وقتی عاشورا به پا می شود یک کسی مثل امام حسین علیه السلام می آید حق را تلاوت می کند و حق واضح می شود و صفها از هم جدا می شوند یک استاد عزیزی داشتیم ایشان می فرمود عاشورا همه تاریخ بشریت را دو جبهه کرد؛ یعنی بعد از عاشورا دیگر احدی مجاز نیست کمترین تمایلی به جبهه باطل داشته باشد؛ زیرا همه چیز آشکار شد. قبل از او ممکن است آشکار نشده باشد و ما مجاز باشیم با هم زندگی و معاشرت کنیم و در این معاشرت خیلی هم بر خلاف حجت و وظیفه مان عمل نمی کنیم؛ یعنی با هم هستیم و زندگی می کنیم؛ زیرا هنوز واضح نشده است. قبل از صفین خوارج و مسلمان های دیگر و دوستان امیرالمومنین با هم بودند زیرا صفها جدا نشده بود؛ با هم نشست و برخواست می کردند و به حسب ظاهر با هم دیگر مراوده داشتند و حتی ممکن بود با همدیگر ازدواج بکنند، همکاری کنند یا شغل مشترک داشته باشند و مواخذ هم نبودند؛ چون هنوز بینه ای نیامده بود، ولی وقتی صفین به پا می شود وجود مقدس امیرالمومنین علیه السلام که محور این حادثه هستند کوره امتحان را داغ کرده و به یک جایی می رسانند که آنهایی که تا دیروز خودشان را به امیرالمومنین وصل می کردند و مدعی بودند و دست بردار هم نبودند و همه حق و خیر را به خودشان نسبت می دادند، جدا می شوند. کوره وقتی داغ شد اینها صفشان را جدا می کنند زیرا کنار امیرالمومنین بودن هزینه دارد و لازمه اش درگیری است و حتی وقتی قرآن هم سر نیزه می رود نباید از امیرالمومنین دست برداری وقتی اینطوری می شود حضرت کوره امتحان را داغ می کنند و صفها جدا و منفک می شوند؛ اینگونه معلوم شد که شمر جزو خوارج است و یاور امیرالمومنین نیست.
آن بینه و کتاب و صحیفه الهی امام است، امام، کتاب مبین الهی است که وقتی امام می آید به گونه ای اقدام و عمل می کند که کاملاً واضح شده و صفها جدا می شود و دیگر کافر نمی تواند این طرف بیاید، و حتی بعد از قصه حکمیت باز هم نمی خواهد خودش را از دایره اسلام جدا کند و خودش را اسلام می داند و بقیه را کفر ولی واضح می شود. عاشورا هم همینطور است. این استاد عزیز ما می فرمود عاشورا همه عالم را دو جبهه کرد. دیگر بعد از عاشورا احدی حق ندارد کمترین تمایلی به جبهه باطل داشته باشد و کمترین مودت قلبی کمترین مشارکت عملی کمترین همکاری ای با آنها محقوق نیست. لذا دیگر صف ما جدا می شود و ما باید به موضع گیری و برائت و لعن برسیم کما این که آنها هم ما را لعن می کنند. باید صف هایمان را جدا می کنیم و کار ما به صف بندی و قتال می رسد چنانچه در زیارت عاشورا آمده است «سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُم» به این دلیل است که وقتی این بینه آمد بخواهند یا نخواهند صف آنها از صف مومنین جدا می شود مسیرشان را جدا می کنند؛ اما وقتی با هم آمیخته است همه مدعی حق اند و اصلاً کدام باطلی است که مدعی حق نیست. امروزه هم مستکبرین عالم خودشان را پرچمدار حق و عدالت و آزادی و امنیت و کرامت انسانی و همه اینها می دانند. تا آنجایی که یک بینه ای می آید و حقیقت آشکار می شود و اینها مجبور می شوند صفشان را جدا کنند و با حق درگیر شوند و در این درگیری هم تا آخر خط می ایستند هرچه جبهه حق بیشتر مقاومت بکند آنها بیشتر مجبور می شوند که صفشان را جدا بکنند. هرچه بیشتر مقاومت شود حق بیشتر آشکار می شود و آنها در مقابله و درگیری بیشتر پیش می روند. همیشه همینطور بوده و امروز هم همینطور است؛ یعنی هر چه ما بیشتر استقامت کنیم و در جبهه خودمان بایستیم مسیرها کاملاً روشن می شود و صفها جدا می شود؛ اما اگر ما از آنها تبعیت و اطاعت کردیم، این جبهه آمیخته می ماند ولی اگر استقامت کردیم و راهی را که آنها پیش روی ما می گذارند نرفتیم، حق و باطل از هم جدا می شود.
