نه جسارت نمی کنم اما ، گاه من را خطاب کن بانو
چیزی از دیگران نمی خواهم ، تو مرا انتخاب کن بانو
در کنار تو قطره ام اما ، تو مرا رهسپار دریا کن
در کنار تو ذره ام اما ، تو مرا آفتاب کن بانو
دل به هرسو که میرودبسته است دیگر از دست خویش هم خسته است
دارد این گونه می رود از دست آه قدری شتاب کن بانو
به گمانم که خسته ای از من خسته ای دل شکسته ای از من
وای اگر که تو را می آزارد خب دلم را جواب کن بانو
مانده ام بین رفتن و ماندن رفتن و مبتلای غیر شدن
ماندن و عاقبت به خیر شدن تو خودت انتخاب کن بانو
منم و اشک و خواهشی دیگر ، روز سخت شفاعت و محشر
تو گنهکار اگر کم آوردی روی من هم حساب کن بانو