فرمود: «وَ الْعَدْلُ مِنْهَا عَلَی أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَی غَائِصِ الْفَهْمِ»؛ فهم مي‌دانيد دقيق‌تر از علم است، به هر انساني که مي‌فهمد عادل نمي‌گويند. آن کسي که اهل نهر است در نهر شناي علمي مي‌کند به او  عادل نمي‌گويند. آنکه اهل بحر است، در دريا شنا مي‌کند، به او مي‌گويند عادل، «عَلَی غَائِصِ الْفَهْمِ»؛ کسي که اهل غوّاصي است. غوّاص براي اين نيست که شنا بکند، به آن کسي که در دريا براي خنک شدن شنا مي‌کند که نمي‌گويند غوّاص. غوّاص به کسي مي‌گويند که غوص کند تا گوهر بگيرد. کسي که به دنبال ماهي است که غوّاص نمي‌گويند. «عَلَی غَائِصِ الْفَهْمِ»، آن دريادلي که غوص مي‌کند و گوهر مي‌يابد، اوّلين شرط عدل را داراست و سه شرط ديگر که در جلسه قبل گذشت.

اما حالا مي‌رسيم به مسئله جهاد. فرمود: «وَ الْجِهَادُ مِنْهَا عَلَی أَرْبَعِ شُعَبٍ عَلَی الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الصِّدْقِ فِي الْمَوَاطِنِ وَ شَنَآنِ الْفَاسِقِينَ فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظُهُورَ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ نَهَی عَنِ الْمُنْكَرِ أَرْغَمَ أُنُوفَ [الْمُنَافِقِينَ‏] الْكَافِرِينَ وَ مَنْ صَدَقَ فِي الْمَوَاطِنِ قَضَی مَا عَلَيْهِ وَ مَنْ شَنِئَ الْفَاسِقِينَ وَ غَضِبَ لِلَّهِ غَضِبَ اللَّهُ لَهُ وَ أَرْضَاهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»؛ اينها معناي جهاد است. در جهاد اصغر که جنگ‌هاي مقدس و دفاع مقدس هشت‌ساله را همه ما تجربه کرديم؛ اما در جهاد اکبر مي‌فرمايد جهاد چهار شعبه دارد، اوّل آن امر به معروف و نهي از منکر است. مستحضريد که امر به معروف و نهي از منکر غير از تعليم است غير از تبليغ است غير از تأليف است غير از موعظه است غير از ارشاد است غير از «تنبيه الغافلين» است، اينها هر کدام بحث خودشان را دارند. اگر کسي غافل است، تنبيهِ غافل امر به معروف نيست؛ اگر کسي جاهل هست تعليمِ جاهل امر به معروف نيست؛ اگر کسي معذور است توجه دادن به او امر به معروف نيست. پس تعليم و تبليغ و ارشاد و موعظه و اينها هر کدام باب خاص خودشان را دارند؛ اما امر به معروف آن است که شخصي عالماً عامداً دارد گناه مي‌کند، اين ديگري که به او دستور مي‌دهد دارد امر مي‌کند نه تعليم، نه تنبيه، نه ارشاد، بلکه فرمان مي‌دهد. براساس آيه‌اي که ﴿الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِياءُ بَعْضٍ[1] اين شخص ولايت دارد، معلّم نيست مبلّغ نيست مرشد نيست، وليّ است؛ لذا اگر کسي حرف او را گوش نداد دو تا گناه کرد: يکي اينکه آن کار خلاف را انجام داد؛ ديگر اينکه حرف وليّ خودش را گوش نداد. اگر کسي عفاف را، حجاب را رعايت نکرد، عالماً عامداً رعايت نکرد. ديگري دارد امر به معروف مي‌کند به عنوان وليّ دارد امر به معروف مي‌کند، نه به عنوان معلّم، يا مُرشد، يا مُبلّغ. او اگر بي‌اعتنايي کرد و حرف اين را گوش نداد، دو تا گناه کرد: يکي به ﴿قُل لِّلْمُؤْمِنِينَ﴾[2] عمل نکرد؛ ديگر﴿الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ را عمل نکرد. اگر پسري ـ معاذالله ـ نماز نمي‌خواند يا نخواند، پدر به عنوان امر به معروف دارد دستور مي‌دهد، اگر اين حرف پدر را که دارد امر به معروف مي‌کند نه از جايگاه پدري و گرنه ممکن است او سه مشکل داشته باشد. اگر دستور او را انجام نداد، دو تا گناه کرد: يکي ﴿فَأَقِيمُوا الصَّلاَةَ[3] را اطاعت نکرد؛ ديگر اينکه به حرف وليّ خود ـ نه پدر، چون او آمر به معروف است ـ عمل نکرد. امر به معروف چيز ديگري است، يک کتاب ديگري در فقه دارد، زير مجموعه جهاد است. آن شخص بايد مؤتمر باشد به اين؛ منتها يک ولايت متقابل است. زن نسبت به زن، مرد نسبت به مرد، زن نسبت به مرد، مرد نسبت به زن در نظام اسلامي اين طور است: ﴿الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ بَعْضَهُمْ أَولِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ؛ نه «بعضهم معلّمين بعض» يا «مبلّغين بعض»؛ آنها حسابشان جداست؛ لذا جريان امر به معروف و نهي از منکر زير مجموعه عنوان ولايت است، اوّلاً؛ اگر کسي مؤتمر نشد دو تا گناه کرد، ثانياً.

