بررسی حقیقت ماء غدق؛ معرفت اهل بیت و نور ائمه(ع)
«النُّورَ الَّذي أُنْزِلَ مَعَه»(اعراف/157)، گاهی اوقات از علم امام به «ماء» تعبیر می شود نه از خود امام، مثل این آیه «وَ أَنْ لَوِ اسْتَقامُوا عَلَى الطَّريقَةِ لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقا»(جن/16) اگر مردم بر طریقه توحید و طریقت حقی که خدا معین کرده است استقامت می کردند منحرف نمی شدند، اگر عجله و شتاب نمی کردند و استقامت می کردند «لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقا»، آن ها را با آب گوارا سیراب می کردیم. در روایات «الطَّريقَةِ»، یعنی اگر بر مدار ولایت ائمه استقامت می کردند و از امر و نهی آنها تخلف نمی کردند و در چارچوب ولایت آن ها حرکت می کردند «لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقا»، آنها را با آب گوارا سیراب می کردیم. گاهی این آیه ناظر به عالم قبل از دنیا تفسیر شده است، مثل اینکه در روایات داریم که فرمود: اگر در عالم ازلی که همه مومنان عالم آن را پشت سر گذاشتند، در مسیر حق و توحید و ولایت حقه استقامت می کردند«لَأَسْقَيْناهُمْ»، یعنی آنجایی که سرشتشان را می زدیم، سرشتشان را با آب فرات ترکیب می کردیم. آب فرات و ماء غدق به امام و ولایت امام تفسیر شده است که آنجا گل وسرشتشان را با ولایت امام عجیبن می کردیم. در بعضی روایات ناظر به همین تفسیر شده که اگر بر مدار فرمان امام حرکت می کردند و از دستور ائمه تخلف نمی کردند «لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقا»، آنها را با آب گوارا سیراب می کردیم. این ماء غدق چیست؟ در بعضی روایات به علم مستفاد از امام تفسیر شده است «لَأَفَدْنَاهُ عِلْماً كَثِيراً يَتَعَلَّمُونَهُ مِنَ الْأَئِمَّةِ ع»(1)، آنها را از علمی برخوردار می کردیم که از امام استفاده کنند، علم مستفاد از امام ماء غدق و آب گوارا است. در روایت دیگری حضرت فرمودند: «لَأَشْرَبْنَا قُلُوبَهُمُ الْإِيمَان»(2) «لَأَسْقَيْناهُمْ ماءً غَدَقا»، یعنی قلوبشان را با ایمان سیراب می کردیم. ماء غدق به ایمان تفسیر شده است. اگر این دو روایت را کنارهم بگذارید معنایش این است که ایمان علم مستفاد از امام (ع) است. اگر انسان به علم امام راه پیدا کرد، علم امام سرچشمه ایمان است.
مرحوم صدوق این حدیث نورانی را در معانی الاخبار نقل کردند که این کتاب از بهترین کتب روایی ماست. امام باقر به فرزندشان امام صادق فرمودند: «يَا بُنَيَّ اعْرِفْ مَنَازِلَ الشِّيعَةِ عَلَى قَدْرِ رِوَايَتِهِم وَ مَعْرِفَتِهِم»(3)، اگر می خواهی مقامات شیعیان ما را بدانی چقدر است نگاه کن ببین چقدر معرفت دارند و چقدر معارف در روایات ما می دانند. بعد حضرت فرمودند: «فَإِنَّ الْمَعْرِفَةَ هِيَ الدِّرَايَةُ لِلرِّوَايَة» معرفت به فهم روایت بر می گردد، درک روایات ما معرفت می شود بعد هم در پایان فرمودند: «وَ بِالدِّرَايَاتِ لِلرِّوَايَاتِ يَعْلُو الْمُؤْمِنُ إِلَى أَقْصَى دَرَجَاتِ الْإِيمَان» مؤمن با درایت روایت ما به بالاترین درجات نورانی می رسد به اندازه ای که معارف ما به قلب مومن عطا می شود و به همان اندازه مومن به حقیقت ایمان راه پیدا می کند. پس ایمان آن نوری است که از ناحیه امام به قلب انسان می تابد، آن علمی است که از ناحیه امام جاری می شود و علم مستفاد از امام همان حقیقت ایمان است، ایمان نوری است که از امام به طرف قلب انسان ساطع می شود و مومن آن کسی است که پرتویی از علم امام و نور امام در قلب او هست.
