به عنوان مثال زهیر در جنگ صفین در کنار امیرالمومنین نبود ولی در عاشورا فرمانده لشکر سیدالشهداء بود این آدم آیا علوی است یا علوی نیست؟ قطعاً این آدم خوبی است و آخر هم مسیر خوبی خودش را انتخاب می کند. زهیر می گوید در چلنجر می جنگیدیم وقتی پیروز شدیم خیلی خوشحال بودم سلمان من را دید و گفت این که خوشحالی ندارد خوشحالی برای آن وقتی است که رکاب پسر پیغمبر خدا می جنگی و شهید می شوی؛ گفت اصلا باورم نیامد من عثمانی با رکاب پسر پیغمبر خدا چه کار دارم، این مومن است و امام حسین علیه السلام سر راهش توقف می کند تا او را صید بکند و در مسیر بیاورد، شمر هم در صفین کنار امیرالمومنین است اما واقعاً شمر امیرالمومنینی است یا از جبهه امیرالمومنین نیست.
در این زمینه روایت بسیار داریم یک نفر به حضرت گفت: من شما را دوست دارم حضرت فرمود: من اسم تو را نمی بینم. یک نفر دیگر آمد و گفت: من شما را دوست دارم. حضرت فرمود: درست می گویی و حالا که این طور است مهیا باش؛ زیرا کسی که ما را دوست بدارد به لوازم محبت باید ملتزم بشود. جبر درست نکنیم بلکه اینها عوالمی است.
اهل مکه به حسب ظاهر همه شان کافر بودند؛ مگر بگویید یک عده معدودی تقیه می کردند که محدود بودند اما می توانستند اعلام ایمان بکنند، پس شاید مقصود یک چیز عمیق تری است. بین همین هایی که به حسب ظاهر در مکه زندگی می کردند و کافر هم بودند مومنین حقیقی ای بودند که بعد مومن شدند و بعضی هایشان هم در رکاب حضرت به شهادت رسیدند. قرآن یک مطلب لطیف تری می فرماید: «لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذَابًا أَلِيمًا» اگر اینها از هم جدا می شدند ما کفار را عذاب می کردیم. روایات ذیل این آیه را من تقدیم کنم مثلاً در فراز «لو تزیلوا» ببینید تا کجا کار این اختلاط رفته و باید صفها از هم جدا بشوند. مرحوم صدوق در کمال الدین نقل کردند که از امام صادق سوال شد «مَا بَالُ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع لَمْ يُقَاتِلْ مُخَالِفِيهِ فِي الْأَوَّلِ قَالَ لِآيَةٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى لَوْ تَزَيَّلُوا لَعَذَّبْنَا الَّذِينَ كَفَرُوا مِنْهُمْ عَذاباً أَلِيماً قَالَ قُلْتُ وَ مَا يَعْنِي بِتَزَايُلِهِمْ قَالَ وَدَائِعُ مُؤْمِنُونَ فِي أَصْلَابِ قَوْمٍ كَافِرِينَ وَ كَذَلِكَ الْقَائِمُ ع لَمْ يَظْهَرْ أَبَداً حَتَّى تَخْرُجَ وَدَائِعُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَإِذَا خَرَجَتْ ظَهَرَ عَلَى مَنْ ظَهَرَ مِنْ أَعْدَاءِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَتَلَهُمْ»[۱] چرا امیرالمومنین بعد از داستان رحلت و شهادت نبی اکرم وارد درگیری نشدند حق مسلم ایشان بود اما وارد جنگ و درگیری نشد. حضرت فرمودند که یک آیه در قرآن دست حضرت را بسته بود این معنای همین جمله است که «يُقَاتِلُ عَلَى التَّأْوِيل»[۲] یعنی تأویل قرآن دست حضرت امیرالمومنین است آنجایی که باید درگیر شود براساس تأویل قرآن درگیر می شود و به خاطر این آیه که می فرماید اگر صفها جدا می شدند ما کفار را عذاب می کردیم، درگیر نشدند. بعد در ادامه روایت حضرت فرمود کفار و مومنین باید از هم جدا شوند و تزایل حاصل شود. خیلی تعبیر دقیقی است پیداست یک اختلاط سنگینی است که باید تزایل حاصل بشود. حضرت فرمودند: ودیعه های مومنی در اصلاب کفار است که باید اینها جدا بشوند و وجود مقدس امام زمان تا این ودائع از صلب ها بیرون نیایند و مومنین صفشان جدا نشود ظهور نمی کنند. ببینید اختلاط تا کجا رفته است، ودیعه ها و مومنینی در اصلاب کفارند که باید جدا بشوند و چون بناست کار تمام بشود و جبهه حق و باطل کامل جدا شوند و حضرت کار جبهه باطل را تمام کنند و یک غلبه مطلق حاصل شود حضرت قیام نمی کند تا آن ودائع الله در این عالم بیایند، خدا آن ودائع را حفظ می کند و وقتی آن ودائع بیرون آمدند و کاملاً جدا شدند آن موقع حضرت با آنها درگیر می شوند غلبه پیدا می کنند. این اختلاط تا این مرز هم پیش رفته است.
