در مقابل این جریان که جریان ذکر و رفعت و توحید است؛ یک جریان دیگری است که جریان ظلمات است که در مقابل وادی نور و حقیقت نبی اکرم و هدایت نبی اکرم، جریان ضلال و ظلمات و امثال اینها است. پس این طور نیست که شرک، یک امر انتزاعی است؛ بلکه یک امر واقعی و حقیقتی است و عدمی نیست. این دستگاه ظلمت همه را زیر چتر خودش می برد؛ اگر کسی زیر این چتر رفت، به تدریج آنها را از آن نور اسلامی که داشتند و چراغ هدایتی هم که در وجودشان روشن بود، خارج می کنند «یخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فیها خالِدُونَ» و آنها را هم صحبتِ آتش می کنند.

شجره طیبه و شجره ملعونه

از نظر قرآن، همین طور که ما یک شجره طیبه داریم، یک شجره خبیثه و ملعونة هم وجود دارد «وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ»(اسراء/۶۰) که شجره ای است که دور از رحمت خدا است و شاخ و برگی دارد؛ قوا و امکاناتی دارد. همین طور که کلمه توحید، یک شجره طیبه است؛ وجود نبی اکرم ریشه و امیرالمومنین بدنه اصلی این شجره طیبه هستند. اهل بیت، شاخه های او هستند و مومنین، برگ های این درخت هستند. واقعاً یک شجره به هم پیوسته اند. آن طرف هم یک شجره خبیثه است. این طرف نبی اکرم است که به تعبیر روایات، عقل است که خدای متعال او را آفرید و همه عبادت، به او برمی گردد؛ صفات کریمه دارد و می خواهد همه عالم را به عبادت خدا دعوت کند و همه عالم، نورانی به نور صفات حمیده بشوند؛ متوکل به خدا باشند؛ زاهد و صابر و راغب الی الله و متوکل علی الله و راضی به قضاء الله و شاکر باشند. آن طرفش هم به تعبیر روایات جهل است که می خواهد ظلمت پراکنی بکند. او می خواهد قوا و صفات رذیله را بر باطن انسان ها گسترش بدهد. همه انسان ها حسود باشند؛ همه انسان ها بخیل باشند. این طور است که می تواند سلطه پیدا کند. اگر صفات رذیله را منتشر کرد، قدرتش گسترش پیدا می کند و انسان ها به او ملحق می شوند؛ می خواهد انسان ها را زیر چتر ولایت خودش بگیرد و آنها ر ا مستکبر بکند و به صفات رذیله برساند. امیرالمومنین فرمودند که ابلیس «إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِینَ وَ سَلَفُ الْمُسْتَكْبِرِینَ»[۳] است. بیماری اش هم مسری است، مواظب باشید می خواهد شما را به بیماری بی درمان خودش مبتلا کند تا شما هم متکبر و مستکبر علی الله بشوید و در مقابل فرمان خدا، خاشع و خاضع نباشید. می خواهد که شما هم باطن و ظاهرتان ساجد و راکع نباشد.