بررسی مسئله محبت اهل بیت و شئون آنها
در روایت گاهی از ائمه سوال کردند که آیا حب و بغض جزئی از دین خداست؟ انسان یک عده ای را دوست و عده ای را دشمن بدارد این دوستی و دشمنی جزو دین است؟ در این روایت سوال این است «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْحُبِ وَ الْبُغْضِ أَ مِنَ الْإِيمَان» آیا حب وبغض هم جزو ایمان است، دشمنی و دوستی ربطی به ایمان دارد یا نه ایمان چیز دیگری است؟ حضرت جواب دادند: «قَالَ وَ هَلِ الْإِيمَانُ إِلَّا الْحُبُ وَ الْبُغْض»(4)، ایمان چیزی جز محبت و دشمنی است. بعد حضرت این آیه نورانی را خواندند که خدای متعال می فرماید: «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيان»(حجرات/7)، خدای متعال ایمان را در قلب شما زینت داده است «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ»، ایمان را محبوب شما قرار داده است پس ما حب الایمان داریم. «وَ كَرَّهَ إِلَيْكُمُ الْكُفْرَ وَ الْفُسُوقَ وَ الْعِصْيان»، خدای متعال در قلوب مومنین کراهت نسبت به کفر و فسوق و عصیان قرار داده است؛ یعنی مومن از کفر و فسوق و عصیان متنفر و متبری است. حضرت فرمودند: ایمان چیزی جز همین حب و بغض نیست. پس ایمان ما هم حب الایمان و همان تبری از کفر و فسوق و عصیان است. پس خود ایمان چیست؟ در روایت معنا شده: «حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ»، «يَعْنِي أَمِيرَ الْمُؤْمِنِين»(5)، ایمان امیرالمومنین (ع) است، ایشان کلمه ایمان و کلمه محبت به خدا و عین محبت به خدا هستند، همه وجودشان سراسر محبت خداست، نور الهی در وجود ایشان است. ایمان ما چیست؟ ایمان ما حب الایمان است، ایمان ما چیزی جز محبت امیرالمؤمنین نیست.«أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع…. لِأَنَّ حُبَّهُ إِيمَانٌ وَ بُغْضَهُ كُفْر»(6)، پس «وَ هَلِ الْإِيمَانُ إِلَّا الْحُبُ وَ الْبُغْض»، معنایش این است که حب امیرالمومنین ایمان ماست، چیزی غیر از این نیست و کراهت از دشمنان حضرت که در آنها از قرآن به کفر و فسوق و عصیان تفسیر شده، تبری از آنها و کراهت از آنها و نفرت از آنها جزو ایمان است، بغض آنها جزء ایمان است، پس ایمان چیزی جز حب وبغض نیست، این حب و بغض همان ظهور نور امام و معارف امام در قلب انسان است. امام سرچشمه معارف توحیدی است، عین علم و کلمه علم و کلمه ایمان و کلمه معرفت است. اگر از وجود مقدس امام معرفتی و محبتی در قلب ما جاری شد و علم مستفادی آمد، این همان ایمان و همان حب الله و حب الامام است. حقیقت ایمان ظهور نور امام در قلب مومن است، شعاع وجودی امام همان محبت و علم و معرفت است.
راه رسیدن به معرفت امام
از روایات استفاده می شود که معرفت خدا همان محبت امام و همان ظهور امام در قلب مردم است. معرفت ما نسبت به خورشید چیست؟ باید نور خورشید به ما برسد تا معرفت پیدا کنیم والا راهی برای معرفت نیست. چطور می شود خورشید را شناخت؟ اگر نور خورشید بر چشم ما و بر دیده های ما نتابد که ما خورشید را پیدا نمی کنیم. امام هم تا در قلب ما ظهور پیدا نکند که معرفت الامام و محبت الامام پیدا نمی شود. معرفت الامام و محبت الامام به این است که امام در قلب ما ظهور پیدا کند.
