پیدا شود؟ برگردد؟ كجا باشد؟
وقتي مي گويند: «فهم في امر مريج»، یعنی اينكه اين ها در كارهايشان حالت مريج دارند. يعني چه؟، یعنی مي روند وگم مي شوند، دوباره می روند و گم می شوند. ما به آن میگوییم: سرگردانی، ول شدن، خب كه چي؟
این جمله این روز های نوجوان هاست: «خب كه چي؟!»! درباره درس خواندن، می گوید: که چی؟! بعد تمام و ول مي شود. بعد می گويد: حالا بگذار برويم سر كار، می رود و بعد ول می شود.. بعد دوباره می گوید: این هم که نشد؛ بعد میرود سراغ کار هنری و دوباره ول می شود. بعضي ها میگویند: برویم ازدواج کنیم درست می شود، ازدواج می کنند و دوباره درست نمی شود. بعد میگویند: بچه دار شویم، درست می شود و… . به این حالت می گویند امر مریج.
هر کاری را که اين آدم انجام میدهد، میرود و در افق گم می شود. امر مريج يعني اول راه افتادنش معلوم است، ولي بعد غيب می شود و هیچ چیزی از آن نمی ماند. هر چه می گردی، ديگر پيدايش نمي كني. مي گویی: آقا من نبودم که یک وقتی شروع کردم؟! چی شد پس؟!
سوره ق، سوره درمان اين بيماري است. چه مي شود که آدم ها می روند و ول می شوند؟
حالا قبل از اینکه بخواهیم درباره ي این صحبت کنیم که چرا و ماجرا چیست؟ من سوره را یکبار تند می خوانم و معنی می کنم. بعد باید سوره و این موضوع را جمع بندی کنیم و بگوییم که این مسئله چگونه درمان می شود.
استدلال های خداوند برای کافران
از این به بعد، خدا شروع میکند با این آدم ها صحبت کردن:
أَفَلَمْ یَنْظُرُوا إِلَى السَّمَاءِ فَوْقَهُمْ کَیْفَ بَنَیْنَاهَا وَزَیَّنَّاهَا وَمَا لَهَا مِنْ فُرُوجٍ ﴿٦﴾ وَالأرْضَ مَدَدْنَاهَا وَأَلْقَیْنَا فِیهَا رَوَاسِیَ وَأَنْبَتْنَا فِیهَا مِنْ کُلِّ زَوْجٍ بَهِیجٍ ﴿٧﴾ تَبْصِرَةً وَذِکْرَى لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ ﴿٨﴾ وَنَزَّلْنَا مِنَ السَّمَاءِ مَاءً مُبَارَکًا فَأَنْبَتْنَا بِهِ جَنَّاتٍ وَحَبَّ الْحَصِیدِ ﴿٩﴾ وَالنَّخْلَ بَاسِقَاتٍ لَهَا طَلْعٌ نَضِیدٌ ﴿١٠﴾
آسمان را نگاه کن چقدر بلند و زیباست، یک خلل، سوراخ و اختلال در آن نیست. از آسمان آب مبارکی را نازل کردیم. این آب که نازل شد چه باغ ها که از آن رویش پیدا کرد، چقدر دانه روييد، انواع روید نی ها مثل گندم و غیره، چه نخل های بلندی از آن روییدند که نخل هایی بودند پر میوه با میوه های انباشته.
رِزْقًا لِلْعِبَادِ وَأَحْیَیْنَا بِهِ بَلْدَةً مَیْتًا کَذَلِکَ الْخُرُوجُ ﴿١١﴾
همه اين ها رزق بود براي بندگان خدا. ما اينجوري زمين مرده را زنده مي كنيم، خروج روز قیامت هم همينطوري است و روز قیامت همینگونه خارج می شوید.
کَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَأَصْحَابُ الرَّسِّ وَثَمُودُ ﴿١٢﴾ وَعَادٌ وَفِرْعَوْنُ وَإِخْوَانُ لُوطٍ ﴿١٣﴾ وَأَصْحَابُ الأیْکَةِ وَقَوْمُ تُبَّعٍ کُلٌّ کَذَّبَ الرُّسُلَ فَحَقَّ وَعِیدِ ﴿١٤﴾
قبل از من و شمایی که بخواهیم تکذیب كرده باشيم و کافرانی که تکذیب کرده باشند، قبلی هایی هم بودند که تکذیب کردند. آنقدر آمدند که رسولان را تکذیب کردند، هر کدام هم یک مدلی و برای خودشان کسی بودند؛ فرعون براي خودش كسي بود، عاد يك گروه بودند،کلی مدل مختلف از آدم ها، توانمندتر از من و شما و جذاب تر و قدرتمندتر كه رسولان را تکذیب کردند و این وعيدهای خداوند درباره آنها محقق شد.
