فرمود: «إِنَّ عِمَادَ الدِّين وَ إِنَّمَا [عَمُودُ] عِمَادُ الدِّينِ وَ جِمَاعُ‏ الْمُسْلِمِينَ وَ الْعُدَّةُ لِلْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّة»، توده مردماند! لذا مردم وقتي دين را پذيرفتند، آن بخش دوم تأمين شده بود و اين کشور سرپاي خود ايستاد، اميدواريم تا ظهور صاحب اصلياش هم مردم عزيز و گرامي بيش از گذشته مورد توجه وليّ عصر باشند، همه نيازهاي اين مردم بزرگ و بزرگوار به برکت دعاي حضرت مستجاب بشود، عزّت و شکوه و جلال اين مردم روز افزون بماند و هم از طرفي اين مانده است که «إِنَّ عِمَادَ الدِّين وَ إِنَّمَا [عَمُودُ] عِمَادُ الدِّينِ وَ جِمَاعُ‏ الْمُسْلِمِينَ وَ الْعُدَّةُ لِلْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّة».

پس ما يک عمود مذهبي داريم، يک عمود مردمي. اين مردم براي رضاي خدا آن دين را حفظ ميکنند و مانده است. اوقاف از کارهايي بود که به وسيله اين ستون حل شده است، نيازهاي جامعه را و بسياري از نيازها را مخصوصاً بعد از جريان کربلاي سيدالشهداء(سلام الله عليه) همين مردم تهيه کردند. مسئله اوقاف و وقف کردن يک قدم اقتصادي سنگين و رساي مردمي بود، چون ميدانيد اين مردم اگر بخواهند مقاوم باشند و ويلچري نباشند بايد جيبشان پُر و کيفشان پُر باشد، ملتي که جيبش خالي است و کيفش خالي است، اين ملت ويلچري است، با سفارش نميشود ملت ويلچري را مقاوم کرد. درست است که مال نزد خدا و پيامبر و علي و اولاد علي و همه مسائل مالي «عَفْطَةِ عَنْز»[3] است، اما فرمود اگر بخواهد سر پاي خود بايستد بايد جيبش پُر و کيفش پُر باشد؛ در اوائل سوره مبارکه «نساء» اين است که فرمود: ﴿لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتي‏ جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً﴾،[4] اين مضمون اين آيه است؛ فرمود: مالتان را به دست سفها نسپريد، کسي که نتواند مال مملکت را اداره کند اين شخص سفيه است، سفاهت اقتصادي دارد؛ اما همين آيه سوره مبارکه «نساء» نفرمود مال، نفرمود ثروت، فرمود اين ستون فقرات شماست! اگر بخواهيد ويلچري نباشيد بايد جيبتان پُر باشد ﴿جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً﴾. ملت وقتي قائم است و ايستاده است که جيبش پر دستش پر باشد.

ما به فارسي خيلي افتخار ميکنيم زبان ماست، اما حق عربي را هم بايد بدانيم؛ هرگز فارسي به قامت عربي نميرسد، عربي يک معارفي دارد! در تکتک اين واژههايش پيامهاي علمي دارد که ما اين پيامها را در فارسي نداريم. ما در فارسي به کسي که فقير است و ندارد ميگوييم گدا، گدا بار علمي ندارد! گدا يعني ندار. عرب از گدا و کسي که جيبش خالي است و کيفش خالي است تعبير به «فاقد» نميکند، «فاقد» يعني ندار. تعبير به فقير میکند، فقير بر وزن «فعيل» به معني مفعول است؛ فقير يعني کسي که ستون فقراتش شکسته است، کسي که جيبش خالي است کيفش خالي است، قرآن از او تعبير به فقير ميکند نه «فاقد»! فقير نه يعني گدا، فقير يعني ويلچري؛ اين را ميگويند فقير. اگر «قتيل» به معناي مقتول است، اين «فعيل» به معني مفعول است، فقير يعني کسي که «انکسرت فقرات ظهره»؛ ﴿إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكينِ﴾.[5]

