بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم
خیلی وقت ها می شود که آدم در زندگی اش کم می آورد، و آن زمانی است که هیچ چیز و هیچ کس نتوانسته برایش کاری بکند.
آدم وقتی مسیر زندگی اش مبهم شود اضطراب می گیرد….
آدم می نشیند و عرقش را پاک می کند… چرا که هیچ دل خوشی از از این همه تزلزل نداشه و ندارد…
آدم مضطرب یک پناه امن می خواهد که دلش قرص و محکم باشد، یک پناه!
.
.
.
آدم بیشتر آن زمانی دلش می لرزد که پشتش گرم نباشد!!!
ما لَكُمْ لا تَرْجُونَ لِلَّهِ وَقاراً (13) سوره ی مبارکه ی نوح
ما را چه شده است که گاهی خدایمان، دستش از زندگی مان کوتاه می شود و نمی تواند برایمان کاری کند….؟!
ما را چه شده که خدایمان از احد بودن خارج می شود و حدّ می گیرد.؟!
می شود از جایی تا کمی آن طرف ترش ……….
و آن وقت یک جاهایی از دلمان خالی می شود از او.
پ. ن: ما و شما دعوت شده ایم به یک میهمانی…. تمام امیدمان این است که خوب تر خدای احدِ صمدِ لم یلد و لم یولد و لم یکن له کفوا احد را ببینیم….
قلب هایمان را برمی داریم تا ببریم در جوار حضرت معصومه ی عزیز، و پُرَش کنیم از خدا…. امید است که دیگر برایمان جایی از او * خالی نماند.
ان شاءالله