امشب، شب نوزدهم، در همین نشست آخر باشگاه خانم باقری در بیان آداب شب قدر به نقل از بزرگی که نامش یادم نیست، می گفت در شب قدر برای مناجت با خدا کلمات لطیف و هیجان انگیز پیدا کنید، بوی خوش استفاده کنید، لباس قشنگ به تن کنید، من هیچ کدام از این کار ها را نکرده ام و به همان سبک شلیل وار خودم وارد امشب شده ام. فقط می دانم دلم تنگ است ، بسیار تنگ! و به خاطر این همه کم کاری دلم می خواهد در زمین فرو بروم. و شرم آور است اوضاعم. سرم گنگ است، خیلی گنگ!  می دانم من ضربت خوردن علی را نفهمیدم! نفهمیدم سر علی شکاف بردارد یعنی چه؟ آخ…

کاش دستی بیاید و مرا با خود بر دارد و ببرد.. ببرد.. ببرد…

فهرست مطالب