اي کاش هر شب ميگفتند ما قرآن به سر داشته باشيم؛ از بس اين کتاب شيرين است! واقع ما وقتي در برابر بعضي از آيات قرار ميگيريم، آن قلم را کنار ميگذاريم و سجده ميکنيم بعد دوباره مينويسيم؛ اين طرز حرف زدن است. ما به کسي که ندارد ميگوييم گدا، گدايي حرف علمي نيست! ندار. اما قرآن خدا که نميگويد ندار، نميگويد فاقد، ميگويد فقير؛ لذا آنچه که در سوره مبارکه «نساء» فرمود، با آنچه که در سوره مبارکه «توبه» دارد هماهنگ است. در سوره نساء دارد به اينکه قيام يک ملت به اين است که کيفش پُر و جيبش پُر باشد. ﴿لا تُؤْتُوا السُّفَهاءَ أَمْوالَكُمُ الَّتي‏ جَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ قِياماً﴾، اگر بخواهيد ويلچري نباشيد بايد جيبتان پر کيفتان پر و اگر بخواهيد اقتصاد ربوي بانکي داشته باشيد مُخَبَّطانه[6] است. کسي بخواهد با ربا توليد کند يا با ربا اشتغال ايجاد کند اين شدني نيست! اين از اول بايد بيست و پنج درصد سود بدهد، کمرش ميشکند! فرمود اين بانکها مُخَبَّطانه زندگي ميکنند، خيال ميکنند اين درآمد است؛ چقدر اين کتاب واقعا شيرين است! واقع ما بخشي از موارد گاهي اين قلم را ميگذاريم يک سجده شکر ميکنيم؛ سجده نه شکر، يعني سجده خضوع، اين چه کتاب عظيمي است!

فرمود يک وقتي آدم جوان است رشد ميکند، جوان که رشد مي کند اعضاي بدنش يکسان رشد ميکند، اين را ميگويند نموّ، ما در فارسي ميگوييم فربه، در عربي ميگويند يک جوان نموّ کرده است. يک وقت است که کسي ميانسال است شکم کرده، رشد نيست فربهي نيست، نموّي نيست، اين چاقي است، اين اضافه وزن است؛ اين را ميگويند سمن، سمين يعني چاق، غير از نموّ است. يک وقت است که زنبور دست کسي را مي زند اين ورم مي کند، ما ميگوييم آماس، او مي گويد ورم. فرمود اگر بانک ترقّي کرده، کسي با ربا بالا آمده، اين ورم کرده، اين آماس است، اين نه چاقي است نه نموّ. «يَمْحَقُ» فعل مضارع است و مفيد استمرار، فرمود من به تدريج اين را به محاق ميبرم، ﴿مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قيلاً﴾،[7] چه کسي با ربا توانسته کسب بکند و به مقصد برسد. فرمود: ﴿يَمْحَقُ اللَّهُ الرِّبا﴾[8] خدا به تدريج اين را به محاق مي برد، آن وقت ﴿الَّذينَ يَأْكُلُونَ الرِّبا لا يَقُومُونَ إِلاَّ كَما يَقُومُ الَّذي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطانُ﴾[9] اين مُتِخَبّطانه خود را فربه مي پندارد يا کسي که دستش را زنبور زده بالا آمده اگر خيال بکند که چاق شده اين مُخَبَّط است، ﴿لاَ يَقُومُونَ إِلاَّ كَمَا يَقُومُ الَّذِي يَتَخَبَّطُهُ الشَّيْطَانُ مِنَ الْمَسِّ﴾.

