خوف از سوء عاقبت نسبت به امور اعتقادی:
چه چيزهايي سبب مي شود كه انسان از سوءعاقبت خوف پيدا كند ؟ چون قرآن مي گويد حسن عاقبت براي اهل تقواست و سوء عاقبت برای ظالمين، مجرمين، مكذبين. سر آمد آن امور سه چيز است و اين سه چيز مربوط به سه بُعد وجودي ماست يكي در بُعد عقلاني، يكي در بُعد قلبي، يكي هم اعمال جوارحي ماست.
شهود اعتقادات هنگام مرگ:
اعتقادات ما مربوط به بُعد عقلاني ماست، انسان عاقبت نشئه دنياي خودش را در نظر بگيرد، آنجا چشم برزخي اش باز مي شود آنچه را كه در درونش بود و كسي مطلع نبود و خود او هم شهود نمي كرد مي بيند. در امور اعتقادي ممكن است انسان يكي از مسائل اعتقادي برای او جانيفتاده باشد، به آن مشكوك باشد ، همين هنگام مرگ براي انسان تجسّم پيدا مي كند، نرفت اين اعتقاد را تصحيح كند چه رسد كه نعوذ بالله يك امر اعتقادي را انكار كرده باشد اين كه ديگر وا مصيبت.انسان اين را در نظر بگيرد كه بالاخره مي ميرد و هنگام مرگ همه اين امور اعتقادي اش ظاهر مي شود.
بهشت اعتقادات،جهنم اعتقادات:
در قالب اصطلاحي اهل معرفت در باب بهشت و جهنم مي گويند؛ بهشتِ اعتقادات، جهنمِ اعتقادات. بهشت اعتقادات وجهنم اعتقادات چيست؟ نفس اعتقادات صحيحه، بهشت اعتقاداتِ من است نفس اعتقادات باطله(نعوذ بالله) جهنمِ اعتقادات من است. بعد مي رسد به بُعد قلبيه، اعمال خارجيه، هركدام بهشت و جهنم خودشان را دارند. اعتقادات براي خودش بهشت دارد جهنم هم دارد كه مربوط به عقل است. قلب هم همينطور است بهشت قلبي داريم، جهنم قلبي داريم. اعمال خارجيه هم همين است كه مي گويند قالبيه.
من به سراغ آن كه وا مصيبت است نروم كه انسان (نعوذ بالله) حالت جحود و انكار نسبت به حق داشته باشد، حتي نسبت به شك، در بحث قلب اين را ذيل آيه شريفه «مَن اَتَي الله بقَلبٍ سَليم» مطرح كردم كه قلب سلیم در دو رابطه مطرح مي شود و آن اینكه خالي از شك باشد در روايت هم داريم که اشاره به همين مطلبی است كه من مي گويم. هيچ شكي نسبت به هيچ شاخه اي از امور اعتقادي نداشته باشم چه برسد به اصلش، از توحيد گرفته است تا معاد. خوف از اينكه هنگام مرگ اینها براي من آشكار مي شود و نعوذ بالله اگر از آنهايي باشم كه يك انحرافي در درون داشتم از همين جا شروع مي شود.
تاثیر تقوا در سلامت اعتقادات:
لذا اهل تقوا مصونيت دارند از اين جهت كه مي گويد اين ملكه براي انسان اين مصونيت را مي آورد كه نسبت به امور اعتقادي اش شك نمي كند. اين كه ما حتي در بعضي از آيات داريم «وَ بَدا لَهُمْ مِنَ اللَّهِ ما لَمْ يَكُونُوا يَحْتَسِبُون» هنگام مرگ است، از جانب خدا آشكار مي شود براي اينها كه ديده برزخي شان باز مي شود آن چيزي را كه از عذاب گمان نداشتند. فكر نمي كردند اين شك ها سر از عذاب در بياورد چه رسد كه خيال كرده عوضي هايش و كژي هايش راست است. به حسب چه؟ براي اينكه اهل تقوا نبود، كج فهمي هايش را به حساب درست فهمي اش گذاشته بود، نعوذ بالله چه بسا يك عده اي را هم منحرف كرده بود «قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرينَ أَعْمالاً» به پيغمبر خطاب مي كند. خبر بدهم به شما زيانكارترين مردم چه كساني هستند؟ «الَّذينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً أُولئِكَ الَّذينَ كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ» خيال نكن اعمال جوارحي است آيه توضيح مي دهد جوانحي است، دروني است « كَفَرُوا بِآياتِ رَبِّهِمْ وَ لِقائِهِ فَحَبِطَتْ أَعْمالُهُمْ» انحراف هاي اعتقادي كه بعدش هم سر از عملي در مي آورد. اهل تقوا مبتلا به اين انحرافات، اين شكوك نمي شوند.
مراجعه كنيد نهج البلاغه خطبه 230 «فإنَّ تَقوى الله مِفتاحُ سدادٍ و ذَخيرة ُمَعادٍ و عتقٌ من كُلِّ مَلكة و نَجاةٌ من كُلِّ هَلَكَةٍ بها يَنجُو الهارِب» تقوا از انحراف جلوگيري مي كند، انسان را از هر ملكه سيئه اي كه هنگام مرگ براي او تجسم پيدا مي كند آزاد مي كند و از هر هلاكتي نجات بخش است.