داستان این سوره داستان جدا شدن جبهه حق و باطل از همدیگر است یعنی «لَمْ يَكُنِ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ مُنفَكِّينَ» عن الحق است و نه از سنت هدایت الهی. آنها نمی خواهند از جبهه و وادی حق منفک شوند زیرا همه ملک و ملک را برای خودشان می خواهند تا این که رسول الهی که همان بینه است می آید و حقایق آشکار شده و آنها بدون این که بخواهند منفک می شوند و در این انفکاک راه خودشان را می روند و در راه خودشان تا آخر خط می ایستند در حالیکه قبلاً همه خودشان را مسلمان می دانند
کافی بود سیدالشهداء بیعت بکند آن وقت این اختلاط الی الابد می ماند. ولی وقتی سیدالشهداء می ایستد استقامت می کند آنها به تدریج مسیر خودشان را جدا می کنند و تا آخر خط در ظهور باطل خودشان ایستادند و کارهایی کردند که توهمشان را هم نمی شود کرد؛ ولی وقتی مقاومت می کنی آنها مجبور می شوند که با همه وجود خودشان را آشکار کنند و دیگر هیچ صفت خوبی آن طرف نمی ماند و مستحق لعن و برائت می شوند و جبهه حق هم مستحق سلام و صلوات می شود. این سنت الهی است.
مراحل تفکیک در غدیر، ظهور، رجعت و قیامت
صحائف در روایات تعبیر به ائمه شده است. صحائفی که پیغمبر دارند سور و آیات قرآنی است و همینطوری که آنها صحیفه های پیامبرند اهل بیت هم صحیفه هستند. در کتاب وجودی امام همه حقایق هست. این صحیفه الهی سربسته است و کسی با امام آشنا نیست این صحیفه را رسول باید بر مردم تلاوت کند، با آمدن پیامبر است که این کتاب الهی ظاهر می شود. مگر غدیر خواندن همین صحیفه نیست؟ در غدیر یکی از صحیفه ها را پیغمبر خواندند یعنی وجود مقدس امیرالمومنین یکی از صحف الهی است که خدا به پیغمبر عطا کرده است، این صحف ظاهرش همان کتاب است اما در روایات ما به ائمه علیهم السلام تفسیر می شود. اهل بیت صحائف الهی اند و امام کتاب الهی است و خدا به پیغمبر داده است. با تلاوت این صحیفه ها به دست رسول و با امامی که یکی بعد از دیگری می آید حقیقت آشکار و بینات واقع می شود. اهل بیت صحائف مطهره الهی هستند که خدا به نبی اکرم عطا کرده و حضرت باید اینها را تلاوت و رمز آنها را باز بکند والا کسی امام را نمی شناسد وقتی این صحائف تلاوت می شوند و ائمه می آیند حقیقت آشکار می شود؛ به هر میزانی که حقیقت آشکار می شود آنها منفک می شوند تا به دوران ظهور می رسد که دوران آن انفکاک کلی است و بعد دوران رجعت است که این انفکاک آشکارتر می شود تا می رسد به قیامت که آنجا تفکیک به مرحله کاملش می رسد؛ که آنجا هم تفکیک بر مدار صحیفه است. لذا در زیارت ایشان است که «السلام عَلَى قَسِيمِ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ، السَّلَامُ عَلَى نِعْمَةِ اللَّهِ عَلَى الْأَبْرَارِ وَ نِقْمَتِهِ عَلَى الْفُجَّار»[1] آنجا هم بر مدار این صحیفه حق و باطل از هم جدا می شوند. این روایت را فریقین نقل کردند که به حضرت عرض شد که معنای «أَنَّ عَلِيّاً ع قَاسِمُ الْجَنَّةِ وَ النَّار»[2] چیست؟ حضرت فرمود: «حُبُّهُ إِيمَانٌ وَ بُغْضُهُ كُفْر»[3] وقتی حبش ایمان است و بغضش هم کفر است طبیعتاً صحیفه الهی است که همه جدایی باطل از حق براساس این صحیفه الهی است و صف جهنم و بهشت با او جدا می شود جهنمی ها و بهشتی ها با رسول صفشان جدا می شود و این معنای «رَسُولٌ مِّنَ اللَّـهِ يَتْلُو صُحُفًا مُّطَهَّرَةً * فِيهَا كُتُبٌ قَيِّمَةٌ» است.
