حلقه هاي بعدي هم همين طور است. منتهي آنهايي که دنبال دولت مستعجل هستند، نمي فهمند. بله، زينب کبري در گودي قتلگاه به امام سجاد عرض مي کند ـ البته امام سجاد که مي دانستند ـ اما حضرت می فرماید: پسر برادرم! اين طور نمي ماند. اين بدن ها دفن مي شود، اينجا زيارتگاه و «مُخْتَلَفُ الْمَلَائِكَةِ» یعنی محل رفت و آمد ملائکه و مومنين مي شود. انبياء دسته دسته فرود مي آيند و مي روند؛ ولي براي امثال ما که آن بصيرت را نداريم، بعد هزار و چهارصد سال کاملاً واضح شده است که سيدالشهداء پيروز شده است. آیا حضرت نتوانسته يک موج هدايت و بيداري در جهان به راه بياندازد؟ قطعاً همینطور بوده است.
حرکت عظیم فرهنگی سیدالشهداء در مقابل دستگاه شیطان و توسعه و مدرنیته
وظیفه ما در مقابل جبهه دشمن، و دستگاه شيطان، شناخت جبهه دشمن و مرزها را روشن کردن و به برائت و جدايي از آنها رسيدن و آميخته و مختلط نشدن است. بعد کار به صف بندي و قتال و بقيه مراحل سير مي رسد و اينجا هم متوقف نمي شود؛ يعني يک جنگ کور نيست بلکه در اين جنگ، انسان به قرب و معيت و ثبات قدم و مقام محمود و خيلي چيزها مي رسد. حال سوال مي کنم که آیا حضرت به نتيجه رسيدند يا نرسيدند؟ توانستند اين صف بندي را درست کنند و اين بصيرت تاريخي را در جامعه مومنين ایجاد کنند و آن پرده هاي ظلماني و حجاب هاي ظلماني را بشکافند و خرق بکنند؟ آیا حضرت «مِصْبَاحُ هُدًى» بودند يا نه؟ مي بينيد حضرت، صد درصد موفق هستند. قلوبي که اينجا گرد هم جمع آمده، اگر عاشورا نبود، يکي از ما اينجا نبوديم و همه مان يک جاي ديگري بوديم. کما اينکه آنهايي که الان چشم شان را از امام حسين مي پوشند، در دنيا يک جاهاي ديگري هستند و يک کارهاي ديگري مي کنند. پس در گردآوري محبين دور و بر خودشان و در اينکه آنها را به تدريج رشد بدهند و از دل امت اسلامي و همين دوستان و محبين خودشان، حبيب ها و زهيرها و بريرها و امثال اينها تربيت کنند، موفق بودند.
حضرت يک حرکت عظيم فرهنگي اي در جهان راه انداختند که در عاشورا تحليل شد. همه مي توانند با عاشورا به يک جايي برسند که وارد واقعه عاشورا شده و مبتلا شوند، بعد هم نه فقط صابر، بلکه شاکر بر عاشورا بشوند. وقتي عاشورا بپا مي شود، ما مي آييم کنار سيدالشهداء قرار مي گيريم و دامنه بلاء حضرت، ما را هم مي گيرد که این امر دیگر با عافيت طلبي نمي سازد. جامعه اي که بر مدار عاشورا حرکت مي کند، عافيت طلب نيست. جامعه اي که در کهف سيدالشهداء مي آيد مي خواهد در مقابل آن بساط و هيمنه کفر و شيطان مقاومت بکند و هضم نشود و در مقابل آن لذت و لذت جويي اي که آنها در دنيا به دنبالش هستند که البته خطاي محاسباتي آنها است، دنبال رحمت و رشد است. در آیات سوره کهف آمده است «وَ هَيِّئْ لَنا مِنْ أَمْرِنا رَشَداً»(کهف/۱۰) و یا فرمودند: «وَ يُهَيِّئْ لَكُمْ مِنْ أَمْرِكُمْ مِرفَقاً»(کهف/۱۶)؛ یعنی مسير رحمت و رشد بعد از اعتزال، پناه بردن به کهف است که بعد از رسيدن به رحمت و رشد به رفق و آسايش هم مي رسند.
