نتیجه و آثار همراهی با امام
اگر ما از خودمان هجرت کردیم و همراه و همسفر امام شدیم، اولین اثرش این است که امام هم او را همراهی می کند و دست او را می گیرد و مورد شفاعت قرار می دهد و نورانی به نور امام می شود؛ یعنی قوای او معطّر به عطر امام و نورانی به نور امام علیه السلام می شود. نتیجه این نورانیت این هست که انسان، عوالم وجودی خودش را می بیند. در درون ما عوالم بسیاری است که تقریباً همه آنها تعطیل اند؛ مثل بچه هایی که با کامپیوترهای بزرگ بازی کودکانه می کنند، و از این دستگاه استفاده دیگری نمی شود؛ اما اگر با امام همراه شدیم، قوای ما بیدار و احیاء و نورانی به نور امام می شوند. و در پرتو نور امام، عوالم وجودی خودمان را می توانیم مشاهده کنیم.
انسان تا قبل از اینکه به امام برسد، در تاریکی است. وقتی به امام رسید و همراه با امام شد، در فضای نور قرار می گیرد که هم درون خودش نورانی می شود و عوالم وجودی خودش را می تواند ببیند، و هم بیرون برای او نورانی می شود. وقتی نور امام در عالم طلوع کرد و حجابها کنار رفت و انسان از تاریکی بیرون آمد، عوالم خلقت را می تواند ببیند؛ اما تا قبل از آن، عالم سراسر تاریک و حجاب است. به هر طرف نگاه می کند جز حجاب نمی بیند. در و دیوار و زمین و آسمان و خورشید و ماه و دوست و نظام کیهانی و کهکشان و هرچه می بیند، همه حجاب هستند. به درون خودش هم رجوع می کند، خودش را می بیند که این هم حجاب است. این انسان دنبال خدای متعال می گردد، خدای متعال را پیدا نمی کند و می گوید: زمین و ماه و خورشید هستند ولی خدای متعال نیست؛ در حالی که وقتی وارد یک بنا می شویم، به وضوح می فهمیم که این بِنا محصول اندیشه و تفکر یک انسان فرهیخته و حاصل سرانگشت هنرمندانی است که کار کردند و این بنا را به این زیبایی برپا کردند؛ حتی کوچکترین مصنوعاتی که می بینیم، یقین داریم که به دنبالش یک تدبیر و حکمت و برنامه ریزی بوده است. ولی وقتی انسان به نظام عالم نگاه می کند، نمی تواند مطمئن بشود که این عالم خدایی دارد و او با حکمت خودش عالم را اداره می کند. این حجاب و حجاب های بعدی ای که می آید؛ حتی بر فرض بفهمد خدایی است که عالم را آفریده است؛ اما یک خدای ساعت ساز است، یعنی عالم را آفریده و این ساعت را کوک کرده و این ساعت خودش کار می کند.
اینها که خداشناسی نیست و این غفلت ها برای این است که انسان به امام نرسیده و در حجاب است. هرچه نگاه می کند، در و دیوار می بیند و دنبال خدای متعال می گردد. خودش را پیدا می کند، ذرات را پیدا می کند ولی خدای متعال را گم کرده و می گوید: خدای متعال کجا است؟! همین آدمی اگر یک سوزن گم می کند، می گردد تا پیدا می کند؛ اما در این عالم، خدای متعال را گم می کند و هرچه هم می گردد پیدا نمی کند؛ زیرا به نظرش می آید که همه عالم پر است و جایی برای خدای متعال نیست. به درون خودش نگاه می کند، خودش را می بیند. بیرون را که نگاه می کند، مخلوقات دیگر را می بیند.