فرمود: جهاد مبتنی به امر به معروف و نهي از منکر است. مسئله امر به معروف و نهي از منکر هم درجاتي دارد: اوّلين درجه آن انزجار قلبي است که واقعاً انسان اگر گناهي مي‌بيند منزجر باشد. مرحله ثانيه انزجار چهره و زباني يا بدني است. اگر کسي دارد گناهي مي‌کند، همه عابران وقتي که نگاه مي‌کنند، به او يک نگاه تندي بکنند که اين چه وضعي است که درآمدي، او خودش را جمع مي‌کند. او اصلاً به اين وضع درآمده که خود را نشان بدهد. مردم اگر امر به معروف بکنند؛ يعني خانم‌ها وقتي بي‌حجابي را مي‌بينند بايد نگاه تحقيرآميز بکنند؛ اينکه حداقل واجب است، ديگر لازم نيست کسي بگويد به ما جواب بد مي‌دهند. نگاه بايد نگاه «آمرانه بالمعروف و ناهيانه عن المنکر» باشد؛ قهراً آن شخص هم تا وسط راه خودش را جمع مي‌کند. او اصلاً مي‌خواهد خودش را نشان بدهد، وقتي ببيند با انزجار عمومي همراه است، خودش را جمع مي‌کند.

«عَلَی الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ» و در ميدان نبرد هم صادقانه با بيگانه مبارزه کند. «وَ الصِّدْقِ فِي الْمَوَاطِنِ»؛ در صحنه‌هاي جنگ، در صحنه‌هاي نبرد، شب‌هاي عملياتي صادقانه قيام و استقامت کند. «وَ شَنَآنِ الْفَاسِقِينَ»؛ نسبت به تبهکاران واقعاً بدبين باشد، کينه اينها را در دل داشته باشد. بعد حضرت فرمود: «فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظُهُورَ الْمُؤْمِنِينَ»؛ اين پشتيباني، پشتوانه بودن همان تعبير ظهير است. در قرآن کريم ذات اقدس الهي به ما فرمود: ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ،[4] صراط مستقيم هم فرمود: ﴿صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ﴾؛[5] ﴿صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ﴾ هم در سوره مبارکه «نساء» فرمود: ﴿فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللّهُ عَلَيْهِم مِنَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ﴾،[6] پس انبيا و اولياء «منعمُ عليه» هستند ما در تمام نمازها از خدا مي‌خواهيم که راه اينها را به ما نشان بدهد که يکي از برجسته‌ترين اينها موساي کليم است که قبلاً بحث شد. وجود مبارک موساي کليم عرض مي‌کند خدايا! ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيراً لِّلْمُجْرِمِينَ﴾،[7] تو نعمت به من دادي، من به شکرانه اين نعمت، اين نعمت را بيجا مصرف نمي‌کنم. هرگز از فاسق حمايت نمي‌کنم. هرگز از اختلاسي حمايت نمي‌کنم. هرگز از تبهکار حمايت نمي‌کنم. اين دستور روزانه و دستور شبانه‌روز عمل ماست. مي‌گوييم: ﴿اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ ٭ صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ﴾، اينها چه کساني هستند؟ انبيا و اوليا هستند که در سوره «نساء» مشخص کرد. اينها چه مي‌گويند؟ موساي کليم يکي از اينهاست. مي‌گويد: ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيراً لِّلْمُجْرِمِينَ﴾، «ظهير»؛ يعني پشتيبان. خدايا! به پاس نعمتي که به من دادي، من هرگز از آدم کاذب، دروغگو، رشوه‌بگير و تبهکار حمايت نمي‌کنم. اين دستور شبانه‌روزي ماست. ﴿رَبِّ بِمَا أَنْعَمْتَ عَلَيَّ فَلَنْ أَكُونَ ظَهِيراً لِّلْمُجْرِمِينَ﴾، من ظهير مؤمنين باشم نه ظهير مجرمين.