آن طرف هم کامجويي و لذت جويي و بهره وري بيشتر از دنيا و غرق در شهوات شدن است، که اسمش را توسعه مي گذارند. توسعه، چيزي جز توسعه ابتهاجات مادي نیست. هرگز يک فيلسوف توسعه در عالم، توسعه را به غير از خوشگذراني تعریف نمی کند؛ معدلش کامجويي بيشتر از دنيا است. آیا يک کلمه بيشتر در حرف فيلسوفان توسعه وجود دارد؟ حال ما کار با اينهايي که يا عمق توسعه را نمي فهمند يا خودشان را به جهالت مي زنند، نداریم.
آن طرف، رحمت و رشد و البته «مِرفَق» هست. وقتي آنها در کهف پناه بردند، سخن شان همين بود که خدايا! ما کار خودمان را کرديم، ما را به رحمت و رشد برسان که البته يک رفق و آسايشي هم برايشان هست. آنهايي که مي خواهند در کهف امام حسين بيايند، خودشان را به امام حسين مي رسانند؛ پَر بلاء امام حسين، اينها را مي گيرد و بايد از تمتعات آن طرف چشم بپوشند و بايد به آن رزق ربي که در کهف امام حسين به آن مي رسند، یعنی آن رزق بهتر و آن بهشتي که با امام حسين به آن مي رسند را در نظر بگيرند و پاي اين بهشت بايستند.
آیا امام حسين عليه السلام يک جبهه با بصيرت و مقاوم درست نکرده که هرچه دشمن کيد مي کند، فريب نمي خورند؟! اين جبهه اي که شما الان مي بينيد، چیست و ما از کجا دشمن شناس شديم که هر کيد و هر رودستي که شيطان مي زند براي مومنين آشکار است. اين حرکت عظيم و موج و خيزش عظيم جامعه مومنين در دنياي معاصر ما، جز در عاشوراي امام حسين عليه السلام ريشه ندارد. امام(ره) نهضت خودشان را بر عاشورا استوار کردند. ما اول راه هستيم؛ اما سختي هاي راه موجب شده که بعضي ها برگردند و توبه بکنند و بخواهند دوباره به مدار طاغوت بروند. آن سخن ها را کنار بگذاريد. ما اول راهيم و اين اقدام عظيمي که امام بزرگوارِ ما فرمودند هنوز ثمراتش آشکار نشده است. اينکه مي بينيد بعضي از ثمراتش می باشد و اين کاري که سيدالشهداء کردند، در اين مسير است.
سوال من این است که آیا حضرت، پيروز بودند يا شکست خوردند؟ بخشي از آن دستورالعمل و برنامه اساسي اقدام حضرت در دوران سيدالشهداء است و بخشي هم در دوران رجعت است؛ و الان نمي شود ارزيابي کرد بلکه باید دوران ظهور و رجعت بيايد.
ظهور پیروزی سیدالشهداء در صحنه محشر
مزد سيدالشهداء ظهور و رفع حجاب از حقيقت ولايت و نبوت است. وقتی ظهور و رجعت و قیامت یعنی اين ايام اللهي که خداي متعال به سيدالشهداء وعده داده محقق بشود، آن وقت معلوم مي شود سيدالشهداء پيروز بودند يا پيروز نبودند. در این نگاه به واقعه عاشورا مطلقاً شکست نيست؛ بلکه حضرت، دشمن را وادار به شکست کردند ولو يک شکست تاريخي باشد. حضرت عجله ندارند؛زیرا خداي متعال به ابليس مهلت داده و حضرت نمي خواهند با اين مهلت مخالفت بکنند؛ بلکه ایشان به صورتی تدبير می کنند که وقتي اين مهلت به پايان مي رسد، هيچ چيز دست شيطان نباشد.
