عهد دومی نیز وجود دارد که شاید این هم جزء عهدهای خداوند باشد که از عده خاصی گرفته است، آن عهد، عهد شفاعت و دستگیری و رساندن دیگران به مقام بندگی است. لذا در قرآن می فرماید: کسانی می توانند شفاعت کنندکه صاحب عهد هستند: «لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْداً»(مریم/۸۷) پس مالکان شفاعت کسانی هستند که با خداوند عهدی دارند. البته این هم ناظر به شفاعت کنندگان است و هم ناظر به شفاعت شوندگان و هر دو عهدی دارند. پس غیر از عهد بندگی که خداوند از ما خواسته است، از یک عده ای عهد دومی نیز گرفته است یعنی آن ها بیایند شفاعت، دستگیری و هدایت کنند. این عده خاص انبیاء می باشند. لذا به هر کسی اجازه دستگیری وهدایت را نمی دهند. آنان با خداوند عهدی بستند و خداوند می دانسته که آنان پای عهدشان می مانند، به همین خاطر آن ها را امام کرده است.
بنابراین خداوند می فرماید شما تقوا داشته باشید و تقوا یعنی با صادقین باشید. آنانی که پای عهد بندگی ایستادند و از عهد بندگی تخلف نکردند، عبد مطلق خدا هستند که می فرماید: «بَلْ عِبَادٌ مُّكْرَمُون * لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُون»(انبیاء/۲۶-۲۷) آنانی که بر امر خدا سبقت نمی گیرند و طبق امر خدا عمل می کنند عبد مطلق و مکرَم خدا هستند. معصوم یعنی کسی که تمام افعال، احوال و اقوال و در یک کلام تمام امورش طبق عهد بندگی باشد و تنها کاری که می کند، بندگی است. پس این عهد مخصوص کسانی است که با خداوند متعال عهد بندگی بسته و پای عهدشان هم ایستاده اند و چنین کسانی معصوم می شوند که پس از اینکه عهد بندگی بستند یک عهد شفاعت هم دارند و آن این است که با خداوند قرار بستند که دستگیری و شفاعت کنند، و پای این قرار هم ایستادند.
پس صادقین یعنی کسانی که در هر دو عهد صادق باشند. یعنی آنان هم در عهدِ عبودیت و هم در عهد شفاعت صادق می باشند. عهد شفاعت کار ساده ای نیست. شفاعت یعنی انسانی رنج دیگران را تحمل کند تا آن ها را به مقصد برساند. چه کسی پای این عهد ایستاده است؟ در نقل هست که بعد از ظهر عاشورا برای سیدالشّهداء «علیه السلام» پیام آمد که هر چه بخواهید به شما می دهیم، اگر ملک دنیا را هم بدهیم چیزی از مقام خودتان کم نمی کنیم، حضرت فرمودند: من پای عهد خودم با خدا هستم. شاید معنای این سخن همان عهد شفاعت است. پس صادقین کسانی هستند که نه فقط در عهد عبودیت، بلکه در عهد شفاعت هم بر سر قرار خود با خداوند ایستاده اند و اگر گفتند ما دستگیری، اصلاح و هدایت می کنیم، به گفته های خود نیز عمل کرده اند. سر مبارک سید الشّهداء به نیزه رفته است که به این عهد شفاعت وفا شود. در گودی قتله گاه رفتند که این عهد عملی شود. به ما گفته اند متقی باشید، از صادقین جدا نشوید، کار به بقیه نداشته باشید. پس نکته اول در باب صادقین این است: با آن هایی باشید که علاوه بر اینکه به عهد بندگی خداوند عمل کرده اند، به عهد دستگیری و شفاعت نیز عمل نموده اند،
همراهی با صادقین مستلزم جدایی از غیر
نکته دوم در این باب این است که با دیگران کار و همراهی نداشته باشید. این که گفته اند با آنان باشید، یک معنایی هم پیدا می کند که از لوازم این عهد است، و آن معنا اینست که با دیگران نباشید، گویا انسان می تواند با آن ها باشد، و نیز می تواند با دیگران باشد. اما دستور این است که با صادقین باشید و این یعنی با غیر صادقین نباشید. غیر صادقین ائمه ضلالت هستند. ائمه ضلال هم مدعی هستند، دعوی دستگیری، امامت و هدایت دارند ولی صادق نیستند. آنها نه در عهد بندگی و نه در دستگیری از عبادالله صادق هستند که به ما دستور داده اند با آنان نباشید.