تبدیل نعمت سرزمین آباد امام به سرزمین برهوت طاغوت و جهنم

امام رضا (علیه السلام) فرمود «الْأَرْضُ الْبَسِیطَةُ السَّحَابُ الْمَاطِرُ وَ الْغَیثُ الْهَاطِلُ كَالشَّمْسِ الطَّالِعَةِ»[۴] امام سرزمین واسع است. امام آسمانی است که بر سر شما سایه می افکند. امام، خورشیدی است که بر شما می تابد؛ امام، ابری است که بر شما می بارد. امام، بارانی است که نافع است. این، یک طرف جریان است. خدای متعال می فرماید «فِطْرَتَ اللَّهِ الَّتی فَطَرَ النَّاسَ عَلَیها»(روم/۳۰)، اگر کسی این بذر فطرت خودش را در سرزمین ولایت ائمه (علیهم السلام) آورد، این خورشید بر او می تابد و این آسمان، بر او سایه می اندازد و محافظ او می شود و این ابر رحمت، بر او می بارد و این سرزمین واسع، او را در بر می گیرد. این باران نافع، بر او می بارد. این بذر وجود انسان، شکوفا می شود. این اتفاق می افتد به تعبیر قرآن «مَثَلُهُمْ فِی التَّوْراةِ وَ مَثَلُهُمْ فِی الْإِنْجیلِ كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى‏ عَلى‏ سُوقِهِ يُعْجِبُ الزُّرَّاعَ لِيَغيظَ بِهِمُ الْكُفَّار»(فتح/۲۹) آنهایی که با این پیغمبر هستند، با او سیر می کنند، با او همراه می شوند، مِثل دانه ای هستند که همراه ایشان بذر وجودی شان سبز و شکوفا و استوار می شود، و به یک گیاه تناور تبدیل می شود،

آن طرف هم یک وادی برهوت است که قرآن از آن به دار بائر تعبیر می کند. وقتی داستان تبدیل محور ولایت و هدایت و انحراف از غدیر را قرآن می خواهد توضیح بدهد، می فرماید «أَ لَمْ تر إِلَى الَّذینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ»(ابراهیم/۲۸) پیغمبر ما! می بینی اینها چه کردند! اولیاء طاغوت و سردمداران آن نعمت الهی را تبدیل به کفر کردند. این، کفران نعمت نیست بلکه تبدیل نعمت است. کردند. ذیل این آیه روایت است که حضرت فرمود: «بِنَا یفُوزُ مَنْ فَازَ» یعنی «نِعْمَتَ اللَّهِ» اینجا ما هستیم. ما نعمت خدا هستیم و همه موحدین، با ما فائز می شوند و هر کسی اهل نجات است، با ما به نجات می رسد. هر کسی موحد می شود، با ما موحد می شود. هرکسی هدایت می شود، با ما هدایت می شود . ما نعمت خدا هستیم. ما هستیم که اگر بذر وجودی آدم ها در سرزمین ولایت ما قرار گرفت، به گلستان و باغستان تبدیل می شود. ما نعمت هستیم. حضرت امیر فرمودند «مَا بَالُ أَقْوَامٍ غَیرُوا سُنَّةَ رَسُولِ اللَّهِ ص وَ عَدَلُوا عَنْ وَصِیهِ»[۵] چه نفعی می بردند که سنت رسول خدا را تغییر دادند و از وصی اش عدول کردند؟! نترسیدند خدا عذاب شان کند. بعد این آیه را خواندند و فرمودند «أَ لَمْ تر إِلَى الَّذینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ جَهَنَّمَ یصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ نَحْنُ النِّعْمَةُ الَّتِی أَنْعَمَ اللَّهُ بِهَا عَلَى عِبَادِهِ» آن نعمتی که خدا به عباد داده بود، ما بودیم. خدا ما را در عالم دنیا آورد تا ما چتر بالای سر آنها و سرزمین واسع و باران بارنده و پدر و مادر مهربان و همه چیز آنها باشیم. بنا بود این طور باشد. ولایت ما، سرزمین دایر و به تعبیر قرآن، بلد طیب است. «وَ الْبَلَدُ الطَّیبُ یخْرُجُ نَباتُهُ بِإِذْنِ رَبِّهِ»(اعراف/۵۸) که هر بذری در این سرزمین بیاندازید، شکوفا می شود. اما این نعمت را تبدیل به کفر کردند. از نظر قرآن، همین طور که امیرالمومنین، کلمه ایمان هستند «حَبَّبَ إِلَیكُمُ الْإیمانَ»(حجرات/۷)، ائمه طاغوت هم کلمه کفر هستند آنها، کفر و فسوق و عصیان هستند. «بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً» به تعبیر قرآن انحراف از غدیر است. امام از نظر قرآن، هم کلمه ایمان و هم کلمه نعمت هست و در اینجا تعبیر به نعمت شده است.