در قيامت، يک اتفاق عجيبي مي افتد؛ يکي از حوادث مهم صحنه محشر، اين است که وجود مقدس صديقه طاهره در صحنه محشر، عرضه مي دارند: خدايا! مي خواهم فرزندم را همان طور که به شهادت رسيده ببينم. سيدالشهداء با سر بريده در حالیکه خون از رگ هاي ايشان جاري است، وارد می شوند. بر اساس روایات مرحله ظهورِ مصيبت حضرت آن زمان است و مصيبت سيدالشهداء، آن موقع آشکار مي شود. بعد، غوغايي مي کنند و شکايت و شفاعتي دارند و اهل محشر بر مدار امام حسين عليه السلام دو شقه مي شوند. آن وقت معلوم مي شود که چه کسي پيروز است. آنهايي که کوته نظرانه نگاه مي کنند می گویند که حضرت ظاهراً شکست خوردند؛ ولي اين طور نيست؛ یعنی نه ظاهراً و نه باطناً شکست نخوردند. از يک طرف در گودي قتلگاه، مخاطب هستند به «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ * ارْجِعي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً»(فجر/۲۷-۲۸)؛ از يک طرف، کهف همه خوبان عالم هستند و هر کسي مي خواهد اسير شيطان نشود، بايد به اين کهف پناه ببرد و همه خوبانِ عالم را راه بري کردند؛ و حتي انبياء اولوالعزم هم در يک مقامي، بر کربلاي سيدالشهداء وارد شدند تا از يک سلسله مراحل عبور کنند. با اين نگاه اگر ببينيم؛ وجود مقدس سيدالشهداء(ع)، صد درصد پيروز هستند.
تحلیل قرآن از شکست ها و پیروزی های ظاهری
تحليل هاي دقيق تر و جامع تري هم بر اساس آيات قرآن وجود دارد. يک نمونه اش را من در سال هاي گذشته، در همين محفل نوراني تقديم کردم که بر اساس سوره فجر است. بر اساس آن سوره، وقتي پيروزي سيدالشهداء مي خواهد تحليل بشود، اصلاً نگاه ديگري است. سوره فجر «سُورَةُ الْحُسَيْنِ» است و در روایت است که حضرت فرمود: اگر کسي در نوافل و فرايضش بخواند، با امام حسين خواهد بود و به همراهي حضرت مي رسد و جزو همسفران حضرت مي شود. در اين سوره، با يک مقدماتي، پيروزي حضرت تحليل شده، که خيلي فراتر از اين چيزي است که من عرض کردم. آيات قرآن از يک زاويه ديگري به مسئله نگاه مي کند. این سوره با «وَ الْفَجْرِ» آغاز مي شود و با «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» تمام مي شود. يک تحليل بسيار عجيبي از دستگاه حق و باطل و بحث انتقام جويي خداي متعال و پيروزي جبهه حق است؛ البته تحليل هاي ديگري هم هست که از جمله آنها همين سوره کهف است. در سوره کهف هم اگر شما باطن اين آيات را به داستان امام حسين، تفسير کنيد، يک تحليل ديگري از پيروزي حضرت است. اینطور نیست که هر کسي هر جور دلش مي خواهد، تحليل بکند اما سوال اینجاست که این تحلیل که مي گوييد حضرت قطعاً پيروز هستند، با کدام نگاه است. چون ما وقتي مي گوييم شکست خورد يا پيروز شد، معمولاً با يک مُعتقَدات و مفروضاتي مي گوييم و در آن پايگاه ها مي ايستيم و تحليل می کنیم. جواب این است که کسي که نگاهش به دنيا و تمتعات مادي است و همين جا را اصل مي بيند و يک پرده آن طرفتر و غيب اين عالم و دست قدرت خدا را نمي بيند، محجوب شده است و وقتي سر مطهر سيدالشهداء را جلوي خودش مي بيند، العياذ بالله آن اشعار کفرآميز را