سوالی که مطرح می شود این است که اصلاً این اختلاط سنگین برای چیست و تا چه حد است. تا کجا خوبها با فرض خوبی ای که دارند که خوبند یا تا کجا بدی ها در آنها نفوذ می کند. از آن طرف بدها هم همینطور است با فرض این که بد هستند و مسیر شر و شیطنت را اختیار و انتخاب کردند، به حسب ظاهر تا کجا خوبی در آنها است. از آنجا که این اختلاط سنگین است. شما می بینید مومنین گاهی نه تنها مبتلا به گناهان بد می شوند بلکه مبتلا به صفات بد هم می شوند.

حب اولیای الهی و بغض دشمنان خدا؛ راه نجات انسان

یک دسته از روایات متعدد را داریم که راجع به همین مساله است؛ یعنی افرادی به محضر ائمه علیهم السلام می آمدند و همین را مطرح می کردند که چطور مومن گناه یا فحشا می کند و اینطور گناهان از او سر می زند. به عنوان مثال این حدیث در علل الشرایع است؛ در آخرین باب هشتاد حدیث را نقل کردند که این آخرین حدیث است، به حضرت می گفتند که من معاشرت کردم و می بینم بعضی از دوستان شما اهل این گناهان هستند و از آن طرف آنها که مخالف شما هستند و طرفدار فلانی و فلانی اند؛ اما اهل نماز و تهجد و به حسب ظاهر صفات خوب اند؛ حضرت یک سوال کردند که خیلی کلیدی است؛ فرمودند: اعتقادشان چطور است؟ گفت: آنکه با شماست حتی اگر قطعه قطعه اش کنند دست از شما بر نمی دارد ولی گاهی گناه می کند؛ و آنکه در جهت مقابل شماست قطعه قطعه اش کنند از دشمنان شما دست بر نمی دارد. حضرت فرمودند: پس مسئله تمام شد، نه این دست از ما بر می دارد و نه آن دست از دشمنان ما بر می دارد؛ این گوهر اصلی انسان است، اگر انسان در اعماق وجود خودش محب خدا و اولیاء خدا و مبغض دشمنان خدا بود اهل نجات است؛ اگر سرشت و اصل وجود با خدا و اولیاء خدا باشد، پس بدی های انسان ظاهری است و بالعکس اگر در اعماق وجودش دشمن دوستان خدا و دوست دشمنان خداست ولو اعمال خوب هم به حسب ظاهر داشته باشد اما این اعمال خوب هم به درد او نمی خورد. در موقع جدایی حق و باطل هم آنها از خوبی هایشان جدا می شوند هم اینها از بدی هایشان جدا می شوند؛ زیرا نه جهنم جای صفات خوب است و نه بهشت جای صفات بد است؛ نه محب امیرالمومنین جایش در جهنم است و نه مبغض امیرالمومنین جایش در بهشت. اگر یک جایی یک صفت خوبی دیده شد اگر صاحبش تغییر نکند این صفت حتماً از او جدا می شود و اگر یک جایی صفت یا عمل بدی در انسانی دیده شد که اهل حب خدا و حب اولیاء خدا و اهل دشمنی با دشمنان خداست، حتماً این صفت یک جایی از او جدا می شود.

معارف ما در این زمینه فراوان اند. من یکی دو روایت را در این زمینه می خوانم. روایت در کتاب شریف کافی است. فرمود اگر می خواهی ببینی که در تو خیری است «إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ أَنَّ فِيكَ خَيْراً، فَانْظُرْ إِلى قَلْبِكَ، فَإِنْ كَانَ يُحِبُّ أَهْلَ طَاعَةِ اللَّهِ وَ يُبْغِضُ أَهْلَ مَعْصِيَتِهِ، فَفِيكَ خَيْرٌ وَ اللَّهُ يُحِبُّكَ؛ وَ إِنْ كَانَ يُبْغِضُ أَهْلَ طَاعَةِ اللَّهِ وَ يُحِبُّ أَهْلَ مَعْصِيَتِهِ، فَلَيْسَ فِيكَ خَيْرٌ وَ اللَّهُ يُبْغِضُكَ، وَ الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَب»[۱] ؛ اگر می خواهی بدانی که آیا خدا تو را دوست دارد به قلبت نگاه کن؛ اگر اهل طاعت را دوست داری و اهل معصیت را دشمن می داری بدان در تو خیری است و تو در جبهه خوبها هستی و خدای متعال هم به خاطر آن خیری که در تو است تو را دوست می دارد و اگر به عکس، دیدی محبتت به این طرف است و اهل معصیت را دوست می داری و اهل طاعت را دوست نمی داری، بدان که خدا تو را دشمن می دارد. گوهر وجود انسان حب و سرشتش است. سر رشته اهل طاعه الله انبیاء و اولیاء اند که سر رشته آنها هم نبی اکرم و اهل بیت اند. سر رشته اهل معصیت هم فراعنه تاریخ و اولیاء طاغوت و دشمنان اهل بیت اند، اگر کسی دشمنان انبیاء و اولیاء الهی را دوست داشت در او خیری نیست چون انسان با کسی است که دوستش دارد. این حدیث نشان می دهد که گوهر اصلی وجود انسان همین است.

