در این نامه76 یکی دو سطر را سید رضی نقل نکرده است؛ وقتی که او را استاندار بصره قرار داد، مرقوم فرمود: «أُوصیكَ بِتَقْوَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»، این درنهج البلاغه نیست «وَ الْعَدْلِ عَلی مَنْ وَلَّاكَ اللَّهُ أَمْرَهُ»؛ تو را سفارش میکنم به تقوای الهی و اینکه در قلمرو ولایت و حکومت خود عدل را رعایت کنی. آنچه در نهج البلاغه آمده است این است: «سَعِ النَّاسَ بِوَجْهِكَ وَ مَجْلِسِكَ وَ حُكْمِكَ»؛ جامعه را با گشادهرویی بپذیر؛ خواه در محکمه تو بیایند، خواه تو در جامعه حضور پیدا کنی به محکمه و مجالس آنها بروی، در هر سه حال «سَعِ النَّاسَ بِوَجْهِكَ وَ مَجْلِسِكَ وَ حُكْمِكَ»؛ در همه امور گشادهروی باش. مردم یا پیشنهاد حق دارند که باید انجام بدهی، یا مشکلی دارند که مقدور نیست، باید عذرخواهی کنی، ولی با گشادهرویی جامعه را تلّقی بکن؛ هم در مجالس خصوصی، هم در محاکم سیاسی، هم در محاکم قضایی و داوری. «سَعِ النَّاسَ بِوَجْهِكَ وَ مَجْلِسِكَ وَ حُكْمِكَ»، این فراز اوّل.
بعد از اینکه فرمود: «أُوصیكَ بِتَقْوَی اللَّهِ ـ عَزَّ وَ جَلَّ ـ وَ الْعَدْلِ عَلی مَنْ وَلَّاكَ». بعد فرمود: «وَ إِيَّاكَ وَ الْهَوی»؛ مبادا با این غدّه بدخیم کنار بیایی! این «هوی» از هر دشمنی بدتر است، دشمن بیرون به هر حال از آدم جان میخواهد، کاری دیگر نیست؛ یا زمین و معدن میخواهد، دیگر کاری دیگر نیست؛ اما اینکه حضرت فرمود: «أَعْدَی عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِی بَيْنَ جَنْبَيْكَ»؛[1] فرمود: بدترین دشمن، دشمن درونی است؛ برای اینکه او که از ما خانه و زمین و زندگی نمیخواهد، از ما آبرو و دین میخواهد، اوّل دین، بعد آبرو! حالا اگر ـ معاذالله ـ کسی را بیدین کرد و کافر کرد، مگر رها میکند؟ تا آبروی او را نریزد رها نمیکند. اینکه در بخشهایی از نهج البلاغه آمده است که دنیا و غرور دنیا «وبی,[2] موبی,[3] أوبی» است که مکرّر به عرض شما رسید، این چند کلمه در نهج البلاغه آمده است. فرمود: دنیا یک سرزمین و یک مزرعه سبز دلپذیر وباخیز است. این وبا با بیماریهای دیگر فرق میکند؛ اگر کسی ـ خدای ناکرده ـ به بیماری بدخیم مبتلا شد، ـ إنشاءالله ـ خدا شفا عطا کند، ولی به هر حال میمیرد؛ اما وبا تنها مرگ نیست، یک بیماری آبروبری است؛ انسان نه در بیمارستان آبرو دارد، نه در منزل آبرو دارد، بالا و پایین تاس و لگن! تاس و لگن! فرمود این «أوبی، موبی، وبی» است این تا آبرو را نبرده رها نمیکند. تنها این نیست که آدم را کافر بکند و رها بکند. حال ـ معاذالله ـ کسی را کافر کرده، مگر رها میکند؟ لذا فرمود این جهاد اکبر است و «أَعْدَی عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِی بَيْنَ جَنْبَيْكَ»؛ فرمود: بدترین دشمن این دشمن درونی و هوس و هوی است و مبارزه با او هم مبارزه جهاد کبیر یا جهاد اکبر است. جوانان عزیز بدانند که این مسئله فضای حقیقی، نه فضای مجازی! بارها به عرض شما رسید! سیم حقیقت نیست تا بیسیم بشود مجاز! این چهره شیشه تلویزیون حقیقت نیست تا بیشیشه بشود مجاز. هر جا اندیشه و فکر و نظر و اینها منتقل میشود فضا، فضای حقیقی است. این فضای حقیقی را شما باید مدیریت بکنید هر چیزی دیدید به درد شما نمیخورد نگاه نکنید، این جز آبروبری کاری ندارد. دشمن هم در همین سطح است. فرمود این کار را انجام بدهید، «وَ إِيَّاكَ وَ الْهَوی»، «أَعْدَی عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِی بَيْنَ جَنْبَيْكَ»؛ ولی اینکه تا «وبیء، موبی» تا انسان را به آن مزرعه وباخیز نبرد رها نمیکند.