مي خواند و مي گويد نبوت، بازي با قدرت بود و حالا گردونه قدرت، به نفع ما چرخيد و اي کاش اجداد من بودند مي ديدند که من چطور انتقام جنگ بدر و احد را گرفتم، ولي حضرت زينب در همان مجلس بر مي خيزند مي گويند: «كِدْ كَيْدَكَ»؛ یعنی هرچه مي خواهي کيد بکن، ما پيروزيم. اين، دو نگاه است. به حسب ظاهر یکی در اوج قدرت و دیگری در اوج مظلوميت است. کسي که آن طور نگاه مي کند، به خطاي محاسباتي مي افتد. در شهر شام، يک نفر به امام سجاد عرض کرد ديدي خدا چطور شکست تان داد، حضرت فرمودند که صبر کن ظهر بشود، موذن اذان بگويد، آن وقت محاسبه کن ببين ما پيروز شديم يا دستگاه بني اميه. نقل شده که یک نفر نزد معاویه رفت و گفت که بس است ديگر. به هرچه مي خواستي رسيدي، چرا اين قدر بر آل ابيطالب سختگيري مي کني؟ معاویه گفت همه آمدند و رفتند اما اين آقا اسم خودش را کنار اسم خدا در مأذنه ها گذاشته و من بايد اين را محو کنم. اين است که حضرت فرمود صبر کن موذن اذان بگويد، آن وقت معلوم مي شود پيروز و شکست خورده کيست. اين، در حالی است که حضرت در غل و جامه اسيرند و اهل بيت و نواميس رسول خدا، گِردشان در اسارت هستند، زخم زبان خوردند؛ در شهر شام خاکستر آتش بر سرشان ريختند و هرچه خواستند، گفتند؛ به يک طناب، آنها را بستند و راه مي برند؛ اما حضرت چنین سخنی مي گويند. حال مي شود بگويي که امام سجاد شکست خورد؟! حضرت با همين تدبير، کار را جلو مي برد و پيروزي هاي جبهه حق را فراهم مي کند. اين خطاي محاسباتي است که آدم، يک قدم جلوتر و عوالم غيب را نبيند.
قرآن با توجه به عوالم غيب و تدبير خداي متعال بر عالم، اين پيروزي و شکست را تحليل مي کند. خداي متعال با تدبيري که خودش براي عالم دارد؛ از همان افق نگاه حادثه را تحليل مي کند و می فرماید: «إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصادِ»(فجر/۱۴)؛ «وَ جيءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ يَوْمَئِذٍ يَتَذَكَّرُ الْإِنْسانُ وَ أَنَّى لَهُ الذِّكْرى * يَقُولُ يا لَيْتَني قَدَّمْتُ لِحَياتي * فَيَوْمَئِذٍ لا يُعَذِّبُ عَذابَهُ أَحَدٌ * وَ لا يُوثِقُ وَثاقَهُ أَحَدٌ»(فجر/۲۳-۲۶). یعنی ای پیامبر شکستی در کار نبوده پس نگران نباشید. بعد هم چنین خطاب می فرماید: «يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ» بنابراین وقتي از آن افق نگاه مي کني، این طرف صد درصد پيروزی است و آن طرف هم صد درصد شکست است. پیروزی برای دستگاه شيطان نیست و اصلاً مگر کسي مي تواند بر خداي متعال غالب بشود؟! قرآن می فرماید «إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زينَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً وَ إِنَّا لَجاعِلُونَ ما عَلَيْها صَعيداً جُرُزاً * أَمْ حَسِبْتَ أَنَّ أَصْحابَ الْكَهْفِ وَ الرَّقيمِ كانُوا مِنْ آياتِنا عَجَباً إِذْ أَوَى الْفِتْيَةُ إِلَى الْكَهْفِ فَقالُوا رَبَّنا»(کهف/۷-۱۰) این نگاه الهي است. از منظر ربوبيت، خداي متعال عالم را خلق کرده و وقتی از آن زاويه به مسائل نگاه مي کنيم، همه چيز عوض مي شود.
