به هر تقدیر نهج‌البلاغه برگرفته از قرآن كریم است خود قرآن ذات اقدس الهی ادّعا می‌كند كه این كتابی كه بیش از بیست سال در حال جنگ و صلح, در حال هجرت و غیر هجرت, در حال فقر و غنا, در حال تنگدستی و گشاده‌دستی در طيّ این بیش از بیست سال نازل شده است یك كتاب یكدستی است، فرمود: ﴿وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً كَثِیراً﴾؛[۸] كتابی است كه صدر و ساقه‌ آن یكدست است، اصلاً هیچ اختلافی در این بیش از شش هزار آیه نیست، در نهج‌البلاغه هم همین‌طور است. حضرت آن وقتی كه خانه‌نشین بود یك سلسله بیاناتی داشت؛ البته نه زیاد, آن وقتی هم كه خاورمیانه در اختیار حضرت بود، بیاناتی داشت. وقتی حضرت به حكومت رسید كلّ خاورمیانه در اختیار او بود؛ یعنی ایران و روم و حجازی كه بین ایران و روم بود. آن روز یك حكومت بود در كلّ خاورمیانه, ایران چندتا استانداری داشت. یكی از استانداری‌های بزرگ از بصره شروع می‌شد تا اهواز و كرمان, بخشی در اصفهان بود، بخشی از آن در آذربایجان بود. ایران چندتا استانداری داشت برای همه هم وجود مبارك حضرت استاندار می‌فرستاد، نامه می‌فرستاد. این كشور پهناور مصر یك استان بود برای خاورمیانه و یك استاندار داشت به نام مالك اشتر, كلّ خاورمیانه را وجود مبارك حضرت امیر اداره می‌كرد. آن وقتی هم كه خانه‌نشین بود در همین سطح حرف می‌زد، الآن بیش از چهل، پنجاه كشور شد. آن روزی كه یك كشور بود و حضرت امیر اداره می‌كرد، همان نحو سخن می‎گفت .اگر خدای سبحان درباره قرآن فرمود: ﴿وَلَوْ كَانَ مِنْ عِندِ غَيْرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً كَثِیراً﴾ وجود مبارك حضرت امیر هم كه «خلیفةُ خلیفة الله» است همین بیان را دارد؛ یعنی در صدر و ساق نهج‌البلاغه شما هیچ اختلافی نمی‌بینید.

وقتی ما اهل حقوق می‌شویم, اهل اخلاق می‌شویم, اهل استقلال می‌شویم, به نظاممان علاقه‌مندیم, كشورمان را از هر گزندی حفظ می‌كنیم كهنهج‌البلاغه‌ای فكر كنیم و این فكر در جامعه به وسیله حوزویان و دانشگاهیان منتقل می‌شود. حوزوی و دانشگاهی با رسائل و مكاسب نه نظام را حفظ می‌كند, نه كشور را حفظ می‌كند. اینكه لحظه به لحظه می‌گوید مواظب مملكتت باش! مواظب اخلاقت باش! مواظب حقوقت باش! مواظب دیگران باش! این نهج‌البلاغه علوی است. شما این نامه ۶۲ را مثل سایر نامه‌ها ملاحظه بفرمایید، ما از نظر ترتیب به نام ۶۳ رسیدیم. در یكی از نامه‌‌هایی كه قبلاً خواندیم برای كمیل آ‌ن نامه را مرقوم فرمودند. «هیتْ» الآن یكی از منطقه‌هایی است كه تقریباً جزء فرمانداری‌های عراق است، آن روز این منطقه «هیتْ» آن‌قدر وسیع نبود، آن وقت گویا در حدّ یك بخش بوده و وجود مبارك حضرت امیر او را مسئول منطقه هیت كرد.

