در اینجا یک وقت اشتباه نشود، یک وقت هست كه میگویید چرا با این که میدانستید معاویه یا منسوبین او نااهل هستند، لفظاً به آنها اعتراض نکردید؟ مراد امام حسین فقط اعتراض زبانی نیست، اشتباه نشود. حضرت میفرماید: چرا شما به وظیفهتان عمل نکردید؟ در یکجا وظیفه اعتراض است، این هم خودش عمل است، اما همهاش لفظي يا به تعبیر دیگر شعار دادن نیست. چه بسا این شعار خودش فریب شیطانی هم باشد، شعارهای خوب بدهد برای این که مردم را به خودش متوجه کند، ولی خودش نسبت به امور هيچ كاري نکند. فقط شعار میدهد برای این که سوار بر جامعه شود. امام حسین نمیگوید که چرا نرفتید بين مردم شعار دهید، میگوید به وظیفهتان عمل کنيد، لذا حضرت در خطبه فرمود که منشأ این ترس از شکنجه و مرگ بود كه نکند شما را بگیرند و بکشند، البته در آخر جلسه گذشته نرسیدم توضيح دهم.
مسأله تنها لفظی نیست، برخورد است، مبارزه است. لذا من گفتم این نكته را تذکر دهم كه عبارات حضرت مربوط به عمل بود: «وَ لَوْ صَبَرْتُمْ عَلَى الْأَذَى وَ تَحَمَّلْتُمُ الْمَئُونَةَ فِي ذَاتِ اللَّهِ كَانَتْ أُمُورُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ تَرِدُ وَ عَنْكُمْ تَصْدُرُ وَ إِلَيْكُمْ تَرْجِعُ وَ لَكِنَّكُمْ مَكَّنْتُمُ الظَّلَمَةَ مِنْ مَنْزِلَتِكُمْ وَ أَسْلَمْتُمْ أُمُورَ اللَّهِ فِي أَيْدِيهِمْ يَعْمَلُونَ بِالشُّبُهَاتِ وَ يَسِيرُونَ فِي الشَّهَوَاتِ سَلَّطَهُمْ عَلَى ذَلِكَ فِرَارُكُمْ مِنَ الْمَوْتِ وَ إِعْجَابُكُمْ بِالْحَيَاةِ الَّتِي هِيَ مُفَارَقَتُكُم»[۱] در همه اینها بحث، بحثِ عمل است، بحثِ لفظ نیست. بحثِ وارد میدان عمل شدن و در افتادن است نه چهار کلمه گفتن که مردم خوششان بیاید و بعد هم دنبال کارشان بروند.
خواستم این را عرض کنم که از تعبیرات امام حسین(علیهالسلام) معلوم ميشود که مسأله مسأله عمل است، لذا تعبیراتی که حضرت قبلاً هم داشتند همین بود که اگر شما به وظیفهتان عمل میکردید، کار به اینجا نمیرسید.
اقدامات بني اميه؛ گرفتن جايگاه تبليغات
در مقابل، بني اميه چه کار کردند؟ از اینجا به بعد امام حسین روشی را که بنی امیه و در رأس آنها معاویه در جامعه به کار گرفتند مطرح ميفرمايد که من هم قبلاً بخشنامههای معاویه را برايتان گفتم. اولین چیزی که حضرت روي آن دست میگذارد این است كه ميفرمايد: « فِي كُلِّ بَلَدٍ مِنْهُمْ عَلَى مِنْبَرِهِ خَطِيبٌ يَصْقَعُ»، اینها در هر شهری یک سخنور از خودشان روی منبر گذاشتهاند. اشاره به این است که اینها مسائل تبلیغاتی در جامعه مسلمین را به دست خودشان گرفتهاند.
آن موقع رادیو و تلویزیون و روزنامه و اینها نبود، تبلیغات از ناحیه منبرها بود. وعاظ السلاطين درست کرده بودند که منسوبین از ناحیه دستگاه بنی امیه بودند، اینها در هر شهری مردم را زیر رگبار تبلیغات خودشان گرفته بودند، مثل الآن که رادیو و تلویزیون مردم را زیر رگبار تبليغات میگیرد و دروغ و راست را سر هم میکند، در آن موقع هم در هر شهری یک سخنور بالاي منبر گماشته شده بود، در نتیجه اینها سرتاسر قلمرو اسلامی را زیر پوشش گرفته بودند. بعد دارد: «فَالْأَرْضُ لَهُمْ شَاغِرَةٌ» زمین و خاک وطن زیر پاي آنها پراکنده شده است و سلطه پیدا کردهاند. نمیدانید تبلیغات چه کار میکند، انسان عاقل را مانند نفهم میکند. «وَ أَيْدِيهِمْ فِيهَا مَبْسُوطَةٌ» دست آنها گشاده شده است. دست آنها باز است و هرکاری كه بخواهند میکنند. «وَ النَّاسُ لَهُمْ خَوَلٌ» مردمِ بیچاره هم مثل گوسفندان، بنده اینها شدهاند و اصلاً قدرت دفاعی از خودشان ندارند «لَا يَدْفَعُونَ يَدَ لَامِسٍ»[۲].