داستان تفرق اقوام گذشته هم بعد از این بوده که رسول و بینات و اوصیاء انبیاء می آمدند. 72 فرقه یا 73 فرقه شدن آنها بر محور صحائف آسمانی و بینات و رسول و کتاب و اوصیائی است که می آمدند. معمولاً در دوران خود رسول این اختلاف ها ظاهر نمی شد همین که رسول می رفت و داستان اوصیاء که پیش می آمد این اختلاف ها آشکار می شد.
احتمالی که علامه بزرگوار طباطبایی فرمودند هم احتمال قابل قبولی است اما معنای دیگری که برای این آیه محتمل است بیان سنت الهی تفکیک است که جبهه باطل از جبهه حق منفک می شود و با این که اتصال هم شدید است ولی یک زلزله و بینه ای می آید و جدا می شوند.
«وَ مَا تَفَرَّقَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ إِلَّا مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَيِّنَةُ» داستان اقوام گذشته همین است. اوتوا الکتاب یعنی اهل کتاب و شاید یک معنای اعمی باشد و آنهایی هستند که کتب آسمانی گذشته را قبول کردند و یا اینکه شاید همه مردم باشند که کتاب برایشان آمده یک عده ای قبول کردند و اهل الکتاب شدند و یک عده ای قبول نکردند و اوتوا الکتاب شدند و تفرق کردند خود آنهایی هم که اهل الکتاب اند باز در درون تفرق کردند؛ مگر یهود فرقه فرقه نشدند، مگر مسیحی ها فرقه فرقه نشدند. تفرق آنهایی که برایشان کتاب آمده بود بعد از بینه بود و قبل از آن متفرق نبودند و این هم یک چیز نیست دو مطلب است. این دسته دسته شدن ها بعد از بینه بود. این سنت تفکیک است نه سنت هدایت، که به وسیله رسول و صحف مطهره و انبیاء و اوصیاء ایشان واقع می شود و شاهدش ذیل آیه است که بحث از جدایی کامل این دو است. دو آیه آخر سوره آن مرحله نهایی را توضیح می دهد و ربط اول و آخر سوره همین است که می فرماید: «إِنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ وَالْمُشْرِكِينَ فِي نَارِ جَهَنَّمَ خَالِدِينَ فِيهَا أُولَـئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّةِ * إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ» همانهایی که اول صحبتشان بود یعنی کفار از اهل کتاب و کفار از مشرکین جدا نمی شوند تا رسول بیاید و صحائف مطهره را بخواند؛ آن وقت است که اینها جدا می شوند و سرنوشتشان این است که خالد در جهنم هستند. در مسیر جدا شدنشان وقتی حق آرام آرام آشکار می شود آنها صفشان را جدا می کنند و مقابل حق می ایستند و شرشان به آخر خودش می رسد و آن وقت است که مستحق جهنم می شوند.
