آه، نگاهم به در مانده بی تو
به دست پدر مانده بی تو
کتاب خدا خونجگر مانده بی تو
آه، ببین اشک چشم ترم را
دل مضطر خواهرم را
مدینه بخوان روضه مادرم را
ای مادر، دل زینب تو شده بی طاقت
علی مانده و روزگار غربت
به پا شد قیامت
زهرا، زهرا، أغیثینی
آه، امان از روایات مانده
از آن روضه های نخوانده
غمت جان ما را به لبها، رسانده
وای، مدینه همه روضه خوان شد
بهار پیمبر خزان شد
نصیب علی بی تو زخم زبان شد
می دانم، که گوید خدا بر دعایت آمین
نگفتی ولی قاتلت را نفرین
تویی رحمت دین
زهرا، زهرا، أغیثینی
آه، شده خانه ات بیت الأحزان
شده شعله ور این گلستان
دعا کن رسد عمر ما هم به پایان
وای نمانده دگر شور و حالی
نه صوت اذان بلالی
من و مادر و گفتگویی خیالی
یازهرا، پس از تو غم مرتضی کامل شد
مراد همه دشمنان حاصل شد
چه خونها به دل شد
زهرا، زهرا، أغیثینی
شاعر: ميلاد عرفان پور