انسانی که با خودش در عالم سیر می کند، خودش و بقیه مخلوقات را را می بیند، یعنی هم خودش حجاب خودش می شود و هم عالم حجاب او می شود. انسانی که در تاریکی است، در حیرت و ترس و وحشت است. آدمی که احساس می کند در درون یک نظام کیهانی بزرگِ کور و کری حرکت می کند و هیچ کجای عالم دیده نمی شود؛ و خود را یک ذره ای در مقابل این دستگاه عظیمی که حکمت و تدبیری هم ندارد، می بیند. طبیعی است که دچار ترس و وحشت و حیرت و تنهایی بشود؛ مگر اینکه انسان به امام برسد و این خورشید را درک کند. امام در تعبیر امام رضا «الْإِمَامُ كَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ الْمُجَلِّلَةِ بِنُورِهَا لِلْعَالَم»(2) است؛ یعنی آن خورشیدی است که عالم را روشن کرده است، وقتی این خورشید در درون من طلوع کرد؛ به تعبیر امام باقر علیه السلام به ابوخالد کابلی، قلب مومن را روشن می کند و نور امام در قلب مومن، از خورشید در روزِ روشن آشکارتر است «لَنُورُ الْإِمَامُ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ بِالنَّهَارِ»(3). اگر کسی به امام رسید، از درون نورانی می شود. در روایات فرمودند که «الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّه»(4) یعنی مومن با نور الهی به عالم نگاه می کند و وقتی با این چراغ به عالم نگاه می کند، خورشیدِ در بیرون و درون به هم گره می خورند و همه عالم روشن می شود. وقتی با این خورشید به عالم نگاه کردید، تمام عالم آیات الله می شوند. آن وقت است که مومن عوالم را می بیند، دنیا و ملکوت عالم و بالاتر از عالم ملکوت را می بیند، مسیر خودش را در عالم و قوای وجودی خودش را مشاهده می کند.
تجلی صفات الهی در امام علیه السلام
بنا نیست ما در حجاب باشیم؛ بلکه بنا است ما این عوالم را ببینیم. غفلتِ ما و دوری ما از امام علیه السلام و جدا افتادن از این چراغ هدایت است که ما را در حیرت و شک قرار داده و الا ما باید در همین دنیا، عوالم خودمان را ببینیم. دلیلی ندارد مومن در این عالم، در شک و حیرت و تنهایی باشد. در همین عالم، انسان باید با امام و حضرت حق همراه بشود. قرآن می فرماید «وَ هُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ»(حدید/4). انسان باید احساس کند که در معرض دید خدای متعال است. باید احساس بکند که گرچه یک ذره است ولی این ذره، از علم خدای متعال پوشیده نیست. باید بداند که در محضر دید خدا است و خدای متعال به او توجه دارد و به گونه ای او را تدبیر می کند که گویا هیچ مخلوقی جز او ندارد. چرا که خدای متعال «لَا يَشْغَلُهُ شَأْنٌ عَنْ شَأْن»(5) است یعنی هیچ کاری خدای متعال را از کار دیگر غافل نمی کند. ائمه علیهم السلام هم چون مَظهر این شأن الهی هستند، همین طورهستند؛ امام در آن واحد، همه مومنین را تحت تدبیر خودش دارد بدون اینکه از یکی غافل بشود یا از کسی کم بگذارد تا به دیگری بپردازد؛ مانند خورشیدی که به خانه های ما می تابد و همه خانه ها را روشن می کند بدون اینکه از خانه شما کم کند. اگر کسی به امام علیه السلام رسید و سیرش با امام علیه السلام آغاز شد، هم از درون نورانی می شود هم از بیرون. به درون خودش نگاه می کند، جز آیات الله نمی بیند و وقتی به بیرون نگاه می کند، جز نشانه نمی بیند. قرآن هم می فرماید «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ وَ فِي أَنفُسِهِمْ حَتَّى يَتَبَيَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ»(فصلت/53) وقتی انسان آیات خدا را دید، دیگر همه چیز گم می شوند. آدمی که همه چیز را پیدا کرد و خدا را گم کرده بود، و در واقع هیچ چیز پیدا نکرده و به تعبیر امام حسین علیه السلام در دعای عرفه «مَا ذَا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ»(5). کسی خدای متعال را در عالم گم کرد، چیزی پیدا نکرده، بلکه هیچ و پوچ ها را پیدا کرده است؛ اما وقتی که تنها خدا را می بیند، همه چیز برای او واضح می شود. اگر باب آیات به روی انسان باز شد، برای انسان واضح می شود که فقط او حق است و همه، رنگ می بازند.