وعید چیست؟
وعيد به وعده های سمت منفی می گویند؛ مثلاً اینکه می گویند:کسی که مسواک نزند دندانش خراب میشود، به این وعيد میگویند. وعید شما را از یک فقدان و محرومیت آگاه میکند.
أَفَعَیِینَا بِالْخَلْقِ الأوَّلِ بَلْ هُمْ فِی لَبْسٍ مِنْ خَلْقٍ جَدِیدٍ ﴿١٥﴾
مگر ما اولین بار که خلق کردیم، سختمان بود که برای بار دوم که بخواهیم خلق کنیم، سختمان باشد؟! کاری ندارد که؛ همانی که اولین بار خلق کرده، برای بار دوم هم خلق مي كند.
وَلَقَدْ خَلَقْنَا الإنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ ﴿١٦﴾
ما خودمان انسان را خلق کردیم و خبر داریم یواشکی با خودت چه ها می گویی؛ خودت خودت را چه وسوسههایی می کنی و ما از رگ گردن به انسان نزدیک تریم.
إِذْ یَتَلَقَّى الْمُتَلَقِّیَانِ عَنِ الْیَمِینِ وَعَنِ الشِّمَالِ قَعِیدٌ ﴿١٧﴾
حالا ماکه از رگ گردن به او نزدیکتریم، هیچ؛ از سمت راست و سمت چپ هر انسانی، دوتا فرشته موکل نشسته اند که اینها متلقیان هستند و کار آنها فقط ثبت و ضبط است. به طور کامل ثبت و ضبط می کنند، نه فقط اعمال را، بلکه اعمال، افكار، خطورات، احساسات و..؛ را، نشسته اند«قعيد» و فقط کارشان ثبت و ضبط امور ماست.
مَا یَلْفِظُ مِنْ قَوْلٍ إِلا لَدَیْهِ رَقِیبٌ عَتِیدٌ ﴿١٨﴾
یک کلمه همینطوری، هر نوع صوتی یا مثلاً یک لفظ پرت نمی شود بیرون، مگر اینکه یک رقیب و عتیدی حواسشان به آن است. «رقيب» يعني کسی که مراقب است و ثبتش میکند و«عتيد» يعني کسی که متصدی آن امر است، یعنی یک متصدی و یک ثبت کننده دارد و عمراً اگر بگذارند که يك نُچ در برود. خیالتان راحت.
وَجَاءَتْ سَکْرَةُ الْمَوْتِ بِالْحَقِّ ذَلِکَ مَا کُنْتَ مِنْهُ تَحِیدُ ﴿١٩﴾
و اين چنين مي شود كه سكرات موت خدمت آقا یا خانم كه می آید، خدمت آن انسان كه می آید، آن موقع دیگر کسی نمی تواند شلنگ تخته بیندازد. ما الان داریم شلنگ تخته میاندازیم؛ آن موقع که سكرات مرگ بیاید، دیگر جای این کارها نیست و دیگر راه در رو ندارد. حالا توی دنیا تا دلت بخواهد راه در رو دارد، آدم می تواند بپیچاند، ولی آنجا دیگر جای پیچاندن نیست
وَنُفِخَ فِی الصُّورِ ذَلِکَ یَوْمُ الْوَعِیدِ ﴿٢٠﴾
بعد هم که در صور می دميم؛ آن و عیدهایی که گفتیم اگر این تو این کار را نکني، اینطوری می شود، همه شان روز قیامت، حاضر خواهند بود.