بنابراين ما يک ستون مذهبي داريم به نام نماز که جايگاه مسجد و محراب و امثال ذلک است، روزه هم از قبيل است و عبادتهاي ديگر از همين قبيل است. يکي بخش اجراي اين است که آن ستون مردمي است که از هر دو در دين به عنوان ستون ياد شده است و اين ستون يعني مردم، چون اين دين را پذيرفتهاند به سراغ اوقاف آمدند، اوقاف يک امر مردمي است. اينها گفتند ميخواهيم هر چه که داريم بخش ورثه را بگذاريم، بخش خودمان را به همراه ببريم، آنچه را که به همراه بردند همين وقفهايي است که کردند، چون انسان وقتي مرد تمام اعمالش قطع ميشود مگر اين آثار خيري که گذاشته است؛ اين را دين پرورانده. الآن شما ببينيد اين عزيزاني که در اوقاف کار ميکنند اين رقمهاي فراواني دارند، منتها ما بايد به برکت خونهاي پاک شهدا وقف را زنده کنيم، نه تنها موقوفات را يکي پس از ديگري شناسايي کنيم و درآمدش را بگيريم، البته اين يک کار لازمي است که کار اجرايي است. احياي وقف اين است که آدم بفهمد که براي چه وقف بکند. اين سيد مرتضي بخشي از اموالش را وقف کرده براي کتاب، قلم، لوازم التحرير، آن روز که چاپ و اينها نبود، امروز براي دارو، براي خوابگاه دانشجويان، براي خوابگاه طلبهها، تنها براي آش و آبگوشت ايام عاشورا نباشد، منتها ثوابش را نثار روح مطهر سيد الشهداء بکند، نه اينکه آش بدهيم روز عاشورا که امروز غذاها ميماند. ما بايد وقف را احيا کنيم و ثوابش را نثار روح مطهر سيد الشهدا؛ لذا از همه بزرگان در سراسر ايران مخصوصا طبرستان که سرزمين علويون و علويهاست که اين وقف را احيا کردند حق شناسي ميکنيم. از مدير گرانقدر اين استان رؤساي محترم و مديران محترم حق شناسي ميکنيم و اين دعاي خير را درباره وقف سراسر ايران و مديران سراسر ايران و خدمتگزاران سراسر ايران تقديم ميکنيم؛ حالا وارد اصل بحث بشويم که بحث غدير است.

در جريان غدير وجود مبارک پيغمبر(عليه و علي آله آلاف التحية و الثناء) آن سيزده سالش را در مکه گذرانده و ده سالش را در مدينه به پايان رسانده ديگر حالا يکي دو ماه به آخر عمر حضرت که رحلت کند کلّ اين جزيرةالعرب را اسلام گرفته، همه کفار و مشرکان و منافقان همه اسلحه را گذاشتند زمين، ﴿إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْحُ﴾؛[10] پس هيچ هراسي در جزيرةالعرب نبود، دستور «حجة الوداع» آمد وجود مبارک حضرت اعلام عمومي کرد عده زيادي از مدينه تا آنها که مقدورشان بود به طرف «بيت الله» حرکت کردند و مسئله عمره تمتع را انجام دادند، مسئله حج را انجام دادند، جريان عرفات را و مشعر و منا و همه اين مراسم را انجام دادند برگشتند، از مکه به يک سرزميني رسيدند که اين آيه نازل شد ﴿يا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ﴾؛[11]يعني دوران پايان عمرت رسيده بايد جانشين تعيين کني و جانشين را خدا بايد تعيين کند، مسئله نبوت، مسئله رسالت، مسئله امامت اينها کسبي نيست. يک بيان نوراني امام رضا(سلام الله عليه) دارد که مرحوم کليني در جلد اول کافي اين را نقل کرد، وقتي حضرت وارد در سرزمين خراسان شد آنجا نه تنها حوزه علميه شد، بلکه منطقه بينالمللي فرهنگي شد، همه مردم و رؤساي اديان از نقاط دور و نزديک به بارگاه امام رضا(سلام الله عليه) در خراسان مشرف شدند، نه تنها مثل امام صادق بود که آنجا حوزه علميه شد، بلکه سبقه بينالمللي پيدا کرد حضرت آن طوري که مرحوم کليني نقل ميکند فرمود مسئله روز در خراسان چيست؟ عرض کردند که مسئله امامت است که آيا سقيفه حق است يا غدير حق است، آيا امام را مردم انتخاب مي کنند يا خدا تعيين مي کند؛ حضرت شروع کرد آن بيان نوراني آسماني را بيان کردن، فرمود امام کسي است که «وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا يُدَانِيهِ أَحَد … وَ هُوَ بِحَيْثُ النَّجْمُ مِنْ يَدِ الْمُتَنَاوِلِينَ وَ وَصْفِ الْوَاصِفِينَ فَأَيْنَ الِاخْتِيَارُ مِنْ هَذَا وَ أَيْنَ الْعُقُولُ عَنْ هَذَا»؛[12] امام مثل آفتاب است، امام مثل ماه است، در دسترس کسي نيست، عصمت لازم است، عصمت را هيچ کس تشخيص نميدهد مگر ذات اقدس الهي، علم غيب لازم است و هيچکس نميداند مگر خدا و مگر ميشود امام را بشر تعيين کند؟! اين بيان نوراني مفصلي است که مرحوم کليني در همين جلد اول کافي که نقل کرده است آمده است. فرمود: در تمام روزگار او يک تن است «وَاحِدُ دَهْرِهِ لَا يُدَانِيهِ أَحَد… وَ هُوَ بِحَيْثُ النَّجْمُ مِنْ يَدِ الْمُتَنَاوِلِينَ وَ وَصْفِ الْوَاصِفِينَ فَأَيْنَ الِاخْتِيَارُ مِنْ هَذَا وَ أَيْنَ الْعُقُولُ عَنْ هَذَا»، امام اين است.