شما که مجاري امور را رها کردید، آنها زمام امور را به دست گرفتند و اینطور وارد حكومت شدند که تمام مردم را به اسارت گرفتند. من در جلسه گذشته گفتم که امام حسین تقریباً میخواهد به جامعههاي دینی بفهماند كه اگر بنا شود چهرههای شناخته شده در جامعه دینی که در این رابطه مسئولیّت دارند به مسئولیّتشان عمل نکنند، نتیجهاش این است که این جامعه به اسارت خواهد رفت. فساد و چیزهایی که هست بالأخره منتهی به آنها خواهد شد، چون آنها به وظیفهشان عمل نکردند، جامعه به فساد کشیده شد، در جلسه گذشته گفتم كه امام حسین این مطلب را گفته است.
اقسام حاكمان جور
بعد حضرت میآید این حکّام ظلمه و جور مثل معاویه را كه با حیله و زور و تزویر بر جامعه سلطه پیدا کردند، تقسیم میکند. میفرماید: «لَا يَدْفَعُونَ يَدَ لَامِسٍ فَمِنْ بَيْنِ جَبَّارٍ عَنِيدٍ وَ ذِي سَطْوَةٍ عَلَى الضَّعَفَةِ شَدِيدٍ مُطَاعٍ لَا يَعْرِفُ الْمُبْدِئَ وَ الْمُعِيدَ» آنها را از نظر روحیهشان سه دسته میکند: یک؛ گروهی که کینهتوز هستند و اخیراً اسم اینها را دیکتاتور میگذارند. کسی که میگوید: فقط من هستم و كسي غیر از من حق نظر دادن ندارد؛ اينها خود رأي هستند و هرچه که خودشان بخواهند، ميكنند و اصلاً دیگران را آدم حساب نمیکنند. حضرت از این دسته به «جَبَّارٍ عَنِيدٍ» تعبیر میکند. اگر بخواهیم تعبير حضرت را به روز کنیم، باید به آن حاکم دیکتاتورِ کینهورز بگوییم. «و ذی صفوه علی الضعفه شدید» دو؛ گروهي که فقط زورشان به ناتوانها و ضعفا میرسد. آنها را میکوبند و بر آنها سختگیری میکنند. زورگویی میکنند اما سمت زورمدارها نمیروند، با آنها طور دیگري رفتار میکنند که دارد: «وَ ذِي سَطْوَةٍ عَلَى الضَّعَفَةِ شَدِيدٍ». سه؛ «مُطَاعٍ لَا يَعْرِفُ الْمُبْدِئَ وَ الْمُعِيدَ» فرمانرواهايي که نه خدا سرشان میشود و نه روز جزا. نه مبدأ سرشان میشود و نه معاد، چون دارد: «لَا يَعْرِفُ الْمُبْدِئَ وَ الْمُعِيدَ»[۳] اصلاً و ابداً هیچ چیزی سرش نمیشود، تنها چیزی که سرش میشود، مادیت و ریاست و مال و جاه است. حضرت حکام را بسيار زيبا از نظر روحیه دسته بندی کرد.
امام حسین(علیهالسلام) در این فرمایشاتشان اول سراغ مراکز تبلیغاتی میروند و ميفرمايند: نباید شما در این مورد سستی کنید که منحرفها تبليغات را به دست بگیرند، معلوم میشود كه مراکز تبلیغاتی بُرد عجیبي در جامعه دارند و این موجب میشود که حكّام جور در تمام قلمرو جامعه اسلامی یا هر جامعهای هرکاری بخواهند، بكنند. من از تبليغات به بوق تعبیر کردم، اینکه میگوییم: نباید بوق، دست هرکسی باشد، همین است. چون حکّام جور با بوق و اسلحه کار شان را پیش میبرند و با این چیزها هم کاری درست نمیشود.
