اما نکته هشتم اینکه اگر ما از خود هجرت نمودیم و در این سفر الی الله همسفر امام شدیم و به معیّت با رسول اکرم(ص) رسیدیم و بذر وجود ما «فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ» شد و در این معیّت این بذر، تبدیل به یک درخت شکوفا شد، با تجلیات امام همراه می شویم. یعنی حجابهای ظلمانی از ما برداشته می شود. هنگامی که حجاب از کسی برداشته شد اول قدم همسفری با امام این است که از وادی ظلمات وارد وادی نور می شود، زیرا امام «نُورُ اللَّهِ فِی السَّمَاوَاتِ وَ فِی الْأَرْض »[۳] است. شروع همسفری با امام از ورود به «بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فیهَا اسْمُه»(نور/۳۶) می باشد. کسی که وارد این بیوت نشده است همسفر امام نیست. همین که وارد این بیوت شد، وراد «بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فیهَا اسْمُه» می شود. آنجا بیت النور است و مثَل نورالهی در این خانه ها تنزل پیدا کرده است. آیه نور جریان هدایت است و جریان وجود نیست. عده ای این آیه شریفه را به وجود تفسیر کرده اند در حالی که هیچ روایتی این نکته را تایید نمی کند. «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْض»(نور/۳۵) جریان هدایت در مقابل گمراهی است که تمثیل آن نبی اکرم است. «مِشْكَاة» ذکر شد در این آیه شبکه نور نبی اکرم است که همه عوالم را هدایت می کند تا به «بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ» می رسد.

اولین قدمِ با امام بودن این است که وارد بیت نور امام شویم، که بیرون آن وادی ظلمات است. اگر وارد بیت نور امام شدیم حجابهای ظلمانی کنار می رود و به نور می رسیم، آن وقت سیر با نور امام شروع می شود. اگر سیر با امام ادامه پیدا کرد، امام حجابهای نور را کنار می زند و خود امام وجود انسان را روشن می کند که در ادامه روایت فوق امام باقر(ع) می فرماید: «لَنُورُ الْإِمَامِ فِی قُلُوبِ الْمُؤْمِنِینَ أَنْوَرُ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِیئَةِ بِالنَّهَارِ وَ هُمْ وَ اللَّهِ يُنَوِّرُونَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِینَ وَ يَحْجُبُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نُورَهُمْ عَمَّنْ يَشَاءُ فَتُظْلِمُ قُلُوبُهُم». هرگاه انسان اینگونه شد، نور امام در وجود او از خورشید آشکارتر می شود، هر کجا را که نگاه می کند اول امامش را می بیند، به دورن خود که نگاه می کند امام خود را می بیند. هستی خود را از هستی امام می بیند. این سیر در وادی نور، با امام و شفاعت او ادامه پیدا می کند، این بذر وجود انسان که در این عالم شکوفا شده بود در عوالم بعدی نیز شکوفا می شود و «فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى عَلى سُوقِهِ» می شود. امام در عوالم مختلفی حضور دارد اگر ما همسفر امام شدیم در همه عوالم ما را سیر می دهد. در این سیر ابتداء ما را در بیت النور می برد و از وادی ظلمات نجات می دهد. حجابهای ظلمانی، ولایت اولیاء طاغوت است که: «أَوْ كَظُلُمَاتٍ فىِ بحرٍ لُّجِّى»(نور/۴۰) امام(ع) ما را در وادی نور می برد، سپس در وادی نور سیر می دهد تا به سرچشمه نور برسیم. سرچشمه نورکجاست؟ حضرت علی(علیه السلام) فرمود: «لَا يَسْتَكْمِلُ أَحَدٌ الْإِیمَانَ حَتَّى يَعْرِفَنِی كُنْهَ مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِيَّة»[۴] یعنی مومن به کمال ایمان نمی رسد، و به تعبیری مانند سلمان نمی شود، و درجه دهم ایمان را طی نمی کند، الّا اینکه من را درمقام کنه نورانیتم بشناسد. در ادامه می فرماید: «فَإِذَا عَرَفَنِی بِهَذِهِ الْمَعْرِفَةِ فَقَدِ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِیمَانِ وَ شَرَحَ صَدْرَهُ لِلْإِسْلَامِ وَ صَارَ عَارِفاً مُسْتَبْصِراً وَ مَنْ قَصَّرَ عَنْ مَعْرِفَةِ ذَلِك» اگر می خواهی عارف و عبد ممتحن باشی، یعنی کسی که نورانیت امیرالمومنین(ع) را شناخت، چرا که فرمود جز ملک مقرب و نبی مرسل و مؤمن ممتحن، کسی به این مقام نمی رسد. پس ما باید عبد ممتحن شویم چرا که ملک مقرب و نبی مرسل که نیستیم. عبد ممتحن آن کسی است که به مقام کنه نورانیت رسیده است. پس اگر سیر ما با امام شد، به مقام کنه نورانیت می رسیم و آن کنه نورانیت همان حقیقت توحید است که فرمود: «مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِيَّةِ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل وَ مَعْرِفَةُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَعْرِفَتِی بِالنُّورَانِيَّة». اگر کسی کنه نورانیت مرا شناخت خداوند متعال را شناخته است و معرفت الله یعنی همین شناخت کنه معرفت من.