روایت در این زمینه زیاد داریم حتی گاهی در بعضی روایات با این که ما دعوت به عمل کثیر شدیم، گویا به نظر می آید مهمتر ازعمل کثیر همین گوهر است یعنی این گوهر اگر درست شد همه چیز درست می شود. در یک روایت چنین آمده است که یک نفر به حضرت گفت: «مَتَى قِيَامُ السَّاعَة… قَالَ فَمَا أَعْدَدْتَ لَهَا قَالَ وَ اللَّهِ مَا أَعْدَدْتُ لَهَا مِنْ كَثِيرِ عَمَلٍ لَا صَلَاةٍ وَ لَا صَوْمٍ إِلَّا أَنِّي أُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ ص الْمَرْءُ مَعَ مَنْ أَحَب» [۲]؛ یعنی قیامت چه زمانی برپا می شود. حضرت فرمودند که تو برای قیامت چه کردی گفت: من چیز زیادی ندارم و خیلی اهل کثرت صوم و صلات نیستم؛ خیلی خوب است کسی کثیرالصوم و کثیرالصلات باشد زیرا که فضیلت روی فضیلت است ولی من اهل این نیستم؛ اما شما را دوست دارم. حضرت یک جمله فرمودند: المرء مع من احب، یعنی اگر می خواهی ببینی با چه کسی و در کدام جبهه ای، ببین چه کسی را دوست داری.

محو بدیهای پیروان با قبول ولایت امام عادل

یک دست روایات هم داریم که بابی در مجامع روایی ما باز کردند؛ مثلاً مرحوم کلینی یک باب برای این باز کردند که «لَا دِينَ لِمَنْ دَانَ اللَّهَ بِوَلَايَةِ إِمَامٍ جَائِرٍ لَيْسَ مِنَ اللَّه وَ لَا عَتْبَ عَلَى مَنْ دَانَ بِوَلَايَةِ إِمَامٍ عَادِلٍ مِنَ اللَّهِ قُلْتُ لَا دِينَ لِأُولَئِكَ وَ لَا عَتْبَ عَلَى هَؤُلَاءِ قَالَ نَعَمْ لَا دِينَ لِأُولَئِكَ وَ لَا عَتْبَ عَلَى هَؤُلَاء»[۳] ، یعنی کسی در دین داری دنبال امام جائر یعنی امامی که از طرف خدا نیست برود، لیس من الله، کسی که دنبال امام جائر حرکت می کند این آدم اصلاً اهل دیانت نیست «لیس من الله» عطف تفسیری استگ و از آن طرف ، آن کسی که به دنبال امام عادل می رود سرزنش نمی شود. ممکن است یک جایی هم بلغزد ولی سرزنش نمی شود. در بعضی روایات دیگر دلیل آن را اینگونه توضیح دادند «لِأَنَّ سَيِّئَاتِ الْإِمَامِ الْجَائِرِ تَغْمِرُ حَسَنَاتِ أَوْلِيَائِهِ، وَ حَسَنَاتِ الْإِمَامِ الْعَادِلِ تَغْمِرُ سَيِّئَاتِ أَوْلِيَائِهِ»[۴] یعنی خوبیهای امام عادل بدی های طرفدارانش را می پوشاند و بدی های این ائمه جور خوبی های این طرف را از بین می برد.