اينجا حضرت فرمود: اگر کسي امر به معروف کرد، ظهير مؤمنين است. «وَ مَنْ نَهَی عَنِ الْمُنْكَرِ أَرْغَمَ أُنُوفَ الْمُنَافِقِينَ‏»؛ «رغم»؛ يعني خاکمال کردن. اينکه مي‌بينيد در کنار سجاده‌ها يک مهر کوچکي هست، اين را مي‌گويند «مِرغَمَةُ الأنف». مستحب است که پيشانو که روي مهر هست، تربتي حالا يا سنگ يا گِل، اگر در درجه اوّل تربت حسيني(سلام الله عليه)، آن نشد يا سنگي يا خاکي که «يصح السّجود» باشد در سجاده باشد که آدم اين بيني خود را روي خاک بگذارد. اين را مي‌گويند دماغ را خاکمالي کردن! بدترين غده بدخيم درون ما همين تکبر است که ما را رها نمي‌کند. در هر رکعت دو سجده هست پيشانو روي خاک، اين دماغ هم بايد خاکمالي بشود؛ منتها آن واجب است و اين مستحب. اين را مي‌گويند: «مرغمة الأنف»؛ يعني خاک کوچکي که به وسيله آن، ابزار خاکمالي کردن دماغ است اين مستحب است آدم در سجاده داشته باشد. وضع پيشانو روي خاک و «ما يصح السجود»، واجب است. گذاشتن اين بيني روي خاک، مستحب است تا در هر رکعت دو بار اين دماغ را خاکمالي کنيم تا ديگر نگوييم به من برخورد! من بايد بالا بنشينم، چرا اسم مرا اوّل نبرد! همين غدّه بدخيم که مشکل جامعه ماست. اين نماز براي همين کار است.

فرمود اگر کسي اين کار را کرد: «أَرْغَمَ أُنُوفَ الْمُنَافِقِينَ‏»؛ دماغ دشمنان منافق را خاکمالي کرد. «وَ مَنْ صَدَقَ فِي الْمَوَاطِنِ قَضَی مَا عَلَيْهِ»؛ اگر کسي در صحنه نبرد، صادقانه مبارزه کرد اين به عهدش وفا کرد. «وَ مَنْ شَنِئَ الْفَاسِقِينَ وَ غَضِبَ لِلَّهِ»؛ آن‌گاه «غَضِبَ اللَّهُ لَهُ»؛ هر وقت کمکي خواست، عنايت الهي به سرعت به کمک او مي‌شتابد و او را از هر خطري نجات مي‌دهد؛ چه خطر شخصي، چه خطر سياسي، چه خطر جهادي و مانند آن و گذشته از اين «وَ أَرْضَاهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»؛ در قيامت هم جزء کساني است که ﴿فِي عِيشَةٍ رَاضِيَةٍ﴾[8] هست، ﴿فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٍ﴾[9] هست، اينها درجات کسي است که به مقام عدل رسيدند و امر به معروف کردند و نهي از منکر کردند.