قدمهای سیر با امام در درجات ایمان و کسب معرفت
اولین قدمِ سیر انسان با امام علیه السلام این است که از نفس خودش و از شیاطین و از حجابهای ظلمانی خارج شود، تا سیرش با امام شروع شود؛ و درجات ایمان را پشت سر گذارد. در هر درجه ای از درجات ایمان که سیر بکند، مشاهداتی که در عالم دارد و درکی که از عالم دارد و معرفتی که پیدا می کند، متفاوت با مرحله قبلی است. درکش از امام و توحید عوض می شود تا به درجه دهم ایمان برسد. وقتی به آن درجه هم رسید، این سیر ادامه دارد. این طور نیست که مومن اگر با امام همراه شد، و در دنیا به درجه دهم ایمان رسید و مشاهدات ایمانی برایش حاصل شد، سیرش تمام می شود؛ بلکه اول سیرش در وادی معرفت، از اول برزخ شروع می شود. لذا در زیارت عاشورا می خوانیم «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي شَفَاعَةَ الْحُسَيْنِ يَوْمَ الْوُرُود»(6).
این سیر در عالم قیامت هم ادامه دارد و انسان ها هم در مرتبه ایمانشان با امام سیر می کنند. دو مومنی که کنار هم هم نشستند، درجات ایمان و سیرشان متفاوت است. در دو سقف پرواز در عالم حرکت می کنند و قوای آنها دو بهره متفاوت از عالم می برد. چشم و گوش و قلب و حس آنها دو جور عالم را درک می کند. درجات ایمان که متفاوت شد، افق سیر انسان در عالم تغییر پیدا می کند. این همراهی با امام که موجب نورانی شدن به نور امام و عبور از ظلمت نفس و ظلمت طواغیت می شود و انسان را به وادی نور و وادی توحید وارد می کند، مستمرا و الی الابد ادامه دارد.
انسان در این همراهی با امام می تواند به یک مقامی برسد که نه تنها خود انسان با امام سیر بکند، بلکه دیگران را هم بتواند به همراهی امام دعوت بکند؛ یعنی یک مغناطیسی می شود که دیگران هم با او سیر می کنند. یک مرتبه این است که انسان تنها سیر خودش در وادی نور است. قرآن می فرماید آن کسی که به امام رسیده، داستانش این است: «أَوَمَن كَانَ مَيْتًا فَأَحْيَيْنَاهُ وَ جَعَلْنَا لَهُ نُورًا يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ»(انعام/122)؛ یعنی اینها کسانی بودند که مرده بودند اما خدای متعال آنها را زنده کرد و برای آنها نوری قرار داد و سیرشان در وادی نور است. در روایات، این آیه را اینگونه توضیح می دهند. «أ و من کان ميتا عن ولايتنا فأحييناه بولايتنا»(7) آن کسی که مرده بود را با ولایت امام زنده می کنند اگر کسی به امام رسید، سیر خودش در وادی نور واقع می شود، و از حیرت و شک و تردید بیرون می آید. عالم و مسیر خودش را روشن می بیند و حرکت می کند
معرفت نفس هم جز از این طریق واقع نخواهد شد. اینکه می گویند «انسان باید به معرفت نفس برسد»، این معرفت نفس وقتی است که انسان به امام برسد، تمام هدایتها از امام ناشی می شود. امام، آن خورشیدی است که خدای متعال در عالم روشن کرده و اگر آن خورشید بر وجود انسان نتابد، انسان عوالم خودش را نمی بیند. معرفت نفس هم جز با معرفت امام و با هدایت و همراهی با امام حاصل نمی شود. هرچه انسان درجه ایمانش بیشتر و قوای او نورانی تر بشوند، عوالم وجودی خودش را روشنتر می بیند.