مستحضرید كتابی است به نام الغارات این الغارات یك قرن قبل از نهج‌البلاغه نوشته شده, غارت‌ها و شبیخون‌هایی كه حكومت اموی درباره حكومت علوی روا می‌داشتند، مؤلف آن كتاب الغارات اینها را جمع كرده، اسم این كارها را نوشته الغارات؛ غارت‌هایی كه معاویه نسبت به قلمرو حكومت حضرت امیر داشت. «هیتْ» منطقه‌ای بود كه مسئولیت آن منطقه را وجود مبارك حضرت امیر داده بود به كمیل, امویان از همین‌جا عبور كردند به منطقه قرقیسا حمله كردند و غارت كردند، اینجا معبر را هم آسیب رساندند و كمیل در آن‎جا حضور نداشت. وجود مبارك حضرت امیر نامه‌ای نوشت كه آن نامه در نهج‌البلاغه هست، در یكی از همین جلسات پنج‌شنبه این نامه را خواندیم و مبسوطاً شرح شد. خلاصه حضرت امیر فرمود بعضی‌ها فقط به درد دعای كمیل می‌خورند. تو آن‎جا بودی چرا جلوی او را نگرفتی؟ چرا سر پُست خود نبودی؟ چرا نتوانستی اداره كنی؟ با اینكه كمیل خیلی نزد حضرت امیر محبوب بود، بعد به دستِ همین حجاج به شهادت رسید. این «يَا كُمَيْلُ بْنَ زِيَادٍ إِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا» را خود حضرت امیر به او گفت, خیلی‌ها ملاقات خصوصی می‌خواستند حضرت امیر فرمود من وقتم برای عموم است، شما ملاقات خصوصی می‌خواهید برای چیست؟ اما خود حضرت امیر شبی در مسجد كوفه دست كمیل را گرفته برده بیرون، اسراری را به كمیل گفته: «يَا كُمَيْلُ بْنَ زِيَادٍ إِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا» را به كمیل گفته؛ فرمود این دل, ظرف است، مظروفِ خوب در این ظرف بریزید، نه خالی بگذارید كه گرفتار ﴿أَفْئِدَتُهُمْ هَوَاءٌ﴾[۹] بشوید، آن آیه شامل حال شما بشود، نه حرف‌های ناروا. فرمود این كمیل با همه جلال و جمال دینی كه دارد این برای همان شب‌های جمعه و دعای كمیل و تدریس و اینها به درد می‌خورد، اما اینکه بتواند منطقه‌ای را آباد و اصلاح كند نیست. این اعتراض صریح حضرت امیر است كه این نامه را در همین مجلس در همین محفل خواندیم.

الآن این نامه‌ای كه داریم می‌خوانیم، این نامه ۶۳ حضرت است. این نامه را به ابوموسی اشعری نوشتند. این ابوموسی اشعری در بخشی از همین عراق حكومت می‌كرد و از طرف حضرت امیر مأمور بود. طلحه و زبیر كه زمینه جنگ جمل را فراهم كردند این گفت که الآن آشوب است و ما دخالت نمی‌كنیم و ما باید در خانه‌هایمان بنشینیم و امثال آن. اول گفت كه حرف را باید از اصحاب رسول خدا شنید، آنها كه از پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می‌كنند آن حرف‌ها راهگشاست. بعد گفت من از پیغمبر شنیدم كه اگر جنگی شد, اختلافی شد شما در خانه‌های خود بنشینید.

حضرت امیر در نامه مرقوم فرمود تو دوتا حرف زدی: یكی حق است؛ دیگری باطل; آنكه گفتی پیغمبر مطالبی می‌فرماید درست است, آنكه گفتی هر چه از پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) رسید درست است. راویانی كه مطالب صحیح را از حضرت نقل كردند درست است؛ اما این را تو خودت جعل كردی, تو خودت ساختی, پیغمبر نفرمود اگر كسی به مرز و بوم شما حمله كرد شما آرام بنشینید. این نامه كه به دست شما رسید باید مردم را برای دفاع از سرزمین آماده كنی, اگر این قدرت را نداری، پُست خود را رها كن تا دیگری بیاید این مسئولیت را به خوبی اداره كند. ملاحظه می‌فرمایید این نامه ۶۳ از اینجا شروع می‌شود. «وَ مِنْ كِتَابٍ لَهُ ع إِلَی أَبِی مُوسَی الْأَشْعَرِيِّ وَ هُوَ عَامِلُهُ عَلَی الْكُوفَةِ وَ قَدْ بَلَغَهُ تَثْبِیطُهُ النَّاسَ عَنِ الْخُرُوجِ إِلَيْهِ»، «تثبیط»؛ یعنی خانه‌نشین كردن, منزوی كردن, ﴿فَثَبَّطَهُم‏﴾ كه در قرآن دارد ﴿قِیلَ اقْعُدُوا مَعَ الْقَاعِدِینَ﴾[۱۰] همین است، «تثبیط»؛ یعنی منزوی كردن, خانه‌‌نشین كردن, اعلام بی‌طرفی كردن «تثبیط» به این معناست «وَ قَدْ بَلَغَهُ تَثْبِیطُهُ النَّاسَ عَنِ الْخُرُوجِ إِلَيْهِ لَمَّا نَدَبَهُمْ لِحَرْبِ أَصْحَابِ الْجَمَلِ‏» قبلاً هم به عرض رسید كه روزگار پر از تعجّب است. چندبار ما این قصه را عرض كردیم در این كنزالفوائد كراجكی مجموعه چندتا رسائل است: یكی از رسائل این مجموعه, رساله «العجب» است که خیلی مفصّل نیست، اصلاً اسم این رساله «العجب» است، برای اینكه فصل‌های آن به نام «عجبٌ, عجبٌ» است؛ مثل اینكه قوانین را می‌گویند قوانین برای اینكه فصل‌های آن «قانونٌ قانونٌ» است, فصول صاحب فصول را می‌گویندفصول، برای اینكه مطالب آن «فصلٌ فصلٌ» است. کتاب قانون بوعلی را هم می‌گویند قانون چون مطالب آن «قانونٌ قانونٌ» است. این رساله هم به نام «العجب» است، چون «عجبٌ عجبٌ» است. می‌گوید بعد از رحلت پیغمبر(علیه و علی آله آلاف التحیة و الثّناء) بانویی كه در جهان اسلام دومی ندارد و آن صدیقه كبری(سلام الله علیها) است، مكرّر از مهاجر و انصار خواست كه بیایید علی‌بن‌ابیطالب را یاری كنید تا او خانه‌نشین نشود! كسی كمك نكرد. بعد از مرگ عثمان زنی در همین مدینه گفت بیایید علی‌بن‌ابیطالب را بكُشید! صدها نفر شمشیر كشیدند، آماده شدند «عجبٌ»! اصلاً این رساله به نام «عجب» است. می‌گوید چطور آن بانویی كه در جهان دومی ندارد بعد از رحلت پیغمبر می‌گوید بیایید علی‌بن‌ابیطالب را یاری كنید، شما كه در كنار سفره او نشسته‌اید این اسلام به وسیله علی زنده شد، هر جا علی بود دشمن می‌لرزید. كدام جبهه بود كه علی پیروز نشد؟ كدام جبهه بود كه علی ترسید یا عقب‌نشینی كرد كجا بود؟ ما در كنار سفره آن حضرت نشستیم. فرمود بیایید علی‌بن‌ابیطالب را یاری كنید! كسی كمك نكرد. بعد از مرگ عثمان در همین مدینه زنی به نام عایشه برخاست، گفت بیایید علی‌بن‌ابیطالب را بكُشید! صدها نفر شمشیر كشیدند «عجبٌ»! دنیا این است! در چنین دنیایی انسان با علم نمی‌تواند نجات پیدا كند علم, اندیشه است، علم نردبان خوبی است. این قرآن بوسیدنی است كه ﴿تِلْكَ الأمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ وَمَا يَعْقِلُهَا إِلاّ الْعَالِمُونَ﴾؛ یعنی اگر عالِم شدی بالا برو عاقل بشو, نردبان دست توست عاقل بشو تا مشكل حلّ شود. در بخش‌های دیگر هم فرمود که در حالات عادی، عاقل مشكلش حلّ می‌شود؛ اما در حالات خطر, عاقل هم كار را از پیش نمی‌برد پس چه چیزی لازم است؟ شما مستحضرید كه چون حوادث عالم كه یكسان نیست كارهای جهان هم در یك اندازه نیست، بخشی از كارهاست كه برابر آیه سوره مباركه «نحل» حلّ می‌شود كه ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَانِ﴾[۱۱] آدم عالِم باشد مشكل او حلّ است؛ مثل یك پیش‌نماز, برای پیش‌نمازی همین عدل خوب است؛ اما برخی از كارها از عادل كاری ساخته نیست؛ شخص عادل است این برای پیش‌نمازی خوبی است. وقتی پرونده‌های قضایی به دست اوست، این برابر آیه سوره «نحل» مشكل حل نمی‌كند این سوره مباركه «حدید» را می‌خواهد ﴿لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾؛[۱۲] قائم به قِسط باید باشد, این برای دو گروه. گروه سوم اگر پرونده، پرونده میلیاردی اختلاسی بود، دیگر آن نه از پیش‌نماز مسجد ساخته است, نه از قاضی عادل, از قاضی قائم به قِسط ساخته نیست ﴿كُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ﴾[۱۳] را قرآن برای همین كارها ساخته، فرمود اگر پرونده میلیاردی بود یا اختلاسی بود، خطر بود، عده زیادی پشت آن بودند، آن عدلی كه برای پیش‌نمازی كافی است، اینجا كافی نیست, آن قیام به قِسطی كه برای پرونده‌های قضایيِ عادی كافی است، اینجا كافی نیست ﴿كُونُوا قَوَّامِینَ بِالْقِسْطِ﴾ پس این را برای همین جا ساختند.

عقل هم همین‌طور است. یك عقل است برای رفع نیازهای عادی که این كاملاً مشكل افراد عادی را حلّ می‌كند؛ اما یك وقت اگر كار مهم شد از عاقل كاری ساخته نیست. ما در قرآن كریم می‌بینید داریم كه ﴿لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ﴾,[۱۴] که برای عقل عادی است كه مشكل عادی خود را حلّ كنند؛ اما اگر كار خیلی سنگین شد از عاقل كاری ساخته نیست. در آن بخش‌ها قرآن فرمود: ﴿لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ﴾, اما در این بخش می‌فرماید: ﴿لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ﴾.[۱۵] ما قوم عاقل در دنیا نداریم؛ مثل قوم عاد و ثمود و عرب و عجم و لُر و ترك و اینها که ما قومی به نام قوم عاقل داشته باشیم. این قوم از قیام است؛ یعنی آنها كه قائم بالعقل‌اند، نه تنها عاقل‌اند, قائم بالعقل‌اند آنها در روز خطر نجات پیدا می‌كنند و وجود مبارك حضرت(سلام الله علیه) هم كه آمد جهان را اصلاح می‌كند چون قائم بالعدل است اصلاح می‌كند، نه چون عادل است. اسمای حُسنای دیگر آن سهم را ندارند؛ علیم بودن, حكیم بودن, عفوف بودن, رئوف بودن، آنها این مشكل را حل نمی‌كند، این هفت میلیارد را قائمِ بالعقل اداره می‌كند, قائمِ بالعدل اداره می‌كند. اگر ما یك قومی داشتیم به نام عرب, عجم, عاد, ثمود به نام قوم عاقل, بله قابل قبول بود، ما چنین قومی روی كُره زمین نداریم بگوییم این از فلان نژادند، این نژادی نیست این قوم به معنی نژاد نیست، این قوم به معنی قیام است ﴿لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ﴾ كسی كه قائم به عقل باشد، تمام كارهای او عاقلانه است، این ﴿لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾ سوره «حدید» همین را می‌خواهد بگوید, ﴿لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ﴾ همین را می‌خواهد بگوید.

وجود مبارك حضرت امیر(سلام الله علیه) برای ابوموسی اشعری كه نام او هم در اینجا آمده است، مرقوم فرمود: «مِنْ عَبْدِاللَّهِ عَلِيِّ أَمِیرِالْمُؤْمِنِینَ إِلَی عَبْدِاللَّهِ بْنِ قَيْسٍ» اسم او عبدالله بن قیس بود و كنیه او ابوموسی اشعری. فرمود: «أَمَّا بَعْدُ»؛ یعنی بعد از حمد و درود خدا و اهل بیت «فَقَدْ بَلَغَنِی عَنْكَ قَوْلٌ هُوَ لَكَ وَ عَلَيْكَ»؛ حرفی به من رسید که یكی به سود توست و دیگری به ضرر تو; آن‎كه گفتی حرف‌ها را باید از اصحاب پیغمبر(ص) شنید آ‌ن درست است؟ همه ما از پیغمبر می‌گیریم؛ اما آن‎كه علیه توست گفتی الآن زمان جنگ است و اختلاف داخلی است و ما باید خانه بنشینیم، این علیه توست اینها با امام زمان خود در جنگ‌ هستند، اینجا جای نشستن در خانه نیست «فَإِذَا قَدِمَ رَسُولِی عَلَيْكَ فَارْفَعْ ذَيْلَكَ وَ اشْدُدْ مِئْزَرَكَ وَ اخْرُجْ مِنْ جُحْرِكَ وَ انْدُبْ مَنْ مَعَكَ»؛ این نامه‌ام رسید دامن همّت را بالا بزن، از این سوراخ بیرون بیا! مثل حیوانات در سوراخ خزیده‌ای، از این جُحْرت، جُحر برای سوراخ حیوانات است؛ نظیر حجره, فرمود از این سوراخ بیرون بیا دامن همّت را بالا بزن! كمر همّت ببند و بیرون بیا چه كار می‌كنی؟ برای چه در خانه نشستی؟ مگر نمی‌بینی طلحه و زبیر لشگركشی كردند «فَإِنْ حَقَّقْتَ فَانْفُذْ وَ إِنْ تَفَشَّلْتَ فَابْعُدْ»؛ اگر محققانه انقلابی هستی، دفاع از سرزمینت را دوست داری باش و اگر تفشّل كردی، «فَشل» كه در قرآن دارد شما اختلاف نكنید ﴿وَ لا تَنازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ ریحُكُمْ﴾[۱۶] همین است، «فَشل»؛ یعنی ضعف, فرمود اگر اختلاف كردید گرفتار فَشل و ضعف می‌شوید؛ آن وقت آن عزّت و شكوه شما از بین می‌رود، این گُل مادامی مطلوب است كه معطّر باشد رایحه‌ای داشته باشد، وگرنه در سطل زباله می‌ریزند؛ همین یك قطره آبی كه در آن هست این اگر از این برگِ گُل گرفته شود، دیگر چیزی نمی‌ماند. فرمود: ﴿وَ لا تَنازَعُوا﴾ چرا؟ ﴿فَتَفْشَلُوا﴾؛ فَشل و ضعف دامنگیر شما می‌شود، وقتی ضعف دامنگیر شما شد ﴿تَذْهَبَ ریحُكُمْ﴾؛ یعنی شكوه و عزّت و جلال شما از بین می‌رود. اینجا هم وجود مبارك حضرت امیر از همان آیات دارد استفاده می‌كند «وَ إِنْ تَفَشَّلْتَ فَابْعُدْ! وَ ايْمُ‏اللَّهِ»؛ سوگند به خدا «لَتُؤْتَيَنَّ مِنْ حَيْثُ أَنْتَ وَ لاَ تُتْرَكُ»؛ اگر خانه‌نشین بشوی تو این جنگ را رها بكنی، جنگ كه تو را رها نمی‌كند، این بیگانه می‌آید می‌تازد. ما هم از مسئولِ بی‌مسئولیت دست‌بردار نیستیم، این حادثه بر تو آن‌چنان حمله می‌كند: «حَتَّی يُخْلَطَ زُبْدُكَ بِخَاثِرِكَ وَ ذَائِبُكَ بِجَامِدِكَ» این مَثلی است معروف در همان ایام دامداری حجاز, الآن هم بین دامدارها هست، این شیر را وقتی به صورت ماست در آوردند، كم كم می‌خواهند كَره بگیرند این را می‌زنند تا آن كره‌اش بیاید رو و بقیه را حالا دوغ است بریزند. فرمود گاهی طوری می‌شود كه این مخلوط می‌شود چاره‌ای برای آن شخص نیست، متحيّر می‌شود كه چه كند. الآن وضع تو این است؛ آن‎كه غلیظ است با آن‎كه رقیق است مخلوط شده، تو الآن ناعلاجی، نمی‌دانی چه كار داری می‌كن. این یك مَثل معروف عرب‌هاست كه حضرت از این مَثل استفاده كرده. «وَ حَتّی تُعْجَلَ فِی قِعْدَتِكَ وَ تَحْذَرَ مِنْ أَمَامِكَ كَحَذَرِكَ مِنْ خَلْفِكَ»؛ طرزی می‌شود كه تو همان‌طوری كه از پشت سر می‌ترسی از جلو هم می‌ترسی، وقتی دشمن آمد كه امان را از تو می‌گیرد, امنیت را از تو می‌گیرد, امانت را از تو می‌گیرد، همان‌طور كه از پشت‌سرت می‌ترسی از جلو هم می‌ترسی، قدرت فرار ندارید، مگر نمی‌بینی طلحه و زبیر حمله كردند, لشگركشی كردند، خزانه‌دار ما را در بصره گرفتند دارند می‌كُشند یا كُشتند؟!

فرمود این كار را نكن «وَ تَحْذَرَ مِنْ أَمَامِكَ كَحَذَرِكَ مِنْ خَلْفِكَ وَ مَا هِيَ بِالْهُوَيْنَا»، این «هُوینا»، مؤنث «أهْون» است، «أهْون»؛ یعنی سُست، یك كار سُستی نیست تو به آسانی از آن بگذری كه «تَرْجُو وَ لكِنَّهَا الدَّاهِيَةُ الْكُبْرَی»؛ این جنگ و حمله است، خونریزی است. «يُرْكَبُ جَمَلُهَا وَ يُذَلُّ صَعْبُهَا»؛ آن قسمت‌های دشوار, تحت سلطه بیگانه قرار می‌گیرد، كارهای دشوار بر شما تحمیل می‌شود، آن آسانی و لذّت‌ها و رفاه و ثروت را بیگانه می‌برد «وَ يُسَهَّلُ جَبَلُهَا فَاعْقِلْ عَقْلَكَ وَ امْلِكْ أمْرَكَ وَ خُذْ نَصِیبَكَ وَحَظَّكَ»؛ «فَاعْقِلْ عَقْلَكَ»؛ یعنی همین! عقل عادی برای رفع نیازهای متعارف كافی است؛ اما در روز خطر, قائم به عقل بودن لازم است, قیام به عقل لازم است؛ یعنی همان‌طور كه كسی بخواهد پیش‌نماز بشود، با یك سوره مباركه «نحل» كافی است ﴿إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ الْإِحْسانِ﴾[۱۷] بخواهد قاضی بشود ﴿لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ﴾. شما می‌بینید مرحوم محقق در شرایع[۱۸] و سایر فقها[۱۹] هم همین‌طورند، می‌گویند آدم بخواهد نماز بر او واجب باشد, روزه بر او واجب باشد، بلوغ عقل می‌خواهد، بله! بر چه كسی نماز واجب است؟ بر كسی كه بالغ باشد و عاقل باشد عقل است؛ اما به چه كسی می‌شود سِمت قضا داد؟ نفرمودند اگر عاقل باشد كافی است، فرمودند «یعتبر فی القاضی كمال العقل». اگر بخواهد پیش‌نماز بشود همان‌كه عاقل است كافی است؛ اما بخواهد قاضی باشد كه عاقل بودن كافی نیست، این كمال عقل در متنشرایع و سایر كتاب‌های فقهی معتبر ماست كه قاضی اگر عاقل بود نمی‌تواند قاضی باشد، باید در عقل, كامل باشد، فریب‌خور نباشد «یعتبر فی القاضی كمال العقل»؛ این هم كمال عقل را حضرت دارد بیان می‌كند «فَاعْقِلْ عَقْلَكَ»؛ یعنی همین.

یك بیان نورانی از پیغمبر(ص) رسیده است كه عقل را تفسیر كرده. فرمود این عقل از همان ریشه عِقال است «عِقال»؛ یعنی زانوبند این شترهای جموح، یعنی چموش, این شترهای جموح, چموش كه آرام نمی‌گیرند، ساربان‌ها این زانوبند می‌زنند، این زانوبند را عرب می‌گوید «عِقال». در آن حدیث معروف كه فرمود: «اعْقِلْ وَ تَوَكَّل‏»[۲۰] كه بعدها آمده «با توكّل زانوی اشتر ببند»؛[۲۱] این عقال یعنی زانوبند. وجود مبارك حضرت فرمود عقل, زانوی وهم و خیال را در بخش اندیشه می‌بندد, زانوی شهوت و غضب را در بخش انگیزه مهار می‌كند می‌بندد. انسانی كه اهل وهم و خیال نشد اندیشه او عالمانه است، وقتی اهل شهوت و غضب نبود، انگیزه‌ او عاقلانه است. فرمود عقل كارش این است. ما اگر خواستیم بفهمیم عاقل هستیم یا نه, ببینیم اگر زانوبند داریم عاقل هستیم وگرنه نه, اینجا هم حضرت فرمود: «فَاعْقِلْ عَقْلَكَ وَ امْلِكْ أمْرَكَ وَ خُذْ نَصِیبَكَ وَحَظَّكَ فَإِن كَرِهْتَ فَتنَحَّ إِلَی غَيْرِ رَحْبٍ»؛ بدان مسئولیت این است، اگر نخواستی پُست را رها كن، ما اعتراضی هم نداریم «وَ لاَ فِی نَجَاةٍ فَبِالْحَرِيِّ لَتُكْفَيَنَّ وَ أَنْتَ نَائِمٌ حَتَّی لاَ يُقَالَ أَيْنَ فُلاَنٌ»؛ آ‌ن‌قدر ما قدرت داریم كه كشور و منطقه‌مان را اداره كنیم كه اصلاً نامی از تو نبرند، نگویند فلان كس كجاست؟ به ابوموسی اشعری فرمود تو كه حاضر نیستی از سرزمین دفاع كنی، به جایی می‌رسی كه منزوی خواهی بود، كسی از تو سؤال نمی‌كند. «وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مَعَ مُحِقِّ وَ مَا أُبَالِی مَا صَنَعَ الْمُلْحِدُونَ وَ السَّلاَمُ» فرمود مگر نشنیدی كه «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ»[۲۲] است، ما محقّ هستیم حق هم با ماست، ما داریم از این سرزمین دفاع می‌كنیم؛ حالا بیگانه هر چه می‌خواهد بگوید.

در پایان نوشت «و السلام»، نه «و السلام علیكَ»؛ این مثل یك سوره قرآن است؛ چون فرمایشات اهل بیت(علیهم السلام) كه خودشان عِدل قرآن‌اند، برگرفته از قرآن است. خودش هم فرمود قرآن همه اخبار را دارد «فَاسْتَنْطِقُوهُ»؛ شما قرآن را به حرف بیاورید «فَاسْتَنْطِقُوهُ وَ لَنْ يَنْطِقَ لَكُمْ أُخْبِرُكُمْ عَنْه‏»؛[۲۳] آن قدرت را شما ندارید كه قرآن را به حرف بیاورید. این نهج‌البلاغه در حقیقت کلام و تفسیر قرآن است، این حتماً باید در دو سطح نوشته شود، خطبه‌های متوسط, نامه‌های متوسط, كلمات متوسط برای حوزویان و دانشگاهیان متوسط, آن خطبه‌های عریق و نامه‌های عریق و كلمات عریق برای اساتید و دانشوران حوزه و دانشگاه كه در سطح عالی‌اند؛ آن وقت این جامعه می‌شود علوی, اخلاق ضامن اجرا پیدا می‌كند. آدم می‌داند كه به خودش نمی‌تواند خیانت كند و هرگز كار از بین نمی‌رود، حرفی كه زده زنده است. می‌فهمد این با موعظه و نصیحت و هفتهای یك بار درس حلّ نمی‌شود. ما همان‌طوری كه می‌فهمیم این سمّ ضرر دارد، عالمانه می‌فهمیم, می‌فهمیم این كاری كه كردیم, حرفی كه زدیم این از بین نمی‌رود; می‌افتد در خطّ تولید، مگر چیزی موجود شد از بین می‌رود؟ ما از آن می‌گذریم، ما سنگی را اینجا گذاشتیم و رفتیم این سنگ می‌افتد در خطّ تولید، جای خودش را نرم می‌‌كند، در امور دیگر اثر می‌كند، از امور دیگر اثر می‌گیرد، حرفی زدیم, قلب كسی را به درد آوردیم، این گذشت؛ اما چه گذشت؟ مگر وجود, معدوم می‌شود؟ این وقتی كه یافت شد می‌افتد در خطّ تولید؛ دو سال, سه سال, چهار سال, پنج سال اثر تلخش دوباره برمی‌گردد، دامنگیر ما می‌شود؛ ممكن نیست كسی حرفی بزند, كاری بكند بگوید گذشت, هیچ نگذشت. اینها با نصیحت حلّ نمی‌شود، این با تحقیق علمی حلّ می‌شود; یعنی اگر حوزه, حوزه نهج‌البلاغه شد، همان‌طور كه استصحاب را می‌فهمد، این را می‌فهمد. هرگز نمی‌گوید گذشت, چه گذشت؟ مگر می‌شود یك موجود بشود معدوم؟ این ما از او گذشتیم نه اینكه او گذشت، این سر جایش هست می‌افتد در خطّ تولید. چرا آدم دروغگو رسوا می‌شود؟ برای اینكه اگر كسی بیست سال قبل حرفی زده، این گذشته؛ اما این حرف می‌افتد در خطّ تولید، این حرف در فلان شیء اثر دارد، آن شیء در فلان شیء اثر دارد، بعد از بیست سال اثرش برمی‌گردد؛ معلوم می‌شود این آقا بیست سال قبل این حرف را زده. هیچ ممكن نیست ما كاری بكنیم، حرفی بزنیم، بگوییم بر گذشته گذشت، این طور نیست، می‌افتد در خطّ تولید. این حرف‌ها اگر عالمانه شود, درسی شود حوزوی بشود, دانشگاهی شود، می‌شود حوزه نهج‌البلاغه, حوزه انقلابی, دانشگاه انقلابی, جامعه انقلابی, نظام انقلابی, مردم انقلابی, انقلاب یعنی نه بیراهه می‌رود نه راه كسی را می‌بندند، امیدواریم كه همه ـ إن‌شاءالله ـ این‌چنین باشیم!