در روایتی آمده است: وقتی این آیه «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم»(اسراء/۷۱) نازل شد – که یعنی در روز قیامت ما هر گروهی را با امامشان دعوت می کنیم، در صحنه محشر می گویند اتباع امیرالمؤمنین و اتباع فلانی بیایند – به نبی اکرم عرض کردند: یا رسول الله مگر شما امام تمام عالم نیستید، پس «يَوْمَ نَدْعُوا كُلَّ أُناسٍ بِإِمامِهِم» به چه معناست؟ حضرت فرمودند: من پیغمبر بر تمام عالم هستم. بعد از من امامانی تشریف می آورند که از طرف خداوند ائمه هستند و از عترت من می باشند. در مقابل این امامانی که از طرف خدا می آیند و باید امامت کنند و از عترت من هم هستند، صف بندی می شود و عده ای مقابل آن ها می ایستند. به شیعیان و پیروان آنها نیز ظلم و تعدّی می کنند، و این امامت را قبول نمی کنند. اگر کسی ولایت آن ها را قبول کند و از آن ها تبعیت کند و تصدیقشان کند او با من است. در این روایت می فرماید: «فَهُوَ مِنِّی وَ مَعِی وَ سَيَلْقَانِی»(۱) یعنی کسی که ولایت آنان را قبول کند و از آنان تبعیت کند، سه چیز پاداش اوست. اول اینکه هم با من است، دوم اینکه از من است، و سوم اینکه به لقاء من نیز میرسد. پس نکته دوم در این آیه این بود که با صادقین باشید یعنی با ائمه نار نباشید.
در روایات داریم ائمه دو دسته هستند که در کتاب شریف کافی بابی از روایت تحت عنوان: «إِمَامٌ يَدْعُو إِلَى اللَّهِ وَ إِمَامٌ يَدْعُو إِلَى النَّار»(۲) آمده است. کسانی که اهل صدق هستند شما را به سوی خداوند دعوت می کنند و کسانی که اهل صدق نیستند شما را به آتش دعوت می کنند و روایات این باب مضمون این آیه است که می فرماید: «وَ الَّذینَ كَفَرُوا أَوْلِیاؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُون»(بقره/۷۲۵) ائمه آتش ما را به آتش دعوت می کنند. این که می گوییم با صادقین باشید یعنی در این مسیر با ائمه گمراهی نباشید، با امامی نباشید که دعوت کننده بسوی آتش است.
معیّت در سیر و سلوک مقصود اصلی
نکته سوم این جمله که می فرماید: با صادقین باشید، به معنای همراهی در سیر است. زیرا تمام ما در راه سفر هستیم و با تمام توانمان سیر می کنیم. پس این آیه یعنی در سفرتان همراه با صادقین باشید. در این سفر که کوچ کردن به سوی خداست، خودتان قافله سالار خود نباشید و دیگران را نیز قافله سالار قرار ندهید. در سفر الی الله، باید قافله سالار شما امام معصوم باشد و این یعنی در سفر و هجرت خود نگویید خودم به سوی خدا می روم. اگر تنها بروید به مقصد نمی رسید. تقوای الهی این است که خود قافله سالار خود نباشی. هیچ کس خودش نمی تواند این راه را برود، راه بسته است. خداوند متعال به جز از طریق امام، راهی قرار نداده است. سبیل امام است، باب امام است، پس معنای «اتقوا الله و کونوا مع صادقین» یعنی در سفر الی الله نه خودتان قافله سالار باشید نه دنبال دیگران بروید. خیلی ها مدعی قافله سالاریند.
