بِسْـــمِ ٱللّٰهِ ٱلرَّحْمٰـــنِ ٱلرَّحِيـــم     

إِنَّمَا التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِن قَرِيبٍ فَأُولَٰئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَكَانَ اللَّهُ عَلِيمًا حَكِيمًا / وَلَيْسَتِ التَّوْبَةُ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السَّيِّئَاتِ حَتَّىٰ إِذَا حَضَرَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ إِنِّي تُبْتُ الْآنَ وَلَا الَّذِينَ يَمُوتُونَ وَهُمْ كُفَّارٌ أُولَٰئِكَ أَعْتَدْنَا لَهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا

از آنجا که قرآن را کتابی برای هدایت آدم‌ها می‌دانیم، می‌توانیم برای شناخت خودمان –یعنی همان آدم‌ها-، نگاهی به قرآن بیندازیم. یعنی چه؟ یعنی این که چون قرآن کتابی برای هدایت این موجود است، پس حتماً جوری که نوشته شده و موضوع‌هایی را مطرح کرده، که متناسب با این موجود است، و از این راه می‌شود این موجود را شناخت. این مثل این است که من از روی شلوار، بفهمم که آدم‌ها احتمالاً دو پا دارند.

در قرآن سوره‌ای داریم به نام توبه، و کلمه‌هایی از ریشه‌ی «توب» 87 بار در قرآن آمده‌اند[1]. کاری به معنی دقیق کلمه‌ی توبه ندارم، اما همه می‌دانیم که این کلمه برای زمانی به کار می‌رود که اشتباهی در کار باشد. بیشترِ آیه‌ها درباره‌ی کسانی‌ست که اشتباهی کرده‌اند و پشیمان شده‌اند و می‌خواهند دیگر آن اشتباه را نکنند. در این موقعیت‌ها، خدا بخشنده است و پشیمانی را می‌پذیرد و به آدم‌ها کمک می‌کند که خوب‌تر باشند. این از توبه و معنای تقریبیش در قرآن.

اما این همه‌ی چیزی نیست که درباره‌ی توبه توجه من را جلب کرده است. نکته‌ای که در این آیه‌ها وجود دارد این است که پیش‌فرض همه‌شان، اشتباه کردن آدم‌هاست. هر جا حرفی از توبه هست، یعنی قبلش آدمی بوده که اشتباه کرده است. تأکید زیادی که در قرآن روی توبه وجود دارد، یعنی «خیلی ممکن است اشتباه کنیم». این اشتباه کردن در بعضی از آیه‌ها برای کافران است یعنی کسانی که خدا را و همه چیز را به کل انکار می‌کنند، اما جالب این است که در بعضی از آیه‌ها برای بندگان هم هست (وَهُوَ الَّذِي يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبَادِهِ)؛ این یعنی این که آن اشتباه کردن، ممکن است در متن بندگی اتفاق افتاده باشد. البته که من سواد زیادی ندارم، اما بنده بودن، در قرآن صفت کمی نیست.

وقتی که آدم می‌بیند که بندگان هم ممکن است اشتباه کنند، متوجهِ یک خطر می‌شود. خطری که در روزهای گذشته خیلی خودش را نشان داد، و برای همین است که دست و پا شکسته دارم درباره‌ی توبه و اشتباه کردن می‌نویسم.

فرض کنید شما یک پزشک متخصص دستگاه گوارش هستید، که در خیابان کسی را می‌بینید که ایست قلبی کرده. سریع به طرفش می‌رود تا به او ماساژ قلبی بدهید. وقتی دارید ماساژ قلبی می‌دهید کسی از آن طرف خیابان فریاد می‌زند که چرا اینطوری ماساژ می‌دهی! من فکر کنم اشتباه داری ماساژ می‌دهی، بیا بگو چرا اینطوری ماساژ می‌دهی بعد ادامه بده! آن موقع شما آن قدر درگیر ماساژ هستید که عمراً به صحبت‌های او گوش بدهید. مسئله مرگ و زندگی‌ست و چند ثانیه وقت مانده، آن وقت بیایید تازه به یکی ثابت کنید که چرا ماساژ قلبی اینطور است؟ حتی با این که متخصص گوارش هم هستید، ولی باز به کارتان ادامه می‌دهید چون بالأخره مسئله‌ی مرگ و زندگی‌ست!