در روایت ابوخالد کابلی می فرماید: «وهُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِين»(7)، ائمه قلوب مومنین را نورانی می کنند، پس ایمان ما چیزی جز حب امیرالمؤمنین و معارف امام و علوم امام نیست که در قلب ما می آیدکه این معرفت و علم سرچشمه حیات است؛ لذا در این آیه ای که تلاوت شد خدای متعال می فرماید: «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ»، همه انسانها به خودی خود میت هستند، ولی خدای متعال در یک عده حیات دمیده است. حضرت فرمودند: «مَيْتاً لَا يَعْرِفُ شَيْئاً»(8)، کسی که معارف ما به او نرسیده این شخص مرده است، معارف ما معارفی که از امام استفاده می شود، علم مستفاد از امام همان ماء غدق و سرچشمه حیات است. وقتی خدای متعال داستان رویش نباتات را توضیح می دهد می فرماید: باران از آسمان می بارد و بعد زمین مرده زنده می شود «اهْتَزَّتْ وَ رَبَت»(فصلت/39)، گاهی می فرماید: «كَذلِكَ يُحْيِ اللَّهُ الْمَوْتی»(بقره/73)، «فَانْظُرْ إِلى آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ»(روم/50)، اگر می بینید در بهار باران می بارد وطبیعت زنده می شود این از آثار رحمت خداست. «فَانْظُرْ إِلى آثارِ رَحْمَتِ اللَّهِ كَيْفَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»، وقتی نفس رحمانی الهی، این رحمت الهی بر زمین می وزد زمین زنده می شود. «كَذلِكَ يُحْيِ اللَّهُ الْمَوْتی»، خداوند مرده ها را خدا هم اینطور زنده می کند. یکی از معانی که برای این آیه ذکر شده این است که اگر آن نفس رحمانی خدا و باران رحمت الهی بر قلب ما ببارد ما هم زنده می شویم.
امام عامل حیات به لسان حقیقت ابر بارانی
در حدیثی ازامام رضا (ع) وقتی امام را معرفی می کند یکی از صفات امام را این بیان می کند «الْإِمَامُ السَّحَابُ الْمَاطِر»(9)، امام آن ابر پر باران است «وَ الْغَيْثُ الْهَاطِل»، چون بعضی از ابرها رعد و برق دارند، ولی باران ندارند. امام سحاب ماطر و غیث هاطل است، باران پر برکت و مفید است؛ لذا اگر ولایت و علم امام بر سرزمین وجود ما ببارد، همین طورکه با رحمت خدا طبعیت زنده می شود، اگر این رحمت الهی به قلب انسان برسد انسان به حیات طیبه می رسد. باران رحمت الهی همان علم امام و شعاع وجودی امام و نور امام و حب امام است. این تعبیرات مختلفی است که کردند؛ لذا در این آیه نورانی خدای متعال می فرماید: «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ»، ماکسی را که مرده بود را زنده کردیم. فرمود: «لَا يَعْرِفُ شَيْئاً»، به معارف نرسیده بود، ما معارف را در قلب و وجود او جاری کردیم، وقتی نسیم معرفت به سوی او وزید این جان زنده می شود، وقتی نسیم محبت امیرالمومنین به قلبی برسد، این قلب زنده می شود. حافظ در این بیت می گوید: «هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق»، این از عشق های مجازی نیست و حیات نمی آورد. بعضی اسم اینها را عشق می گذارند، اینها عشق نیست عشق حب امیرالمومنین است. شاید معنای این روایت نورانی هم همین است «مَنْ مَاتَ عَلَى حُبِ آلِ مُحَمَّدٍ مَاتَ شَهِيدا»(10)، حب آل محمد همان حقیقت ایمان و همان سرچشمه حیات است. «مَاتَ شَهِيدا»، یعنی؛ «عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُون»(آل عمران/169)، اگر کسی به ولایت و محبت امام و به معارفی که از سوی امام نازل می شود برسد به حیات طیبه می رسد. «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً ای لَا يَعْرِفُ شَيْئاً»، ولایت ما به او نرسیده بود و اومرده بود. «أَحْيَيْناها»، خدای متعال این قلب را با ولایت امام زنده می کند، ولایت امام سرچشمه حیات است.
