اما چه دشوار می نماید طی این عرصات! آنان كه به مقصد رسیده اند می گویند میان ما و شما تنها همین «خون» فاصله است؛ تا سدره المنتهی را با پای عقل آمده ای، اما از این پس جاذبه جنون، تو را خواهد برد… طی این مرحله دیگر با پای اراده میسور نیست ؛ بال می خواهد و بال را به عباس می دهند كه دستانش را در راه خدا قربان كرد. این حسین است كه عرصات غایی خلافت تكوینی انسان را تا آنجا پیموده است كه دیگر جز جان میان او و مقصود فاصله نیست.
آنان كه با چشم ظاهر می نگرند او را دیده اند كه بر بالین علیّ اكبر علی الدّنیا بعدك العفا گفته است و بر بالین قاسم عزَّ والله علی عمّك ان تدعوه فلا یجیبك او یجیبك ثمّ لا ینفعك و اكنون بر بالین ابیالفضل عباس می گوید: الان انكسر ظهری و قلّت حیلتی، اما حجاب های نور را نمی بینند كه چهسان از هم دریده و رشته های پیوند روح را به ماسویالله چهسان ازهم گسسته! نه ماسویالله، كه اینجا كلام نیز فرشتهسان فرو می ماند.
مردانگی و وفای انسان نیز به تمامی ظهور یافت و آن قامت مردانه عباس بن علی با دستان بریده بر شریعه فرات، آیتی است كه روح از این منزلگاه نیز گذشته است و عجیب آن است كه آن باطن چگونه در این ظاهر جلوه می كند. بعدها امّ البنین علیهاالسلام در رثای عباس سرود:
یا من رای العبّاس كرّ علی جماهیر النقد
و وراه من ابناء حیدر كلّ لیث ذی لبد
انبئت انّ ابنی اصیب برأسه مقطوع ید
و یلی علی شبلی امال برأسه ضرب العمد
لوكان سیفك فی یدیك لما دنی منك احد
دستان عباس بن علی قطع شده بود كه آن ملعون توانست گرز بر سر او بكوبد. اما تا دستان ظاهر بریده نشود، بال های بهشتی نخواهد رست. اگر آسمان دنیا بهشت است، آسمان بهشت كجاست كه عباس بن علی پرنده آن آسمان باشد؟ فرشتگان عقل به تماشاگه راز آمده اند و مبهوت از تجلیات علم لدنّی انسان، به سجده در افتاده اند تا آسمان ها و زمین، كران تا كران، به تسخیر انسان كامل درآید و رشته اختیار دهر به او سپرده شود؛ اما انسان تا كامل نشود، در نخواهد یافت كه دهر، بر همین شیوه كه می چرخد، احسن است. چشم عقل خطابین است كه می پرسد: اتجعل فیها من یفسد فیها و یسفك الدّماء … اما چشم دل خطاپوش است. نه آنكه خطایی باشد و او نبیند… نه! می بیند كه خطایی نیست و هر چه هست وجهی است كه بیحجاب، حق را می نماید. هیچ پرسیده ای كه عالم شهادت بر چه شهادت می دهد كه نامی اینچنین بر او نهاده اند؟