در سوره مبارکه نور توضیح داده شده که «إِذَا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَرَاهَا وَ مَن لَّمْ يَجْعَلِ اللَّـهُ لَهُ نُورًا فَمَا لَهُ مِن نُّورٍ»(نور/40) یعنی یک وادی ظلمات هم هست که حتی مومن اگر در آن وادی قرار گرفت، ظاهر و امکانات خودش را هم نمی تواند ببیند تا چه رسد به این که سرّ و لبّ و عوالم باطنی خودش را ببیند. کسی که در ظلمت اولیاء طاغوت قرار گرفت، از قوای ظاهری اش هم غافل است تا چه رسد عوالم باطنی؛ مگر اینکه به امام برسد؛ یعنی در این فضا اگر نور امام نباشد، الی الابد انسان در غفلت است، حتی در قیامت هم در تاریکی است در روایت ذیل این آیه فرمودند «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً إِمَاماً مِنْ وُلْدِ فَاطِمَةَ ع فَما لَهُ مِنْ نُورٍ إِمَامٍ يَوْمَ الْقِيَامَة»(8).
بنابراین سیر و همراهی با امام معرفت نفس می آورد. «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه»(9) اما اینکه کسی خیال کند خود انسان می تواند از طریق معرفتُ النفس تأمل کند و نفس خودش و خدا را پیدا کند؛ اینها توهمات و ریاضات است، اینها خودش حجاب روی حجاب است. انسان تا به امام نرسد و همراه با امام علیه السلام نشود، نمی تواند عوالم خودش و آیات انفسی را ببیند و معرفت نفس پیدا کند، چنانچه اگر با نور امام در بیرون همراه نشد، آیات آفاقی دیده نمی شود. همه عالم ظلمات در ظلمات می شوند. در درون خودش نگاه می کند، تاریک است. بیرون هم نگاه می کند، تاریک است؛ حتی قوای ظاهری خودش را هم نمی بیند تا چه رسد به اینکه باطن خودش را ببیند و معرفت النفس پیدا کند. معرفت النفس هم مثل بقیه آیات احتیاج به ارائه الهی دارد «سَنُرِيهِمْ آيَاتِنَا فِي الْآفَاقِ»(فصلت/54)؛ یعنی باید آیات به انسان با نور امام علیه السلام و با نور الهی ارائه بشود.
درک مقام شفاعت و تجلی صفات امام در مومن ذیل معیت با امام
یک عده ای هستند که بعد از اینکه خودشان می رسند و نورانی می شوند، می توانند فضا را برای دیگران هم نورانی کرده و دیگران را هم به این سرچشمه هدایت متصل کنند. این هم یک مقام معیت است که انسان وقتی به امام رسید و همراه با امام شد، می تواند دیگران را هم همراه کند. این همان درک مقام شفاعت است. اگر کسی مقام شفاعت امام را درک کرد، می تواند واسطه فیض امام و واسطه هدایت دیگران بشود.
در زیارت عاشورا با این مضامین آشنا هستیم «أَنْ يَجْعَلَنِي مَعَكُمْ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة وَ أَنْ يُثَبِّتَ لِي عِنْدَكُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَسْأَلُهُ أَنْ يُبَلِّغَنِي الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ لَكُمْ عِنْدَ اللَّه» از خدای متعال درخواست می کنیم که ما را به مقام محمود سیدالشهداء برساند و ما هم به آن مقام محمودی که شما در نزد خدای متعال دارید، برسیم. مقام محمود، مقام شفاعت است. حضرت، مقام شفاعت دارند، چراغ هدایتی هستند که عالم و قلوب را روشن می کنند و همه انسان ها را به وادی نور و هدایت دعوت می کنند و با دستگیری ایشان، مومنین، انبیاء، اولیاء، به درجات کمال می رسند. این مقام محمودِ حضرت است. رسیدن به این مقام محمود معنایش همین است که ما متصل به این مقام، و یک نهری از این دریای بی منتها بشویم که از طریق ما دیگران احیاء بشوند و به نور و هدایت برسند. کما اینکه امام علیه السلام «عین الحیات» یعنی سرچشمه حیات و کلمه روح و سرچشمه نور و هدایت و کلمه نور الهی است. اگر کسی متصل به نور امام شد، ممکن است در یک موقفی قرار بگیرد که یک نهری از این دریا در وجودش جاری بشود که دیگران هم از طریق او سیراب بشوند و به حیات و نور برسند. مومن اگر رشد یافته باشد، می تواند واسطه حیات بشود و نفسش مُحیی می شود: «فیض روح القدسم باز مدد فرماید * دیگران هم بکنند انچه مسیحا می کرد»
آن کاری که حضرت مسیح می کرد، از فیض روح القدس و وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت بود. آن حقیقت بود که در وجود مقدس حضرت عیسی جلوه کرده بود. در درجات رشد انسان به یک مقامی می رسد که نفسش محیی شده و چراغ هدایت دیگران می شود. به همین دلیل است که مومن را به همراهی دعوت کردند و گفتند: اگر یک جایی یک مومنی پیدا کردید، از او جدا نشوید. این مومن، همه ورود و خروجش در وادی نور و هدایت است و شما را گمراه نمی کند. از او جدا نشوید.