مطلب دیگر این است که بدانید اگر افراد نااهلي كه نه خدا سرشان میشود، نه قیامت و نه انسانیت، اگر اینهایی که ذوب در مادیت و مظاهر مادیت شدند بر مردم سلطه پیدا کنند، اینها مردم را به اسارت و بندگی خود میگیرند، یعنی تا آنجایی که بتوانند پیش میروند به طوري که قدرت مردم را براي دفاع کردن از خودشان سلب میکنند.
مقابله صريح امام حسين با معاويه
بعد میفرماید: «فَيَا عَجَباً وَ مَا لِي لَا أَعْجَبُ» شگفتا! و چرا شگفتی نباشد! «وَ الْأَرْضُ مِنْ غَاشٍّ غَشُومٍ» جامعه در تصرّف دغلباز ستمکار است. اینجا حضرت دیگر از کلّیگویی دست برداشت. تا حالا کلی حرف میزد؛ ظلمه، افراد ناباب و امثال اين عناوین، اما اینجا صریح دارد معاویه را پیش میکشد، چون خطبه زمان معاویه و دو سال قبل از مرگ معاویه است.
آيا امام حسین حساب نشده، دفعتاً، عجولانه قيام كرد؟ آيا حضرت تا دید معاویه مرده است، خبر مرگش آمد و یزید خلیفه شد یک دفعه نعوذبالله به سمت كربلا راه افتاد و کشته شد؟ نه، ببینید دو سال قبل از مردن معاویه چه قدر صریح دارد برخورد میکند: «وَ الْأَرْضُ مِنْ غَاشٍّ غَشُومٍ وَ مُتَصَدِّقٍ ظَلُومٍ» جامعه در تصرف یک دغلباز ستمکار است «وَ عَامِلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ بِهِمْ غَيْرِ رَحِيمٍ» افراد و مأموریني را هم در جامعه سر کار گذاشته است كه هر چه میتوانند به مردم ظلم میکنند؛ به تعبیر حضرت با مؤمنان و افراد متدین غیر رحيم و نامهربان هستند.
«فَاللَّهُ الْحَاكِمُ فِيمَا فِيهِ تَنَازَعْنَا» خدا است که درمورد آنچه دربارهاش به کشمش و نزاع و مبارزه برخاستهایم حکومت و داوری خواهد کرد. «تَنَازَعْنَا» يعنی من قيام کردهام. صحبت، صحبت حرف نیست، صحبت رویارویی است. «وَ الْقَاضِي بِحُكْمِهِ فِيمَا شَجَرَ بَيْنَنَا»[۴]خدا است که بین ما و آنها قضاوت میکند، یعنی حضرت در منا و دو سال قبل از مردن معاویه میگوید كه من قیام کردم. صریح ميگويد كه معاويه یک دغل باز ستمکار است. آيا قيام حضرت حساب نشده بود؟ من عرض کردم حضرت دهها سال برای این حرکت و برای بقای جامعه اسلام برنامهریزی کرده بود. حالا بعد میگویم كه حضرت در جملات بعدی میگوید که قيامش نه برای ریاست بود و نه برای پول، برای هیچ کدام از اینها نبود، فقط برای بقای اسلام قيام كرد که چون بحث مفصّلي است، انشاءالله جلسه بعد میگویم.
غرضم این است كه حضرت در بخش سوم دارد تکلیف یک سنخ چهرههای موجّه جامعه را از نظر الهی روشن میکند که آنها چه وظیفهای دارند و اگر به آن وظيفه عمل نکردند، از بهشت خبری نیست. همه آن جمع صحابه و تابعین بودند، به آنها گفت كه با این حال، از بهشت خبری نیست! خیال کردید شما دانه درشتهایی هستید که خدا در قیامت هم شما را با انبیا محشور میکند؟! حضرت دارد با آنها برخورد میکند، بعد هم آخر سر میگوید: من وظیفهام این است كه با بنياميه رویارویی و مبارزه میکنم. بعد هم میگوید: بدانید که اگر به من کمک نکنید، به ظلمه کمک کردهاید که انشاءالله جلسه بعد وارد اين بحث میشوم.