مرحوم صدوق در این زمینه روایات زیادی دارند مرحوم علی بن ابراهیم هم در تفسیر شان از امام صادق با یک سند دیگری این حدیث را نقل می کنند. همچنین مرحوم صدوق هم چند حدیث به همین مضمون در کمال الدین نقل کرده اند. پس این یک نوع اختلاطی که است اختلاط بین مومنین و کفار تا اینجا پیش رفته و به حسب ظاهر یک عده ای در جامعه کفار هستند ولی در واقع مومن اند و انتخاب ایمان می کنند منتها ما این را نمی دانیم اما خدای متعال از قبل می داند در نظام عالم یک عده ای مومن اند در اصلاب کفار اند که باید از هم جدا بشوند و نمی شود اینها را به یک حکم محکومشان کرد.
جدایی حق و باطل با امتحانات سخت الهی
سوره مبارکه آل عمران با مقدماتی وارد داستان جنگ احد می شود. امتحان سنگین و فتنه ای برای مومنین پیش آمد و به حسب ظاهر مومنین سختی فراوانی دیدند و عده ای شهید دادند. سوالهای جدی ای ذیل این مساله است که این سختی ها و مجروح دادن ها برای چیست و گاهی حتی شبهات متعددی پیدا می شود حتی گاهی کار به جایی می رسد که عده ای فتنه می کردند و می گفتند «لَوْ كَانَ لَنَا مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ مَّا قُتِلْنَا هَاهُنَا»(آل عمران/۱۵۴)؛ یعنی اگر حق با ما بود که نباید کشته بشویم. کار که سخت می شد تردید می کردند. در سوره مبارکه ضحی می فرماید «وَ الضُّحَى * وَ اللَّيْلِ إِذَا سَجَى * مَا وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ مَا قَلَى * وَ لَلْآخِرَةُ خَيْرٌ لَّكَ مِنَ الْأُولَى * وَ لَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى» ای پیامبر، سوگند به روشنایی خورشید وقتی بالا می آید سوگند به شب وقتی استقرار پیدا می کند پروردگار تو نه به تو غضب و نه تو را رها کرده است. ظاهراً توهمی بوده که خدای متعال پیغمبرش را رها کرده است، وقتی پیغمبر آمده یک عده ای خیال می کردند گل و بلبل می شود. اما پیامبر آمد و کار سخت تر شد تا آنجا که جنگ ها و درگیری ها پیش آمد و اصحاب صفه و جنگ هایی که گاهی در طول یک روز دو سه نفر یک خرما روزی شان بود و در جنگ، یک خرما را را با هم تقسیم می کردند؛ در بعضی از صحنه های سخت، کم کم یک عده ای به ذهنشان آمد که خدای متعال یا این پیغمبر را در وسط کار رها کرده یا العیاذبالله پیغمبر یک جوری راه رفته که مستحق غضب شده است. خدای متعال در سوره ضحی می فرماید پیغمبر ما اینطوری نیست ما خیلی وعده های بزرگ برای تو در نظر گرفتیم صبر کنید و علاوه بر این به زودی اینقدر به تو می دهیم تا راضی شوی؛ زیرا حضرت نگران نیست که خودش گرسنه بماند بلکه نگران این امت است زیرا به حیرت و تردید افتادند؛ اینها نباید رنج ببرند. خدای متعال می فرماید: نگران نباش ما ذخایری برای تو در نظر گرفتیم؛ در بعضی روایات ذخایر به رجعت تفسیر شده است.