انسانی که به امام متصل می شود، صفات و برکات امام در وجودش نازل می شود و این همراهی اگر به کمال رسید، «ان یبلغنی المقام المحمود لکم عندالله» است؛ یعنی مقام دستگیری پیدا می کند و می تواند دیگران را هم به سرچشمه حیات یعنی به امام وصل بکند.
مومن اگر در مقامی است که هنوز از نفس خالی نشده، این مقام را به او نمی دهند. اینکه حضرت به عنوان بصری فرمودند اگر می خواهی ما دستت را بگیریم و به تو علم بدهیم و قلبت را نورانی به علم بکنیم، اول باید از محیط نفس بروی بیرون، باید بنده بشوی و عبودیت را در خودت محقق کنی و دنبال مراء و جدال و اثبات خودت نباش؛ آن وقت به تو علمی می دهیم که چراغ دیگران بشوی و دیگران را هم به امام وصل کنی و الا اگر کسی بخواهد از علم به نفع خودش استفاده کند و دیگران را به خودش دعوت کند و محور باشد، به او علم و مقام محمود و مقام شفاعت و دستگیری نمی دهند.
انسان باید به معیت امام علیه السلام برسد و هجرت از نفس و طواغیت بکند؛ وقتی مومن همراه امام حرکت کرد، می تواند در یک مقامی قرار بگیرد که انوار هدایت و شفاعت و حیات طیبه امام از طریق او به دیگران برسد. مثل آب که در آن حیات، جاری است و همه گیاهان را زنده می کند. قرآن می فرماید «وَ جَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ»(انبیاء/30) همه حیات به حسب ظاهر در این عالم طبیعت، وابسته به «ماء» است. با بارش باران، زمین زنده می شود؛ ولی آنچه که زنده می کند، در واقع این باران نیست؛ بلکه به فرموده قرآن «فَانظُرْ إِلَى آثَارِ رَحْمَتِ اللَّـهِ كَيْفَ يُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا»(روم/50)؛ یعنی آن رحمت الهی است که در این آب، جاری است و سرچشمه حیات می شود.
اگر آثار رحمت الهی در وجود انسان هم ظاهر شد، مثل باران، محیی می شود و هرکجا ببارد، حیات بخش است. امام علیه السلام ، اینگونه است. در روایتی امام رضا علیه السلام شئون عجیبی برای امام بیان کردند و فرمودند «الْإِمَامُ السَّحَابُ الْمَاطِرُ وَ الْغَيْثُ الْهَاطِلُ وَ الشَّمْسُ الْمُضِيئَةُ وَ السَّمَاءُ الظَّلِيلَةُ وَ الْأَرْضُ الْبَسِيطَةُ وَ الْعَيْنُ الْغَزِيرَة»(10) امام، خورشید است. آسمان است که بر سر ما سایه می اندازد و زمینی است که مهد شما است. حالا این تعبیر شاید بی ادبی است؛ یعنی زمین زیر پای شما و آسمان بالای سر شما است.
قرآن می فرماید «وَ اخْفِضْ لَهُمَا جَنَاحَ الذُّلِّ»(اسراء/24)؛ زیرا مادر و پدر، بال زیر پای فرزند هستند و این اداره فرزند از سر استکبار نیست، بلکه از سر تواضع و خشوعِ محبت است؛ یعنی واقعاً فرزند خودش را با محبت، تر و خشک می کنند. امام به گونه ای متصل به حضرت حق است، و با محبت و تواضع و خشوعِ محبت، مومنین را اداره می کند. در ادامه حدیث امام رضا علیه السلام فرمودند که امام چشمه جوشان و ابر بارنده و بارانِ پرنفع برای مومن است. اگر کسی متصل به امام شد، ارض واسع برای دیگران می شود و آسمانی که سایه بر سرشان می اندازد که حامی آنها می شود، مثل ابری که بر دیگران می بارد و آنها را زنده می کند. انسان اگر به امام رسید، می تواند مقام شفاعت پیدا بکند و واسطه هدایت و حیات طیبه بشود.