ما انسانها وقتی از زاويه خودمان به عالم نگاه مي کنيم، مثل طفلی است که تازه وارد مدرسه شده و همه چیز را عيب مي بيند: چرا سکوت؛ چرا مشق؛ چرا درس! اما از زاويه معلم که نگاه مي کنيم، همه چيز سر جاي خودش است. خداي متعال مي فرمايد «إِنَّ الَّذِينَ عِندَ رَبِّكَ لَا يَسْتَكْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَ يُسَبِّحُونَهُ وَ لَهُ يَسْجُدُونَ»(اعراف/۲۰۶) آنهايي که به مقام عند الرب رسيدند، وقتی از آنجا به عالم نگاه مي کنند هيچ عيبي در عالم نمي بينند و همه چيز، سرجاي خودش است. از این زاویه نگاه، سيدالشهداء صد درصد پيروز است؛ اما وقتي از افق تنگ خودمان نگاه مي کنيم، مي گوييم براي چه انسان اين همه سختي تحمل بکند؟ یعنی از این افق دید العياذ بالله سیدالشهداء تاريخ را به سختي انداخته است چرا دعوا درست کرديد که الان بعد ۱۴۰۰ سال، شعاعش در يمن و سوريه و عراق و ايران ديده بشود؟! آدم هاي کم انديش و نزديک انديش مي گويند: همه اين گرفتاري هاي شيعه، از قيام امام است. اگر امام اقدام نمي کرد، شيعه گرفتار نمی شد؛ حتی يک قدم جلوتر، اگر سيدالشهداء در همان مدينه يک دست بيعتي مي داد و کار را تمام مي کرد اخوت اسلامي برقرار می شد و حضرت هم قهرمان صلح بود و اين قدر هم ما الان دردسر نداشتيم؛ ولي از زاويه دقيق که نگاه مي کني، مي بيني حضرت بلاء را خودش کشيده و ما را در کهف خودش برده و الا الان بايد برده و لگدمال زيرپاي شيطان باشيم. به خاطر عاشورا است که الان شيطان ها در دنيا مجبورند که منافقانه حرف از حقوق بشر و آزادي و امنيت بزنند و بگویند که ما مدير عالم هستيم و با صداي بلند نمي گويند که همه دنيا، برده ما هستند. و الا با صداي بلند مي گفتند همه عالم، برده ما هستند و سند رقيت، براي همه صادر مي کردند یعنی این برخورد منافقانه و غیر علنی نتیجه عاشورا است. حضرت، ما را و همه عالم را در کهف خودش برده و نگذاشته شيطان به مقاصد خودش برسد و اين پيروزي قطعي حضرت است. حضرت نه تنها با ابن زیاد بلکه با کل دستگاه ابليس مي جنگد. ابن زياد پرچمدار است و ما هم لعن شان مي کنيم. ولي کار، خيلي از اين بزرگتر است. حضرت با يک جرياني مي جنگند که در زیارت عاشورا چنین بیان می شود «لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً أَسَّسَتْ أَسَاسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ». یا در بخش دیگری از همین زیارت می فرماید «آلَ زِيَادٍ وَ آلَ مَرْوَانَ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ»
حضرت محاسبه همه چیز را کردند و همه جوره سعي کردند امت خودشان را در کهف خودشان حفظ کنند، تا ما در کهف امام حسين باشيم، هيچ خطري ما را تهديد نمي کند؛ ولو سرهايمان ، مانند سر اصحاب سيدالشهداء به نيزه برود. درس عاشورا همين است که اگر اصحاب سيدالشهداءکه سرشان به نيزه رفت، موفق نبودند و الگوي بدي هستند، ما دنبال امام حسين حرکت نکنيم و اگر اينهايي که در کهف امام حسين آمدند، موفق بودند، پس به دنبال آنها راه برويم. السلام عليک يا اباعبدالله…