جنگ احد هم که پیش آمد کار خیلی سخت شد مجروح دادند خستگی ها و آن دشواری های جنگ بود و بعضی می گفتند: ما بر حق نیستیم اگر بر حق بودیم پس چرا اینقدر کار دشوار شد، خدای متعال توضیح می دهد که خاصیت و برکات این جنگ چیست، یکی از برکات این است که می فرماید: «أَمْ حَسِبْتُمْ أَن تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمَّا يَعْلَمِ اللَّـهُ الَّذِينَ جَاهَدُوا مِنكُمْ وَيَعْلَمَ الصَّابِرِينَ»(آل عمران/۱۴۲) شما خیال می کنید همین که بگویید مومنیم و دور پیغمبر خدا جمع بشوید باید به بهشت بروید در این صورت آنهایی هم که باطنشان آلوده است اگر به بهشت بروند، بهشت را هم آلوده کنند.خدای متعال می داند چه کسی راست می گوید چه کسی دروغ می گوید؛ خدای متعال مجاهد را از غیر مجاهد و صابر را از غیر صابر می شناسد منتها نمی خواهد به آن علمش اخذ کند؛ پس می آورد تا در این عالم آشکار بشود. باید یک صفی مثل جنگ احد برقرار بشود که همه اینهایی که دور حضرتند و می گویند ما با تو هستیم صفشان معلوم بشود. تنها کسی که می ایستد امیرالمومنین است که مثل پروانه دور حضرت می چرخید. یکی از اصحاب حضرت را در سختی دید آمد نزد نبی اکرم حضرت به او گفتند برو؛ زیرا «فَأَمَّا عَلِيٌّ فَأَنَا هُوَ وَ هُوَ أَنَا»[۳] ؛ یعنی این که می بینی امیرالمومنین ایستاده برای این است که ما یکی هستیم، شما بروید تا معلوم بشود چه کسانی فرار می کنند. در سوره آل عمران می فرماید «وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فِي أُخْرَاكُمْ فَأَثَابَكُمْ غَمًّا بِغَمٍّ»(آل عمران/۱۵۳).
بعضی می گفتند که چرا پیغمبر ما را رها نمی کند؟ بگذارد جانمان را برداریم و برویم. بنابراین تا احد پیش نیاید صفها از هم جدا نمی شود و منافق و مومن شناخته نمی شود. بله خدای متعال می داند؛ نه این که خدای متعال نمی داند. در آیه دیگر همین سوره است هم خدای متعال می فرماید: «مَّا كَانَ اللَّـهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى مَا أَنتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّبِ»(آل عمران/۱۷۹) خدای متعال مومنین را به همین وضعیت رها نمی کند؛ تا خبیث و طیب را از هم جدا بکند. اینطور نیست که اینها بتوانند با هم وارد بهشت بشوند. الان خبیث و طیب با هم هستند و هر دو هم گرد حضرت جمع شده اند و ادعای ایمان می کنند؛ اما خدای متعال امتحان هایی می کند و صحنه های سختی پیش می آورد.
روایت لطیفی هم عیاشی از امام صادق علیه السلام نقل کرده است : «قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ لَا تَمْضِي الْأَيَّامُ وَ اللَّيَالِي حَتَّى يُنَادِيَ مُنَادٍ مِنَ السَّمَاءِ يَا أَهْلَ الْحَقِّ اعْتَزِلُوا يَا أَهْلَ الْبَاطِلِ اعْتَزِلُوا فَيَعْزِلُ هَؤُلَاءِ مِنْ هَؤُلَاءِ وَ يَعْزِلُ هَؤُلَاءِ مِنْ هَؤُلَاء قَالَ قُلْتُ أَصْلَحَكَ اللَّهُ يُخَالِطُ هَؤُلَاءِ وَ هَؤُلَاءِ بَعْدَ ذَلِكَ النِّدَاءِ قَالَ كَلَّا إِنَّهُ يَقُولُ فِي الْكِتَابِ ما كانَ اللَّهُ لِيَذَرَ الْمُؤْمِنِينَ عَلى ما أَنْتُمْ عَلَيْهِ حَتَّى يَمِيزَ الْخَبِيثَ مِنَ الطَّيِّب»[۴] این دوران به پایان نمی رسد تا یک منادی نداء می دهد و فرمان می رسد که باید از هم جدا شوید. این فرمان یک فرمان تکوینی است؛ پس اینها از هم جدا میشوند پرسیدم آیا بعد از ندا دوباره اختلاطی است حضرت فرمود بعد این نداء دیگر اختلاط نیست.