وَجَاءَتْ کُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَشَهِیدٌ ﴿٢١﴾
هيچ نفسی در قیامت، محشور و حاضر نمیشود، مگر اینکه یک سائق و یک شهید دارد، كه غير از رقيب و عتيد و غير از چپ و راست هستند. رقیب و عتید که هستند و ماموریتشان را انجام دادند و تمام شد. حالا یک سائق دارد و یک شهید. يكی از پشت او را هل می دهد و دیگری از جلو او را می کشد. به کدام سمت؟ به همان سمتی که خودش برای زندگیش انتخاب کرده؛ یکی از پشت میزند به پشتش که برو و یکی هم از جلو می کشد و می گوید بیا. حالات این آیه سیاقش در جهنم است، مثل اینکه دیده اید یک زندانی را می برند، یکی از پشت میزند و یکی از جلو می کشد؟ اینجا هم یکی از پشت می زند و می گوید: برو ، داشتی می رفتی! و دیگری از جلو می گوید: بیا، داشتی می آمدی! تشریف بیاورید. و یک اوضاعی است که دیگر برایتان نگویم.
لَقَدْ کُنْتَ فِی غَفْلَةٍ مِنْ هَذَا فَکَشَفْنَا عَنْکَ غِطَاءَکَ فَبَصَرُکَ الْیَوْمَ حَدِیدٌ ﴿٢٢﴾
این آدم غفلت داشت از موقعیتی که در آن قرار گرفته، اگرچه اين موقعيت قبلا هم بود. پس پرده را از پيش چشمش برمی داریم، چشمش تیز می شود و این حقایق را می بیند.
مفهوم قرين در سوره ق
وَقَالَ قَرِینُهُ هَذَا مَا لَدَیَّ عَتِیدٌ ﴿٢٣﴾
هر انسانی یک قرین دارد، قرین این آدم می گوید: خدایا بفرمایید، این همانی است که من مامورش بودم. حالا اینجا هم مي توانيد معنی قرين را اینطور بگیرید كه یعنی هر انسانی یک مَلَکی متصدی امرش بوده؛ شبيه آيه «ان کل نفس لما علیها حافظ». یک ملکی مراقب او بوده است و دیگر قیامت كه می شود، این ملک تحویل خدا می دهد و می گوید: خدايا این که من تا اینجا مامورش بودم خدمت شما، من باید می آوردمش و آوردمش، خودتان می دانید و بنده تان!
حالا در بعضی از تفاسیر این قرین را شیطان هم گفته اند که حالا اگر این جوری باشد، معنیش این طور می شود که شیطان می آید و می گوید که آوردمش، كه اين ديگر خيلي جمله نامردانه اي است. اگر آن ملکی باشد که ثبت کننده اعمال است، اعمال آن فرد را مي آورد كه واقعاً چیزی جز خودمان هم نیست؛ خودش است و عملش. اگر هم منظور آن ملک به عنوان حافظ نفس خود بوده، آدم را با اعمالش آورده اند. به نظر میرسد که اینجا یک آیه ابهامی دارد. حالت های مختلف را بررسی میکند ولي در هر صورت آدم را با اعمالش مي آورند.
أَلْقِیَا فِی جَهَنَّمَ کُلَّ کَفَّارٍ عَنِیدٍ ﴿٢٤﴾ مَنَّاعٍ لِلْخَیْرِ مُعْتَدٍ مُرِیبٍ ﴿٢٥﴾ الَّذِی جَعَلَ مَعَ اللَّهِ إِلَهًا آخَرَ فَأَلْقِیَاهُ فِی الْعَذَابِ الشَّدِیدِ ﴿٢٦﴾
هر کدام از این ها كه کافرِ عناد پیشهِ منع كننده از خير و تعدی کنندهِ شک كننده است را بیندازید درجهنم که با خدا یکی دیگر را هم گرفته است. نمی گوید که خدا را قبول نداشته است، میگوید: خدا که هست، ولی این و این هم هستند؛ یعنی اینجوری نبوده است که فکر کنید به خدا اعتقاد نداشته است. به خدا اعتقاد داشته است ولی می گفت چند تا دیگر هم هستند.
الَ قَرِینُهُ رَبَّنَا مَا أَطْغَیْتُهُ وَلَکِنْ کَانَ فِی ضَلالٍ بَعِیدٍ ﴿٢٧﴾
این قرين، دیگرخود شیطان است؛ چون اين انسان، انسان کافر و همان كفار عنيد است. وقتی انسان كفر پیدا کند، شیطان قرینش می شود. بعد اين قرين شیطانش سریع می گوید: من کاری نکردم، خودش بود، من نهایتا چندتا صحبت دوستانه کردم، خودش بود که قبول کرد. به من ربطی ندارد. اتفاقاً خیلی هم گمراه است و خاک بر سرش، آدم انقدر بی شعور كه توحيد را نفهمد؟! من در تعجبم! (شيطان اينها را مي گويد)
قَالَ لا تَخْتَصِمُوا لَدَیَّ وَقَدْ قَدَّمْتُ إِلَیْکُمْ بِالْوَعِیدِ ﴿٢٨﴾
خدا می گوید: نمی خواهد با هم بحث کنید، وعيدهايم را به جفتتان هم گفته بودم؛ جفتتان برويد داخل جهنم، نمی خواهد بحث کنیدكه كي كي را گمراه كرده است. هر کسی خودش گمراه شده است، جفتتان تشريف ببريد داخل جهنم.