آنکه ما را آفرید، میداند که این بدن چه میخواهد و اینها خلیفه هماناند سخنگوی هماناند، یک کلمه از خود نگفته و نمیگویند. این تنها درباره قرآن کریم نیست که بفرماید: ﴿ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوی﴾[4] آنچه مربوط به دین است در سه بخش: بخش قرآن؛ بخش حدیث قدسی؛ بخش روایات احکامی. حالا مسائل عادی حرفی دیگر است، ولی آنچه به دین برمیگردد، «من الله» است و لاغیر!
فرمود: «وَ إِيَّاكَ وَ الْهَوی فَإِنَّهُ يَصُدُّكَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ». حیف است که آدم عمر را به این چیزها بفروشد. عزیزان! ما یک مولود ابدی هستیم. این کتاب ای کاش هر شب به ما دستور میدادند ما قرآن به سر بکنیم! از بس این کتاب شیرین است! این کتاب یعنی قرآن به ما میگوید انسان! شما مرگ را میمیرانید نه بمیرید. زیر آسمان کسی این حرف را زده؟ در این هفت میلیارد این حرف را ما از کسی شنیدیم که ما مرگ را میمیرانیم نه بمیریم؟ مرگ از پوست به در آمدن است نه پوسیدن؟ ما هستیم که هستیم که هستیم که هستیم! ما یک موجود ابدی هستیم، آن وقت ابد را آدم خراب بکند، راهی برای درمان ندارد. این را نگاه بکن، آن را نگاه بکن، این نامحرم را نگاه بکن، آن نامحرم را نگاه بکن! تعبیر قرآن این نیست که «کلّ نفس یذوقها الموت»؛ هر کسی را مرگ میچشد! فرمود: ﴿كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ﴾؛[5] هر کسی مرگ را میچشد. الآن شربتی یک استکان چایی، یک لیوان آبی حضور شما آوردند، شما میل کردید، شما ذائق هستید و آن مذوق، شما آن را هضم کردید یا آن شما را هضم کرد؟ شما این شربت و این چای و آب را هضم میکنید هر ذائقی مذوق خود را هضم میکند. فرمود مرگ را شما میچشید و هضم میکنید مرگ را میمیرانید. اگر این آیه را وجود مبارک سيّدالشّهداء(سلام الله علیه) در روز عاشورا معنا کرد، به همین مناسبت است. در همان بحبوحه تیرهای فراوان، سيّدالشهداء فرمود: «صَبْراً بَنِی الْكِرَامِ»؛ فرمود: یاران کریم من! کمی بردبار باشید، «مَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ»؛[6] مرگ پلی است زیر پای شما. مرگ چیزی نیست که شما را خفه کند، شما مرگ را خفه میکنید. مگر «الله»، ﴿خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ﴾[7] نیست؟ آنکه مرگ را آفرید به ما فرمود شما مرگ را میمیرانید مرگ را که غیر از خدا کسی خلق نکرد، ﴿خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ﴾، ﴿يُحْیی وَ يُمیتُ﴾، فرمود او مذوق شماست شما ذائق هستید. سالار شهیدان(سلام الله علیه) در روز عاشورا فرمود: «صَبْراً بَنِی الْكِرَامِ فَمَا الْمَوْتُ إِلَّا قَنْطَرَةٌ تَعْبُرُ بِكُمْ»؛[8] مرگ پلی است زیر پای شما، شما روی این مرگ پا میگذارید و میروید آن طرف که بهشتِ ابد است. مبادا ـ خدای ناکرده ـ این فضای آلوده به فضای حقیقی حقیقت را از ما بگیرد!