بنابراین اختلاطی سنگین به حسب ظاهر در بین جامعه مومنین کفار است. حضرت موسی وقتی دعوتشان را شروع می کنند، با اینکه آسیه در کاخ فرعون است ولی چون واقعاً مومن است این طرف می آید، حضرت نوح هم در خانه اش بدترین همسرها است. زمان جدایی این صفها در علم الهی معلوم است و این علم را به بعضی می دهد؛ چنانچه در بعضی آیات است که می فرماید خدا علمش را به بعضی افراد می دهد؛ نبی اکرم هم می داند چه خبر است ولی بنا نیست با علم خودش داوری بکند. باید آن کسی که می خواهد انتخاب بد کند این انتخاب واقع بشود و به او تا آخر خط فرصت می دهند. از طرفی برای مومن هم باید فرصت پیش بیاید تا امکان انتخاب صحیح برایش فراهم بشود.
علت گرفتاری مومنین و تقویت نیروی کفار
یک سوال دیگری هم هست که چرا خدای متعال مومنین را گرفتار می کند؛ یعنی مومنین چرا گرفتار شکست ظاهری و سختی های ظاهری و قحطی می شوند و آن طرف چرا اینقدر تقویت می شود اگر بگوییم گرفتاری مومنین برای امتحان است؛ اما آنها چرا اینقدر تقویت می شوند و جلوی چشم مومنین امکانات فراوان که به تعبیر قرآن «زهره الحیاه الدنیا» است به آنها می دهد. در جواب، قرآن توضیح می دهد است «لایحسبن الذین کفروا انما نملی لهم خیر لانفسهم انما نملی لهم لیزدادوا اثما» یعنی اینطوری نیست که آن امکاناتی که به کفار می دهیم برای آنها خوب است و خیال نکنند این فرصتها برای آنها خیر است بلکه این فرصتها برای این است که آنها به نقطه آخر برسند. ما نمی خواهیم با علم خودمان اخذ بکنیم و خوب و بد و بهشتی و جهنمی را مشخص کنیم بلکه اینها را در یک دنیا با هم قاطی می کنیم و کنار هم و سر یک کلاس و در یک میز و یک مدرسه قرار می دهیم و یک پیغمبر و یک کتاب برای همه شان می فرستیم تا فرصت را به همه بدهیم و همه را امتحان کنیم. اینطوری نیست که به یکی فرصت بدهیم و به دیگری فرصت ندهیم آنقدر به آنها امکانات و مهلت می دهیم که مومنین می گویند خدایا چه خبر است. پیغمبر خدا حضرت نوح می گوید: «إِنَّكَ إِن تَذَرْهُمْ يُضِلُّوا عِبَادَكَ وَلَا يَلِدُوا إِلَّا فَاجِرًا كَفَّارًا»(نوح/۲۷) خدایا اگر رهایشان کنی ایمان نمی آورند؛ نسلشان هم نسل فاسدی است یعنی نه خودشان اصلاح می شوند نه نسل خوبی دارند؛ این شاید جزو همان علومی است که خدا به این پیغمبر داده ولی خدای متعال به این حد اکتفا نمی کند بلکه همه باید بیایند در این عالم همه را سر یک کلاس می نشانند.
اختلاط اینقدر سنگین است که در نسل مومن کافر و در نسل کافر مومن است و کنار هم در یک خانه و یک کاخ زندگی می کنند در یک شهر زندگی می کنند. آنچه که خدای متعال در علم خودش می داند در یک جایی باید اظهار بشود و این اختلاط یک جایی از هم جدا می شود. دامنه اختلاط تا نسلها و صفات و اعمال و هم نشینی و هم شهری و هم قبیله بودن و هم عشیره بودن و تا اینجا ها می رود و اینها باید جدا بشوند. خدای متعال برای جدا شدن یک صحنه هایی را تدبیر می کند که در مباحث آینده آیات آن اشاره خواهد شد.
[۱] كمال الدين و تمام النعمة، ج ۲، ص: ۶۴۱
[۲] الكافي (ط – الإسلامية)، ج۵، ص: ۱۲
[۳] الكافي (ط – الإسلامية)، ج ۸، ص: ۳۱۹
[۴] تفسير العياشي، ج ۱، ص: ۲۰۷