برای غیر از ۱۴ معصوم بالاترین مقام شیعه شدن، یعنی شعاع معصوم شدن است، بالاترین مقام است. موسی کلیم یک تقاضایی از خداوند کرد که: «رَبِّ أَرِنی أَنْظُرْ إِلَيْك»(اعراف/۱۴۳) منظور حضرت موسی(ع) دیدن با چشم سر نبود بلکه منظور رؤیت ایمانی بود که می خواست در حجاب امیرالمومنین(ع) بی پرده ببیند. خداوند فرمود: نمی شود «فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنین». موسی(ع) مدهوش شد و کوه هم متلاشی شد. روایت می فرماید: تجلی، تجلی کروبیین بود که شیعیان امیرالمومنین(ع) هستند. یعنی موسی(ع) نمی خواست با چشم سر خداوند متعال را ببیند و همچنین نمی خواست بی حجاب ببیند. بی حجاب دیدن یعنی پیغمبر(ص) کنار برود و من بدون پیغمبر(ص) خداوند را ببینم که این نمی شود. این همان نکته ای است که حضرت آدم(ع) ترک اولی آن را کرده بود و هبوط کرد. پس سیر با امام یعنی همه وجود انسان همسفر امام بگردد و کوچ کند و راحل بشود. در این همسفری همه را کنار بزند و به نور امام برسد و از وادی ظلمات نفس نجات پیدا کند و وارد وادی بیت النور شود که «بُيُوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ يُذْكَرَ فیهَا اسْمُه» است. زمانی که به اینجا رسید، معیّت با امام داشته باشد.

در واقع در هر مرحله ای امتحاناتی وجود دارد که خداوند بوسیله «اتَّقُوا اللَّهَ» به آن اشاره کرده است. اگر این درجه از تقوی را پشت سر گذاشتی، یک سفر دومی آغاز می شود که همان مرتبه دوم تقوا است. پس اولین مرحله تقوا و معیّت این است که از حجابهای ظلمانی نجات پیدا کنیم و اهل گناه و معصیت نباشیم و از اولیا طاغوت اطاعت نکنیم. زمانی که به بیت النور رسیدی سیر تمام نشده است و «یا أَيُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ» تقوا داشته باشید و همسفر امام باشید هنوز به اتمام نرسیده است. اگر همسفر شدید و تقوای آن مرحله را رعایت کردید، تعدادی حجاب از شما برداشته می شود، سپس امتحان بعدی و تقوای بعدی که: «الْبَابُ الْمُبْتَلَى بِهِ النَّاس»[۵]در هر مرحله ای از تقوا که ما با امام سیر می کنیم، امام برای ما منزلتی از حقیقت را آشکار می کند. این یک مقام از مقامات توحید است و ما به معرفت یک مقام از مقامات امام می رسیم، تا آن جایی که به سرچشمه معرفت که معدن العظمة و حقیقت نورانیت امیرمومنین(ع) است می رسیم. اگر کسی به آن جا رسید همه عوالم را شعاع امام می بیند، نه فقط عالم مُلک، بلکه عالم ملکوت نیز شعاع امام است. امام اسم اعظم است. مگر عالم ملکوت شعاع امیرالمومنین(ع) نیست؟ اینکه فرموده است: «يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِی السَّماواتِ وَ ما فِی الْأَرْض»(جمعه/۱) آیا خود آنها تسبیح می گویند یا امیرالمؤمنین با عالم تسبیح می گوید؟ عالم که تسبیحی بلد نیست چرا که: «بِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اللَّه »[۶] جناب جبرئیل نیز توحید را از امیرالمومنین فرا گرفته است. حضرت سیدالشهداء(ع) می فرماید: «كُنَّا أَشْبَاحَ نُورٍ نَدُورُ حَوْلَ عَرْشِ الرَّحْمَنِ فَنُعَلِّمُ الْمَلَائِكَةَ التَّسْبِیحَ وَ التَّهْلِیلَ وَ التَّحْمِید»[۷] معلم ملائکه نیز امیرالمومنین(ع) است.