سیر نورانی و سیر ظلمانی
تلقی عرفانی از همراهی با امام علیه السلام یعنی انسان با امام همراه بشود و قوای وجودی اش به نور امام نورانی بشود و از خودش هجرت کند، آرام آرام به یک مقامی برسد که چیزی از خودش باقی نماند؛ و به منزله چشم و دست و گوش امام شود و واسطه هدایت و شفاعت امام باشد و با امام خودش، در عوالم قرب و معرفت سیر بکند؛ که سیر او با امام در وادی بهشت است؛ یعنی انسانی که به امام رسید، سیر او از الان در وادی بهشت است؛ که شامل بهشت دنیا و بهشت برزخ وبهشت قیامت است.
نقطه مقابل هم سیر با نفس و سیر با ائمه نار و اولیاء طاغوت در وادی ظلمات است که انسان هرچه بیشتر سیر کند، و اتصالش به آنها شدیدتر بشود به فرموده قرآن «ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ»(نور/40) است که حجابهای ظلمانی او بیشتر می شود و در حجابهای بیشتری فرو می رود. قوای درونی او تاریکتر می شوند و در بیرون هم حجابهای ظلمانی او بیشتر می شوند. در در زندان ظلمات اولیاء طاغوت محبوس و زندانی می شود.
امام، رحمت موصوله و «معدن الرحمه» است و محیط ولایت امام، رحمت واسعه خدا و محیط وسعت است؛ اما محیط دشمنان امام، جهنم است که به فرموده قرآن «وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْري فَإِنَّ لَهُ مَعيشَةً ضَنْكا»(طه/124) یعنی محیط ضیق و ضنک است. ذکر یعنی امام؛ و کسی که از امام روی بگرداند عیشش ضنک می شود. انسانی که با غیر امام حرکت می کند، زندگی او در تنگنا است؛ ولو وسعت ظاهری هم داشته باشد ولی در زندان است. انسانی که با امام زندگی می کند ولو به حسب ظاهر در زندان و سختی باشد، در وسط بهشت و در وسعت و فصحت است. آن فصحت ها و وسعت های باطنی برای این است.
دو نفر کنار هم هستند؛ یکی پیرو شیطان و یکی پیرو امام است. آن کسی که پیرو امام است، الان در وسعت و بهشت است و آن کسی که پیرو شیطان است، ولو به حسب ظاهر همه امکانات هم در اختیارش باشد؛ الان در جهنم است و عیش ضنکی دارد و در محیط تلخ و تاریک است.