وجود مبارک رسول خدا(عليه و علي آله آلاف التحيه و الثناء) ديد اين آيه نازل شد، فرمود: ﴿بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ﴾، معناي اين مقدم و تالي اين نيست که اگر شما جريان حضرت امير را ابلاغ نکردي به رسالت ما در خصوص امامت عمل نکردي، اين که ميشود مقدم و تالي؛ معنايش اين است که اگر جريان حضرت امير را به مردم ابلاغ نکردي، اصل رسالت را و وظيفهات را عمل نکردي! ﴿إِنْ لَمْ تَفْعَلْ﴾، نه «إن لم تفعل فما بلغت رسالته في هذا الامر»، بلکه «ما بلغت رسالته في جميع الامور»! وجود مبارک پيامبر ديد خيلي مهم است، خيلي تهديد است، جريان خيلي مهم است. فرمود: آنها که رفتند برگردند و آنها که نيامدند صبر کنيد که برگردند، چون يک قافلهاي که با مال و شتر حرکت ميکند که در يک حدّ نيستند؛ همه در آن سرزمين غدير جمع شدند، بعد از همان لوازم بار، يک منبر گونهاي تهيه کردند، وجود مبارک پيامبر رفت بالاي منبر، طبق آن آيهاي که بر پيامبر نازل شد، همه مطالب را گفت؛ خودش را معرفي کرد، سوابق سيزده ساله مکه، ده ساله مدينه، به مردم گفت، من چکار کردم، مسائل را ابلاغ کردم، همه گفتند «أَللَّهُمَّ بَلَی‏» شهادت ميدهيم که انجام دادي. بعد سؤال کرد، فرمود به اينکه «مَنْ أَوْلَی النَّاس‏» چه کسي نسبت به مردم اولاست؟ عرض کردند: «اللَّهُ وَ رَسُولُهُ أَوْلَی»، فرمود: به دستور خدا من «أَوْلَی النَّاس‏» هستم به شما، بعد دست وجود مبارک حضرت امير را با دست خودش گرفت دست را بلند کرد که زير بغل پيغمبر و حضرت امير را همه ديدند، فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاه‏».[13] اگر خدا در قرآن فرمود: ﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّه‏﴾،[14] وجود مبارک حضرت هم فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاه‏». خدا در قرآن فرمود: اطاعت از پيغمبر اطاعت از خداست ﴿مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّه‏﴾، رسول فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاه‏». آنگاه سوره مبارکه «احزاب» اين را دارد که ﴿النَّبِيُّ أَوْلى‏ بِالْمُؤْمِنينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ﴾[15] حضرت هم فرمود: «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاه‏»، اين را بيان کرد. اين مراسم که گذشت، فوراً آيه نازل شد: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دينا﴾؛[16] اين دين امروز کامل شد، کمال دين به ولايت حضرت امير است که در روز هيجده ذي الحجه ميگوييم: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِين‏»؛[17] بعد هم اکمال نعمت و اتمام نعمت اين است. فرمود اکمال دين به اين است، اتمام نعمت به اين است، دين خداپسند دين علوي است؛ اين سه اصل در همين آيه «الْيَوْمَ» که در سوره مبارکه «مائده» آمده است نازل شده است: ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دينا﴾، اسلام خداپسند، اسلام علي و اولاد علي است!