در تتمه اين قسمت از فرمايشات نوراني آن حضرت، مي‌رسيم به عصر حضور و ظهور که اگر وجود مبارک وليّ عصر ظهور کرد چه کار مي‌کند؟ فرمود: همان کاري که وجود مبارک پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التّحية و الثّناء) انجام مي‌داد، همان کار را مي‌کند. در قرآن دارد که وقتي پيغمبر آمد، نظام جاهلي را به نظام عقلي و اسلامي تبديل کرد. در نظام جاهلي کارهاي انديشه و فکر در محور مظنّه و گمان بود نه تحقيق و يقين علمي، و گرايش‌ها هم در مدار هوس و هوي بود نه در مدار عقل. نظام اسلامي آمد در بخش انديشه، جامعه را به علم فرمود: «طَلَبُ‏ الْعِلْمِ‏ فَرِيضَةٌ»،[10] نه «فريضٌ». اين مبتدا مذکر است، خبر مؤنث نيست. اين «تاء» تاي مبالغه است. نفرمود: «طلب العلم فريضٌ»؛ فرمود: «طَلَبُ‏ الْعِلْمِ‏ فَرِيضَةٌ»؛ مثل اينکه مي‌گوييم فلان شخص علامه است، علامه حلي است؛ اين «تاء» تاي تأنيث نيست. انسان کامل «خليف الله» نيست؛ «خليفة الله» است. اين «تاء» تاي مبالغه است: ﴿إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً،[11] فرمود: «طَلَبُ‏ الْعِلْمِ‏ فَرِيضَةٌ»، نه «فريضٌ»؛ يعني تا نفس مي‌کشيد درس و بحث. هيچ کس حق ندارد بگويد من «فارغ التحصيل» شدم؛ تا زنده‌ هستيم علم. از بس تحصيل اين علم بر ما واجب است ، که با تاي مبالغه ياد کرده است و گرنه آن مبتداي مذکر، اين خبر که نمي‌تواند مؤنث باشد.

در قرآن فرمود: نظام جاهلي اين دو غدّه بدخيم را داشت: در مسائل فکري به مظنّه اکتفا مي‌کردند: ﴿إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ﴾،[12] در مسائل گرايشي به جاي عقل و عدل، به هوس بسنده مي‌کردند: ﴿وَ ما تَهْوَي الْأَنْفُسُ﴾،[13] هر دو را اسلام برداشت. فرمود در مسائل علمي، به گمان اکتفا نکنيد: ﴿إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني‏ مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً﴾.[14] در مسائل گرايشي به ميل و هوس و اين جناح و آن جناح کار نداشته باشيد، برابر عقل و عدل کار کنيد نه برابر هوس. در جاهليت اين دو رسم اصل بود: ﴿إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ﴾ در بخش علمي. ﴿وَ ما تَهْوَي الْأَنْفُسُ﴾ در بخش گرايشي. حضرت يعني وجود مبارک پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التّحية و الثّناء) آمد، آن مظنّه را جارو کرد علم را و يقين و برهان را به جاي آن نشاند: ﴿لاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ؛[15] نه چيزي که براي شما روشن نيست دهن باز کنيد بنويسيد يا بگوييد، قلم بزنيد، و نه چيزي که ديگران گفتند اگر عالمانه نبود بپذيريد: ﴿لاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ الْسَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الفُؤاد كُلُّ أُوْلئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولاً.[16] در جريان گرايش هم فرمود: «العقل مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَان وَ اکْتُسِبَ بِهِ الْجنان».[17] آن دو غدّه بدخيم گمان‌مداري از يک سو، هوسراني از سوي ديگر که نظام جاهلي بر آنها استوار بود، آنها را برداشت و فرمود:﴿إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَ ما تَهْوَي الْأَنْفُسُ﴾ هر دو را جارو کرد؛ علم را به جاي ظن نشاند، عقل را به جاي هوس نشاند.

همين کار را وجود مبارک حضرت حجت(سلام الله عليه) طبق بيان نوراني اميرالمؤمنين(سلام الله عليه) انجام مي‌دهد. فرمود: حضرت که ظهور کرد جامعه را عالم، در بخش انديشه؛ جامعه را عاقل، در بخش انگيزه؛ اداره چنين جامعه‌اي آسان است. الآن اگر حضرت ظهور بکند، اين هفت ميليارد به برکت الهي عاقل بشوند وسيصد و اندي شاگرد نامي مثل امام داشته باشد، اداره کره ارض آسان است.