غدیر که آمد، همه باید «مُنعَم علیهم» شده و وارد «صِراطَ الَّذینَ أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ»(حمد/۷)، می شدند. در معانی الاخبار مرحوم صدوق فرمودند «شِیعَةُ عَلِی الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیهِمْ بِوَلَایةِ عَلِی بْنِ أَبِی طَالِبٍ لَمْ یغْضَبْ عَلَیهِمْ وَ لَمْ یضِلُّوا»[۶]. باید همه، به این نعمت می رسیدند؛ تا دیگر نه خدا بر آنها غضب می کرد و نه در حیرت بودند؛ بلکه همه، هدایت می شدند و به مقصد می رسیدند. این کلمه نعمت را تبدیل به کلمه کفر کردند و کفر را جای آن نشاندند و قوم خودشان را به دار بوار و سرزمینی که بائر است و هیچ چیزی در آن سبز نمی شود حلول دادند. سرزمین خبیث و دار بوار همان «جَهَنَّمَ» است. از همین جا جهنم بپا کردند و قوم خودشان را از الان به جهنم می برند.

امیرالمومنین کلمه نعمت الهی است. «تَعْرِفُ فی وُجُوهِهِمْ نَضْرَةَ النَّعیمِ»(مطففین/۲۴) آنهایی که به امیرالمومنین گره می خورند، در قرآن می فرماید در روز قیامت وقتی نگاه شان می کنی، نشاطِ آن نعیم، در وجوه شان دیده می شود و غرق در نعیم هستند. چرا که حضرات بیان کرده اند: «نَحْنُ النَّعِیمُ»[۷] نعیم، ما هستیم. در سوره «هَلْ أَتى» آنجایی که داستان شفاعت امیرالمومنین و اهل بیت نسبت به ابرار هست، بیان می شود «وَ إِذا رَأَیتَ ثَمَّ رَأَیتَ نَعیماً وَ مُلْكاً كَبیراً»(انسان/۲۰) وقتی نگاه می کنی مقامات آنها سراسر نعیم و ملک کبیر است. ملائکه هم آنجا بدون اجازه، وارد بیوت مومنین نمی شوند. بنا بود از الان در دار نعمت بروند؛ اما آنها این نعمت را تبدیل به کفر کردند و وقتی کلمه کفر آمد، ذیل او دار بوار یعنی جهنم است که از اینجا به داخل آن می روند و بعد هم «جَهَنَّمَ یصْلَوْنَها وَ بِئْسَ الْقَرارُ»(ابراهیم/۲۹) یعنی دوباره یک ورود خاصی به جهنم دارند که هم قرارگاه آنها است، هم بد قرارگاهی است.

بنابراین داستان، صرفاً این نیست که یک گزاره و قضیه ای است و مثلاً «خدای متعال، شریک دارد» ما هم قائل می شویم بله، خدای متعال شریک دارد؛ بلکه به تعبیر قرآن یک دستگاه ظلمات و یک شجره خبیثه و ملعونه است. که می خواهد همه، شاخ و برگ او باشند و همه را زیر چتر خودش بیاورد و همه به او ملحق بشوند و همه از او تغذیه کنند. یک جریانی است که می خواهد نعمت حقیقی که نعمت نبی اکرم و اهل بیت است، برداشته بشود و به جای آن یک جریان دیگری بیاید. ایمان و نعمت تبدیل به کفر و بهشت تبدیل به جهنم بشود. دستگاه ابلیس، دستگاه اولیاء طاغوت از نظر قرآن، یک همچین دستگاهی هستند.

حدیثی را در شب اول خواندم که حضرت فرمود «الْقُرْآنُ نَزَلَ أَثْلَاثاً»[۸]، در بعضی روایات دارد چهار قسم است و منافاتی هم با هم ندارد، مطالب و معارف قرآن، سه دسته هستند. یک دسته، راجع به ما و محبین ما است. یک دسته، راجع به دشمنان ما و دشمنان انبیاء گذشته است؛ یک دسته هم احکام و مثال های قرآن است. که آن هم یک بحث بسیار مهمی است. مَثَل های قرآن، واقعا از مطالبِ مهم قرآن است وآن مطالب متعالی را در قالب امثالی بیان می کند قرآن می فرماید «یهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ یشاءُ وَ یضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثالَ لِلنَّاسِ»(نور/۳۵)؛ مَثَل هایش مال عموم است و باطن آن مَثَل ها و نور قرآن، برای خواص است.

چگونگی رویارویی دستگاه حقه انبیاء با دستگاه باطل شیطان

دستگاه باطل یک دستگاه فعال مدیریت کننده ای است که ظلمت پراکنی می کند، شاخ و برگ برای خودش درست می کند. یک شجره خبیثه و ملعونه و کلمه خبیثه است و می خواهد همه را زیر چتر خودش بیاورد. می خواهد قلوب و افکار و حس و اعمال ما را زیر چتر خودش ببرد و مستمراً ما را می خواهد ظلمانی تر بکند. ما باید این دستگاه را بشناسیم. این دستگاه در گذشته بوده و الان هم هست. تلقی من این است که امام اگر می فرمودند «امریکا، شیطان بزرگ است» یعنی از اصلی ابلیس است و می خواهد عالم را ظلمانی و همه را جهنمی بکند. این کار را از طریق اغوا و تزیین می کند، شهوات را تحریک می کند و یک بت پرستی مدرن راه می اندازد، و کارهایی می کند که به نظر پیشرفت و توسعه است و خودش را هم مدعی همه چیز می داند. محور ظلمات و ضلال و تاریک کردن است.

فطرت انسان فطرت توحیدی است. سرمایه میل به خدا و حب الهی در وجود انسان هست. اگر این سرمایه نبود، انبیاء با ما کاری نداشتند. اگر ما عاقل نبودیم، انبیاء با ما کاری نداشتند. اگر ما فطرت نداشتیم، انبیاء با ما کاری نداشتند. انبیاء این فطرت را بارور می کنند. دستگاه باطل در مقابلش شهوات و اهواء را تحریک می کنند. انبیاء، فطرت توحید را بارور می کنند و اخلاق حمیده و افکار نورانی ایجاد می کنند و اعمال صالحه را اقامه می کنند. آنها هم اهواء و شهوات را تحریک می کنند و استکبار بر خدا را در باطن انسان بپا می کنند. انسان، خودش را در عرض خدا، کسی می بیند. بنیان این تمدن امروز، همین است و می گویند قبلاً در عالم مردم زندگی می کردند اما ما حالا می خواهیم عالم را آن طور که دل مان می خواهد بسازیم. این یک کفر پنهان هست. چه کسی به شما اجازه داده هر طور دل تان می خواهد عالم را بسازید؟ مگر شما خدای عالم هستید؟! معنای حرفشان همین است که ما خدای عالم هستیم. بنابراین اهواء و شهوات را تحریک می کنند و صفات رذیله و حرص به دنیا ایجاد می کنند، بخل ایجاد می کنند، تنازع بر سر دنیا ایجاد می کنند. بعد هم خطای محاسباتی ایجاد می کنند؛ یعنی آدم یک اهدافی دارد، یک عقل عملی دارد، یک چیزهایی را می خواهد؛ اینها را تغییر می دهند. آدمی که باید برود دنبال خدا، می فرستند دنبال نخودسیاه، می فرستند دنبال دنیا، می فرستند دنبال اهواء و شهوات و پوچ و هیچ و به تعبیر قرآن «أَعْمالُهُمْ كَسَرابٍ»(نور/۳۹).