وجود مبارک پيامبر هم اول آن مسئله «ثقلين» را مطرح کرد؛ ثقل اکبر و ثقل اصغر همه را مطرح کرد، فرمود: اگر خواستيد خدا با شما حرف بزند قرآن بخوانيد، خواستيد با خدا حرف بزنيد با خدا حرف بزنيد. فرمود: قرآن که ثقل اکبر است، «أَحَدُ طَرَفَيهِ بِيَدِ اللهِ سُبحَانَهُ وَ تَعَالي»،[18] اين طناب را خدا آويخت، نه انداخت. درست است که ﴿إِنَّا أَنْزَلْناهُ في‏ لَيْلَةِ الْقَدْرِ﴾.[19] شايد صدها بار شنيديد که خدا باران را نازل کرد يعني به زمين انداخت، قرآن را نازل کرد يعني به زمين آويخت، نه انداخت، يک طرفش بدست اوست! يک کتابي که يک طرفش به دست اوست و يک طرفش به دست ماست چرا او را نگيريم؟! اين است که فرمود: ﴿وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ﴾،[20] حبل آويخته مشکل خودش را حل نميکند، يک حبل آويخته که به جاي بلند بسته است اعتصامش سودآور است و مشکل آدم را حل مي کند، فرمود اين طناب را بچسبيد، اين طناب انداخته شده باشد به جايي که مشکل خودش را حل نمي کند، اين طناب آويخته است، نه انداخته! اين با «انزلنا المطر» خيلي فرق دارد. نازل کردن باران به انداختن اين قطرات است، نازل کردن قرآن به آويختن اين حبل متين است، «أَحَدُ طَرَفَيهِ بِيَدِ اللهِ سُبحَانَهُ وَ تَعَالي»؛ شما اين را بگيريد و البته محکم! يک قدري هم فشار بدهيد شايد مطلب بيشتری براي آدم حل بشود. ما خيال مي کنيم او را انداخت. در همان سرزمين هم فرمود «أَحَدُ طَرَفَيهِ بِيَدِ اللهِ سُبحَانَهُ وَ تَعَالي وَ الطَرَفُ الآخَرُ بَأَيدِيکُم»؛[21] لذا اعتصام کنيد و اين حبل را بگيريد.

بنابراين اين درباره خود قرآن اول ثقل اکبر را مشخص کرد، بعد ثقل اصغر را مشخص کرد و همه بحث ها را فرمود. در همان صدر اين خطبه غدير فرمود اسلام آمده با ربا مبارزه کرده و با جنگ و خونريزي مبارزه کرده است. الآن شما ميبينيد آنچه که در مسائل اقتصادي رواج دارد، رباست يا خونريزي. اين جاهليت قرن بيست و يکم است که آمريکا و اسرائيل با ديگران يا جنگ مستقيم دارند يا جنگ غير مستقيم. آنچه شما در يمن ميبينيد، در عراق ميبينيد، در سوريه ميبينيد و در اين ميانمار بيچاره ميبينيد به وسيله همينهاست! هم داعيه تمدن دارند، هم داعيه فرهنگ دارند و هم داعيه اصلاح جوامع بشري را دارند. اين غدّارهبنديها را که شما الآن داريد، از کجاها داشتيد؟ وجود مبارک حضرت فرمود: تمام خونريزي ها و غداره بندي ها زير پاي من است، تمام رباهايي که گرفته ميشود همه زير پاي من است. اول ربا خواري که من با او مبارزه ميکنم عموي من عباس است. صريحاً اعلام کرد، فرمود: آقايان هر سندي که عموي من نزد شما دارد پاره کنيد، ديگر نگوييد ما به عباس بدهکار هستيم، نگوييد عباس عموي پيغمبر است او رباخوار است من با او مبارزه ميکنم، «إنّ اوّل رِبَاً تَحْتَ قَدَمِي رِبَاً عَمِّيَ الْعَبَاس»؛[22] چون وضع مالي او خوب بود، ربا ميداد. فرمود: اين اسلام آمده، هر سندي که عموي من نزد شما دارد همه را پاره کنيد، اين طلب ربوي است، البته ﴿فَلَكُمْ رُؤُسُ أَمْوالِكُمْ لا تَظْلِمُونَ وَ لا تُظْلَمُون‏﴾[23] اصل سرمايه بايد برگردد. اما اولين ربايي که من زير پا ميگذارم رباي عموي رباخوار من عباس است، اين را در همان خطبه غدير فرمود، قبل از اينکه خلافتش را اعلام کند، فرمود: رباي عموي من زير پاي من است، آن خونريزيهاي جاهليت زير پاي من است، اين را همه را اعلام کرده. آن وقت ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُم‏﴾ نازل ميشود، از اين دين کامل تر شما داريد؟ شما ميبينيد که اين صداي ميانمار را هيچکس نميشنود، صداي يمنيها را هيچکس نميشنود، داعيه فرهنگ هم دارند، داعيه تمدن هم دارند، داعيه عدل هم دارند، داعيه سلطه بر جهان هم دارند! اينها يا جنگ مستقيم داشتند، مثل جنگ جهاني اول و دوم يا جنگ نيابتي دارند، از اينها وحشيتر کيست؟ از اينها دانشمنداني در سراسر جهان هستند که دلشان از همينها خون است.