اينکه مي‌بينيد الآن همه جا يا جنگ بلاواسطه است، يا جنگ نيابتي و قسمت مهم بودجه‌هاي کشورها صرف تهيه سلاح‌هاي آدمکشي است و تمام اين کارخانه‌هاي اسلحه‌سازي سه شيفته دارد کار مي‌کند تا سلاح آدم‌کشي بسازد همين است. اين يک جامعه حيواني است که انسان دارد در آن به سر مي‌برد. آن وقت وجود مبارک حضرت که ظهور کرد، طبق خطبه 138 نهج البلاغه البته اين بخش‌ها مفصل است گوشه‌اي از اين فرمايشات حضرت را سيد رضي نقل کرد. فرمود: «يَعْطِفُ الْهَوَی عَلَی الْهُدَی»، اينکه مي‌گويند نقطه عطف، عطف، عطف تاريخ يعني همين! از همين جا شروع شده است. يعني اين جامعه‌اي که دارد همين طور مي‌رود، حضرت که آمد برمي‌گرداند؛ منعطف مي‌کند، اين مي‌شود نقطه عطف. فرمود: هوي را برمي‌دارد، به جايگاه عقل جامعه را مي‌رساند. جهل را برمي‌دارد مظنّه را برمي‌دارد خيال و وهم را برمي‌دارد، جامعه را به سوي علم و عقل منعطف مي‌کند. ««يَعْطِفُ الْهَوَی عَلَی الْهُدَی إِذَا عَطَفُوا الْهُدَی عَلَی الْهَوَی»؛ مردم هدايت را بر هوس حمل کردند، حضرت هوس را بر هدايت حمل مي‌کند جامعه را به راه راست هدايت مي‌کند. «وَ يَعْطِفُ الرَّأْيَ عَلَی الْقُرْآنِ إِذَا عَطَفُوا الْقُرْآنَ عَلَی الرَّأْي»؛ خيلي‌ها قرآن را به ميل خود تفسير کردند و عمل مي‌کنند، حضرت تمام اميال و آرا را برگرداند به قرآن و قرآن را مرجع قرار داد، هر چه قرآن گفت مي‌فهمند و عمل مي‌کنند. اينها کارهاي رسمي و اصلي وجود مبارک آن حضرت است.

گوشه‌هايي از آن فرمايشات در آن خطبه نوراني هست که چند بار فرمود: «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي»،[18] مرحوم کليني(رضوان الله تعالي عليه) در همين کتاب «عقل و جهل» حديث بيست و يکم اين است، از حضرت امام صادق(سلام الله عليه) سؤال مي‌کنند که وقتي حضرت ظهور کرد چه کار مي‌شود؟ فرمود وقتي حضرت ظهور کرد: «وَضَعَ اللَّهُ يَدَهُ عَلَي رُئوسِ الْعِبَادِ فَجَمَعَ بِهَا عُقُولَهُمْ وَ كَمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُم‏»؛[19] با دست رحمانيه الهي عقل مردم بالا مي‌آيد، «كَمَلَتْ بِهِ أَحْلَامُهُم‏». اداره مردم عاقل سخت نيست و گرنه اين طور نيست که حضرت با کشتن بخواهد جهان را اداره کند. مگر با کشتن اصلاح مي‌شود؟ الآن جنگ جهاني اوّل و دوم را خيلي از اين سالمندان به خاطر دارند، حداقل هفتاد ميليون کشته شد، تا صد ميليون را هم گفتند، هيچ اثر نکرد. مگر با خونريزي جامعه اصلاح مي‌شود؟