فرمود: «وَ إِيَّاكَ وَ الْهَوی» این «هوی» کاری به زمین و معدن نفت و گاز و اینها ندارد. این در درجه اوّل دین، در درجه دوم آبرو. وقتی آدم را گرفت، انسان میشود تفاله؛ آن وقت تقاضای مرگ میکند. فرمود: « وَ إِيَّاكَ وَ الْهَوی فَإِنَّهُ يَصُدُّكَ عَنْ سَبیلِ اللَّهِ»، «وَ إِيَّاكَ وَ الإِحَنَ» این در نهج البلاغهنیست. «إحَنْ» جمع «إحْنَة» است، «إحْنَة» با «الف» و «حاء»؛ یعنی کینه. فرمود: کینه کسی را در دل نداشته باش! اگر خلاف کرد، امر به معروف و نهی از منکر برای همین است. این کینه یک بیماری است در درون خود آدم، جلوی سعادتِ آدم را میگیرد. اگر کسی بد کرد، ما موظفیم امر به معروف کنیم نهی از منکر کنیم، بعد او را به ذات اقدس الهی رها کنیم.
فرمود: «وَ إِيَّاكَ وَ الإِحَنَ فَإِنَّهَا تُمیتُ الْقَلْبَ وَ الْحَقَّ»؛ حق را در درون شما ذبح میکند از بین میبرد؛ همان طوری که باطل «یموت بترک ذکره»، حق هم «یموت بترک ذکره»؛ البته در دستگاه الهی موجود است، سالیان متمادی بود که قبر مطهّر امیرالمؤمنین مخفی بود، سالیان متمادی! اینکه در عصر عاشورا دامن آن بچه که آتش گرفته بود، یک عربی خاموش کرد این بچه احساس کرد او نسبت به این محبتی کرد، از این عرب سؤال کرد راه نجف کجاست؟ این گفت، چون نجف بیابانی بود اطراف کوفه، جایی نبود، آن را میگفتند «غَرِی». این بزرگانی که در نجف تربیت شدند حوزه علمیه نجف، اینها شناسنامههایشان «غَروی» است، آن سرزمین را میگویند سرزمین «غَرِی». اینها منسوب به آن سرزمیناند میشوند غروی. گفت با نجف چه کار داری؟ آنجا یک بیابان است! گفت تو ما را نمیشناسی، ما بچههای علی بن ابیطالب هستیم، قبر جدّ ما آنجاست، ما را به قبر جدّمان راهنمایی کنید! قبر علی(علیه السلام) آن زمان تا آن وقت هم مخفی بود، بعدها هم مخفی بود. شما میبینید وقتی اربعین شد بیست میلیون در آن سرزمین هستند، این خداست! کسی که این را راهاندازی نکرده است. فرمود ما حافظ هستیم: ﴿إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ﴾؛[9] قرآن را اهل بیت را؛ اهل بیت را قرآن را که باهماند. شما در کجای دنیا دیدید این طور شیفتهوار عدهای بروند و عدهای هم شیفتهوار از اینها پذیرایی کنند؟! تا آنجا که مقدور ماست این است که تسلیم باطل نشویم.
فرمود: «وَ إِيَّاكَ وَ الإِحَنَ فَإِنَّهَا تُمیتُ الْقَلْبَ وَ الْحَقَّ»؛ «إحَن» جمع إحنة است، «إحنة»؛ یعنی حقد و کینه. بعد فرمود: «إیاکَ وَ الْغَضَبَ فَإِنَّهُ طَيْرَةٌ مِنَ الشَّيْطَانِ». ببینید آدمی که ـ خدای ناکرده ـ سبکمغز است کارهای سبک انجام میدهد. حضرت در این نامه فرمود انسانِ غضبان و انسان عصبانی، سبکبال است، بیجا پرواز میکند، وقتی پرواز کرد، او که پرنده نیست سقوط میکند. فرمود این طیرهای از شیطان است، این تشؤّم است، این فال بد شیطنت است، مبادا عصبانی بشوید.