پس از اين خطبه نوراني وجود مبارک حضرت رسول(عليه و علي آله آلاف التحيه و الثناء) و آن کار را که دست حضرت امير را داشتند، بعد يک خيمه جداگانهاي نصب کردند، حضرت امير را فرمود بيا در خيمه و همه را فرمود تکتک شما بياييد ـ چه زن و چه مرد ـ به علي سلام کنيد، بگوييد يا اميرالمؤمنين! همه آمدند بيعت کردند، اوّلي و دوّمي هم زودتر از ديگران آمدند، بعد آن حادثه سقيفه پيش آمد. فرمود اينطور نباشد حالا که من دست حضرت امير را گرفتم و بالا بردم اين کافي باشد، نه! شما بايد بيعت کنيد، بيعت يعني بيع، يعني جان و مالتان را به خدا بفروشيد! معني بيعت همين است. ﴿فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيْعِكُمُ الَّذي بايَعْتُمْ بِهِ﴾[24] به معني بيع همين است. هم زنها از نزديک آمدند عرض ادب کردند به حضرت امير، «السلام عليک يا اميرالمؤمنين»، هم مردها آمدند گفتند، اين همه جمعيت آمدند. آن وقت آيه نازل شد که ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُم‏﴾.

يک بيان لطيفي سيدنا الاستاد مرحوم علامه طباطبايي دارد که درست است که نعمت خدا اقسامي دارد: نعمت ظاهر دارد، نعمت باطن دارد؛ يک وقت است که بالصراحه تعبير ميکند که ﴿ما بِكُمْ مِنْ نِعْمَةٍ فَمِنَ اللَّه‏﴾؛[25] نعمت هايي به شما داديم کشاورزي داديم دامداري داديم، ﴿مَتاعاً لَكُمْ وَ لِأَنْعامِكُمْ﴾،[26] ﴿كُلُوا وَ ارْعَوْا أَنْعامَكُم‏﴾[27] اين همه از نعمتها! يک وقت است ميگويد نعمت دنيا و آخرت آن هم تصريح است، اما يک وقت نعمت «بالقول المطلق» در قرآن ذکر ميشود که آن نعمت ولايت است. ذيل آيه و ﴿لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعيمِ﴾[28] يک بيان نوراني از امام رضا(سلام الله عليه) است که فرمود: «نَحْنُ النَّعِيم‏».[29] نعمت اگر مقيّد ذکر شد، قيدش مُشَخِّص اوست و اگر مطلق ذکر شد، نعمت نعمت ولايت است. در ذيل آيه و﴿لَتُسْئَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعيمِ﴾، آنجا امام رضا فرمود: «نَحْنُ النَّعِيم‏». اينجا فرمود ﴿الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُم‏ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏﴾ نعمت مطلق است، آسمان و زمين نعمت هستند؛ اما يک روزي ﴿إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ﴾[30] در کنارش هست؛ اما اين نعمت ولايت است که براي هميشه است؛ لذا بعد از اينکه حضرت دستش را بلند کرد و فرمود علي جانشين من است «مَنْ كُنْتُ مَوْلَاهُ فَهَذَا عَلِيٌّ مَوْلَاه‏»، خيمه جداگانهاي نصب کرد و حضرت امير آنجا تشريف بردند و همه آمدند و از نزديک «بخٍّ بخٍّ»[31] تبريک گفتند و اقرار کردند و اعتراف کردند، بعد آيه نازل شد: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي‏ وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دينا».