تفاوت شرايط امام حسن و امام حسين
امام حسن(علیهالسلام) موقعیت امام حسین را نداشت. این زمان، زمانی است که امام حسن سالها پيش شهید شده است و امامت به امام حسین رسیده است و امام حسین دنبال فرصت است. امام حسن چنین فرصتی را نداشت، یعنی صحابه پیغمبر به امام حسن خیانت کردند. عدهاي که وعده دادند و به وعدهشان عمل نکردند و امام حسن را در مقابل معاویه به آن روز نشاندند، ولی امام حسین اینطور نبود. من فقط میخواهم شما یک مقایسه کوتاه کنید. از شما سؤال میکنم آيا امام حسن میتوانست بیش از هزار نفر از صحابه و تابعین را جمع کند و برايشان سخنرانی کند؟ مقابل امام حسن ایستادند و آن اهانت را به او کردند، اما مگر کسی جرأت میکرد حتي در واقعه کربلا هم با امام حسین آنطور رفتار كند؟ کسانی که از صحابه و تابعین بودند، براي حضرت حریم قائل بودند. جمع کردن هزار نفر از صحابه و تابعین در آن موقع خیلی مهم بود، بعد هم حضرت برايشان سخنرانی کرد و بعد از این كه پانزده اقرار از آنها گرفت، وارد صحبت شد. امام حسن واقعاً غریب بود، امام حسین هم همه اینها را میدید، اما وظیفه نداشت. ايشان داشت برای همین روز برنامه ریزی میکرد و دو سال بعد هم قیام کرد.
ذکر مصیبت امام مجتبی(علیه السلام)
جناده میگوید به عیادت امام حسن رفتم و دیدم حضرت با آن حال کذایی نشستند. ظاهراً در همان لحظات اواخر زندگی امام حسن بوده است، میگوید: وارد شدم و سلام کردم. دیدم دیگر دستم به امام حسن نمیرسد، لذا عرض کردم: «عِظْنِي يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ» گفتم: ای پسر پیغمبر، من را موعظه کن، پندی بده! فرمود: «قَالَ نَعَمْ» باشد. یک مرتبه حضرت رو کرد به من و فرمود: «اسْتَعِدَّ لِسَفَرِكَ وَ حَصِّلْ زَادَكَ قَبْلَ حُلُولِ أَجَلِكَ» ای جناده آماده سفر آخرت شو، زاد و توشه این سفر را فراهم کن، میخواست به او تذکر بدهد كه ما میمیریم و باید برویم، این سفر زاد و توشه میخواهد، باید از اینجا زاد و توشه برداریم. «وَ اعْلَمْ أَنَّكَ تَطْلُبُ الدُّنْيَا وَ الْمَوْتُ يَطْلُبُک»[۵] ای جناده تو دنبال دنیا هستی، حالا مال و جاهش هرچه که باشد، اما موت و مرگ در طلب تو است و از آن غافل هستي. تو دنبال دنیایی و مرگ دنبال تو است. ای جناده اندوه روزی را که نیامده است بر روزی که هستی بار نکن. ای جناده اگر از امور دنیا بیش از آنچه که قوت تو است، تحصیل کنی، خزانهدار دیگری هستی. ای جناده در حلال دنیا حساب است و در حرام دنیا عقاب و مرتکب شبهات عتاب. همین طور حضرت جناده را موعظه کردند. ای جناده از مذلت معصیت خداوند به سوی عزت اطاعت خداوند بیرون رو.
میگوید: همین طور که حضرت داشت صحبت میکرد، یک وقت دیدم نفس امام حسن قطع شد. نگاه کردم دیدم رنگ چهرهاش زرد شد و دیگر نمیتواند نفس بکشد. جناده میگوید: وقتی که من بر امام حسن وارد شده بودم دیدم تشتی جلوی آقا هست و لختههای خون است که از دهانش در تشت میریزد، گفتم: یابن رسولالله چرا خودت را معالجه نمیکنی؟ گفت: جناده مرگ را به چه چیز میشود معالجه کرد؟ میگوید: در این هنگام بود یک وقت دیدم برادرش حسین(علیهالسلام) و اسود ابن ابی الاسود وارد شدند. تا چشم امام حسن به او افتاد بلند شد و برادر را در آغوش کشید، بین دو دیدگانش را میبوسید. امام حسین در کنار امام حسن نشست، اینها با هم صحبت میکردند ولی رازگونه بود. گویا حضرت داشت وصیتهایش را به امام حسین میگفت. من با آنها فاصله داشتم، یک وقت دیدم حضرت بلند شد و گفت: «إنّا لِلّهِ وَ إنّا إلیهِ راجِعونَ».
[۱] . بحارالأنوار، ج۹۷، ص۷۹
[۲] . همان
[۳] . همان
[۴] . همان
[۵] . بحارالأنوار، ج۴۴، ص۱۳۸