حال که به جای آب دنبال سراب می فرستند، باید یک خطای محاسباتی در ما ایجاد کنند که ما سراب را آب ببینیم؛ بنابراین یک دستگاه عقلانیت پیچیده ای ایجاد می کنند که همه اش سراب است و پشت سرش فلسفه های مادی می آید. من کار با فلسفه های الهی ندارم. فلسفه های مادی می آید، علم مادی می آید، تکنولوژی مادی می آید، ساختارهای اجتماعی مادی می آید، محصولاتی می آید که دعوت به شهوت می کنند و بوی خدا در آنها نیست. یعنی از برانگیختن اهواء شروع می شود و هواء مادی و استکبار را اقامه می کنند و به دنبالش صفات رذیله را اقامه می کنند که همه مردم بخیل و حسود و… می شوند. تنازع بر سر دنیا و دعوای بر سر دنیا را اقامه می کنند. بعد هم یک خطای محاسباتی، به اندازه عقلانیت اجتماعی درست می کنند که همه اش خطای در محاسبه است. پوچ اندر پوچ.

ما باید این دستگاه و این شیطنت امروز را بشناسیم و مقابل این شیطنت باید موضع بگیریم. اگر تعلق به این شیطنت پیدا کردیم، ما هم در ظلمات او فرو می رویم. الان خطر اصلی ای که ما را تهدید می کند همین است که این شیطنت مجسّم امروز همه را می خواهد در جهاز هاضمه خودش هضم بکند و مدعی یک تمدن جهانی و یک فرهنگ جهانی است. اگر این شیطنت امروز و این کفر و شرک امروز را آدم نشناسد، در آن هضم می شود. خیال می کنیم که می شود زیر چتر ابلیس هم زندگی بکنی و موحد هم باشی.

یک نکته مهم این است که بدانیم ظرفیت عاشورا چقدر است و ما چقدر می توانیم برای اینکه این فضا را تغییر بدهیم به عاشورا تکیه کنیم. همین مراسم عزاداری آیا می تواند تبدیل بشود به یک فرهنگی که ما با آن یک جامعه دینی، حکومت دینی و یک تمدن اسلامی بپا بکنیم؟ می شود بر مدار فرهنگ عاشورا، این کار را کرد. اگر به غربی ها بگویی، می خواهند عزاداری را به یک گرایش فرقه ای تبدیل کنند و بعد هم می گویند عیب ندارد. ما قائل به آزادی های مدنی هستیم و ذیل آزادی های مدنی، به اینها هم اجازه می دهیم. یک عده دل شان می خواهد کارناوال داشته باشند، اینها هم دل شان می خواهد بروند عزاداری کنند؛بگذار بروند عزاداری کنند. بعد هم خوب که تحلیل می کنند، می گویند اینها آدم هایی هستند که مبتلا به خودآزاری هستند، به قول خودشان مازوخیسم دارند. یک مشت آدم هایی هستند که مبتلا به بیماری اند، خودآزاری می خواهند. بگذارید بروند تا صبح، خودشان را بزنند. از نظر آنها عزاداری، یک تمایل فرقه ای است، یک گرایشی در آزادی های مدنی است.

حقیقت امر این است که عزاداری امام حسین، امر بسیار عظیمی است که همه کائنات را تحت تأثیر خودش قرار می دهد و اقامه توحید است و همه انبیاء و اولیاء، در مراحل سلوک خودشان و امت خودشان، با عاشورا سلوک کردند. السلام علیک یا اباعبدالله…

________________________________

[۱] الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏۱، ص: ۲۰۰

[۲] تفسير العياشي، ج‏۲، ص: ۲۱۱

[۳] نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص: ۲۸۶

[۴] الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏۱، ص: ۲۰۰

[۵] الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏۱، ص: ۲۱۷

[۶] تفسير فرات الكوفي، ص: ۵۲

[۷] تفسير القمي، ج‏۲، ص: ۴۴۰ و تفسير فرات الكوفي، ص: ۶۰۵

[۸] تفسير العياشي، ج‏۱، ص: ۱۰

فهرست مطالب