در همان بخش اوائل سوره مبارکه «مائده» است که ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ﴾ ديگر مشرکان و کفّار با داشتن رهبري مثل علي از شما نااميدند و نااميد هم بودند، تا ديروز ممکن بود کسي طمع کند؛ ولي ﴿الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذينَ كَفَرُوا مِنْ دينِكُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْن‏﴾ که اينها برکات غدير است.

اميدواريم ذات اقدس الهي به برکت نوبت و رسالت و ولايت اين خاندان عصمت و طهارت، آن چه خير و صلاح و فلاح جوامع بشري عموماً و جامعه اسلامي خصوصاً و پيروان قرآن و عترت بالاخص هست، براي همه اينها مقدّر و مقرر بفرمايد!

من مجددا مقدم همه شما بزرگواران برادران و خواهران ايماني را گرامي ميدارم. مقدم مدير کل اوقاف استان مازندران و ساير عزيزان تفسيري و تسنيمي را ارج مينهيم، از ذات اقدس الهي مسئلت ميکنيم به فرد فرد شما آنچه خير و صلاح است مرحمت بفرمايد.

پروردگارا! امر فرج وليّ خود را تسريع بفرما!

نظام ما رهبر ما مراجع ما دولت و ملت و مملکت ما را در سايه وليّ خود حفظ بفرما!

روح مطهر امام راحل و شهداء را با اولياي الهي محشور بفرما!

خطرات داعشي و تکفيري و سلفي را به استکبار و صهيونيسم برگردان!

کشور وليّ عصر را تا ظهور آن حضرت از هر آسيبی مصون نگه بدار!

مشکلات و دولت و ملت و مملکت مخصوصاً در بخش اقتصاد و ازدواج جوانها را در سايه لطف وليّ خود به بهترين وجه برآوردن به خير بفرما!

اين دعاها را در حق همه مؤمنان عالم مستجاب بفرما!

جوانان مملکت و فرزندان ما را تا روز قيامت از بهترين شيعيان اهل بيت عصمت و طهارت قرار بده!

«غفر الله لنا و لکم و السلام عليکم و رحمة الله و برکاته»


[1] . نهج البلاغة(للصبحي صالح), نامه53.

[2]. المحاسن(برقي)، ج1، ص44.

[3] . نهج البلاغة(للصبحي صالح), خطبه3.

[4] . سوره نساء، آيه5.

[5] . سوره توبه، آيه60.

[6] . لغتنامه دهخدا، [م ُ خ َب ْ ب َ] درهم آميخته.

[7] . سوره نساء، آيه122.

[8] . سوره بقره، آيه276.

[9] . سوره بقره، آيه275.

[10] . سوره فتح، آيه1.

[11] . سوره مائده، آيه67.

[12] . الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏1، ص201.

[13] . كشف الغمة في معرفة الأئمة(ط ـ القديمة)، ج‏1، ص50.

[14] . سوره نساء، آيه80.

[15] . سوره احزاب، آيه6.

[16] . سوره مائده، آيه3.

[17] . إقبال الأعمال (ط – القديمة)، ج‏1، ص464.

[18]. غرر الاخبار، ص62.

[19] . سوره قدر، آيه1.

[20] . سوره آل عمران، آيه103.

[21]. غرر الاخبار، ص62.

[22] . تفسير القمی، ج1، ص171؛ بحار الإنوار(ط ـ بيروت)، ج37، ص113.

[23] . سوره بقره، آيه279.

[24] . سوره توبه، آيه111.

[25] . سوره نحل، آيه53.

[26] . سوره نازعات، آيه33.

[27] . سوره طه، آيه53.

[28] . سوره تکاثر، آيه8.

[29] . عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج‏2، ص129؛ «وَ لَكِنَّ النَّعِيمَ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَيْت‏».

[30] . سوره تکوير، آيه1.

[31] . الامالی(للصدوق)، ص2 و ص227؛ تاريخ دمشق، ج42، صص223.

فهرست مطالب