بعد فرمود: «وَ اعْلَمْ أَنَّمَا قَرَّبَكَ مِنَ اللَّهِ يُبَاعِدُكَ مِنَ النَّارِ»؛ هر چه را که ما به عنوان عبادت است، کار خیر است «قربةً إلی الله» انجام میدهیم، از آتش گناه و فتنه و اختلاف و مانند آن ما را نجات میدهد. «وَ اعْلَمْ أَنَّمَا قَرَّبَكَ مِنَ اللَّهِ يُبَاعِدُكَ مِنَ النَّارِ»؛ مثل اینکه بفرماید هر چه تو را به علم نزدیکتر بکند، از جهل دور میکند؛ به حق نزدیکتر بکند از باطل دور میکند؛ به عدل نزدیک بکند از ظلم دور میکند. «وَ مَا بَاعَدَكَ مِنَ اللَّهِ يُقَرِّبُكَ مِنَ النَّار»؛ هر کاری که به نام گناه است به آتش نزدیک است. ما شنیدیم جهنمی هست، خدا نکند که ببینیم! شنیدیم آتشی هست خدا نکند ببینیم؛ اما این را ما نشنیدیم که جایی در قرآن که خدا بفرماید ما از جنگل هیزم میآوریم! فرمود هیزم جهنم خود افراد ظالماند: ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾،[10] «حطب»؛ یعنی هیزم. خود این شخص ظالم گُر میگیرد سر تا پایش. ما که از اسرار عالم خبر نداریم، از قیامت خبر نداریم امیدواریم آنها را هم نبینیم، حالا ممکن است از جاهایی هم هیزم بیاورند؛ اما آنکه ما در قرآن سراغ داریم همین است که هیزم جهنم خود ظالم است: ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ﴾؛ قاسط از قَسط است، «قَسط»؛ یعنی ظلم و جور. اینها که قاسطین و مارقین و ناکثین بودند در زمان حکومت حضرت امیر؛ یعنی ظالمین. فرمود: ﴿وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً﴾، در سوره مبارکه «فجر» هم دارد که ما دستور میدهیم، جهنم را بیاورند. ما تا حال از جهنم به عنوان یک جای غیر منقول تلّقی میکنیم؛ حالا آن هم هست ممکن است ما دلیلی بر نفی آن نداریم. این قدر اسرار عالم در قیامت هست که ما خبر نداریم؛ ولی «این قدر هست که بانگ جرسی میآید»،[11] ما جهنم منقول را از سوره مبارکه «فجر» خبر داریم، فرمود: ﴿وَ جیءَ يَوْمَئِذٍ بِجَهَنَّمَ﴾؛[12]جهنم را کشان کشان میآورند. این جهنم کیست؟ کدام جامعهاند؟ کدام افرادند؟ چه اشخاصیاند؟ جهنم آیا منحصر در منقول است یا غیر منقول هم داریم؟ این آیه سوره «فجر» که میگوید جهنم منقول هم داریم. هیزم جهنم هم در سوره «جن» دارد که خود ظالمیناند. این خطر را ما چه بکنیم؟
بعد در پایانش فرمود: «وَ اذْكُرِ اللَّهَ كَثیراً وَ لَا تَكُنْ مِنَ الْغَافِلینَ»؛ مبادا غفلت کنی، همیشه به نام خدا باش! البته ذکر زبانی خیلی کمک میکند. اما خدا مرحوم مجلسی(رضوان الله تعالی علیه) را غریق رحمت کند! این حدیث نورانی را ایشان در بحار نقل کرده که یک وقت کسی جایی نشسته، فوراً گناهی که مثلاً بیست سال قبل یا سی سال قبل در جوانی یک جا کرده به یادش میآید! این را باید بداند که عنایت الهی است، خدا او را متذکر کرده که این گناه را در بیست سال قبل انجام دادی بگو: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَة»، بگو «یا الله»! چرا نگوییم «یا الله»؟ حالا که به یادمان آمده چرا نگوییم «یا الله»؟ فرمود این یک نعمت الهی است. انسان در جوانی یا غیر جوانی، یک حرف بدی زده، یک کار اشتباهی کرده، الآن که یک جا نشسته فوراً به یادش آمده که فلان کار را انجام داده، این نعمت خداست که آدم بگوید خدایا ببخش! ما را ببخش! دیگری را ببخش! فرمود این یاد گناه نعمتی است که ذات اقدس الهی بهره افراد کرده است. این در نامه 76 بود که در نهج البلاغه تقریباً سه سطر است، در تمام نهج البلاغة مثلاً پنج سطر است.[13]
نامه 77 هم که آن را هم به عبدالله بن عباس نوشته در زمان حکومت خودش، آن هم تقریباً دو سطر است، آن نامه را هر چه بود سید رضی نقل کرد؛«لَا تُخَاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّ الْقُرْآنَ حَمَّالٌ ذُو وُجُوهٍ تَقُولُ وَ يَقُولُونَ وَ لَكِنْ حَاجِجْهُمْ بِالسُّنَّةِ فَإِنَّهُمْ لَنْ يَجِدُوا عَنْهَا مَحِیصا»؛ این دو سطر نامه 77 است. اصلاً ذات اقدس الهی کلام خود را که به نام قرآن است این را ننوشته، این را مثل کتابهای معمولی تألیف نکرده، این کتاب تجلّی اوست. این بیان نورانی که فرمود: «لَقَدْ تَجَلَّی اللَّهُ لِخَلْقِهِ فِی كَلَامِهِ وَ لَكِنَّهُمْ لَا يُبْصِرُون»[14] گفت و گفت، این لفظ خداست کلمهای است که خدا تمام این حروف را شخصاً ایجاد کرده است و ایجاد این کلمات هم به تجلّی الهیاست، فرمود خیلیها متکلم را در کلامش نمیبینند؛ البته یک عده هم میبینند. قرآن را که ذات اقدس الهی فرستاد در کنار آن هم مفسّر معین به نام پیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرستاد، فرمود: ﴿لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ﴾؛[15] تو را به عنوان مفسّر، مبيّن، شارح، معلّم این کتاب قرار دادیم، یک؛ بعد هم فرمود: ﴿ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا﴾[16] در سوره «حشر» فرمود هر چه پیغمبر گفت از طرف من است پیامبر هم فرمود: «إِنِّی تَارِكٌ فِیكُمُ الثَّقَلَيْنِ كِتَابَ اللَّهِ وَ عِتْرَتِی».[17] خدا مرحوم کاشف الغطای بزرگ را غریق رحمت کند! که این بزرگان دارند که قرآن بزرگتر از امام نیست این چه مقامی برای امام معصوم است که هم از خطای فکری مصون و معصوم است هم از خطیئه عملی معصوم و مصون است. این فقیه نامآور تصریح میکند که قرآن بالاتر از امام نیست گرچه امام موظف است قرآن را شرح کند، تفسیر کند، ببوسد، بالای سر بگذارد. فرمود امام موظّف است که حجرالاسود را ببوسد، امام موظّف است کعبه را احترام کند؛ اما معنای آن این نیست که آن سنگ و گِل از اینها بالاتر است! همین کعبه را وجود مبارک حضرت امیر در نهج البلاغه دارد که خدای سبحان مردم را امتحان کرد«بِأَحْجَارٍ لَا تَضُرُّ وَ لَا تَنْفَع»[18] امتحان کرده است. امام کجا کعبه کجا؟! امام عِدل قرآن کریم است، امام معصوم محض است. این امام که معصوم است، این امام محور دین است.