ولایت امیرالمؤمنین علیه السلام سرچشمه حیات
خداوند متعال در این آیه نورانی قرآن می فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُول»(انفال/24)، خطاب به مومنین می گوید قدم در وادی ایمان گذاشتند، اما در عین حال یک حیات طیبه ای در انحصار آنهاست. «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَجيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُم»، وقتی خدا و رسول را اجابت کنید «إِذا دَعاكُمْ»، وقتی خدا شما را می خواند، دعوت کننده ای که از طرف خدا دعوت می کند «إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْييكُم»، شما را به چیزی دعوت می کند که شما را زنده می کند. همه دعوت نبی اکرم، اصول و فروعش نماز و روزه اش نجات بخش است، ولی روایت باطن این آیه را معنا می کند، فرمود: «لِما يُحْيِيكُمْ يَقُولُ وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ ع»(11)، حضرت سرچشمه های ولایت را به قلب شما می جوشاند، شما اجابت بکنید شما را دعوت می کند. سرچشمه حیات ولایت امیرالمومنین است که همان ولایت الله و همان ولایت نبی اکرم است. پس عنایت کنید «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ»، یعنی انسان هایی حیات نداشتند خدای متعال بر آنها حیات دمید به معرفت نرسیده بودند قلبشان را پر از معرفت کرد به علم مستفاد از امام نرسیده بودند قلب آنها را به سوی معارف امام باز کرد، معارف امام به قلبشان رسید از حقیقت ولایت و محبت امام محروم بودند که خدای متعال قلبشان را با ولایت امام عجین و زنده کرد. «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي بِهِ فِي النَّاس»، علاه بر این که قلبش را زنده کردیم به حیات طیبه رسید به او نوری دادیم که با این نور در بین مردم نظر می کند، این نور چیست؟ در روایت فرمود: «إِمَاماً يَأْتَمُ بِه»(12)،آن کسی است که به حیات طیبه و به ولایت امام و به ایمان می رسد و زنده می شود. امام چراغ راه است «وهُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِين»، اگر کسی مؤمن شد نور امام قلبش را روشن می کند و مرتبه کامل ترایمان را دارا می شود «لَنُورُ الْإِمَامِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنَّهَار»(13)، نور امام در قلب مومن از خورشید در روز آشکارتر است؛ یعنی اگر نور امام در قلب مومن پیدا شود از خورشید واضح تر است، امام آن شمس حقیقی است، اگر پرتو امام در دل انسان افتاد انسان مومن می شود؛ لذا مومن دو چیز را با هم دارد : هم روح دارد هم نور.
امام کلمه روح و ارتباط به حیات طیبه
کلمه روح سرچشمه حیات و کلمه نور سرچشمه هدایت است و هر دو در امام خلاصه می شود. امام هم کلمه روح هم کلمه نور است. «فَنَحْنُ رُوحُ اللَّهِ وَ كَلِمَاتُه»(14)، در یک حدیث نورانی حضرت فرمودند: خدای متعال در مقام توحید متفرد است: «إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَحَدٌ وَاحِدٌ، تَفَرَّدَ فِي وَحْدَانِيَّتِه»، بعد وقتی آغاز خلقت را توضیح می دهند می فرمایند: «ثُمَ تَكَلَّمَ بِكَلِمَة»(14)، این طور ترجمه شده که خدای متعال به کلمه ای تکلم کرده، البته تکلم حرف زدن ما نیست، کلمه هم این آواهایی که ما می گوییم نیست، همه قرآن و اهل بیت کلمه الله هستند. کلمات در قرآن به ائمه (ع) تفسیر شده است. «تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ فَصَارَتْ نُورا»،کلمه نور ایجاد شد، این همان کلمه نور است که در زیارت آل یاسین خواندید: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ نَبِيِ رَحْمَتِكَ وَ كَلِمَةِ نُورِك»(15)، بعد کلمه دومی را خدای متعال ایجاد کرد «ثُمَّ تَكَلَّمَ بِكَلِمَةٍ فَصَارَتْ رُوحا»، پس اول کلمه نور خلق شده وبه این کلمه تکلم شده بعد کلمه نور. «فَخَلَقَ مِنْ تِلْكَ الرُّوحِ نُوراً فَأَضَافَ النُّورَ إِلَى تِلْكَ الرُّوح»(16)، موطن روح کلمه نور است و خدای متعال کلمه روح را در وجود امام قرار داده است. «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا»(شوری/52)، پیامبر گرامی کلمه نور خداست و خدای متعال به ایشان کلمه روح را وحی کرده، روح همان سرچشمه حیات و سرچشمه معارف است.