معنای معیت با امام در طرح امام برای عالم
یک معنای همراهی این است که قوای وجودی انسان با امام همراه می شود. ولی یک معنای گسترده تری هم دارد که انسان با تمام قوای خودش در طرح امام در عالم حرکت بکند. امام یک برنامه ای دارند و معیت با امام یعنی انسان در طرح امام حرکت کند. مومن برای خودش تدبیر می کند و برای حس و قلب و روح و دست و زبانش طرح و برنامه دارند؛ ولی این برنامه، درون طرح امام علیه السلام برای عالم است؛ البته آن طرح بزرگ امام ممکن است هیچ وقت مشهود ما نشود. مثلاً وقتی یک شهر می سازند؛ مطالعات بسیار گسترده ای برای انتخاب محیط شهر و به لحاظ جغرافیای طبیعی و امنیتش دارند که مبادا روی خط گسل یا زلزله خیز باشد، یا محل سیل و طوفان و حوادث باشد؛ اینکه چه جمعیتی را می خواهد در خودش جا بدهد. چه نوع شهری است، شهر دانشگاهی یا توریستی است یا شهری است که برای زندگی طبیعی ساخته می شود یا یک شهر اقتصادی است. متناسب با مطالعات، برنامه ریزی گسترده ای اتفاق می افتد. یک نقشه ای می کشند و درون این نقشه، خدمات و امکانات جانمایی می شود و یک منطقه ای هم برای سکونت ما قرار می دهند. در آن منطقه مسکونی، به ما هم یک طرحی می دهند و می گویند: متناسب با طراحی کلانی که شده خانه ای که باید اینجا باشد، باید این نقطه مختصات را داشته باشد. ممکن است ما از برنامه ریزی کلی شهر و آن تدابیری که برای ساختن یک شهر بزرگ به کار گرفته می شود، هیچ وقت مطلع نشویم؛ ولی باید آنچه مربوط به خودمان است را بفهمیم و درون این طرح عمل کنیم. ممکن است ما در بیرون این شهر، یک خانه ای به تنهایی برای خودمان بسازیم؛ یا درون یک شهر دیگری سکونت کنیم؛ ولی اگر درون این شهر خانه را بنا کنیم، باید یک نقطه مختصات و خصوصیاتی داشته باشیم و آن برنامه کلان را در خانه سازی [لحاظ کنیم.] ممکن است انسان بخواهد که یک محیط صنعتی خاص در یک شهرک صنعتی برای خودش ایجاد بکند؛ در حالی که طرح کلی این شهر و جایگاه این شهر صنعتی در توسعه ملی و آن نقشه های بزرگ را نمی داند. ولی مختصات کار خودش را می فهمد که اگر می خواهد اینجا موفق باشد، باید این خصوصیات رعایت بشود؛ و البته می شود انسان اینجا کار نکند و مستقلاً یک فعالیت اقتصادی بکند و از این امتیازات محروم بشود؛ ولی اگر می خواهی در اینجا سرمایه گذاری بکنی، یک اقتضائی دارد.
امام علیه السلام یک طرحی دارند که به وسعت عوالم است. ما هم می توانیم درون این برنامه و هم بیرون طرح امام عمل بکنیم؛ و به تنهایی با نفس خود سیر کنیم. انسان می تواند هم در وادی اولیاء طاغوت و هم در بلد امین امام برای خودش یک خانه ای بنا بکند.
بنابراین یک معنای معیت این است که انسان در درون و قوای باطنی خودش با امام همراه بشود و همه قوای وجودی او از امام پر شده و نورانی به نور هدایت امام بشود. این همان معنای «وَ عَنَاصِرَ الْأَبْرَارِ وَ دَعَائِمَ الْأَخْيَار» است؛ یعنی عناصر وجودی مومن، از وادی ولایت امام است. اینکه ائمه «أَرْكَانَ الْبِلَاد» هستند؛ یعنی انسان همه طرح و زندگی خودش را در محیط ولایت امام قرار بدهد. انسان باید در بلدی باشد که امام، رکن و محور آن است. رکن بلد یعنی شما هر کجا بروید، اقتضاء او است و همه چیز متناسب با امامت او ساخته شده است. انسان هم می تواند در این خانه و این شهر زندگی بکند و هم در شهری که رکن آن شهر، اولیاء طاغوت هستند. می شود وجود خودش را به ظلمات اولیاء طاغوت ظلمانی کند؛ یا وجود خودش را به نور امام نورانی کند. می شود محیط زندگی و حیات خودش را، محیط نور ولایت امام قرار بدهد و در آن بلد امین، بر محور امام علیه السلام زندگی بکند.
هر دو طرف برای ما ممکن و متصور است. بنابراین معیت، غیر از آن همراهی به معنای عرفانی و لطیف است. همراهی قوای وجودی انسان با امام مثل چشم و گوش انسان آداب و مناسک فراوانی دارد که شریعت و اخلاق و عرفان می خواهد و انسان تا شرایع و واجب و حرام را رعایت نکند، چشم و گوش و زبانش با امام نخواهد بود؛ ولی این کافی نیست. انسان تا قوای روحی و صفاتش نورانی به نور امام نشود، و قلبش پر از معرفت و نور امام نشود، با امام همراه نخواهد بود. در آن مقاماتِ سیر باطنی هم حس انسان، هم قلب انسان، هم فکر انسان باید نورانی به نور امام باشد.