اگر کسی با امیرالمومنین(ع) همسفر شد و تقوا را رعایت کرد، در هر مرحله از تقوا یک حجاب رفع می شود. می رسد به آن جایی که همه عالم را ذیل امیرالمومنین می بیند. می بیند هر کجا هست و به هر طرف که نگاه می کند، این وجود مقدس هست. این همین مقام حضرت ابراهیم(ع) است که «و َكَذلِكَ نُری إِبْراهیمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ»(انعام/۷۵) حضرت ابراهیم(ع) ملکوت آسمان را چگونه دید، داستان سیر درملکوت چه بود؟ این داستان سیر در ملکوت است که خورشید را دید، ستاره را دید گفت این پروردگار است، غروب کرد گفت این پروردگار من نیست. ماه غروب کرد گفت این هم نشد. خورشید غروب کرد گفت نشد. یعنی با این ها نمی شود سیر کرد، این خورشید و ماه و ستاره که نمی تواند ما را سیر بدهد. سیر در وادی ملکوت با یک خورشید دیگری است «وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها»(شمس/۱) که این آیه یعنی نبی اکرم و امیرالمومنین. در جایی دیگر می فرماید: «وَ عَلاماتٍ وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ»(نحل/۱۶) نجم یعنی نبی اکرم(ص) و علامات یعنی معلمین. پس دارد به ما درس می دهد. می گوید اگر می خواهید به مقامات یقین برسید، در ملکوت عالم سیر کنید، این همان سیر حضرت ابراهیم(ع) است. فکر نمی کنم تحمیل به قرآن باشد من اهل شعر نیستم اما فکر کنم حافظ با این بیت میخواهد همین را بگوید: در این شب سیاهم گم گشته راه مقصود، از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت. منظور نبی اکرم(ص) است. «وَ بِالنَّجْمِ هُمْ يَهْتَدُونَ». همه انبیاء با این ستاره هدایت شدند، حضرت ابراهیم(ع) با این ستاره و خورشید و ماه حقیقی رفت که «و َكَذلِكَ نُری إِبْراهیمَ مَلَكُوتَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ لِيَكُونَ مِنَ الْمُوقِنینَ» شد. پس شاید معنای این «اتَّقُوا اللَّهَ وَ كُونُوا مَعَ الصَّادِقینَ» همین باشد.

بنابراین این معیّت امتحان پس دادن و بلاکشی را می خواهد. انسان تا بلاکش نشود و «امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ »[۸] نشود، همسفر امیرالمومنین(ع) نمی گردد و مثل سلمان نمی شود که همه عالم را پرتو امیرالمومنین ببیند. مثل ابراهیم خلیل نمی شود که همه عالم را با نور امیرالمومنین ببیند و با نور امیرالمومنین سیر کند و به مقام یقین و توحید کامل برسد. رسیدن به این مقامات و درجات ابتلاء و امتحان می خواهد.