در روایتی در کافی به امام صادق عرض کرد: ، آقا علم شما از کجاست؟ استاد دارید؟ کتاب دارید؟ فرمودند: مساله خیلی بزرگ است. فرمود: «عِلْمٌ يَتَعَلَّمُهُ الْعَالِمُ مِنْ أَفْوَاهِ الرِّجَالِ أَمْ فِي الْكِتَابِ عِنْدَكُمْ تَقْرَءُونَهُ فَتَعْلَمُونَ مِنْهُ قَالَ الْأَمْرُ أَعْظَمُ مِنْ ذَلِكَ وَ أَوْجَبُ أَ مَا سَمِعْتَ قَوْلَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ- وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْرِي مَا الْكِتابُ وَ لَا الْإِيمانُ»(17)، علوم ما به اینجا بر می گردد، آن روحی که به عنوان وحی به پیامبر عطا شد. «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا»، «أَوْحَيْنا»، یعنی ما با شما تکلم کردیم، کلمه ای که به شما عطا شد کلمه روح بود. فرمود: علم ما به این کلمه بر می گردد وهمه حقایق در این کلمه است. پس اگر علم امام سرچشمه حیات است این همان کلمه روح است. همه حقایقی که دست نبی اکرم هست و همه ایمان و همه معارف در این کلمه روح هست؛ لذا این معارف سرچشمه حیات است چون شعاع روح است. این روح کجاست؟ این کلمه روح به پیامبر وحی می شود؛ لذا هر کجا روح هست نور هم با او هست و هر کجا کلمه نور است کلمه روح هم هست، این دو تا توامان هستند و «ثُمَّ خَلَقَ مِنْ ذَلِكَ النُّور»،بعد فرمود: «ثُمَّ خَلَقَ بِذَلِكَ النُّورِ مُحَمَّداً ص وَ خَلَقَنِي وَ ذُرِّيَّتِي»، خدای متعال من وذریه ام و وجود مقدس نبی اکرم را از این نور و روح خلق کرده است؛ لذا امام هم سرچشمه هدایت وهم سرچشمه حیات طیبه است، همه حقایق که در روح است در نزد امام هست؛ لذا علم امام شعاع روح است اگر به کسی رسید زنده می شود، در این آیه فرمود «وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا»، «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ»، کسی که از ولایت ما دستش کوتا بوده مرده است «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً ای لَا يَعْرِفُ شَيْئاً»، کسی که معارف ما به او نرسیده روح در او دمیده نشده است وقتی رسید زنده می شود. این روح اگر به کسی رسید زنده می شود «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُورا» برای او نور قرار دادیم، این نور چیست؟ فرمود: «إِمَاماً يَأْتَمُ بِه»، اگر انسان به امام رسید به کلمه نور رسیده است؛ لذا مومن وقتی به امام خودش می رسد خودش نورانی می شود، پرتو امام در قلب انسان می آید و انسان نورانی می شود.
در روایت فرمود: «اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه»(18)، از فراست مومن پروا کنید چون با نور الهی نگاه می کند. گفتند: «يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه »، یعنی چه؟ امیرالمومنین فرمود: چون مومن از نور ما است هر کجا نور امام هست و امام حضور دارد آنجا نور است؛ لذا فرمود: آن کسی که مرده بود وقتی به ولایت و به علم امام رسید به کلمه نور رسیده و زنده می شود؛ لذا در باب مومن این صفت آمده که وقتی انسان مومن می شود قلبش مشکات انوار الهی و آینه نبی اکرم و امیرالمومنین می شود، قلب مومن خودش شفا می شود. در ذیل آیه نور آمده «الْمُؤْمِنُ يَتَقَلَّبُ فِي خَمْسَةٍ مِنَ النُّور»(19)، همه گشت و گذار مومن در وادی نور است. «مَدْخَلُهُ نُورٌ وَ مَخْرَجُهُ نُورٌ وَ عِلْمُهُ نُورٌ وَ كَلَامُهُ نُورٌ وَ مَنْظَرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِلَى النُّورِ»، مومن علمش نور است چون از امام گرفته وقتی حرف می زند نور به دیگران عطا می کند، این خاصیت مومن است مسیرش روز قیامت در وادی نور است. کسی که به امام رسید به نور رسیده و این نور تا قیامت باقی است.
درباره همین سلوک و همراهی با امام روایتی نقل شده است که روز قیامت منادی از باطن عرش ندا می دهد« إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ نَادَى مُنَادٍ مِنْ بُطْنَانِ الْعَرْشِ أَيْنَ خَلِيفَةُ اللَّهِ فِي أَرْضِه»(20)، خلیفه خدا روی زمین کیست؟ جناب داوود چون خلافت داشته برمی خیزد به ایشان می گویند شما محسوب نیستید، دوباره منادی ندا می دهد امیرالمومنین بر می خیزد بعد می گویند هر کسی در دنیا از امیرالمومنین استفاده کرده است دنبال امیرالمومنین حرکت کند، دنبال نور امیرالمومنین حرکت می کنند و در مقامات نورانی شان در بهشت قرار می گیرند. می فرماید: «أَ وَ مَنْ كانَ مَيْتاً فَأَحْيَيْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي بِهِ فِي النَّاس»، این انسانی که به علم امام و به معرفت امام و به ولایت امام رسیده نورانی شده است «كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُمات»، مثل آن کسی است که در وادی ظلمات است؟!
