بیمارت ای علیجان، جز نیمهجان ندارد
بیمارت ای علیجان، جز نیمهجان ندارد
میلی به زنده ماندن، در این جهان ندارد
غم چون نسیم پاییز برگ و بر مرا ریخت
این لالۀ بهاران غیر از خزان ندارد
بگذارد تا بمیرد، زین باغ پر بگیرد
مرغی که حقّ ماندن در آشیان ندارد
خواهم که اشک غربت از چهرهات بگیرم
شرمندهام که دیگر دستم توان ندارد
بگذار کس نداند در پشت در چه بگذشت
من لب نمیگشایم، محسن زبان ندارد
هر کس سراغم آمد با او بگو که زهرا
قدرش عیان نگردید، قبرش نشان ندارد
شهری که در امانند حتی یهود در آن
در بین خانۀ خود، زهرا امان ندارد!
ای نالهها برآیید! ای لالهها بریزید!
گلزار وحی دیگر، سروِ روان ندارد
شاعر: استاد غلامرضا سازگار