در حدیث جعلی که به وجود مقدس رسول الله «صلی الله علیه و آله» نسبت داده اند آمده است که حضرت فرمودند: «ان اصحابی کالنجوم بأیِّهم اقتدیتم اهتدیتم» همه اصحاب من مثل ستاره های آسمان هستند به هر کدام اقتدا کنید راه باز است. این مطلب علاوه بر اینکه با قرآن سازگاری ندارد، با روایات فروانی که از حضرت نقل شده است نیز سازگاری ندارد. به عنوان مثال همین آیه مورد نظر ما می فرماید با صادقین باشید و لازمه این دستور این است که با دیگران نباشید. پس در کوچ و سیر الی الله، با امیرالمؤمنین و سایر ائمه باشید. با کسانی باشید که در عهد توحید و عهد شفاعت با خداوند صادق هستند و گفته اند دست عبادالله را می گیرند و به مقصد می رسانند و نیمه راه رهایتان نمی کنند. پس نکته سوم اینکه اگر می گویند همراه صادقین باشید، یعنی در سیر الی الله با صادقین باشید، یعنی قافله سالارتان خودتان نباشید زیرا به حیرت میافتید و دچار سرگردانی می شوید، و قافله سالارتان ائمه آتش نیز نباشند چون آن ها شما را به آتش می برند.
آثار معیت با صادقین
اما نکته چهارم اینکه سیر ما در سفر الی الله مانند سیر یک بذر است. اگر بذر در یک بیابان غیر حاصل خیز بیفتد و بارانی بر او نبارد و خورشید نیز بر او نتابد، این بذر فاسد می شود. اگر این بذر در سرزمین حاصل خیز قرار گرفت و باران هم بر او بارید و خورشید نیز بر او تابید، سیر او شروع می شود. این بذر با خورشید سیر می کند. اول جوانه می زند و سر از زمین بیرون می آورد سپس آهسته آهسته این جوانه استوار و به یک درخت تبدیل می شود. سیر برای شما یعنی، با صادقین سفر کنید تا همانند یک بذر شکوفا شوید. این آیه را مکرر خوانده اید: «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سیماهُمْ فی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُودِ ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجیلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغیظَ بِهِمُ الْكُفَّار وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ مِنْهُمْ مَغْفِرَةً وَ أَجْراً عَظیماً»(فتح/۲۹) این آیه دو قسمت دارد. قسمت اول این است «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ»، محمد(ص) پیامبری از طرف خداست. این خیلی مهم است. در روایات فرموده اند اگر کسی پیغمبر و امام نبود حق ندارد قافله سالار شود زیرا مردم را جهنمی می کند. قافله سالاری باید از جانب خداوند باشد. در کتاب تحف العقول و در بیانی که حضرت به کمیل دارند عواقب این کار بیان شده است. کسی حق ندارد خودش را جلو بیاندازد . در ادامه آیه توضیح می دهد: «وَ الَّذینَ مَعَهُ…» یعنی آن هایی که با این پیغمبر هستند صفاتی دارند، که «کونوا مع صادقین» یعنی معیّت با امام ما را به معیّت با نبی اکرم می رساند. آنهایی که با این پیغمبر هستند صفاتشان چیست؟ «وَ الَّذینَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ» این هایی که با همه عالم دست می دادند و دوست بودند، هنگامی که با پیغمبر همراه می شوند یک شدت روحی در آنها پدید می آید. این شدت روحی از کجا می آید؟ این شدت روحی، شدت روحی نبی اکرم(ص) است که فرمود: «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ».
