خانمی در همسایگی ما بود که از بس آماده ی ظهور شده بود وسایلش را جمع و جور کرده، آماده گذاشته بود، وقتی صبح بچه هایش می خواستند به مدرسه بروند می گفت: بچه ها! ناهار را آماده می کنم روی گاز است فلان چیز آن جاست ، فلان چیز این جا، همه ی سفارش ها را می کرد و می گفت: اگر امام زمان ظهور کرد بدانید من رفته ام…