وجود مبارک حضرت امیر فرمود که عبدالله بن عباس! میروی با این خوارج مباحثه میکنی که دیگر جنگی به وجود نیاید. با آیات قرآن اگر میخواهی تمسک کنی، چون قرآن مثل قانون اساسی است، «أُعْطِیتُ جَوَامِعَ الْكَلِم»،[19] کلیات را میگوید. خدا پیغمبر را مفسّر این قرآن قرار داد. نام من که در قرآن نیست، بگویی ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دینَكُمْ﴾[20] اینها یک نحو دیگری توجیه میکنند. کسانی که ﴿يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ﴾، یک نحو دیگر توجیه میکند. ﴿رَضِیتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دِیناً﴾، یک نحو دیگر توجیه میکنند. تو یک نحوی میگویی، آنها به نحو دیگری میگویند. قرآن کلیاتی دارد، نام من «بالصّراحه» که در قرآن نیست. با قرآن بخواهی با اینها گفتگو کنی، چون اینها گفتند ـ معاذالله ـ «حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ»[21] مشکل حلّ نمیشود. اینها را به گفته پیغمبر که مفسّر قرآن است، خود قرآن فرمود تو ای پیامبر مفسّر هستی. وقتی به سنّت آمدی؛ آن وقت میبینی به صورت شفاف پیغمبر فرمود: «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ»،[22] «يَا عَلِيُّ حَرْبُكَ حَرْبِی وَ سِلْمُكَ سِلْمِی»؛[23] از این که نمیتوانند فرار کنند. شما بخواهی به ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ﴾ تمسک کنی، اسم من که آنجا نیست. اینها هم که گوش نمیدهند، گفتند: «حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ».
در این نامه 77 فرمود: «لَا تُخَاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ» بگو کتاب خدا و سنّت پیغمبر، چون خود قرآن، پیغمبر را مفسّر قرار داد. حالا شما گفتید: «حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ»؛ این آیه را چه میکنی که فرمود: ﴿لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيْهِمْ﴾؟ تو مفسّر هستی، آن وقت چگونه میگویند: «حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ»؟ اگر خود «کتاب الله» میگوید تنها مفسّر پیغمبر و اهل بیت هستند؛ آن وقت شما چگونه میگویی: «حَسْبُنَا كِتَابُ اللَّهِ»؟ حضرت هم عبدالله بن عباس را فرمود برو با آنها مصاحبه بکن! درست است مدرک اصلی قرآن است؛ اما «لَا تُخَاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ فَإِنَّ الْقُرْآنَ حَمَّالٌ ذُو وُجُوهٍ»؛ احتمال چندین وجه میدهد، کلّی است. شما هر چه بگویید این برای حضرت امیر است که ﴿يُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَ هُمْ رَاكِعُونَ﴾، آنها به نحو دیگر تفسیر میکنند؛ اما «تَقُولُ وَ يَقُولُونَ»؛ مرتب تو میگویی و آنها میگویند! به جایی نمیرسید. این قبل از جریان جنگ با خوارج است. فرمود با اینها مصاحبه بکن، مناصحه بکن گفتگو بکن! بلکه جنگی پیش نیاید. «وَ لَكِنْ حَاجِجْهُمْ بِالسُّنَّةِ»؛ احتجاج بکن به سنّت پیغمبر، صریح! مگر او نگفت: «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ»؟ مگر نگفت علی کسی است که «حَرْبُكَ حَرْبِی وَ سِلْمُكَ سِلْمِی»؟
خدا مرحوم خواجه نصیر را غریق رحمت کند! در متن این کشف المراد که مرحوم علامه شرح کرده، حرف خواجه همین حدیث است که «مُخالِفُ عَليٍّ فَسَقَ و مُحارِبُهُ کَفَرَة»،[24] کسی که در عمل مخالفت میکند، بله معصیت میکند؛ اما کسی که دست به اسلحه میبرد در برابر علی، کافر است، چون پیغمبر فرمود: «حَرْبُكَ حَرْبِی». این «حَرْبُكَ حَرْبِی» یعنی چه؟ مثل اینکه «اَلطَّوَافُ فِی البِیتِ صَلاةٌ»،[25] این حاکم بر ادله طهارت است. «اَلطَّوَافُ فِی البِیتِ صَلاةٌ»، یعنی چه؟ یعنی همان طوری که «لَا صَلَاةَ إِلَّا بِطَهُورٍ»،[26] «لا طواف إلا بطهور». این به اصطلاح حوزویان این دلیل حاکم بر آن دلیل است به توسعه موضوع. حرب با پیغمبر چیست؟ کسی که با پیغمبر میجنگد، این مسلمان است و فاسق، یا کافر است؟ فرمود: «يَا عَلِيُّ حَرْبُكَ حَرْبِی وَ سِلْمُكَ سِلْمِی»، لذا مرحوم خواجه میفرماید: «مُخالِفُ عَليٍّ فَسَقَ»؛ اما «مُحارِبُهُ کَفَرَة»، فرمود ابن عباس! به آنها بگو صریحاً که پیغمبر نفرمود: علی! «حَرْبُكَ حَرْبِی»؟ صریحاً نفرمود: «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ»؟ اگر بخواهی به آیات قرآن تمسک بکنی، چون آن کلّی است و مصادیقی دارد، تو حرفی میزنی، آنها یک حرف میزنند، به جایی نمیرسید؛ اما وقتی به سنّت صریح پیغمبر استدلال بکنی که آن حضرت(علیه و علی آله آلاف التحيّة و الثّناء) این چنین فرموده است، این زمینهای دیگر برای فتنه بعدی نیست.