مسیر ویژه ای در معیّت به نام عاشورا

یک راه استثنائی و ویژه برای معیّت و همسفری موجود است که امام حسین(ع) به صورت ویژه باز کردند و آن وادی عاشورا است. در زیارت عاشورا سلوک ما از ابتداء تا این معیّت توضیح داده شده است. از توجه به عظیم بلاء شروع می شود تا بصیرت نسبت به صف بندی تاریخی و موضع گیری شفاف و روشن. بصیرت همان موضع گیری می شود: «وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً»[۹] بعد به سلم و قتال می رسد که: «سِلْمٌ لِمَنْ سَالَمَكُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حَارَبَكُمْ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة» در ادامه به خون خواهی، وجاهت، معیّت و ثبات قدم می رسد و به مقام قرب و تقرب الی الله می رسد. به مقام «أَنْ يُثَبِّتَ لِی عِنْدَكُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِی الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة» می رسد. اگر این وادی توحید باید با ابتلا طی شود و اگر به نور ابتلاء طی می شود، آن وقت آن بلایی که ما را تحریک می کند و بالاترین ثواب ابتلاء در او هست، همین بلا است « ْ وَ أَسْأَلُ اللَّهَ بِحَقِّكُمْ وَ بِالشَّأْنِ الَّذِی لَكُمْ عِنْدَهُ أَنْ يُعْطِيَنِی بِمُصَابِی بِكُمْ أَفْضَلَ مَا يُعْطِی مُصَاباً بِمُصِیبَتِه » برای هر کسی که می خواهد این مقام را داشته باشد. افضل برای حضرت ابراهیم(ع) هنگامی است که اسماعیل را می برد تا سر ببرد، در عیون اخبار رضا(ع) آمده است که خداوند متعال فرمودند همین مقدار کافی است و تکلیف تو بیش از این نیست، ما نمی خواستیم سر ببری. در ادامه آمده که حضرت ابراهیم(ع) عرض کرد خداوندا ای کاش سر اسماعیل را می بریدم و به ثواب اعظم ابتلائات میرسیدم. خداوند متعال حضرت را در گودی قتله گاه بردند و با یک مقدماتی که در روایت آمده روضه قتلگاه برحضرت ابراهیم(ع) در گودی قتلگاه خوانده شد البته با اشاره هم خوانده شد، به حدی حضرت ابراهیم اندوه بار شد که اگر سر اسماعیل را می برید این گونه غصه دار نمی شد، آنگاه فرمود: «وَ فَدَيْناهُ بِذِبْحٍ عَظیمٍ»(صافات/۱۰۷) شما می خواستی یک بلایی بکشی که به ثواب اعظم مصائب برسی و اینک رسیدی. یعنی اعظم مصائب متعلق به نبی اکرم(ص) است نه متعلق به شما. اگر شما دراین بلا همسفر نبی اکرم بشوی به ثواب اعظم مصائب در ظرف وجودی خودت میرسی.

بنابراین اگر وادی توحید با بلاء طی می شود، «الْبَابُ الْمُبْتَلَى بِهِ النَّاس » باب توحید است؛ و اگر وادی توحید متعلق به عبد ممتحن است، سیدالشهداء این باب را برداشته است و همه سالکین الی الله را به یک باره شفاعت کرده است، حتی ابراهیم خلیل(ع) را نیز شفاعت کرده است. بی تردید ابراهیم خلیل(ع) هم در جایی پا به پای سیدالشهداء(ع) راه می رفت. راجع به نبی اکرم(ص) من عرض نمی کنم اینگونه است. اما روایت «حُسَيْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ»[۱۰] را بزرگان باید معنا کنند، فریقین هم این را نقل کرده اند چون مقصود از این «أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ» که جسم نبی اکرم(ص) نیست. لفظ أنا که به جسم نمی گویند، مقامات نبی اکرم(ص) را من نمی فهمم. در هر صورت برای انبیاء شکی نیست. پس ما می توانیم هم با بلاهای امام حسین(ع) به معیّت با امام(ع) برسیم و هم می توانیم به ثواب اعظم ابتلائات در ظرف وجودی خودمان برسیم.

