یادمه معلم قرانم بعد از ماه رمضان این شعر رو میخوند:
عید رمضان آمد و ماه رمضان رفت
صد شکر که این آمد و صد حیف که آن رفت!
و من همیشه میگفتم ای بابا تازه راحت شدیم از صبح تا شب گرسنگی میکشیدیم خواب و بیداریمون بهم ریخته بود حالا صد حیف که رفت؟؟؟ عجب عادمای ریاکاری پیدا میشن!
ولی امسال با دیدن حال و هوای بچه های باشگاه در این ماه ودیدن حال هوای خودم و مقایسه اش با پارسال و شاید کمی غریبه تر شدنم با ماه رمضان میبینم خیلی بی ربط نبود اون “که صد حیف که رفت.”
روی گروه تلگرام باشگاه هر روز بچه ها افطاری ه دینی میخواستند و خیلی صمیمانه دوستان افطاری میگذاشتند . حقیقتا اون حس های تجربه ی دینی رو میشد لابه لای صحبت بچه ها پیدا کرد و اون دغدغه ی خانم دکتر رو که مدام میگفتند بیاید سر سفره و اون چه که گیرتون اومده از اهل بیت و قران روزی بقیه هم بکنید میشه گفت تا حدودی برآورده کردند بچه ها.
به خاطر همین هم تبریک میگم به همتون از این که توی این ماه صمیمیت و انس با قران و اون تعاون و محسن بودن و مابقی شعارهای که میشنیدیم رو از نزدیک میشد لمس کرد.
و هم بهتون خاطر نشان میکنم خداییش این شاعره آدم ریاکاری نبوده احتمالا 🙂
پ.ن) این عکس مربوط به گوشیه بندس. از بس چک میکردم سایت باشگاه رو برای خوندن مطالب زیباتون توی این ماه, بیشترین بازدیدم از سایت های مختلف, سایت باشگاه بوده…
عیدتون مبارک 🙂