مَا یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ وَمَا أَنَا بِظَلامٍ لِلْعَبِیدِ ﴿٢٩﴾
وعده هایی که داده باشم امکان ندارد که تغييركنند؛ اگر قبول کنید کسی که غیر خدا را می پرستد محروم میشود، خب محروم مي شود. کسی که این کار را بکند، اینطوري می شود؛ خب معلوم است که اینطور می شود و البته ظلم نمی کنم، عین همان قانون اتفاق میافتد. مثل اینکه اگر کسی مراعات سلامتی اش را نکرد، بیمار می شود. این قانون است دیگر و نمی شود که من بیمارتَرَش کنم، نه كسي را بیمارتر نمي كنم. هرکس همانی که خودش کرده می شود.
یَوْمَ نَقُولُ لِجَهَنَّمَ هَلِ امْتَلأتِ وَتَقُولُ هَلْ مِنْ مَزِیدٍ ﴿٣٠﴾
آن روز به جهنم می گویند: پر شدی؟ و می گوید: آیا بیشتر از این هم هست؟! مگر مي شود؟! یعنی بیشتر از این هم قرار است بیایند؟! تمام نشد؟!
وَأُزْلِفَتِ الْجَنَّةُ لِلْمُتَّقِینَ غَیْرَ بَعِیدٍ ﴿٣١﴾
آنجا بهشت برای متقین آشکار می شود، در حالی که از آنها دور نبود و در دنیا هم با بهشت زندگی می کردند.
هَذَا مَا تُوعَدُونَ لِکُلِّ أَوَّابٍ حَفِیظٍ ﴿٣٢﴾
آن بهشتی که به او نشان می دهند، هماني است که به او وعده داده شده بود و هر آدم اهل توجه و اهل رجوع به خدایی هم دارد به وعده ها مي رسد.
مَنْ خَشِیَ الرَّحْمَنَ بِالْغَیْبِ وَجَاءَ بِقَلْبٍ مُنِیبٍ ﴿٣٣﴾
هرکسي كه از پروردگارش خشیت داشته با این که پروردگار را نمیدیده، در خلوت و در جلوت خدا را نمی دیده، ولي خشيت داشته و با قلبي اهل انابه آمد، نجات پيدا كرد.
ادْخُلُوهَا بِسَلامٍ ذَلِکَ یَوْمُ الْخُلُودِ ﴿٣٤﴾
در نهایت سلم و سلامت وارد شوید؛ اصلا امروز، روز خلود و وارد شدن است.
لهُمْ مَا یَشَاءُونَ فِیهَا وَلَدَیْنَا مَزِیدٌ ﴿٣٥﴾
و هرچه را که بخواهند آنجا می بینند وما بیش از آنچه که بخواهند برایشان فراهم می کنیم؛ يعنی اگر جهنم عین عمل فرد است و اصلا چیزی را زیاد نکردند، در عوض در بهشت بیشتر از آنچه که می خواهند برایشان فراهم میکنیم.
وَکَمْ أَهْلَکْنَا قَبْلَهُمْ مِنْ قَرْنٍ هُمْ أَشَدُّ مِنْهُمْ بَطْشًا فَنَقَّبُوا فِی الْبِلادِ هَلْ مِنْ مَحِیصٍ ﴿٣٦﴾
و چقدر قوم ها، قبل از این قوم کافرپیشه آمدند كه خیلی هم قدرت و دک و پز داشتند و برای خودشان کسی بودند، اما آیا اثری از آنها به جا مانده؟ هیچ خبری ازشان نیست!
إِنَّ فِی ذَلِکَ لَذِکْرَى لِمَنْ کَانَ لَهُ قَلْبٌ أَوْ أَلْقَى السَّمْعَ وَهُوَ شَهِیدٌ ﴿٣٧﴾
در همین آیات ذکر است برای کسی که يا قلب داشته باشد یاحداقل حرف گوش کن باشد. قلب داشته باشد یعنی یا خودش عقلش برسد؛ چون«قلوب یعقلون بها» و یا حداقل گوش شنوایی داشته باشد. در حالی که حواسش به ماجرا هست؛ يعني خودش متوجه است (و هو شهید).
