دو نوع پيغمبر/امام دوستى
ما بايد همواره با پيوند خدا، كه اسلام و تسليم بودن در برابر اوست، زندگى كنيم؛ چون اين، عامل وحدت ماست. پيامبر اكرم به عنوان رسولالله و على(ع)به عنوان اميرالمؤمنين و ولىالله با اين عناوين در ميان ما شناخته ميشوند كه عشق و گرايش ما به پيغمبر و امام حجاب پيوند ما با خدا نشود؛ بلكه كمكى به تقويت پيوند ما با خدا بشود. بحث همين جاست رفقا: پيغمبردوستى و امامدوستى تو چگونه است؟ پيغمبردوستى و امامدوستى حجاب و مانع، يا پيغمبردوستى و امامدوستى راهنما و كمك؟ بحث اينجاست. من گمان نميكنم هيچ مسلمانى پيدا بشود كه بخواهد رابطهاش را با آورنده قرآن و حامل وحى خدا )پيغمبر بزرگوار) ضعيف بداند. مگر چنين چيزى ممكن است؟! هر كس مسلمان است خودبخود بايد رابطهاش با قرآن و آورنده قرآن نيرومند باشد. چنين كسى اگر معرفتش بالاتر رفته باشد و مفسران و دانايان قرآن را، آنها را كه بعد از پيغمبر با روح قرآن آشنا هستند (يعنى امامان را) بشناسد، بايد پيوندش با آنها هم قوى باشد. جاى بحث نيست. پس بحث كجاست؟ بحث اين است كه پيغمبردوستى و امامدوستى دو حالت دارد: يك پيغمبردوستى و امامدوستى كه تو را به خدا نزديكتر ميكند، و يك پيغمبردوستى و امامدوستى كه حجاب پيوست تو با خدا ميشود و تو را از خدا دور ميكند. اما مگر چنين چيزى ممكن است؟ بله. اگر پيغمبر را به عنوان پيغمبر خدا و آورنده دين خدا و كتاب خدا و اجرا كننده حكم خدا دوست داشته باشى، اين دوستى تو را به خدا نزديك ميكند. اما اگر عاشقِ شكل و شمايل و هيكل و نام و افتخارات پيغمبر باشيم چطور؟ اين هم ما را به خدا نزديك ميكند؟ تلاش پيغمبر و تلاش ائمه همين بود. چرا ائمه ما اينقدر در دوران زندگى خود از دست كسانى كه آنها را وارونه ميشناختند ناراحت بودند؟ اما چه نوع وارونگى؟ آنها نميفهميدند رابطه با امام بايد چگونه باشد؛ لذا ائمه رنج بردند و اظهار ناراحتى كردند. براى اينكه اين كار ضد مقام امامت، ضد مقام رسالت، ضد مقام نبوت، ضد مقام ولايت و پرچمدارى امت از آب درنيايد. پس اين آيات ميخواهد همين را بگويد: لا تَموتُنَّ الا و اَنتم مُسلمون؛ سعى كنيد تا آخرين لحظه مسلم و تسليم در برابر حق و خدا باشيد. «و اعتصموا بحبل الله جميعاً و لا تَفَرّقوا»؛ همه بياييد بر محور خدا جمع بشويد؛ بر او تكيه كنيد؛ او را پناه قرار بدهيد و دچار تفرّق و جدايى نشويد. «واذكروا نعمة الله عليكم، اذ كنتم اعداءً فالّف بينَ قلوبكم فاصبحتم بنعمته اخواناً و كنتم على شَفا حُفرةٍ من النّار فَاَنقذكُم منها؛ كذلك يُبَيّن الله لكم آياته لعلكم تهتدون». شما در آتش جنگهاى داخلى و دشمن شاد كن ميسوختيد و خدا شما را در پرتو ايمان به خدا نجات داد. چرا يادتان رفته؟ چرا باز به تفرق و جدايى ميگراييد؟ قرآن اينها را ميگويد و بعد – عنايت بفرماييد؛ اين بخش آغاز بحث زنده امر به معروف و نهى از منكر است – جلوگيرى ميكند. پس رها كنيد اين جداييها، اين احساسات قومي و قبيلگى را؛ آن بههمپيوستگيهاى كاذب را فراموش كنيد. چه بشويد؟ »ولتكن منكم امةٌ يدعون الى الخير و يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر و اولئك هم المفلحون.» از شما انسانهاى پراكنده و قبيلههاى پراكنده بايد امتى به وجود آيد داراى هدف و رهبرى، با اين مختصات: يدعون الى الخير. وقتى در دنيا دعوت ميكند، دعوتش به سوى نيكى باشد. وقتى قدرت پيدا ميكنند و ميتوانند فرمان بدهند: يأمرون بالمعروف و ينهون عن المنكر. به كارهاى شايسته فرمان ميدهند. كارهاى ناشايسته و نادرست را غدغن ميكنند. چنين جماعتى است كه رستگار و سعادتمند است: و اولئك هم المفلحون.
به شما دوستان عرض كردم كه هر گاه قرآن را بدون توضيح ترجمه كنيد خيلى معنى زنده و زندهكنندهاي دارد. يك بار ديگر به اين آيات توجه كنيد. با گوش دل هم گوش بدهيد. خودخواهيها، قوم و خويش بازيها، قبيلهپرستيها، قوميتها، همه را كنار بگذاريد! از شما (منكم)، از همين شما انسانهاى دچار پراكندگى، با يك انقلاب و دگرگونى و تحولى ريشهدار و زير و رو كننده، بايد امتى و جماعتى به وجود آيد. جماعتى با خصلت امت؛ يعنى هدف و رهبرى داشتن. مختصات اين امت چنين است: «يدعون الى الخير»؛ دعوتش به نيكى است. و اگر اين دعوت پيش رفت و آن را به قدرت رساند، فرمانروايىاش: «يأمرون بالمعروف»؛ فرمانروايى و فرمان دادنش به آنچه شايسته است. «و ينهون عن المنكر»؛ و وادار كردنش، مأموريتها ايجاد كردنش، غدغن كردن منكر و زشت و ناپسند است.