خطری که برای بندگان به چشم من می‌آید مثل این داستان فرضی‌ست. بندگان، در موقعیت‌های مختلف سعی می‌کنند بندگی کنند، و این «عطش بندگی»شان را یک جوری برطرف کنند. هر چه که مؤمن‌تر می‌شوند، موقعیت‌های این شکلی هم بیشتر می‌شود و سعی می‌کنند در مسیرهای بیشتری قدم‌های ایمانی بردارند. وقتی کسی بنده است، و به نظرش در موقعیتی قرار دارد که باید قدم‌های ایمانی بردارد، خودش را در دوراهی حق و باطل می‌بیند. این دوراهی (بخوانید دوقطبی)، برای او همان دو قطبی خدا/شیطان، زندگی/مرگ و بهشت/جهنم است. برای همین به نظرش تصمیمش سرنوشت‌ساز می‌شود و با اراده‌ی بالایی قدم برمی‌دارد. خطری که می‌گفتم همین جاست. به نظرم می‌آید که این اراده‌ی محکم با توبه، در یک قدم نمی‌گنجد. چرا؟ چون لازمه‌ی توبه ایستادن و فکر کردن است. آدمی توبه می‌کند که قبلش آرام آرام به جاده‌ی پشت سرش نگاه کرده باشد، نه کسی که گازش را گرفته و جلو می‌رود. وقتی که بندگان خودشان را در دو قطبی حسین(ع)/یزید می‌بینند، دیگر وقتی به خودشان نمی‌دهند که فکر کنند! حتی اگر فکری هم سراغشان بیاید، با این ذهنیت که از طرف شیطان است، آن را سرکوب می‌کنند. قطعاً در این حالت، فرصتی برای بازبینی پیدا نمی‌شود، و آن فرد توبه نمی‌کند.

اگر در این حالت به توبه نگاه کنیم، توبه واقعاً کار سختی‌ست. چون آن بنده، قدم‌هایی را برداشته که زندگی ایمانی‌اش را ساخته‌اند، و روی هر کدام از قدم‌هایش حساب باز کرده و ایمانش با همان اشتباه‌ها قوی‎تر شده است. حالا باید اعتراف کند که اشتباه کرده است! این خیلی سخت است، و شاید حتی در سطح ناآگاه آن بنده سرکوب شود و اصلاً به آگاهی هم نرسد.

به نظر من، تأکید زیاد خدا روی توبه به خاطر همین است. سنگینی توبه برای کافران نیست، که بیشتر برای بندگانی‌ست که اشتباه کرده‌اند. این که ما بدانیم هر کدام از بندگی‌هایمان –مخصوصاً آن‌هایی که اجتماعی بوده، چون قرائت اجتماعی از دین داشتن، الآن خیلی مد است-، ممکن است اشتباه باشد، حقیقتی‌ست که نباید فراموشمان شود.

اما چطور می‌شود که ما در موقعیت‌هایی مانند انتخابات، آن قدر در اشتباه‌هایمان غرق می‌شویم، که یادمان می‌رود ممکن است اشتباه کرده باشیم و اصلاً به توبه فکر نمی‎کنیم؟ این اشتباه ما در بندگی کردن، از کجا می‌آید و چطور می‌شود اصلاحش کرد؟ نظرتان را بگویید تا من هم بعداً نظرم را بگویم.

پی‌نوشت یک: بعضی‌ها هستند که نانشان در این دوقطبی‌هاست. آن‎‌ها کسانی هستند که فرصت بازبینی و توبه را از جامعه می‌گیرند. در چرای این که ما غرق در اشتباه‌هایمان می‌شویم، نظرم را بیشتر توضیح می‌دهم.

پی‌نوشت دو: هول هولکی نوشتم، ببخشید!

[1] نرم‌افزار Zekr این را می‌گوید، درست و غلطش پای خودش!

فهرست مطالب