سیر و معیت انبیای الهی با نبی اکرم
یک مقام دیگری هم در همراهی هست که این مقام از مقام اول، جامع تر است و آن این است که انسان تمام طرح زندگی اش درون وادی ولایت و درون طرح عظیم امام باشد. در جلسه گذشته اشاره کردم که وجود مقدس نبی اکرم یک طرح بزرگی برای عالم دارند که ما می توانیم با این طرح همراه بشویم؛ البته همه این طرح هم ممکن است برای ما هیچ وقت رونمایی نشود و لزومی هم ندارد. مثل کسی که می خواهد در یک شهری خانه بسازد، لازم نیست همه مختصات این شهر را بشناسد و همه مطالعاتی که برای ساختن یک شهر هست را بداند؛ ولی به اندازه ای که لازمه حرکت همراه با امام هست، حتماً باید واقف و همراه شود. هرچه میزان رشدش بیشتر بشود، برنامه ای که در اختیار او قرار دادند، برنامه گسترده ای است.
سیر انبیاء الهی با نبی اکرم است و پیغمبرشان، وجود مقدس رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم و امام شان ائمه هدات معصومین هستند. از آنها بیعت و میثاق سنگینی گرفته شده است چنانچه قرآن می فرماید «وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا»(بقره/124) حضرت ابراهیم وقتی به امامت رسید، نسبت به یک یک ائمه میثاق سختی از ایشان گرفته شد. در روایت است که این کلمات، همان کلماتی است که حضرت آدم تلقی کرد و توبه اش پذیرفته شد «فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ»(بقره/37) که مقامات معصومین است. حضرت ابراهیم یک ابتلاء خاصی داشت و نسبت به همه این ابتلائات از عهده برآمد؛ آن وقت مقام امامت را به ایشان دادند. انبیاء الهی، جزو کسانی هستند که در سیر با وجود مقدس نبی اکرم و امیرالمومنین، به مقام کمال رسیدند. آنهایی که انبیاء اولوالعزم اند، سیر و همراهی شان کاملتر و عهدهایشان محکمتر است و با این طرح هم به اندازه خودشان آشنا شدند.
یک بخش عمده ای از این طرح، برای ابراهیم خلیل مشهود شد. ایشان پیغمبر است، کتاب دارد، صحف دارد، طرح دارد ولی این طرح، درون طرح وجود مقدس نبی اکرم است. قرآن می فرماید «كَانَ أُمَّةً قَانِتًا»(نحل/120)؛ یعنی خودش به تنهایی یک امت است و یک امتی دور او شکل می گیرند و طرحی برای اداره و عبور دادن امت خودش از ظلمات نمرود و فرعون زمان خودش دارد. موسای کلیم علی نبینا و آله و علیه السلام نیز یک طرح عظیمی دارد، یک پیغمبر است و الواح تورات و کتاب دارد، وصی و امت دارد؛ ولی این طرح، جزئی از طرح نبی اکرم است. به اندازه ای که انسان بزرگ شد و همراه شد و به معیت رسید، این طرح ها برای انسان مشهود می شود و جزء کسانی قرار می گیرد که باید بخشی از این طرح را اجرا و عمل بکند. حالا ان شاء الله اگر خدای متعال توفیق داد، این چهره دومِ معیت را که همراهی با طرح و درون برنامه امام حرکت کردن است؛ و موانع و اقتضائاتش را بیان می کنیم. السلام علیک یا اباعبدالله…
پی نوشت ها:
(1) الكافي (ط – الإسلامية)، ج2، ص: 166
(2) الكافي (ط – الإسلامية)، ج 1، ص: 200
(3) تفسير القمي، ج 2، ص: 371
(4) بصائر الدرجات في فضائل آل محمد صلى الله عليهم، ج 1، ص: 80
(5) مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج1، ص: 74
(6) كامل الزيارات، النص، ص: 179
(7) تفسير القمي، ج1، ص: 215
(8) الكافي (ط – الإسلامية)، ج1، ص: 195
(9) مصباح الشريعة، ص: 13
(10) الكافي (ط – الإسلامية)، ج 1، ص: 200