«ولا تَمُوتُنَّ الا وَ اَنتم مُسلِمون» عقل تسليم حق واقعي، باشد نه انحراف از حق. فكر نكنيد اين اسلامي كه اينجا آمده است اسلام ظاهري است؛ ما يك اسلام ظاهري داريم كه بر محور طهارت و نجاست و نكاح و تجارات و اينهاست، احكام ظاهريّه اسلاميّه است. نمي خواهد احكام ظاهري اسلام را بگويد، طهارت نجاست بگوید. تمام ابعاد وجودي ات تسليم باشد كه يك بُعدش بُعد عقلاني انسان است، از نظر اعتقادي سلامت از اينجا بروي. حالا چه چيزي اين سلامتي را تامين مي كند؟ تقوا. خود آيه مي گويد «يا ايُها الَذينَ امَنوا اِتَقوا اللهَ حَقَ تُقاتِه و لا تَمُوتُنَ اِلا وَ اَنتُم مُسلِموُن» اول نسبت به بُعد عقلاني اش است.
خوف از سوءعاقبت نسبت به بُعدقلبی:
دوم، نسبت به بُعد قلبي است. كار قلب چسبندگي، محبّت، دلبستگي است؛ ظرفي براي محبّت است لذا در روايت هم تعبير به آنيه مي كند «اِنَّ ِلله تَعالي فِي الاَرضِ آنية» جایگاهی است برای خدا اسمش قلب است.
تاثیر تقوا در رسوخ ایمان در قلب:
در اينجا آن كسي كه اهل تقواست مي داند اين ظرف جايگاه براي خداست، يعني محبت خدا بايد اينجا باشد، اگر محبّت غير خدا بيايد در اين و نعوذ بالله غلبه كند و حبّ خدا را از دلت بيرون كند، صاحب خانه را از خانه بيرون كني، همين است ديگر. هنگام مرگ معلوم مي شود كه قلبت مسلمان بود يا نه؟
این را تا حدودی عاری از اصطلاحات کردم در قالب اصطلاح اهلش مي گويند ايمان بايد رسوخ در قلب كند اگر ضعف ايمان باشد، حبّ غير خدا رسوخ مي كند. قبلا ًاين را گفته ایم كه ايمان مربوط به قلب است مربوط به عقل نيست، عقل كارش اعتقاد است قلب كارش دلبستگي است و ايمان هم اصلاً دلبستگي است. اين كه مي گوييم (نعوذ بالله) بي ايمان از دنيا مي رود به اين معناست كه ديگر حبّ خدا در دلش نيست. هر چه هم بنشيند براي اثبات خدا برهانهايي كه عقل جنّ به آن نمي رسد سر هم كرده باشد ولي حبّ خدا در دلش نباشد اين بي ايمان از دنيا مي رود.
الان به ذهنم آمد استاد ما (رضوان الله تعالي عليه) امام (سلام الله عليه) مي فرمود به اين كه درس توحيد مي گويد، درس توحيد از زبان شيطان مي گويد، چه قدر زيبا مي گفت. هنگام مرگ اهل تقوا هستند كه با قلبي پر از محبّت خدا از اين دنيا مي روند. در باب همين محبّت در اين آيه شريفه سوره توبه دارد «قُلْ إِنْ كانَ آباؤُكُمْ وَ أَبْناؤُكُمْ وَ إِخْوانُكُمْ وَ أَزْواجُكُمْ وَ عَشيرَتُكُمْ وَ أَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ كَسادَها وَ مَساكِنُ تَرْضَوْنَها أَحَبَّ إِلَيْكُمْ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ في سَبيلِهِ فَتَرَبَّصُوا حَتَّى يَأْتِيَ اللَّهُ بِأَمْرِهِ وَ اللَّهُ لا يَهْدِي الْقَوْمَ الْفاسِقين» انتظار بكشيد. آنجاست كه روشن مي شود، چشم برزخي ات باز مي شود و مي فهمي مسلمان از دنيا مي روي يا نه؟علّت چه بود؟ اهل تقوا نبودی.
خوف ازسوء عاقبت نسبت به کثرت معاصی:
سوم؛ خوف نسبت به كثرت معاصي است. اين را بدانيد فرو رفتن در معاصي به نحوی كه در دل رسوخ كند و اينكه براي روح به صورت ملكه در بيايد ، اين از آن چيزهايي است كه خطرناك است.
تاثیر تقوا در فرو نرفتن در معاصی:
علي (علیه السلام) «إِنَّ مَن فارَقَ التَّقوى أُغرِيَ باللذّات و الشّهوات وَ وَقَعَ في تيهِ السّيئات و لَزِمَهُ كَبيرُ التَّبعات». به مناسبت يك روايتي از امام هادي (علیه السلام) مي خوانم که در اين رابطه مي فرمايد «اذْكُرْ مَصْرَعَكَ بَيْنَ يَدَيْ أَهْلِكَ» مي فهمي چه مي فرمايد؟ مي گويد اين را مجسم كن، ياد آور اين باش؛ موقعي كه بين خاندانت روي زمين افتادي و داري ميميري «وَ لَا طَبِيبَ يَمْنَعُكَ» هيچ پزشكي نمي تواند نجاتت دهد «وَ لَا حَبِيبَ يَنْفَعُك» هيچ دوستي هم نمي تواند به تو منفعت برساند،اين را پيش چشمت مجسم كن. همين. اين را مي گويند خوف از سوء عاقبت، اين را مجسم كن. همين كافي است كه بروي سراغ تقوا كه مبتلا به سوء عاقبت نشوي در ابعاد گوناگون وجوديات.