وجود مبارک پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التّحية و الثّناء) مسلحانه وارد مکه شد، چون ورود با اسلحه در مکه جايز نيست، تنها جايي که در کره زمين هر کس در هر زماني بخواهد وارد مکه بشود بايد احرام ببندد. کاري دارد، دوستي دارد، تجارتي دارد، حتماً بايد در يکي از اين مواقيت احرام ببندد وارد مکه بشود عمره مفرده را انجام بدهد، بعد کارش را انجام بدهد. تنها جايي که در کره زمين هيچ کس حق ندارد بدون احرام وارد بشود همين مکه است. لذا کشورهاي ديگر براي اينکه غير مسلمان هم در عالَم کم نيست، اينها براي اينکه با عربستان رابطه سياسي داشته باشند، حق ورود به مکه را ندارند، پايتخت رسمي‌ آنها رياض است آنجا مي‌روند، در مکه حق ورود ندارند؛ مکه اين خصيصه را دارد. هر کس در هر روزي از تاريخ بخواهد زيارت هم بکند، بخواهد مکه را زيارت کند بدون احرام نمي‌تواند. بايد حتماً در يکي از مواقيت محرم به عمره مفرده بشود، بعد وارد مکه بشود. مسجد الحرام يا قبور انبياي ديگر(عليهم السلام) اين طور نيست که آدم همين طوري برود آنجا زيارت کند.

فرمود: اين ذات مقدس وقتي وارد شد، صدايش از کنار اين کعبه برمي‌خيزد: «أَنَا بَقِيَّةُ اللَّه‏»،[20] خدا براي چنين روزي مرا نگه داشت. اين همان کاري است که ذات مقدس پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التّحية و الثّناء) کرده است. فرمود به برکت حضرت عقل مردم کامل مي‌شود و گرنه با کشتن هرگز جامعه اصلاح نمي‌شود. کدام جامعه بود که با جنگ جهاني اوّل و دوم اصلاح شد، هر کدام از اينها بر سلاح‌هاي کشتار جمعي‌ خود افزودند، هر روز هم مي‌افزايند. اين عقل مردم است، اين علم مردم است، اين دين مردم است، اين ايمان مردم است، که جامعه را حفظ مي‌کند. اين است که شبانه‌روز انسان به انتظار حضور و ظهور کسي است که خاتم همه انبيا، خاتم همه اوصيا، خاتم همه اوليا، خاتم همه خلفاي الهي(عليهم افضل صلوات المصلّين) است.

من مجدّداً مقدم شما را گرامي مي‌دارم. اين بزرگ‌ترين عيدمان را به پيشگاه آن حضرت تهنيت عرض مي‌کنيم و از ذات اقدس الهي مسئلت مي‌کنيم به برکت آن حضرت به همه شما مخصوصاً عزيزان و خيّرين مدرسه‌ساز و ساير بزرگان اين فيض و فوز را ذات اقدس الهي افاضه بفرمايد.

پروردگارا! امر فرج وليّ‌ات را تسريع بفرما!

نظام ما، رهبر ما، مراجع ما، دولت و ملّت و مملکت ما را در سايه امام زمان حفظ بفرما!

روح مطهّر امام راحل و شهدا را با اولياي الهي محشور بفرما!

مشکلات دولت و ملّت و مملکت، مخصوصاً در بخش اقتصاد و ازدواج جوان‌ها را به بهترين وجه حلّ بفرما!

خطر بيگانگان را به استکبار و صهيونيسم برگردان!

اين کشور ولیّ عصر را تا ظهور آن حضرت از هر خطري محافظت بفرما!

و اين عزيزان ما آنچه خير و صلاح و فلاح دنيا و آخرت آنهاست با اجابت ادعيه اينها مورد لطف ويژه‌ات قرار بده!

«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»



[1]. سوره توبه, آيه71.

[2]. سوره نور، آيه30.

[3]. سوره مجادله، آيه13.

[4]. سوره حمد، آيه6.

[5]. سوره حمد، آيه7.

[6]. سوره نساء، آيه69.

[7]. سوره قصص، آيه17.

[8] . سوره حاقه، آيه21.

[9] . سوره حاقه، آيه22.

[10]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج‏1، ص30.

[11]. سوره بقره، آيه30.

[12]. سوره نجم، آيه23.

[13]. سوره نجم، آيه23.

[14] . سوره يونس، آيه36؛ سوره نجم، آيه28.      

[15]. سوره اسراء، آيه36.

[16]. سوره اسراء، آيه36.

[17] . الکافي(ط ـ الاسلاميه)، ج1، ص11.

[18]. نهج البلاغة(للصبحي صالح), خطبه189.

[19]. الكافي(ط ـ الإسلامية)، ج1، ص25.

[20] . الکافی(ط ـ الإسلامية)، ج1، ص472.

فهرست مطالب