بسم الله
بعد از نطق غرّای مسئولِ دانش آموزان پیش دانشگاهی خطاب به بچه ها مبنی براینکه لطفا یک امسال را روزه نگیرید و خدا و پیغمبر هم راضی نیستند شما خودتان را به زحمت بیندازید و غیره، رو کرد به من و گفت: “میبینی تو رو خدا. بعضی هایشان از پاپ کاتولیک ترند. اصلا حرف گوش نمیدهند. ما که بدشان را نمیخواهیم!”
از شدت تعجب و ناراحتی نتوانستم چیزی بگویم.
با لحن استهزاء گونهای شروع کرد ماجرای دانش آموزی را تعریف کردن که چون دلش نمیخواسته روزه خواری کند(!) هرصبح کله سحر مادر و پدرش او را حد ترخّص میبرده اند.. و ادامه داد که به نظر او بر یک بچه پیش دانشگاهی روزه اصلا واجب نیست!
یاد زمان امتحانات پایان ترم خودم زمانی که دانشجو بودم افتادم. روزهایی که میخواستم بروم کتابخانه درس بخوانم، روزه میگرفتم. شاید روزه گرفتن همراه با گرما و تشنگی و گرسنگی و همزمان با از خانه بیرون آمدن و امتحان داشتن و.. کمی احمقانه به نظر برسد اما هم تمرکز بیشتری داشتم و هم اینکه در شرایط سختِ درس و امتحان، روزه یادم میانداخت چیزهای مهمتری هم وجود دارد و اینگونه دلگرمم میکرد.
به طور کلی این عمل عبادی قادر است در هر شرایطی به معنای واقعی من(نفسم) را “رام” کند!
به قول ماجده محمدی، مثل مادربزرگی که بعد از سالها به دیدنمان آمده و یکی جلو رویش به او اشاره کند و به ما بگوید “پس این کی میره؟” ما همانگونه غیرتی میشویم که کسی به ماه مبارکِ خدا چپ نگاه کند:)
پانویس: این کلیپ را ببینید و لذت ببرید. در راستای تولیدات محصولاتی چنین و بهتر از این از باشگاه قرآنی نور.