ولَقَدْ خَلَقْنَا السَّمَاوَاتِ وَالأرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا فِی سِتَّةِ أَیَّامٍ وَمَا مَسَّنَا مِنْ لُغُوبٍ ﴿٣٨﴾
ما کل آسمان ها و زمین را در شش روز آفریدیم و اصلا هم سخت نبود و کاری هم نداشت.
فَاصْبِرْ عَلَى مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ قَبْلَ طُلُوعِ الشَّمْسِ وَقَبْلَ الْغُرُوبِ ﴿٣٩﴾ وَمِنَ اللَّیْلِ فَسَبِّحْهُ وَأَدْبَارَ السُّجُودِ ﴿٤٠﴾
پس پيامبر صبر كن بر چيزهايي كه آنها مي گويند، قبل از طلوع خورشید، یعنی همان بین الطلوعین و قبل الغروب، یعنی همان منطقه عصر و من الليل، یعنی همان نیمه های شب، این موقع ها خدا را یاد کن.
نزديكي قيامت
وَاسْتَمِعْ یَوْمَ یُنَادِ الْمُنَادِ مِنْ مَکَانٍ قَرِیبٍ ﴿٤١﴾
گوش بده به آن روزي كه منادي از جایی نزدیک ندا خواهد داد، نه از جایی دور؛ یعنی قیامت دور نیست که منادی از دور بگوید: آآآی آدم ها! نه، از کنار گوشمان آرام مي گويند: تشريف بياوريد! اين قدر قیامت نزدیک است که خیلی آرام می گویند. اینجوری نیست که فکر کنید مکان بعید است؛ چون ما فکر می کنیم کلا اگر قرار است به قیامت برویم و بمیریم، یک فرآیندی دارد. حالا تا بیایند و بگویند و ما آماده بشویم و بارمان را ببندیم؛ نه اینطور نیست. چشمت را می بندی و دیگر باز نمی کنی؛ به همین راحتی! پایت را از زمین بلند می کنی و به زمین نمی گذاری؛ به همین راحتی! اصلا هم دور نيست، خيلي نزديك و خیلی خوشگل است. بسیار هنری است مثل این که در خیابان می رویم و می گویند: به لاین راست بروید، اصلا پيچيدن هم ندارد؛ همين لاین بغل، قیامت است. تازه از همین هم سادهتر.
یَوْمَ یَسْمَعُونَ الصَّیْحَةَ بِالْحَقِّ ذَلِکَ یَوْمُ الْخُرُوجِ ﴿٤٢﴾
یعنی وقت خروج می رسد، جالب است كه از طرف ما به آن می گوید: یوم الخروج، ولي از طرف روبرو مي گويد :يوم الخلود! یعنی اصلا انگار قرار است كلا از اینجا برویم و کلاً به آنجا وارد بشویم. لذا آنجا كلا محل وارد شدن و اینجا محل رفتن است.
إِنَّا نَحْنُ نُحْیِی وَنُمِیتُ وَإِلَیْنَا الْمَصِیرُ ﴿٤٣﴾
مرگ و زندگی در دست خداست و همه به سمت خدا بازگشت میکنند.
یَوْمَ تَشَقَّقُ الأرْضُ عَنْهُمْ سِرَاعًا ذَلِکَ حَشْرٌ عَلَیْنَا یَسِیرٌ ﴿٤٤﴾
آن موقعي که زمین شکافته میشود و قیامت برپا می شود، خيلي هم حشر آسان است. یک وقت فکر نکنید که مثل این همایش برگزار کردن هاست كه از ده روز قبل هماهنگ كني؛ نه، کل هماهنگی ملائکه برای هماهنگی حشر حتي یک ثانیه هم نیست. برای خداوند كه حشر کاری ندارد، می گوید: حشر و مي شود. فکر نکنید که چیز سختی است، تازه از این هم آسان تر است.
نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا یَقُولُونَ وَمَا أَنْتَ عَلَیْهِمْ بِجَبَّارٍ فَذَکِّرْ بِالْقُرْآنِ مَنْ یَخَافُ وَعِیدِ ﴿٤٥﴾
ما میدانیم شما چه چیزهایی می دانید و اي پيامبر، چیزی را به این آدم ها زورکی نمی شود حالی کرد. پیامبرم زوری نیست، باید خودش بفهمد. نمی شود زورش کنید؛ مامان ها، باباها، معلمان، سیاست گذاران، زورکی نیست. فهم معرفت و حقیقت و فرهنگ را كه زورکی نمیشود توي سر آدم ها جا داد. با قرآن هم می شود آن را تذكيرکرد و البته كه قرآن برهمه اثری نمی گذارد، مگر برای کسی که یک خوفي از وعید داشته باشد؛ یعنی نگران بعدش باشد. کسی که نگران بعدش نباشد، تذكير قرآن هم جواب نمي دهد؛ لذا اگر خوردیم به تور آدم های مریجی که کلا رد داده بودند و وعید برایشان مهم نبود، اول باید وعید را برایشان مهم کنیم. اول نمي شود آدم قرآن را بگويد، مگر اینکه وعید را به بیان قرآن بگوییم؛ او اول باید وعید را متوجه بشود.
جمع بندی سوره مبارکه ق
اين از سوره مبارکه ق؛ سوره اي كه سوره قیامت است. خيلي از قراء هستند که وقتی این سوره را می خوانند اشک میریزند که من حالا بخش اشک و خوف و اینها را نگفتم. من مهربانانه گفتم، خدا را با رحمانیتش در جوار حضرت معصومه(س) صدا زدیم وگرنه قیامت چهره اي جدی دارد. من هم نمی خواهم برایتان تلخش کنم، به هیچ وجه. چون قیامت تلخ نیست، ولی جدی هست. قابل بازی کردن نیست. مثل زندگی ما نیست. در زندگی ما همه چیز حالت بازی دارد. اگر نشد، فوقش از اول شروع میکنیم، انگار بازی است. فوقش می سوزیم و کنترل+ آلت+ شیفت می گیریم و از اول شروع می کنیم؛ آخرش این است سيستم عامل را عوض مي كنيم يا آخر آخرش اين که می فروشیم و یک دستگاه دیگر می گیریم.
در دنیا همه چیز برای ما قابل تکرار است. آخرت هیچ چیزش قابل تکرار نیست، جدی است و البته اين خطرناک است؛ آدم ها بايد در دنيا اين طوري زندگي مي كردند و فکر نمی کردند قابليت تكرار دارد. ما خیلی قابل تکرار زندگی می کنیم. حالا امروز نشد فردا مي فهمم. امروز نفهميدم فردا. امروز انجام ندادم، فردا. الان این کار را نکردم، بعدي. خيلي راحت حواله می دهیم به تکرار. قیامت تکرار ندارد. این مهم ترین نکته اش است. البته آدم ها اگر این را میفهمیدند صحنههای زندگی غیر قابل تکرار است، درست میشدند. ما چون اینطوری فکر نمی کنیم، عین بازی زندگی می کنیم؛ یعنی می گوییم فوقش آخرش می میرم و از اول شروع می کنم. این لعب است، نه اینکه فکر کنی دنیا را فقط به بازی گرفته؛ لعب یعنی فکر میکند دنيا تكرارپذیر است و هي از اول.
گفته بودم عاشقم، حالا حرفم را پس می گیرم؛ بعدا دوباره عاشق می شوم. حالا ازدواج می کنم، فوقش طلاق می گیرم، بعد از طلاق، فوقش دوباره ازدواج دیگري می کنم. بعد آن هم نشد، دوباره طلاق می گیرم. روی دور تکرار است. واقعاً فکر می کنیم قابل تکرار است، نمی دانيم که از این خبرها نیست و اصلاً عالم قابل تکرار نیست. عالم یک خط رو به جلو است. اصلاً یک بار هم حتی دور نمی زند. اینکه میگویند تاریخ تکرار می شود، معنی اش این است که در صحنه های تاریخ مشابهت داریم، وگرنه اساسا زندگی انسان یک خط مستقیم است و برنمی گردد. فقط اين سوره جديتش به خاطر اين است كه بگويد تكرار پذير نيست. لطفاً اين قدر به شیوه تکرار زندگی نکنید. حالا الان نشد، حالا فوقش، من که فقط یک بار این کار را کردم، دفعه بعدش، حالا یک شب است، حالا یک بار است، ما خیلی احساس تکرار داریم. این از فضای کلی سوره ق …
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم