البته حالا يك روايتي است كه جلسات گذشته من این را مطرح نكردم از علي(ع) كه اصلاً اين مسأله رابطه بين تقوا و كرامت را مطرح مي فرمايد. مي فرمايد: «مَن أتقي رَبّهُ كان كريماً». اصلاً شرافت، رفعت، اين نفس به اصطلاح ما فضيلت، اين ناشي از تقواي الهي است. «مَن أتقي رَبّهُ كان كريماً» آن وقت در نتيجه وقتي اين رابطه اينجا مسلّم شد، در درجات هم همين است آيه شريفه أکرم أتقی است. اين مسئله يك رابطه مسلم است. .. عرض كردم كه چه در بُعد در نشئات چه نشئه دنيوي باشد چه اخروي باشد، كه باز از علي (ع) بود «التَقوي ظاهِرهُ شَرَفُ الدنيا و باطِنهُ شَرَفُ الاخرة».
حالا يك رابطه ديگري بین تقوی با مطلب دیگری را مي خواهم مطرح كنم كه باز هم اين هم از مسائل فطري است. ما در آيات متعدده در قرآن داریم كه من اينها را بهشان اشاره ميكنم كه مي آيد يك نوع حتي انحصار هم از آن فهميده مي شود، اختصاص هم از آن فهميده مي شود و آن نسبت به عاقبت است. رابطه بين عاقبت و تقوا؛ در سوره هود دارد «إِنَّ العاقِبَة لِلمُتَقين» يعني اين آيهاي كه هست خطاب به پيغمبر كه از اول كه مي آيد «قيلَ يا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَكاتٍ عَلَيْكَ وَ عَلى أُمَمٍ مِمَّنْ مَعَكَ». خطاب مي فرمايد «تِلْكَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَ لَا قَوْمُكَ مِن قَبْلِ هَاذَا فَاصْبرِْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِين». اول داستان حضرت نوح را تقريباً آنجا مفصل متذكر مي شود به پيغمبر اكرم خداوند؛ و آخرش مي رسد كه «قيلَ يا نُوحُ اهْبِطْ بِسَلامٍ مِنَّا وَ بَرَكاتٍ عَلَيْكَ» و آخر مي رسد که به حضرت نوح گفته شد كه از آن مركب پايين بيايد و كه فروكش آب؛ آنجا آن جريان را مي فرمايد، تمام شد، آخر كار، بعد به پيغمبر خطاب مي كند خداوند «تِلْكَ مِنْ أَنبَاءِ الْغَيْبِ نُوحِيهَا إِلَيْكَ مَا كُنتَ تَعْلَمُهَا أَنتَ وَ لَا قَوْمُكَ مِن قَبْلِ هَاذَا» بعد خطاب به پیغمبر «فَاصْبرِْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِين» اين تعبير اينجا هست؛ خوب من اين را جهتش را می خواستم.
مطلب بعدياش را در سوره قصص آنجا دارد «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين». مي رود سراغ آخرت مال قضيه نوح دنيا بود؛ و او اين بود به اين كه آن درگيري هايي كه داشت، بعد هم كشتي را ساخت و حالا چيزهايي كه در روايت هست كه 80 نفر بودند، هر چندتا که بودند آنهايي كه با خودش برد داخل كشتي و طوفان و بعد هم فروكش و تمام شد و بعد هم آقا پياده شو! تمام شد ديگر؛ بعد هم فرود بيا بِسلامٍ مِنّا و بَركاتٍ عَلَيكَ توجه كنيد، ديديد، چه كسي پيروز شده است؟ دیدی پیروز شدی تو؟ اينجا به پيغمبر مي گويد «فَاصْبرِْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِين» كه جريان حضرت نوح را مصداق براي كبري كلي خودش قرار مي دهد. طلبگي گفتم. صبر كن، عاقبت براي متقين است؛ ديدي عاقبت كار نوح به كجا كشيد؟ چون از متقين بود. اين براي دنيا بود.
اما در سوره قصص مي رود سراغ آخرت «تِلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُها لِلَّذينَ لا يُريدُونَ عُلُوًّا فِي الْأَرْضِ وَ لا فَساداً وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين». در سوره طه «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْها لا نَسْئَلُكَ رِزْقاً نَحْنُ نَرْزُقُكَ وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوی». آنجا داشت متقین، اینجا دارد للتقوی؛ خوب من به مقدار كه مي خواستم بگويم كه تنوع بدهم كه اين را از قرآن ما داريم. رابطه بين تقوا و عاقبت؛ عاقبت چيست تا رابطه اش را بفهميم؟ آنجا در آن آيه كه ما مطرح كرديم رابطه بين تقوا بود و كرامت؛ كرامت هم گفتيم که یعنی چه. انسان هيچ وقت ذلت نمي خواهد، عزت مي خواهد، شرافت مي خواهد، فضيلت مي خواهد، برتري مي خواهد؛ اين جزء فطريات انسان است. خوب اين را مي خواهي برو فضيلت تقوا را بدست بياور، به اين چيزي را كه از درون طالب او هستي مي رسي؛ او به تو مي رساند، تقوا؛ در اين جا رابطه را بين تقوا و عاقبت، عاقبت یعنی چه؟ بروی لغت می گوید آخر كار؛ ولي ما لغوي نمي خواهيم بحث كنيم؛ عاقبتي كه ما مي¬گوييم كه انسان طالب اوست، مثل كرامتي كه انسان طالب اوست، اين عبارت از سعادت است؛ باز يك امر فطري است، عين اوست؛ نگاه كنید، من این اینها را کنار هم همینجور ردیف می آیم جلو؛
هر انساني مي خواهد سعادتمند باشد در هر بعدي؛ چه در بعد دنيوي اش، كه من حتي در سه نشئه مي گويم؛ دنيا، برزخ، آخرت؛ اين هم که من آيات را گفتم جهتش اين بود؛ مي خواستم نگاه كنيد هم «و العاقبة للمتقین» داشتیم نسبت به نوح كه اول قضيه اش را نقل مي كند، بعد هم آخر سر مي گويد ديدي پيروز شد؟ به پيغمبر بعد هم مي گويد پايش بايست «فَاصْبرِْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِين»؛ آن آيه هم كه براي آخرت بود، براي آن نشئه بود؛ توجه كنيد؛ از دنيا تا آخرت در تمام اين نشئات وجودي، انسان سعادتمندي را طالب است؛ سعادتمندي را طالب است. اين طلب هم يك طلبي نيست كه ما بخواهيم بگوييم مثلاً فرض كنيد که تحميلی بر او باشد؛ نه خير؛ اين هم باز يك امر فطري است. يعني انسان در رابطه با هر كاري مي خواهد پيروز باشد. هيچ وقت طالب شكست آدم نيست. هر كسي بگويد ظاهراً پاره سنگ بر ميدارد! قبول ندارید شما این را!؟ در هركاري، درست است يا نه؟! در ذيل آن آيه شریفه «فَاصْبرِْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِين» مرحوم فيض در صافي مي گويد «في الدُنيا بالظَفَر و في الآخِرَةِ بالفوز». خيلي زيبا! در دنيا پيروزي، آخرت رستگاري؛ ببين چه قدر زيبا دو تا جمله آورده مرحوم فيض، خوب و قشنگ جا مي اندازد این را؛ و اين هم باز از اموري نيست كه تحميلي بر انسان باشد. اين هم جزء فطريات انسان است. يعني انسان مفطور به اين معناست؛ هيچ وقت شكست نمي خواهد؛ پيروزي مي خواهد؛ هميشه هم فلاح و رستگاري مي خواهد. اين از خواسته هاي درونی انسان است كه اين آميخته شده است به وجود هر انساني. انسان من دارم مي گويم. عين مسأله كرامت است. همانطور كه شرافت مي خواهد، همانطور هم پيروزي مي خواهد در تمام نشئات.
قرآن در اين سه آيه اي كه من خواندم، قشنگ رابطه بين عاقبت و تقوا را؛ مي گويد اگر مي خواهي پيروز بشوي، چون پيروزي هميشه آخر كار است، اول كار نيست که؛ پيروزي آخر كار است؛ اول كار نمي گويد پيروز شدم؛ هنوز كاري نكرده كه نمي گويند كه! هميشه آخر كار است. يك مدتي بگذرد در راه قدم بردارد بعد ببينيم چه مي شود. روي اين جهت هم هست كه تعبير به عاقبت مي كنند. همان پيروزي است. اين تعبير به عاقبت این از ظرافت است ديگر، من ميگويم كه چرا اين را اسمش را گذاشتند عاقبت؛ روند كار اين است؛ لذا اسمش را قرآن هم مي گويد عاقبت؛ نميگويد فلاح، رستگاري، پيروزي رابطه اش با تقوي؛ مي گويد عاقبت.
در اينجا مي گويد آن چيزي كه نقش اساسي دارد پيروزي انسان در تمام نشئه هاي وجودي اش تقواست؛ چه در دنيا چه آخرت. در اينجا اين مسأله پيش مي آيد كه ما مي بينيم انسانها كه به تعبیر من از نظر ديدگاه هايشان، ديدگاهشان با اين كه ادعاي تدين مي كنند، اينها ديدگاهش به حسب ظاهر اين است كه مبداء و معاد و… ولي وقتي وارد كار مي شود پيروز نمي شود؛ چرا؟ این پيش مي آيد ديگر؛ آن چيزي كه اساس كار است اين است كه هدف گيري اش درست است گاهی، راه رسيدن به هدفش را اشتباه می¬کند. هدف گيري درست، اما راه رسيدن به آن را اشتباه مي کند. گاهي هم ما در قالب علمي كه مي ريزيم مي گوييم اشتباه در تطبيق دارد. كه اگر این همان راهي را كه انبياء گفته اند آن راه را برود به آن هدفش كه سعادتمندي است مي رسد. هدف گيري گفتم که یعنی همان که فطرتش می گوید. هر انساني سعادتمند مي خواهد بشود، همين را هدفگيري كرده اين هدف را؛
حالا راه رسيدن به او چيست؟ اين راه را اشتباه مي كند؛ اشتباه می کند به هدف نمي رسد. خيلي روشن. اگر انسان پايداري كند؛ چون تقوا زيربناي عملی اش عبارت از صبر است، پايداري است، تحمل است. حضرت نوح بيش از يك قرن قومش را چه كار كرد؟ حالا چون اختلاف دارند ولي يك قرنش مسلّم است البته بيش از اين است؛ اين مكرر گفت، گفت… پايش ايستاد؛ خسته نشد؛ بعد هم حالا سیر قضايا را كار نداريم جريان و اينها آخر كار چي شد؟ پيروز شد. حالا اينطوري من در روايت ديدم 500 سال بعد از آنکه از كشتي آمدند پايين اینها زندگي كردند حضرت نوح؛ من اينطور در روايت ديدم از امام صادق(ع) فرمودند. حالا نمی خواهم وارد تاريخ بشوم. و اينكه ظفر در دنيا را مرحوم فيض مي فرمايد بعد هم مسأله آخرت هم فوز في الاخره، ظفر في الدنيا را خيال نكنيد كه همين چهار صباح بوده است؛ نه، 500 سال؛ اما چند صد سال پايش ايستاد. مگر ميشود؟
بحث در اين است؛ راهي را كه انبياء و اولياء براي ما گذاشتند براي رسيدن به هدفمان كه همان سعادتمندي است، اين راه مشكلات دارد؛ چون مشكلات دارد ما چه کار می كنيم؟ صبر نمي كنيم، راه را عوض مي كنيم، قهراً به هدف هم نمي رسيم. گاهي هم اشتباه در تطبيق هم كه مي گويم، اين اشتباه هم منشأش باز هواي نفس است. به تعبير من راحت طلبي در دنيا است که مانع مي شود. من يك مثالی بزنم. چون گفتم عاقبت به این لحاظ آخر کار؛ يك سوال مي كنم كه جوابش خيلي روشن باید باشد، همه کس می فهمد. اگر بنا بشود ما يك مبدأ و منتها داشته باشيم از نظر زندگي مان، در مبدأ مثلاً فرض كن 50 سال، 25 سالش را خوش بگذرانی، لذت، بعد 25 سال بعدش را درد بكشی، اين را انتخاب مي كني يا 25 سال درد بكشي، 25 سال بعدي خوشي داشته باشي؟ عاقل چه می گوید؟ آن 25 سال خوشي بعدش 25 سال ناراحتي، اين پاك مي كند؛ پاك كن است؛ تمام آن لذت ها را از بين مي برد؛ قبول نداري؟ همه را از بین می برد. عكسش را اگر کردی، 25 سال بعد كه خوشي بود تمام دردها را از بين مي برد.
اين كه مي آيد قرآن مي گويد «إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِين» اين است. چه در خود دنيا، چه در ارتباط به نشئه دنیا و آخرت؛ اين دو تا را مقايسه كنيد با هم. حضرت نوح مثال زدم همان که در آيه بود كه خطاب به پيغمبر بود درست است؟ «فَاصْبرِْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِين». قضيه حضرت نوح را می آید تا به آخر مي رسد كه از كشتي پياده شد و «بِسَلامٍ و بَرَكاتٍ»؛ خوب، فرض كن هزار سال بوده، 500 سال رنج كشيدی، 500 سال بعد كِيف مي كنی. اين براي دنياست كه گفتم سوره اين بود برويد بخوانيد آيات را. چه دنيا و آخرت را بگويي؛ در دنيا يك زندگي موقت، محدود، اصلاً قابل قياس نيست با آنجا؛ آن جاودانه هميشگي؛ من اينها را گفته ام، دو تفاوت هست بين لذت هاي دنيوي و اخروي، دو تا تفاوت اساسي است؛ یک: اينجا موقت است، او دائم است. دو: اين ناخالص است، آن خالص است کیف هایش و لذت هايش. ما در سير وجودي مان از نشئه دنيا شروع مي شود به آخرت ختم مي شود، آنجا هم كه بروي اين كار را مقایسه كني، «فَاصْبرِْ إِنَّ الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِين» در هر دو تايش گفتم؛ هر طور كه حساب كني؛ اين يك رابطه است بين تقوا و سعادتمندي؛ هر انساني مفطور است به سعادت طلبي؛ درونم طلب مي كند. مي خواهي به اين برسي؟ با چه مي توانی برسي؟ با تقوا؛ همانطور كه در باب كرامت گفتم.