بنابراین هنگامی که انسان همسفر خورشید شد، نور خورشید در وجود انسان می آید و صفت دیگر پیامبر که شدت بر کفار است در آنها پیدا می شود که می فرماید: «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ». یعنی همان کسانی که به خاطر هیچ با هم می جنگیدند، آن چنان نسبت به هم مهربان می شوند که جمع المال می شوند، همه چیزشان را فدا می کنند. در میدان جنگ همه روی زمین افتادند، مجروح شده بودند، هنگامی که برای اولی آب می آورند، می گوید به دومی بدهید، دومی نیز می گوید به سومی بدهید و این امر تا آخرین نفر ادامه دارد. هنگامی که برمی گردند می بینند همه آنها شهید شده اند. اگر کسی همراه با پیامبر(ص) شد نتیجه این می شود که: «تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً»، یعنی می بینید که در رکوع و سجودند. کسانی که درمقابل بت ها سر فرود می آوردند، هنگامی که همسفر این پیغمبر می شوند، حالات پیغمبر در آنها منعکس می شود. وقتی بذر همسفر خورشید می شود، نور خورشید و صفات خورشید در این بذر می آید. وقتی شما همسفر پیامبر شدید، «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً» می شوید. حالات آنها همه رکوع، سجود، خشوع و تواضع است. همه زندگی آنها رکوع و سجود است که: «الَّذینَ هُمْ عَلى صَلاتِهِمْ دائِمُونَ»(معارج/۲۳). این خاصیت هم سفری است و آنان را به گونه ای رشد می دهد که: «يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّه وَ رِضْوانا». این هایی که دنبال هیچ بودند، اینک دنبال فضل خداوند هستند و چشم به فضایل بی منتهی دوخته اند. این همسفری با پیامبر یعنی اینکه «سیماهُمْ فی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُود» بگردند که آثار سجده درمقابل خدا، در چهره شان آشکار است. این به معنی آثار ظاهری نیست، یعنی سجده خشوع درمقابل خداوند متعال، در وجود انسان ظهور پیدا می کند و «سیماهُمْ فی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُود» که مواجه با آنان، مواجه با ساجدین است. آنان کسانی هستند که در تمام امور با هر کاری مواجه شوند مواجه اهل سجود است که فرمود: «سیماهُمْ فی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُود». این قسمت اول آیه بود.
بنابراین در قسمت دوم این آیه به نتیجه همراهی و همسفری با پیامبر اشاره می شود. کسانی که همسفر و همراه پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) باشند، صفات حضرت در آنان تجلی پیدا می کند. این کسانی که دنبال بت ها و اهل ابتغاء دنیا بودند، اهل ابتغای فضل الهی می شوند که فرمود: «يَبْتَغُونَ فَضْلاً مِنَ اللَّهِ وَ رِضْواناً سیماهُمْ فی وُجُوهِهِمْ مِنْ أَثَرِ السُّجُود» و علاو بر آن: «أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ رُحَماءُ بَيْنَهُم» نیز می گردند. این صفات، تجلیات نبی اکرم(ص) دراین همسفران است. پس از بیان این صفات، قرآن داستان همسفری را اینگونه توضیح می دهد: «ذلِكَ مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجیلِ كَزَرْع أَخْرَجَ شَطْأَه فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظ» این همراهی مثل یک دانه ایست که اول جوانه می زند سپس آرام آرام غلیظ می شود و این جوانه به گیاه یا به یک درخت مستحکم تبدیل می شود که فرمود: «فَاسْتَوى عَلى سُوقِه يُعْجِبُ الزُّرَّاع» این دانه یا این هسته، آرام آرام به یک درخت تنومند همچون درخت گردو تبدیل می گردد، به گونه ای هنگامی که کشاورز به آن نگاه می کند، شگفت زده می شود. داستان همراهان امیرمومنین(ع) این است. این ابوذری که دنبال بت ها بود، به یک ابوذری تبدیل می شود که امیرمومنین(ع) خیره می ماند و شگفت زده می شود. پس داستان همراهی ما با امام داستان همراهی بذر است که فرمود: «وَ الَّذینَ مَعَه…» مثل آنها مثل یک بذر است. زمانی که انسان همسفر نبی اکرم(ص) شد، دراین همسفری همانند یک بذر شکوفا و سپس به یک درخت تنومند تبدیل می گردد. به طوری که «يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغیظَ بِهِمُ الْكُفَّار»
پس اگر فرمود: «وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ»، این معیت در این جا کنار هم ایستادن نیست بلکه یعنی در سفر الی الله با امام باشید با امیرمومنین باشید. وقتی با امیرمومنین بودید شما یک بذر می شوید که در این همسفری، خورشید بر شما می تابد و شما شکوفا می گردید. این که امام رضا(ع) فرمود: «الْإِمَامُ كَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ الْمُجَلِّلَةِ بِنُورِهَا لِلْعَالَمِ وَ هِيَ فِی الْأُفُقِ بِحَيْثُ لَا تَنَالُهَا الْأَيْدِی وَ الْأَبْصَار… الْإِمَامُ السَّحَابُ الْمَاطِرُ وَ الْغَيْثُ الْهَاطِلُ وَ الشَّمْسُ الْمُضِیئَةُ وَ السَّمَاءُ الظَّلِیلَةُ وَ الْأَرْضُ الْبَسِیطَةُ وَ الْعَيْنُ الْغَزِیرَةُ وَ الْغَدِیرُ وَ الرَّوْضَةُ»(۳) به همین معناست. در این روایت، امام رضا(ع) می فرماید: امام مثل خورشیدی است که در افق عالم طلوع کرده و تمام عالم را روشن کرده است. امام ابر پر باران و باران پر برکت است. امام شمس نورانی و سرزمین بسیط و باران و ابر است. اگر کسی با امام همراه شد، این سرزمین بذر آدم را تحویل می گیرد، و خورشید بر آدم می تابد و آن ابر سایه می افکند و این باران می بارد. این همراهی یعنی این که شما یک درخت تنومند شوید. در روایت دارد گاهی امیرالمومنین(ع) به مالک اشتر نگاه می کرد و لذت می برد. امام صادق(ع) فرمود: «أُحِبُ رِیحَكُم»(۴) بویتان را دوست دارم.
پس نکته چهارم این است که همسفری با امام، همراهی در رحل و کوچ و هجرت است. این رحل و کوچ، رحل و کوچ یک بذر است. این بذر وقتی به سوی خدا و پیغمبر برود به یک درخت تبدیل می گردد و شکوفا می شود. اینکه می گویند: «حَيَ عَلَى الْفَلَاحِ»، در روایت به «حیّ علی ولایة امیرالمومنین(ع)» تفسیر شده است. ولایت، محیط فلاح انسان است. از همان ابتداء که بدنیا می آیی، در گوش تو می گویند، عجله کن فرصت کم است، در وادی ولایت امیرمومنین(ع) برو. اگر آنجا رفتی به فلاح می رسی، به رستگاری و رویش میرسی و شکوفا می شوی. از همان ابتداء به او بگویید بشتاب. تعبیر عجله یا سرعت یعنی فرصت را از دست نده. پس داستان معیّت اینگونه است.
معیت قیومیه و با همه قوای انسان
و نکته پنجم اینکه معیت با صادقین، بلاتشبیه مانند معیت ما با خداوند و معیت خداوند با ماست. خدا با ما است و ما با خداوندیم که قرآن کریم می فرماید: «هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ ما كُنْتُم»(حدید/۴) معنی این معیت خداوند این است که خداوند کنار ما نشسته است که امیرالمؤمنین می فرماید: «مَعَ كُلِ شَيْ ءٍ لَا بِمُقَارَنَة»(۵). معیت خداوند متعال یکی است و خداوند هم یکی می باشد. معیّت یعنی معیت قیّوم. معیّت قیّوم یعنی او با من است که من هستم، اگر او با من نباشد اصلا من نیستم. تمام قوام من به این معیّت است. اگر خداوند با ما باشد ما هم هستیم. اگر اراده، عنایت و لطف خداوند باشد ما نیز هستیم، و اگر نباشد ما هم نخواهیم بود. پس این معیت از جانب خداوند متعال، معیّت قیّومیّت است.
معصومین(ع) نیز اینگونه هستند. حقیقت قوام ما به همراهی با معصوم(ع) است. اگر امام با ما نباشد ما نیستیم. معیت ما با امام معیت ظلیه، یعنی معیت سایه با صاحب سایه است. نه اینگونه که ما یکی باشیم امام هم یکی دیگر باشد. ما اگر با امام بودیم سایه امام می شویم و این معنای معیت است. پس با امامتان باشید. یعنی در این سفر الی الله شما سایه امام بشوید، امام اصل بشود و شما فرع امام بشوید. اگر اینگونه شوید، امام همانند خورشید بر شما می تابد، مثل باران بر شما می بارد، مثل زمین حاصل خیز بذر شما را پرورش می دهد و در نتیجه یک درخت تنومند می شود که چنین صفتی دارد: « يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغیظَ بِهِمُ الْكُفَّار».
و در نکته ششم باید توجه هم کرد که معیت در «کونوا مع صادقین» این است که اگر انسان همسفر امام شد سایه امام می شود. این همسفری باید با همه قوا باشد. نمی شود بگوییم من در بعض قوای خودم با امام هستم اما در بعض دیگر نیستم. باید تمام قوا با امام باشد اگر با همه قوا با امام کوچ کرد، همسفر امام می شود. همسفری اصلی، همسفری گوهر وجود انسان است. اگر کسی گوهر وجودش با امام نشد و تنها پوسته انسان با امام باشد، این همراهی دردی را حل نمی کند. ایمان عاریتی همین است. ایمان های ما عاریتی است و باید دعا و به خدا التماس کرد که: «اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْنِی مِنَ الْمُعَارِینَ وَ لَا تُخْرِجْنِی مِنَ التَّقْصِیر»(۶). راوی به امام(ع) عرض کرد: آقا می دانم معارین چه کسانی هستند. یعنی آن هایی که ایمانشان عاریه ای است و به تعبیر من، ایمان آنان مثل بوی عطر است. اگر من به خودم عطر زدم این بو عاریه ای است. البته مؤمن بوی خوشی دارد. امیرالمومنین(ع) در خطبه قاصعه می فرماید: «وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ يَخْطَفُ الْأَبْصَارَ ضِيَاؤُهُ وَ يَبْهَرُ الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ وَ طِیبٍ يَأْخُذُ الْأَنْفَاسَ عَرْفُهُ لَفَعَلَ وَ لَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ الْأَعْنَاقُ خَاضِعَةً وَ لَخَفَّتِ الْبَلْوَى فِیهِ عَلَى الْمَلَائِكَةِ وَ لَكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَبْتَلِی خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا يَجْهَلُون»(۷) یعنی اگر خداوند متعال می خواست آدم را از یک نوری بیافریند که تمام چشم ها محو شود و از یک بوی خوشی بیافریند که همه شامه ها را خوش بو کند، این کار را می کرد. اگر این کار را می کرد، امتحان ملائکه آسان می شد و همه سجده می کردند، ولی خداوند با مجهولات امتحان می کند. پس اول باید سجده کنیم و هرگاه که سجده کردیم در آن هنگام بوی خوشی که در حقیقت انسان هست، فهمیده می شود. امیرالمومنین(ع) در خطبه قاصعه می فرماید: پیغمبر بوی خوش خویش را به من فهماند یعنی امیرالمؤمنین «طِیبٍ يَأْخُذُ الْأَنْفَاس» را درک کرد که اگر آن بوی خوش به شامه بیافتد، بلا تشبیه انسان مست پیغمبر می شود و به دنبال ایشان راه می افتد. خداوند یک جلوه از باطن یوسف(ع) را آشکار کرد نتیجه آن شد که زنان دستانشان را بریدند. اگر خداوند آن جلوه را کامل می کرد، زنان سرهایشان را می بریدند. حضرت در روز عاشورا یک جلوه بر یاران خود کرد، و آنها در راه امام حسین(ع) دست و پا نمی شناختند. پس این معیّت، معیّت با تمام وجود است.