گاهی هم تعبیر این است «إِنَّ اللَّهَ لَا يَسْتَحْيِي أَنْ يُعَذِّبَ أُمَّةً دَانَتْ بِإِمَامٍ لَيْسَ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ كَانَتْ فِي أَعْمَالِهَا بَرَّةً تَقِيَّةً وَ إِنَّ اللَّهَ لَيَسْتَحْيِي أَنْ يُعَذِّبَ أُمَّةً دَانَتْ بِإِمَامٍ مِنَ اللَّهِ وَ إِنْ كَانَتْ فِي أَعْمَالِهَا ظَالِمَةً مُسِيئَة»[۵]

روایتی از ابن ابی یعفور نقل شده که به امام صادق گفت: من معاشرت با مردم دارم ولی تعجب می کنم گاهی دوستان شما رفتار بدی دارند؛ ولی از آن طرف هم دشمنان شما اهل امانت و اهل صدق اند؛ روای می گوید حضرت یک نگاه غضب آلود به من کردند و جدی نشستند و یک مطلب مهمی را فرمودند: «لَا دِينَ لِأُولَئِكَ وَ لَا عَتْبَ عَلَى هَؤُلَاء ِثُمَّ قَالَ أَ لَا تَسْمَعُ لِقَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور» اینها دین ندارند و آنها هم سرزنش نمی شوند. من خیلی حیرت کردم حضرت فرمود قرآن که خواندی، الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور، آنهایی که دنبال امام عادل می روند و در این موضوع به حرف خدا گوش می دهند و تبعیت می کنند خدای متعال خودش ولایت آنها را به عهده می گیرد و آنها را از ظلمات به سمت نور بیرون می برد؛ همه گناهان و صفات رذیله ظلمات اند اینها حتی نور اسلام هم داشتند ولی چون دنبال امام جائر رفتند همان حقایق هم از آنها گرفته می شود.

در روایتی دیگر است که به معصوم عرض کرد: دوستان شما که گناه می کنند آیا فاسق اند فرمود: نه نگویید فاسق اند بلکه فاسق العمل هستند. فسق خروج از محیط بندگی است اما این شخص وجودش در دایره بندگی است؛ چون ولایت الله و توحید و ولایت ما را قبول کرده است اما عملش خروج از بندگی است. گفت: آیا از او تبری بجوییم فرمود: نه تبری نجویید بلکه از عملش تبری بجویید؛ زیرا تبری از او تبری از ماست.

در روایات آمده که اصلاً مومن نباید بدی از او سر بزند پرسیدند: آیا گناه نمی کند؛ فرمودند گناه نمی کند، اما لمم و لغزش دارد یعنی می لغزد ولی اهل گناه نیست. لمم را که در این آیه آمده است در روایات اینطور معنا کردند «الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ إِلَّا اللَّمَمَ»(نجم/۳۲) حضرت فرمودند لمم لغزش است؛ یعنی سلیقه و میل و سرشت خودش نیست؛ بلکه می لغزد. مومن گناه ندارد و اهل گناه نیست ولی لمم و لغزش دارد فرق است بین آن گناهی که سلیقه و طبیعت انسان است با آنکه طبیعتش نه تنها گناه نیست بلکه بندگی است. در هر صورت از مجموع روایات اینطور استفاده می شود که مومن اهل گناه نیست، اهل طاعت است ولی لمم و لغزش دارد. از آن طرف هم یک عده ای اهل گناه اند و گناه و خروج از بندگی و تفرعن و شیطنت سلیقه آنهاست.

دلیل لغزش و گناه مومنان و نیکی بدکاران

یک نکته مهم این است که اگر گفته می شود یک انسان سرشتش خوب است به معنی جبر نیست؛ بلکه در این عالم دائم برای ما سرشت زده می شود و سرشت ما مسیر ما را محدود می کند. اگر سرشت بد زده شد بندگی برایمان سخت می شود و اگر خوب زده شد بندگی برایمان آسان تر می شود. در عوالم قبل هم همینطور بوده است، مومن که اهل گناه نیست پس چرا گناه می کند؟ حضرت فرمود این برای همان اختلاط است. در واقع این گناه برای این نیست برای آن طرف است. وقتی این اختلاط واقع شد، صفات و اعمال منتقل شدند؛ این اوج مسئله است.