از این بالاتر یک نکته دقیقی است که در زیارت عاشوراء بیان شده است و آن نکته این است که بعد از«أَنْ يَجْعَلَنِی مَعَكُمْ فِی الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَنْ يُثَبِّتَ لِی عِنْدَكُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِی الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة»، می گوید: «وَ أَسْأَلُهُ أَنْ يُبَلِّغَنِی الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ لَكُمْ عِنْدَ اللَّه » یعنی از خداوند می خواهم که من را به مقام محمود شما برساند. مقام محمود همان مقام شفاعت است. اگر اینگونه معنا کنیم که من به مقام محمود سیدالشهداء برسم یعنی مقام سیدالشهداء را پیدا کنم، این معنا از توهّمات است. این جمله مربوط به عهد سیدالشهداء(ع) است. حضرت سیدالشهداء(ع) عهدی را با خداوند بسته است که همان عهد شفاعت است و آن عهد را نیز در عاشورا عمل کرده است. آن مقام محمود مربوط به آن عهدی است که حضرت وفاکرده است. «لا يَمْلِكُونَ الشَّفاعَةَ إِلاَّ مَنِ اتَّخَذَ عِنْدَ الرَّحْمنِ عَهْدا»(مریم/۸۷) چون به عهدش وفا کرده است به مقام محمود رسیده است و این مقام متعلق به کس دیگری نیست. این پیدا کردن مقام محمود سیدالشهداء یعنی چه؟ یعنی غیر از این که من در این سفر به معیّت با خودتان برسم و به جایی برسم و به قرب مقام محمود شما راه پیدا کنم؟ اگر انسان به مقام محمود امام راه پیدا کرد طریق شفاعت امام می شود. یعنی من بتوانم دیگران را هم به معیّت شما برسانم، این مقام محمود است. نه فقط خودم همسفر شما شوم بلکه من به مقام محمود شما نیز برسم. یعنی به نقطه ای برسم که من واسطه مقام محمود شما شوم و شفاعت و هدایت شما از طریق من شامل حال دیگران بشود. نه فقط خودم با بلای شما به شما برسم و همسفر شما بشوم، بلکه بلای شما در من یک تجلی پیدا کند که به مقام شفاعت دست یابم. مقام شفاعت سیدالشهداء همان مقام ابتلاء می باشد. پس من می خواهم که به یک مقام و ابتلایی برسم که در این ابتلا بتوانم دیگران را هم به شما ملحق کنم.

نکته آخر در رابطه سجده زیارت عاشوراء است. هنگامی که انسان با بلای امام حسین(ع) در این دنیا سلوک می کند سلوکش میرسد به «مَحْيَايَ مَحْيَا مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ مَمَاتِی مَمَاتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد» این بلاء سیدالشهداء(ع) که طریق شفاعت ما است این فقط در دنیا نیست، در عوالم بعدی و در همه عوالم هست. در کافی روایتی آمده که محدث قمی در زیارت مطلقه آن را نقل کرده است که: «أَشْهَدُ أَنَ دَمَكَ سَكَنَ فِی الْخُلْدِ وَ اقْشَعَرَّتْ لَهُ أَظِلَّةُ الْعَرْش »[۱۱] خونت درمقام خلد قرار گرفته است. خون حضرت(ع) در مقام خلد قرار گرفته است، خود حضرت(ع) که حسابش جداست. خون نه روح. در روایات است که نبی اکرم(ص) این خون را در شیشه قرار دادند.در ادامه این زیارت آمده است: «وَ بَكَى لَهُ جَمِیعُ الْخَلَائِقِ وَ بَكَتْ لَهُ السَّمَاوَاتُ السَّبْعُ وَ الْأَرَضُونَ السَّبْعُ وَ مَا فِیهِنَّ وَ مَا بَيْنَهُنَّ وَ مَنْ يَتَقَلَّبُ فِی الْجَنَّةِ وَ النَّارِ مِنْ خَلْقِ رَبِّنَا وَ مَا يُرَى وَ مَا لَا يُرَى ». پس بلای سیدالشهداء(ع) در همه عوالم است.