بررسی وادی ظلمات در آیه
اما این ظلمات در آیه چیست؟ وقتی قرآن عمل کافر را در سوره مبارکه نور توضیح می دهد می فرماید: «وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ بِقيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماء»(نور/39)، عملشان مثل آب است، مثل سراب تو بیابان است آدم تشنه خیال می کند آب است وقتی می رسد می بیند سراب است، «فَوَفَّاهُ حِسابَه»، خدای متعال پیمانه اش را خالی نمی گذارد هر چه کرده به او برمی گرداند «وَ وَجَدَ اللَّهَ عِنْدَهُ فَوَفَّاهُ حِسابَه»، خدای متعال کم او نمی گذارد، ولی هر چه نگاه می کند می بیند هیچ چیزی ندارد، جز سراب نیست. عمل کافر است اینطور است چون در سرزمین کویر واقع می شود، «كَسَرابٍ بِقيعَةٍ»، امام وادی حاصل خیز است اگر عمل انسان در وادی ولایت امام واقع شد مثل دانه ای است که در سرزمین حاصل خیز است تبدیل به درخت می شود. در روایت از امام رضا نقل شده «وَ الْأَرْضُ الْبَسِيطَةُ وَ الْعَيْنُ الْغَزِيرَة» امام چشمه جوشان و سرزمین حاصلخیز، ابر بارنده است. فرمود: عمل کفار مثل سراب است، بعد فرمود: «أَوْ كَظُلُماتٍ في بَحْرٍ لُجِّی»(نور/40)، عمل کفار مثل ظلمات در ته یک دریای عمیق و تاریک و مواجی است که بر فراز آن ابر است. «ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْض»، عمل کافر ظلمات است، نیت و فکر او ظلمانی است. هر کاری که انجام بدهد این کار از نیتش تا عمل خالصش ظلمات است، خود این ظلمات در یک وادی ظلمانی است، آن وادی ظلمانی کجاست؟ وادی ولایت کفار و اولیاء طاغوت است. اینها وادی ظلمات است آن وادی ظلمانی وادی ولایت ائمه جور است؛ لذا در روایت ظلمات تفسیر شده به دشمنان اهل بیت الاول و الثانی تا می رسد به معاویه و پیروانش. پس ما دو وادی داریم یک وادی، وادی ولایت نبی اکرم و اهل بیت است، وادی حیات طیبه است و وادی نور و سرزمین حاصل خیز است، اگر کسی به آن وادی راه پیدا کرد معرف و محبت و ولایت امام به او عطا شد به وادی حیات طیبه و نور رسیده است و اگر کسی از وادی ولایت امام جدا شد نقطه مقابلش ظلمات است. این آیه اشاره به این دارد «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور»(بقره/257)، آنهایی که تحت ولایت الله قرار می گیرند سیرشان در وادی نور است. و بالعکس «وَ الَّذينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوت» آن های که کافر هستند تحت ولایت طاغوت قرار می گیرند، آنها سیرشان در وادی ظلمات است. «يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّار»، اینها پایان کارشان آتش است «هُمْ فيها خالِدُونَ»، این دو سیر هست.