خالص سازی جبهه مومنین از تعلقات دنیای کافران
در علم الهی از ازل معلوم بود جهنمی و بهشتی کیست؛ اما این علم جبر آور نیست. مومن و کافر معلوم اند و به اختیار خودشان هم مومن و کافرند؛ ولی خدای متعال به علمش مواخذه نمی کند؛ بلکه بستر را آماده می کند و اینها را در دنیا و در عالم مشترک قرار می دهد که با هم زندگی می کنند و سر یک سفره می نشینند و یک پیغمبر و یک کتاب آسمانی برایشان می آید. آنها اوتوالکتاب هستند و بینات برایشان می آید. اینطور نیست که بینات فقط برای مومنین باشد ولی وقتی این بینات می آید آنهایی که کفر را انتخاب کردند مقابل بینات می ایستند و نمی تواند تابع باشند زیرا اگر بخواهند بپذیرند باید مومن بشوند. قبل از این که بینات بیاید فضا تاریک است و در فضای تاریک مومن و کافر کنار هم نشسته اند؛ ولی وقتی بینه می آید فضا روشن شده و صفها جدا می شود و آنها دیگر مجبور می شوند که منفک شوند و بر باطل خودشان می ایستند. هرچه خدای متعال بیشتر به آنها امکانات می دهد آن امکانات را خرج باطل می کنند این همان است که خدای متعال فرمود: «وَ لَا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِّأَنفُسِهِمْ إِنَّمَا نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدَادُوا إِثْمًا وَلَهُمْ عَذَابٌ مُّهِينٌ»(آل عمران/178)؛ و اینکه «أُولَئِكَ هُمْ شَرُّ الْبَرِيَّةِ» اینهایی که مسیر کفر را انتخاب کردند و کفر بالله و آیات الهی دارند و بعد از این که بینات آمد کافر شدند در حالیکه ما به آنها مهلت و امکانات و دولت و قدرت می دهیم تا در دنیا گشت و گذار می کنند و جلوه های دنیا را در اختیار آنها قرار می دهیم؛ اما خیال نکنند که خیر برای آنهاست؛ بلکه این فرصت برای این است که اثم و گناه خودشان را به آن نقطه نهایی برسند که شرالبریه می شوند و دیگر هیچ خیری در آنها نیست. جای شر در بهشت نیست بلکه در جهنم است؛ پس خودشان و اتباعشان در جهنم محاصره می شوند.
«إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ أُولَـئِكَ هُمْ خَيْرُ الْبَرِيَّةِ * جَزَاؤُهُمْ عِندَ رَبِّهِمْ جَنَّاتُ عَدْنٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا رَّضِيَ اللَّـهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذَلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ» مقابل آنها این طرف است که خوبی این بهترین ها آشکار می شود و به نقطه اوج می رسند و همه تلاششان را در خوبی و بندگی و اظهار خضوع و سختی ها در این صحنه های سخت به کار می گیرند که خوبی ها بیشتر در وجودشان آشکار بشود لذا خیرالبریه یعنی بهترین می شوند. اینها جزایشان نزد پروردگارشان و در جنات عدن است که در آن مخلد می مانند و مهمتر از همه اینکه از خدا راضی هستند و خدا هم از آنها راضی است.
در این فتنه های سخت دنیا چون خدا خالص سازی و جدا می کند و حتی اگر یک رگه ناخالصی ولو شرک اندکی در مومن پنهان باشد با این کوره های سخت جدا می شود تا مومن خالص وارد بهشت بشود. خدای متعال پاکشان می کند و در این پاکسازی خیلی سخت می گذرد؛ زیرا انسان در این مراوده با باطل یک تعلقاتی به آنها پیدا کرد که نباید پیدا می کرد؛ مثلاً دنیای آنها را دوست داریم در حالیکه خدای متعال فرمود اصلاً به دنیای آنها نگاه نکنید چون آن دنیا امتحان آنها است ما برای شما یک دستگاه دیگری درست کردیم و به فرموده قرآن «وَ رِزْقُ رَبِّكَ خَيْرٌ»(طه/131) اما وقتی انسان نگاه می کند یک تعلقاتی می آید که این تعلقات باید صاف بشود. ما الان از دستگاه مادی ای که در عالم حاکم است لذت می بریم و بساط آنها را پذیرفتیم؛ مثل آنها می خوریم حتی ذائقه ما عوض شده است؛ یعنی مدیریت کردند و ذائقه ما را عوض کردند؛ طوری که ذائقه نسل ما با نسل گذشته فرق می کند یعنی ذائقه نسل جدید با نسل قدیم، در پوشاک و خوراک و مسکن فرق می کند و تحت تأثیر آن طرفی هاست. همه اینها باید پاک بشود و پاک شدنش در دنیا رنج دارد. خدای متعال یک کوره ای درست می کند و ضرب شست کفار را به انسان می چشاند که اینهایی که خیال می کردید خوبند ببینید چه خبر است. ما تعلقاتی پیدا کردیم به خصوص بعد از این که رسول و بینه آمد باید صفهایمان را جدا می کردیم و به برائت و درگیری می رسیدیم؛ اما این کار را نکردیم لذا خدای متعال کوره به پا می کند. در این خالص سازی ته دل مومن یک چیزی است اما در آخرت وقتی می بیند نتیجه آن فتنه ها چیزی جز خیر نبوده از خدا راضی می شود و به فرموده «رَّضِيَ اللَّـهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذَلِكَ لِمَنْ خَشِيَ رَبَّهُ»
آدم ها دو دسته هستند آنهایی که اهل خشیت اند و آن خشیت الهی آنها را خیرالبریه کرده و به امیرالمومنین گره می خورند که روایاتش را فریقین نقل کردند که مکرر حضرت می فرمود «أَنْتَ وَ شِيعَتُكَ يَا عَلِيُّ خَيْرُ الْبَرِيَّة»[4] و آنقدر نقل کردند که وقتی حضرت امیر می آمد می گفتند خیرالبریه آمد و این عنوان برای حضرت تثبیت شده بود. خیرالبریه وارد جنات می شوند.