اکنون وارد عالم موت شدیم و به «مَمَاتِی مَمَاتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد» رسیدیم آن جا هم انسان می تواند با بلای سیدالهشداء سیر کند. در سجده قرب می گوییم: «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی شَفَاعَةَ الْحُسَيْنِ» یعنی همینکه پایم را در آن عالم گذاشتم، بازهم در دامان امام حسین(ع) باشم. در آنجا نیز در وادی عاشورا باشم. وادی عاشورا در آن عالم است. در آن عالم است که ملائکه با گریه بر سیدالشهداء مقرّب می شوند. در آن عالم است که انبیاء با بکایشان مقرّب می شوند. مگر در زیارت ناحیه نیست که از مصیبت نبی اکرم(ص) و امیرالمؤمنین(ع) در آن عالم خبر می دهد. در ناحیه مقدسه آمده است: «أُقِیمَتْ لَكَ الْمَأْتَمُ فِی أَعْلَى عِلِّيِّین»[۱۲] خود علیین چه مقامی است؟ شفاعت امام حسین(ع) عاشورای امام حسین(ع) در اعلی علیین هم هست. هنگامی که در این دنیا با امام حسین(ع) سیرکردی، با شفاعت و بلای امام حسین(ع) به جای بلای خودت سیر کردی و به آن مقامات رسیدی، در سجده قرب میگویی خداوندا در برزخ من را از عاشورای امام حسین(ع) جدا نکن و مستقیم در عاشورای امام حسین(ع) بروم. «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی شَفَاعَةَ الْحُسَيْنِ» یعنی در بساط عاشوراء باشم. «وَ ثَبِّتْ لِی قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ الْحُسَيْنِ» یعنی با رفتن در بساط امام حسین(ع) به ثبات قدم در محضر تو برسم و مقام عنداللهی پیدا کنم. مقام عنداللهی مقامی است که در او ثبات قدم است و لغزش نیست.

آنجا که فرمود: «مَعَ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَيْن» این یک معیّت دیگری است و این غیر از آن معیّتی است که قبلاً می گفتیم، این معیّت در عوالم بعد است. پس «مَعَ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ الَّذِینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلَام» این فراز از زیارت عاشوراء دلالت می کند که ما می توانیم همسفر زهیر و حرّ و حبیب شویم. بساط شفاعت امام حسین(ع) در دنیا و آخرت برقرار است. در دنیا شفاعت دارد و ما را به آن مقامات می رساند، در ابتدای برزخ هم که رفتیم باز بساط امام حسین(ع) پهن است. امام حسین(ع) خودش یک تنه بار عالم را کشید. اینکه ملائکه مقربین در عوالم خودشان گریه می کنند آیا آن ها باگریه شان مقرب نمی شوند؟! فقط گریه ما حیات قلب و طهارت نفس می آورد یا آنها هم شامل تعبیر «لَمْ يَمُتْ قَلْبُهُ يَوْمَ تَمُوتُ الْقُلُوب»[۱۳] می شوند؟! پس همه عوالم نیز در مقامات خودشان با سیدالشهدا سلوک می کنند. همه سالکین عالم، ملائکه مقربین و انبیاء با بلای سیدالشهداء(ع) سالک هستند، نه تنها در عالم دنیا بلکه در عالم ملکوت و در برزخ نیز سلوک دارند. آن چیزی که از عاشوراء به ابراهیم خلیل(ع) ارائه کردند، ظاهرا ملکوت عاشوراء بوده است. زیرا ملکش که هنوز واقع نشده است. بنابراین این بساط شفاعت امام حسین(ع) بساطی است که در همراهی با اولیاء و در رسیدن به تقوا ما را ترغیب و کمک می کند. السلام علیک یا اباعبدالله…


[۱] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج ۲، ص: ۵۸۳

[۲] شرح الكافی-الأصول و الروضة (للمولى صالح المازندرانی)، ج‏۳، ص: ۱۲۹

[۳] الكافی (ط – الإسلامیة)، ج ۱، ص: ۱۹۴

[۴] بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج ۲۶، ص: ۱

[۵] من لا یحضره الفقیه، ج ۲، ص: ۶۱۳

[۶] الكافی (ط – الإسلامیة)، ج ۱، ص: ۱۴۵

[۷] علل الشرائع، ج ۱، ص: ۲۳

[۸] الكافی (ط – الإسلامیة)، ج ۱، ص: ۴۰۱

[۹] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج ۲، ص: ۷۷۴

[۱۰] كامل الزیارات، النص، ص: ۵۲

[۱۱] الكافی (ط – الإسلامیة)، ج ۴، ص: ۵۷۶

[۱۲] المزار الكبیر (لابن المشهدی)، ص: ۵۰۶

[۱۳] الأمالی( للصدوق)، النص، ص: ۷۳

فهرست مطالب