جایگزین شدن کلمه کفر به جای ایمان در صدر اسلام
اتفاقی که در صدر اسلام افتاد این بود که نبی اکرم(ص) با خودشان این دو کلمه را آورده بودند، یکی کلمه نور و دیگری کلمه روح و این دو در امیرالمومنین خلاصه می شد، قرار بود مردم در وادی نور و در وادی روح، در وادی حیات طیبه و نور زندگی کنند که این تبدیل به کفر شد. «أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْرا»(ابراهیم/28)، محیط ولایت ایمان و محیط ولایت حضرت تبدیل به کفر شد. حضرت که «نِعْمَتَ اللَّهِ»، است را به کلمه کفر تبدیل کردند. وقتی حضرت رفت کلمه کفر آمد، زیر چتر ولایت کفر جز ظلمات و موت نیست. ِ «كَمَنْ مَثَلُهُ فِي الظُّلُماتِ لَيْسَ بِخارِجٍ مِنْها»(انعام/122)، این اتفاقی است که افتاد. گرچه این کفاری که کفران ولایت امیرالمومنین را کردند در دنیا و آخرت همیشه در وادی ظلمات هستند «کَذلِكَ زُيِّنَ لِلْكافِرينَ ما كانُوا يَعْمَلُون»، آنها خیال می کنند اعمالشان خیلی خوب است، ممکن است نماز هم زیاد بخوانند، ممکن است تلاوت قرآن هم بکنند، عملشان هم برایشان زینت می شود، حج بروند و شب زنده داری کنند و کارهای دیگر، ولی حقیقت این است که این یک اغوا و تزویراست، وادی وادی ظلمات است هیچ نوری در خودشان و در عملشان نیست. اتفاقی که افتاد این بوده که کلمه کفر جای کلمه ایمان و جای امیرالمومنین که کلمه روح و کلمه نور است نشسته است. اگر کسی با ولایت ایشان آشنا شد و محبت ایشان در دلش آمد و معارف ایشان بر قلبش نازل شد و سر سفره حضرت میهمان شد به حیات طیبه و نور می رسد، روش او در دنیا و آخرت در نور است. کلمه کفر و وادی ظلمات جایگزین نورشده است هر که درون این وادی رفت تاریکی است هر چقدر هم عمل خودش را خوب ببیند این اغوا شیطان است.
حضرت زهرا حلقه اتصال ما به ولایت
چه کسی باید این را جبران می کرد؟ اگر بهشت تبدیل به جهنم شد «بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوار»، اگر مردم را از دار حاصل خیز که دار ولایت امیرالمومنین است به دار بایر بردند از نعمت به کفر و از بهشت به جهنم از حیات طیبه به موت از نور به ظلمت چه کسی باید دست مومنین را می گرفت و از این وادی ظلمات عبور می داد؟ چه کسی باید از جهنم به سلامت عبورشان می داد؟ چه کسی جز فاطمه زهرا باید دوباره آنها را به سرچشمه نور و حیات طیبه متصل می کرد؟ حضرت با بلا خودش ما را به حقیقت ولایت و نبوت متصل و ملحق می کند. « يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صَابِرَةً»(21)، او قبل از خلقت امتحان داد، اهل این امتحان ها است، عهد عاشورا و عهد امتحان مدینه را با خدا بسته است. «وَ زَعَمْنَا أَنَّا لَكِ أَوْلِيَاءُ وَ مُصَدِّقُونَ»، اعتقاد ما این است، البته اعتقاد ما در این وادی گمان است، ما کجا و ولایت حضرت زهرا کجا ؟ ولایت ایشان مال سلمان و بالاتر از سلمان است، ولی ما در باور خودمان خودمان را دوست شما و ولی شما می بینیم و شما را تصدیق می کنیم و می گوییم شما راه درست را رفتید. «وَ صَابِرُونَ لِكُلِّ مَا أَتَانَا بِهِ أَبُوكِ ص وَ أَتَانَا بِهِ وَصِيُّهُ ع»، در مقابل هر چه پیامبر آورده است پایداری می کنیم «فَإِنَّا نَسْأَلُك»، حالا از حضرت یک سوال ویک درخواست داریم «إِنْ كُنَّا صَدَّقْنَاك»، ما شما را تصدیق می کنیم «إِلَّا أَلْحَقْتِنَا»، شما ما را به نبی اکرم و امیرالمومنین گره بزنید، رشته اتصال ما به ولایت و نبوت ایشان است، این حجابی که بین نبوت و ولایت و ما افتاده، این شب ظلمانی و این وادی ظلمات و این وادی غیب و این وادی مردگی عبور از آن جز با ولایت حضرت زهرا ممکن نیست. ایشان با بلا خودش ما را عبور می دهد، ایشان به میدان آمد که دوباره مردم را به دار حیات برگرداند و البته عبور هم می دهد تا به عصر ظهور برسیم. یکی از تفسیرهای عصر ظهور این است حضرت زهرا که مشکات نور الهی است چراغدان نور خداست. مشکات به حضرت زهرا تفسیر شده است که در وجود امام زمان تجلی می کند. علت اینکه به حضرت، زهرا می گویند همین است که فرمود: «اخرج منها انوار ائمتی» همه انوار ائمه که خودشان نور تام هستند از حضرت زهرا خارج می شوند. «وَ سَلَلْتَ مِنْهَا أَنْوَارَ الْأَئِمَّة»(22)، خدای متعال انوار ائمه را از حضرت زهرا ساطع کرده؛ لذا شاید بشود گفت ظهور حجابی که بین آن مشکات نور چراغدان نور الهی که قلب نبی اکرم است حضرت زهرا است «هِيَ رُوحِيَ الَّتِي بَيْنَ جَنْبَي»(23).