اینکه ما باید با همه وجودمان همسفر پیامبر اکرم و ائمه(ع) شویم، این همسفری گاهی در اصل وجود انسان است. اگر در اصل وجود انسان شد، انسان مؤمن می شود و در این هنگام گاهی در ظاهر جدا می شود و گاهی بر می گردد. و این جدا شدن و برگشتن همانی است که به حضرت عرض کرد: مؤمنین ومحبیّن شما، هنگامی که گناه می کنند از آنها تبری بجوییم؟ حضرت در پاسخ فرمودند: از خودش نه اما از عملش تبری بجویید. عملش از ما نیست. اگر از خودش تبری بجویید از ما تبری جسته اید. عرض کرد مولای من با اینکه فاسق هستند از آنها تبری نجوییم؟ حضرت فرمودند: نه او «فَاسِقُ الْعَمَلِ فَاجِرُ الْعَمَلِ مُؤْمِنُ النَّفْسِ خَبِیثُ الْفِعْلِ طَيِّبُ الرُّوحِ وَ الْبَدَن»(۸) است. پس گاهی گوهر انسان با امام همراه است، که نتیجه آن این می شود که انسان بوی امام می دهد و حضرت فرمودند «انی احب ریحکم» من بوی شما را دوست دارم چون بوی ایمان است و ایمان بوی خوشی دارد. یکی از علمای اهل دل با یک آقایی که از علمای فوق العاده بود برخورد کردند و آن عالم اهل دل بمن فرمودند این آقا بوی مومن می دهد، فهمیدی؟ من نفهمیدم اما ایشان فهمیده بود. گفت بوی مؤمن را استشمام کردی؟ این بوی امام است که فرمود: «انی احب ریحکم».
پس اگر گوهر وجودش با امام نبود اما ظواهرش با امام بود آنگاه نماز می خواند روزه نیز می گیرد اما باطنش با امام نیست، این شخص به مقصد نمی رسد. این همان ایمان عاریتی است. اما اگر باطن با امام بود، ممکن است ظاهر در جایی تخلف کند و این تخلف همانی است که فرموده اند تدارک می شود. اما اگر هم باطن و هم ظاهر همراه امام بود، همچون سلمان می شود که تمام وجودش بوی امیرالمومنین(ع) را دارد. نماز او بوی امیرالمومنین(ع) می دهد. راه رفتن و خوردن او نیز بوی امیرمومنین(ع) را می دهد. بنابراین نکته ششم این است که منظور از همسفری در«کونو مع الصادقین»، همسفری با تمام وجود و تمام قوا است و نباید هیچ بخشی از ما از امام جدا گردد. اگر بخشی از ما از امام جدا شد، به آن تقوی گفته نمی شود چرا که طبق این آیه، تقوی یعنی با امام بودن. چشم اگر با امام بود متقی است و اگر نبود چشم بی تقوا است. بیرون از دایره ولایت امام، بی تقوا هستید. معنای روایت «الْمُتَّقُونَ شِیعَتُنَا»(۹) همین است.
(۱) الكافی (ط – الإسلامیة)، ج ۱، ص: ۲۱۵
(۲) الكافی (ط – الإسلامیة)، ج ۱، ص: ۲۱۵
(۳) الكافی (ط – الإسلامیة)، ج ۱، ص: ۲۰۰
(۴) الزهد، النص، ص: ۸۵ و الأمالی (للطوسی)، النص، ص: ۷۲۲
(۵) نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: ۴۰
(۶) الكافی (ط – الإسلامیة)، ج ۲، ص: ۷۳
(۷) نهج البلاغة (للصبحی صالح)، ص: ۲۸۶
(۸) بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج۶۵، ص: ۱۴۸
(۹) تفسیر العیاشی، ج۱، ص: ۲۶