از آن طرف آن هایی هستند که به کتب و صحائف الهی و ائمه و قرآن کفر ورزیدند در حالیکه وقتی این صحیفه ها می آید حق واضح می شود و آنها می توانند بر مدار این صحیفه حرکت کنند و مجبور نیستند ولی کفر می ورزند. کار این صحائف و کتب الهی و قرآن و امام این است که صف حق و باطل را جدا می کند. قرآن بهشتی ها را بهشتی و جهنمی ها را جهنمی می کند. درجات آخرت به اندازه آیات قرآن است. این حدیث در در کتاب القران کافی هست که فرمود مومن اگر از دنیا رفت و قرآن بلد نبود در عالم برزخ به او تعلیم می دهند چون درجات بهشت به اندازه آیات قرآن است. هر کس به اندازه ای که از قرآن بهره مند است درجه دارد، قرآن و امام بهشت و جهنم را تفکیک می کنند. رسول با تلاوت خود از این کتاب و صحف پرده بر می دارد و اگر قرآن به پیامبر نازل نشود و در آن مقام عالی بماند ما نمی فهمیم چیست؛ امام هم آن صحیفه الهی است که باید یک رسولی قرائتش کند و وقتی قرائت شد و بابش را باز کردند انسان می تواند بفهمد.
وقتی حق روشن شد آنهایی که آن طرف می ایستند و به امام و کتب و صحائف و رسول کفر می ورزند دیگر فرق نمی کند ولو اهل کتاب باشند شر البریه هستند. اگر آن طرف ایستادی مجبوری در این درگیری تا اخر خط بروی؛ تا حق آشکار نشده آدم باطل خودش را اظهار نمی کند وقتی حق آشکار شد تا آخر خط باید بایستی. در روز عاشورا یا باید در مقابل امام حسین کوتاه بیایی یا اگر کوتاه نمی آیی حضرت کار را تا آخر می برد کاری می کند که آنها مجبور می شوند البته نه جبری که اختیار نداشتند بلکه وقتی می خواهند پیروز بشوند مجبور می شوند اسب بتازند و خیمه آتش بزنند و برای قتل طفل شش ماهه دست بزنند؛ چون حضرت کار را تا حدی جلو می برد که آنها شرالبریه و این طرف هم خیرالبریه می شوند. نتیجه این شرالبریه و خیرالبریه شدن هم این است که در قیامت کاملاً حجت ها و بینات تمام شده است و اگر آنها مخلدند هیچ خیری در دستگاه شان نیست؛ فقط در دنیا با خیرات قاطی شده بودند و بین آنها و رسول و مومنین ارتباطی برقرار کرده بودند تا شاید آدم بشوند؛ رسول می آمد و صحیفه را برای اینها می خواند؛ ولی آنجا همه شرور یک طرف و همه خیرات هم یک طرف هستند و این تفکیک کامل می شود آنها شرالبریه هستند که وارد جهنم شده و در آن خالد می شوند و این طرف هم خیرالبریه هستند. شاید این سوره داستان چگونگی تفکیک جبهه حق و باطل را توضیح می دهد. السلام علیک یا اباعبدالله…
_______________________________
[1] المزار الكبير (لابن المشهدي)، ص: 217
[2] عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص: 85
[3] عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص: 86
[4] الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 406