آن چراغدان باید در عالم تجلی می کرد، سقیفه حجاب شد، آن حجاب به دست امام زمان کنار می رود و وجود مقدس حضرت زهرا نورشان در امام زمان تجلی می کند، این عصر ظهور ایشان است که عالم را به ظهور خودش نورانی می کند؛ لذا وجود مقدس حضرت زهرا در یک چنین شرایطی که این اتفاق سنگین افتاد و حائل بین کلمه نور و روح بین امام و مردم شدند آمدند تا این حائل را بردارند و ما را دوباره به امیرالمومنین متصل کنند و این اتفاق هم می افتد وقتی حضرت پا به میدان گذاشت این حجاب کنار می رود «باش تا ظهور دولتش بدمد» بی تردید نور امیرالمومنین در این عالم ظاهر خواهد شد، در دوره ظهور همین اتفاق می افتد «وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشی* وَ النَّهارِ إِذا تَجَلّیَ»(لیل/1-2)، فرمود «وَ اللَّيْلِ إِذا يَغْشى قَالَ اللَّيْلُ فِي هَذَا الْمَوْضِعِ الثَّانِي غَشَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ع فِي دَوْلَتِهِ الَّتِي جَرَتْ لَهُ عَلَيْهِ وَ أُمِرَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِين»(24)، لیل در این آیه یعنی دولت ظلمه و دشمنانی که حجاب ولایت امیرالمومنین شدند «وَ النَّهارِ إِذا تَجَلّیَ»، فرمود ظهور امام زمان است که آن ظلمت کنار می رود و ولایت امیرالمومنین دوباره در عالم تجلی می کند، دوباره عالم دار الحیوان می شود و همه زنده می شوند. یکی از خصوصیات عصر ظهور این است که در عصر ظهور همه زنده می شوند می گوید «اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»(حدید/17)، زمین و اهلش دوباره زنده می شوند. وقتی حجاب بین امیرالمومنین و مردم و این عالم واقع شد این عالم، عالم موت می شود، وقتی حجاب کنار رفت و نور امیرالمومنین ظهور کرد دوباره عالم وادی حیات می شود. حضرت زهرا دوباره ما را وصل کرد و ان شاءالله حجاب به دست ایشان رفع می شود، ولی خیلی سنگین تمام شد تا این کار انجام شد. ایشان با همه وجود ایستاد که مردم به امامشان برگردند و متصل شوند، ولی خیلی امتحان سنگینی بود. «يَا مُمْتَحَنَةُ امْتَحَنَكِ اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكِ قَبْلَ أَنْ يَخْلُقَكِ فَوَجَدَكِ لِمَا امْتَحَنَكِ صَابِرَةً» السلام علیک یا بنت رسول الله(ص)
پی نوشت ها:
(1) بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 2، ص: 151
(2) بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 24، ص: 110
(3) معاني الأخبار، النص، ص: 1
(4) المحاسن، ج 1، ص: 262
(5) الكافي (ط – الإسلامية)، ج 1، ص: 426
(6) بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 39، ص: 194
(7) الكافي (ط – الإسلامية)، ج 1، ص: 194
(8) بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 64، ص: 30
(9) الكافي (ط – الإسلامية)، ج 1، ص: 200
(10) بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 65، ص: 137
(11) تفسير القمي، ج 1، ص: 271
(12) بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 23، ص: 310
(13) الكافي (ط – الإسلامية)، ج 1، ص: 195
(14) مختصر البصائر، ص: 131
(15) زیارت آل یس
(6) الفضائل (لابن شاذان القمي)، ص: 129
(17) الكافي (ط – الإسلامية)، ج 1، ص: 274
(18) بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 24، ص: 128
(19) بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 65، ص: 17
(20) الأمالي (للمفيد)، النص، ص: 285
(21) زیارتنامه حضرت زهرا (س)
(22) بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج 97، ص: 200
(23) الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 113
(24) بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج24، ص: 71