من مجدّداً مقدم همه شما را گرامی میدارم. در جمع ما جوانهایی هستند، طلبههایی هستند، با یک اخلاصی آمدند، ما خدا را قَسم میدهیم به حق پیغمبر و علی و فاطمه، به حق حسن و حسین و علی و محمد و جعفر و موسی و علی و محمد و علی و حسن و حجّت بالغه الهی(علیهم افضل صلوات المصلّین) که باران رحمت خود را نازل بکند!
این کشور را گرفتار فقر و تنگدستی نکند!
تو را به صحف انبیای الهی، باران رحمت را بفرست!
تو را به خونهای پاک شهدا، این باران رحمت را بفرست!
تو را به ادعیه خالصانه اولیایت، باران رحمت را بفرست!
«اللهم أنزل علینا من المعصرات ثجّاجا»!
خدایا تو را به حق شهدای کربلا، به حق شهدای جنگ تحمیلی، به حق شهدای سرجدا شده مدافعان حرم، خدایا! به حق علی اصغر و علی اکبر، این دعاها را در حق همه مؤمنان مستجاب بفرما!
این کشور وليّ عصر را، دولت و ملّت و مملکت را، رهبر را، مراجع را، امام را، احیا و اموات را، مشمول رحمت خاصّهات قرار بده!
این نظام را تا ظهور صاحب اصلیاش از هر خطری محافظت بفرما!
«غفر الله لنا و لکم و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»
[1]. مجموعة ورام، ج1، ص59.
2. نهج البلاغة(للصبحی صالح), حکمت376؛ «إِنَّ الْحَقَّ ثَقِیلٌ مَرِیءٌ وَ إِنَّ الْبَاطِلَ خَفِیفٌ وَبِیء».
3. نهج البلاغة(للصبحی صالح), حکمت367؛ «مَتَاعُ الدُّنيَا حُطَامٌ مُوبِیءٌ».
[4]. سوره نجم, آیه3.
[5]. سوره آل عمران، آیه185.
[6]. معانی الأخبار، ص289.
[7]. سوره ملک، آیه2.
[8]. معانی الأخبار، ص289.
[9]. سوره حجر، آیه9.
[10]. سوره جن، آیه15.
[11]. اشعار منتسب به حافظ، شماره11.
[12]. سوره فجر، آیه23.
[13] . تمام نهج البلاغة، ص743.
[14]. بحار الأنوار( ط ـ بیروت)، ج89، ص107.
[15]. سوره نحل، آیه44.
[16]. سوره حشر، آیه7.
[17]. دعائمالاسلام، ج1، ص28.
[18] . نهج البلاغة (للصبحی صالح)، خطبه192.
[19]. من لا یحضره الفقیه، ج1، ص241.
[20]. سوره مائده، آیه3.
[21]. نهج الحق، ص273.
[22]. الفصول المختاره، ص135.
[23]. الأمالی(للصدوق)، النص، ص561.
[24]. تجرید الاعتقاد(طوسی)، ج1، ص295؛ «[من خالف علیاً أو حاربه] و مُحاربوا علی علیه السلام كَفَرَةٌ و مخالفوه فَسَقَة».
[25]. عوالی اللئالی العزیزیة فی الأحادیث الدینیة، ج2، ص372.
[26]. من لا یحضره الفقیه، ج1، ص33.