علامت مومن این است که لاابالی نیست. علامت ایمان این است که انسان در گناهان خدای متعال و در معصیت های کوچک بی تفاوت نیست و حتی بر صغایر هم اصرار ندارد. چراکه تکرار صغیره هم کبیره است؛ یعنی گناه صغیره مثل گناهان کبیره نیست ولی اگر انسان بی تفاوت و بی مبالات باشد و تائب نباشد و از صغیره خودش پشیمان نباشد، اهل کبیره می شود. مومن اهل کبیره نیست اهل اصرار بر صغیره هم نیست. طبیعتش گناه نیست ولی لمم لغزش دارد، این لغزش هم برای همین اختلاط و وسوسه و آمیختگی است و اگر خوب دقت کنید متوجه می شوید که این صفت از آن طرف آمده است.

از آن طرف کافر هم اهل خوبی نیست کسی که مستکبر علی الله است اهل طاعت نیست؛ زیرا همه صفات خوب از فروع بندگی خدا هستند. در حدیث عقل و جهل بیان شده است که همه صفات نورانی از فروع بندگی و از قوایی است که خدای متعال به عبد خودش می دهد. کسی که در ذات خودش دنبال بندگی نیست بلکه دنبال شیطنت است رجوع به به سرشت و سلیقه اش کرده و صفت خوب ندارد. در واقع این صفات مهمان اند. به همین دلیل در روایات فرمودند که دائم این دعا را بکنید و بگویید «اللَّهُمَّ لَا تَجْعَلْنِي مِنَ الْمُعَارِينَ وَ لَا تُخْرِجْنِي مِنَ التَّقْصِير»[۶] خدایا من را از معارین قرار نده من را از حد تقصیر بیرون نبر، من از کسانی باشم که احساس می کنم در مقام بندگی وظیفه خودم را انجام ندادم و هیچ وقت احساس نکنم که من حق بندگی خدا را انجام دادم. این را از خدا بخواهید که معجب نشوید و از معارین هم نباشید معارین یعنی کسی که ایمانش عاریه است و برای خودش نیست؛ مثل لباس عاریه ای که تنش کردند اینجا (در قیامت) از تنش در می آورند. چون عاریه مثل عطری است که انسان به بدنش زده و این عطر می رود گاهی از این هم بالاتر است و صفت و ایمان و محبت و ولایت هم می تواند عاریه ای باشد و برای خود این وجود نیست.

بنابراین ما دو جریان در عالم داریم: یکی جریان شیطنت و خروج از بندگی که هیچ خوبی ای در آن نیست. اگر کسی در گوهر وجود خودش دشمن با خدا و اولیاء خداست و مستکبر علی الله است همه صفات و اعمال خوب او عاریه است و برای خودش نیست. اگر کسی در گوهر وجود خودش اهل طاعت و بندگی و اهل محبت است اعمال بد او عاریه ای است و برای خودش نیست.

دو دستگاه و دو جریان وجود دارد. خدای متعال با قاطعیت به جریان شیطان و شیاطین انس و جن و اتباعشان با این که یک دستگاه عظیم است فرموده «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنكَ وَمِمَّن تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ»(ص/۸۵)، جهنم را از شما پر می کنم؛ و یا در تعبیر دعای کمیل آمده است: «وَ أَنْ تُخَلِّدَ فِيهَا الْمُعَانِدِين» آنهایی که اهل دشمنی اند در جهنم باقی می مانند.

این طرف هم دستگاه وجود مقدس نبی اکرم انبیاء و اوصیاء الهی و اتباعشان هستند. این دو جریان با هم یک اختلاط عظیمی پیدا کردند این اختلاط کار را به جایی رسانده که حتی صفات و عمل هم منتقل می شود و عملی که نباید از مومن سر بزند سر می زند؛ اما خوب که دقت می کنی می بینی عمل برای او نیست بلکه به دلیل معاشرت و مشارکت است.


[۱] الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏۲، ص: ۱۲۶

[۲] علل الشرائع، ج‏۱، ص: ۱۳۹

[۳] الكافي (ط – الإسلامية)، ج ۱، ص: ۳۷۵

[۴] الأمالي (للطوسي)، النص، ص: ۶۳۴

[۵] الكافي (ط – الإسلامية)، ج ۱، ص: ۳۷۶

[۶] الكافي (ط – الإسلامية)، ج‏۲، ص: ۷۳

فهرست مطالب