يَا مَنْ يُحِبُّ الصَّابِرِينَ…
نامش فاطمه بود، دختر حزام بن خال؛ اما او را به پسرانش میشناختند. 4 پسر داشت، یکی از یکی شیرتر، نشان از پدر داشتند همگی… عباس، عبدالله، جعفر و عثمان. «مادر پسران» صدایش میکردند، خودش خواسته بود، آخر همنام همسر اول همسرش بود، میترسید مبادا هر بار کسی صدایش کند، داغ مادر، فرزندان همسرش را بیازارد.
وقت معرکه مدینه بود… کاروان که به مدینه رسید، «بشیر»نامی آمد تا از معرکه به او خبر دهد. بشیر آمد و او از حسین (ع) پرسید… هر بار از حسین (ع) پرسید بشیر نام یکی از پسرانش را برد و خبر شهادتش را داد… عباس… عبدالله… جعفر… عثمان… بیگمان هر جمله تیری بود بر قلبش؛ اما او محکم گفت: «فرزندانم و هر چه زیر این آسمان مینایی است فدای حسین(ع)… از حسین(ع) به من خبر بده…»
تیر آخر کاری بود… دنیا روی سرش آوار شد… گفت: «آه که بندهای قلبم را پاره پاره کردی…»
آنها انسان بودند، مثل من، مثل ما… هر تصور ماورایی اضافه کردن به تحمل آن روزهایشان به نظرم اجحاف است به قدر و منزلت و صبرشان… لابد امالبنین وقتی خبر مرگ هر پسرش را شنیده بند دلش پاره شده، لابد زانوانش سست شدند… لابد جگرش آتش گرفتهاست…
از دنیا بریده بودن درد نکشیدن نیست، غم نخوردن نیست… یادمان رفته پیامبر(ص) هم در سوگ ابراهیمش گریستهبود؟ صبر بر مصیبت وقتی معنی دارد که درد بکشی و غم خار گلویت باشد اما پای عهدت بمانی… پا پس نکشی، سست نشوی، راه کج نکنی، دل برنگردانی… درد بکشی و صبر کنی و راضی باشی… و ادامه دهی…
توی نقلهای بعد این ماجرا، خبر از اندوه امالبنین هست… خبر نوحهسرایی هر روزه او در گورستان بقیع… چه نوحهسرایی…
نام مروان را شنیدهاید؟ مروان بن حکم. حاکم مدینه است در آن زمان، همانی که اول مامور شد از حسین (ع) بیعت بگیرد برای یزید. یا قبلتر برویم، همانی که نگذاشت امام حسن(ع) پیش پیامبر دفن شود. بعد از پسر یزید هم خلیفه شد. مروان آدم سختی است، قساوت دارد در همۀ نقلها… اما پای نوحهسرایی هر روزۀ امالبنین گریه میکرد! برای مصیبت حسین(ع)… فکرش را بکنید! ببینید در معرکه چه گذشته است که با روایت امالبنین مروان به گریه میافتد…
و بعد معرکه خیال نکنید کار او تمام شدهاست؛ نه! کار او همان نوحه خواندن است، زنده نگهداشتن داغ حسین(ع) و آنچه در معرکه گذشته بود با آن نوحههای جانسوز… بعد معرکه هم او با تمام بضاعتش پای کار حسین(ع) ایستادهاست… دیگر هیچ ندارد جز واژه، واژهها را علم میکند تا داغ حسین (ع) زنده بماند…
به گمان من اگر زینب (س) مأمور است حماسۀ حسین (ع) را سرپا نگه دارد، امالبنین مأمور است به زنده نگهداشتن آن مصیبتی که در معرکه رفتهبود.
امالبنین نماد درد است، نماد رشادت و صلابت، نماد دلبستۀ امام(ع) بودن، نماد گذشتن از هر چه که داری برای امام (ع)… نماد ایستادن بعد از درد، نماد ادامۀ راه با قلب شکسته و کمر خمیده… نماد پا پس نکشیدن… نماد شاکر و صابر بودن…
وای بر من! چرا گفتم او چهار پسر از دست دادهاست؟ بعد از فاطمه (س)، او مادر حسین (ع) هم بود… او پنج پسر در معرکه از دست دادهبود… یکی از یکی شیرتر… یکی از یکی رعناتر…
راستی، بعد از معرکه، او را چه صدا میکردند؟
پ.ن: تقدیم به همۀ آنان که چون او، با دلی پرخون از همسر و فرزند گذشتند در راهی که حق شناختند…