من مجدّداً این ایام پربركت را به محضر شما بزرگواران تبریك و تهنیت عرض می‌كنم و از ذات اقدس الهی مسئلت می‌كنم به همه شما خیر و سعادت و صلاح و فلاح دنیا و آخرت مرحمت بفرماید!

پروردگارا امر فرج وليّ‌اش را تسریع بفرماید!

نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملّت و مملکت ما را در سایه امام زمان حفظ بفرما!

مشکلات دولت و ملّت و مملکت مخصوصاً در بخش اقتصاد و ازدواج جوان‌ها را به لطف وليّ‌ات حلّ بفرما!

خطر سلفی و تکفیری و داعشی و آل سعود را به استکبار و صهیونیسم برگردان!

این کشور وليّ عصر را تا ظهور آن حضرت از هر خطری محافظت بفرما!

حوایج مشروعه و خواسته‌های همگان مخصوصاً برادران و خواهران حاضر را به احسن وجه برآورده بفرما!

«غَفَرَ اللهُ لَنٰا وَ لَكُمْ وَ السَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَكٰاتُه»


[۱] . سوره عنکبوت، آیه۴۳.
[۲] . سوره عنکبوت، آیه۴۳.
[۳] . نهج البلاغة (للصبحی صالح)، حکمت۱۰۷.
[۴] . سوره نساء، آیه۱۷.
[۵] . الكافی (ط ـ الإسلامیة)، ج‏۱، ص ۱۱.
[۶] . سوره اسراء، آیه۸۹.
[۷] . سفینة البحار، ج‏۲، ص۲۶۸.
[۸] . سوره نساء، آیه۸۲.
[۹] . سوره ابراهیم، آیه۴۳.
[۱۰] . سوره توبه، آیه۴۶.
[۱۱] . سوره نحل، آیه۹۰.
[۱۲] . سوره حدید، آیه۲۵.
[۱۳] . سوره نساء، آیه۱۳۵.
[۱۴] . سوره حشر، آیه۲۱.
[۱۵] . سوره بقره، آیه۱۶۴؛ سوره رعد، آیه۴.
[۱۶] . سوره انفال، آیه۴۶.
[۱۷] . سوره نحل، آیه۹۰.
[۱۸] . شرائع الإسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ج‌۴، ص۵۹.
[۱۹] . مستند الشیعة فی أحكام الشریعة، ج‌۱۸، ص۷۱.
[۲۰] . عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج۱، ص۷۵.
[۲۱] . مولوی، مثنوی معنوی، دفتر اول، بخش۴۵؛ « گفت پیغامبر به آواز بلند ٭٭٭ با توکل زانوی اشتر ببند».
[۲۲] . الفصول المختاره، ص۱۳۵.
[۲۳] . الكافی (ط ـ الإسلامیة)، ج‏۱، ص۶۱.

فهرست مطالب